زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

راه نجات از فتنه ها از لسان شهید مسلم نصر

در این مقطع زمانی که همگی استکبار و گردن کشان ستمگر، کمر به همت تضعیف و تسلیم ساختن انقلاب و نظام اسلامی با تمامی شیوه های فرهنگی، تبلیغی، جنگ نرم و تسخیر کردن فکر و ذهن جوان ما دارند، همگی ما باید در فتنه ها از مسیر حق منحرف نشویم و چشم به چراغ بان و روشنای راه این مسیر، مقام عظمای ولایت باشیم.



گفتگو با همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی:مهربانی مهدی زبان‌زد خاص و عام بود. مهدی مظلومانه زیست و مظلومانه به شهادت رسید.

شهید مهدی حسینی متولد بیست و هفتم مردادماه سال ۱۳۵۹ در محله شهید مدنی نظام‌آباد دیده به جهان گشود؛ این شهید بزرگوار بعد از طی کردن دوران تحصیل وارد دانشگاه افسری سپاه شده و در سال ۱۳۷۸ پس از اتمام دوران دانشگاه در یکی از یگان‌های سپاه مشغول به خدمت شد.
مهدی با توجه به مأموریت‌های کاری به سوریه، لبنان و عراق سفرهای متعددی داشت.
از ویژگی‌های بارز او اهتمام بسیار زیاد در یادگیری زبان‌های خارجی بود به گونه‌ای که به زبان‌های انگلیسی، اسپانیایی و عربی تسلط کامل داشت.
از دیگر خصوصیات بارز مهدی، تبعیت از ولایت فقیه، مهربانی و خنده‌رویی بود.
مهدی در سال ۸۸ در مهار فتنه نقش بسزایی داشت که نمونه آن خط‌شکنی در درگیری‌های روز عاشورا بود.

مهدی حسینی یکی از آن رزمندگان و مستشاران زبده نظامی در سوریه بود. وی متولد ۱۳۵۹ و ساکن تهران بود. مهدی اولین شهید مدافع حرم «نظام آباد» تهران (منطقه ۷) و از بسیجیان هیأت «یازهرا (س)» بود که در ۱۲ مهر ۱۳۹۵ در سوریه به شهادت رسید. از وی یک دختر شش ساله به نام نغمه به یادگار مانده است.

«زهرا سلیمانی‌زاده» همسر شهید مدافع حرم مهدی حسینی در گفت‌وگو با خبرنگار ما، با اشاره به بارزترین خصوصیات اخلاقی همسر خود اظهار داشت: مهربانی مهدی زبان‌زد خاص و عام بود. مهدی مظلومانه زیست و مظلومانه به شهادت رسید.

آشپز هیات یا زهرا

وی در خصوص فعالیت‌های شهید در ماه محرم بیان کرد: ماه محرم که فرا می‌رسید، مهدی پیراهن مشکی خود را آماده می‌کرد و تا پایان ماه صفر آن را می‌پوشید. وی در هیات «یا زهرا» محله نظام آباد تهران فعالیت داشت و هر کمکی که می‌توانست، انجام می‌داد. مهدی آشپز هیات نیز بود.

درس گرفتن از سیره اهل بیت (ع)

همسر شهید ادامه داد: با مهدی عهد بستیم که هرگاه فرزندمان متولد شد، دهه دوم محرم در منزل‌مان هیات بگیریم. هرچند ابتدا به نیت فرزندمان بود، اما سپس تصمیم گرفتیم این مراسم را برای رشد معنوی بیش‌تر خود برگزار کنیم و از سیره امام حسین (ع) درس بگیریم. مراسم عزاداری از سال ۱۳۹۲ آغاز شد و همچنان ادامه دارد.

تنهاترین سردار

سلیمانی‌زاده تاکید کرد: مهدی هیچ‌گاه شعار نمی‌داد و محب اهل‌بیت (ع) بودن خود را در عمل ثابت می‌کرد. زمانی‌که می‌گفت، «اگر در عاشورا بودم، با ارباب همراه می‌شدم.» در واقعیت نیز همان را نشان می‌داد.

وی افزود: سال ۱۳۹۵ اولین مرتبه‌ای بود که وی برای ماه محرم در ایران حضور نداشت. زمانی‌که به وی می‌گویند، «اگر می‌خواهی به ایران برگرد!» پاسخ می‌دهد، «حتی اگر تنهاترین سردار باشم، امسال مراسم عزاداری سالار شهیدان را با کمک بچه‌ها در سوریه برگزار می‌کنم. ان‌شالله حضرت زهرا (س) قبول می‌کنند.» هر چند که این فرصت مهیا نشد. تصاویر شهادت وی نشان می‌دهد که همچون حضرت زهرا (س) از پهلو مجروح می‌شود و ظهر اولین روز ماه محرم با لبان تشنه به آرزوی خود می‌رسد.

ماجرای عنایت و نگاه ویژه امام حسین (ع)

همسر شهید با اشاره به خاطره‌ای از سفر کربلای همسر خود ادامه داد: چند روز پیش از عید قربان سال ۱۳۹۳ برای ماموریت به عراق رفت. آن روزها داعش در سامرا پیش‌روی کرده بود. مهدی دعای عرفه را در کربلا خواند و سپس برای غبارروبی حرم آماده شد. خودش معتقد بود، امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) نگاه ویژه به وی کرده‌اند که برای وارد شدن به حریم‌شان انتخاب شده است. مهدی می‌گفت، «نمی‌دانم این عنایت، پاداش کدام عمل من است، اما هرچه هست، بسیار عزیز است و ان‌شالله قبول کنند.»

وی عید قربان سال ۱۳۹۴ و ۱۳۹۵ را در سوریه حضور داشت.

مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت می‌رسی!

وی تصریح کرد: ماموریت مهدی به نحوی بود که خود باید بین عراق و سوریه، یک کشور را انتخاب می‌کرد. استخاره گرفتیم. برای عراق بد و برای سوریه خیلی خوب آمد. گفتم، «مهدی اگر به عراق بروی، همان ابتدا به شهادت می‌رسی! سوریه را انتخاب کن.»، اما واقعیت خلاف تصور من شد. غافل بودم از آن بودم که خیلی خوب برای مهدی، عاقبت بخیری وی و صعود در پله‌های انسانیت است که با شهادت در سوریه به آن می‌رسد.

من و نغمه مهدی را با چشم دل می‌بینیم

همسر شهید در خصوص روزهای سخت پس از شهادت همسر توضیح داد: هرجایی که به تنگنا می‌رسم، احساس می‌کنم مهدی کمکم می‌کند. من و نغمه مهدی را با چشم دل می‌بینیم. اولین مرتبه پس از شهادت وی به کربلا رفتیم. سفر بسیار سختی بود؛ نغمه بی‌قراری می‌کرد و من تنها بودم. هر چند که حضور مهدی را همه جا در کنار خود احساس می‌کردیم؛ اما بسیار اذیت شدیم. چراکه همیشه همسرم همراه ما بود، اما حالا باید خودمان حتی چمدان‌ها را جا به جا می‌کردیم.

عهد بستیم که بال پرواز هم‌دیگر باشیم

سلیمانی‌زاده گفت: از ابتدای ازدواج عهد بستیم که بال پرواز یک‌دیگر باشیم. بال پرواز شدن یعنی تحمل تمام سختی‌ها برای اوج گرفتن. سعی می‌کردیم حرف‌هایی به هم‌دیگر بگوییم که سبب استحکام‌ما در مسیر شود. دوری از هم‌دیگر بخش پررنگ زندگی ما بود. افرادی که می‌گویند امثال همسر من برای پول رفته‌اند، مدیون ما می‌شوند. مهدی می‌گفت، «اگر سخت‌تان است، برگردم!» مستندی دیده بودم که داعش سر نوجوانی را از تن وی جدا می‌کند. همش با خود می‌اندیشیدم که، «اگر آن نوجوان برادر من بود، چه حالی داشتم؟!» و پاسخ می‌دادم، «نه مهدی! در سوریه بمان و تکفیری‌ها را نابود کن! اگر شما و امثال شما نباشید و اگر ما از خودمان نگذریم، این اتفاق برای برادر و خواهر من می‌افتد. هرجا که لازم باشد من هم آماده‌ام تا اسلحه در دست بگیرم و با دشمن بجنگم.»

و عاقبت بخیری...

وی در پایان بیان کرد: با ارزشمندترین اتفاق برای من عاقبت بخیری مهدی و رسیدن به آرزوی قلبی وی است. ان شالله آن‌ها نیز شفاعت‌مان کنند.


گفتگو با برادر شهید مهدی حسینی

حامد حسینی» برادر شهید مدافع حرم «مهدی حسینی» عصر امروز چهارشنبه ۱۴ مهرماه با حضور در معراج شهدای تهران با پیکر برادر شهید خود وداع کرد. وی در توصیف خصوصیات اخلاقی برادرش که روز گذشته در استان حماء سوریه به شهادت رسیده است، می گوید: «مهدی ستون خانه و عباس خانواده ما بود. همسرش برای ما تعریف می کرد که باهم به سوریه رفته بودند. مهدی همسرش را به محل کارش می برد و چون هوا گرم بود پنکه روشن می کند، همسرش می پرسد اینجا که کولر دارد چرا کولر را روشن نمی کنی؟! مهدی هم گفته بود اینجا فقط یک کولر دارد، نیروها کولر ندارند برای همین خودم هم پنکه روشن می کنم».

برادر برای یادآوری خاطرات از دوستان شهید کمک می گیرد و ادامه می دهد: « با برادرانش رابطه عاشقانه ای داشت، حال گریه می کنم چون به مهدی و خوب بودنش غبطه می خورم».

12837_141

حسینی سال ۸۸ و حضور برادر را در صحنه مقابله با فتنه گران به خاطر می آورد و از برادر شهیدش به عنوان «خط شکن» یاد می کند و ادامه می دهد: «سال ۸۸ خط شکن بود، اینجا هم خط شکن شد. مدتی قبل دستش که مجروح شد گفتیم دیگر نرو، گفت من کار نیمه تمام بسیار دارم، آنقدر باید بروم تا چیزی که می خواهم را به دست آورم، من متوجه نشدم چه می گوید، رفت و روسفید شد».

برادر شهید مهدی حسینی از آخرین دیدار خود با برادر اینطور روایت می کند: «آخرین باری که آمد یک هفته بیشتر نماند وقتی گفت می خواهد برود پدرم معده اش خونریزی کرد. خودش پدر را به بیمارستان برد. چند ساعت بعد پرواز داشت. در همان بیمارستان من را کشید کنار و گفت: «مراقب مامان و بابا باشید، من دارم می روم». می دانست برنمی گردد.

وی ادامه می دهد: «آخرین باری که سوریه بود گفت: «صدای بچه ات را برایم بفرست». گفتم تو که می خواهی برگردی. گفت: «عکسش را دیدم ولی صدایش را نشنیدم صدای گریه اش را برایم بفرست». گفتم آخر این چه کاریست؟! گفت: «تو چه کار داری برایم بفرست».

برادر شهید به نحوه شهادت برادر خود اشاره می کند و می گوید: «چون حضرت زهرا(س) را دوست داشت و حضرت زهرایی بود مثل ایشان هم از ناحیه پهلو آسیب دید و شهید شد. ما بچه های هیات یازهرا(س) هستیم و دوست داریم مثل مادرمان از دنیا بریم، حتی یک طرف صورت مهدی هم کبود شده بود».

12836_290

حسینی به تواضع برادر اشاره می کند که هیچ گاه از سوریه و مسوولیتش چیزی نگفت. وی می گوید: «هربار که سوال می کردیم در سوریه چه کار می کنی می گفت: «من یک راننده بیشتر نیستم». بعدا که دوستانمان رفتند، گفتند برادرت آنجا مسوولیت دارد. اسمش را گذاشته بودند مهدی «بلدیه حماء». یعنی مهدی شهردار حماء».

برادر شهید حسینی با سوز دل به آخرین صحبت های شهید اشاره می کند و می گوید: «به من می گفت: «حامد خسته ام، نمی توانم بمانم». الان می گویم راحت استراحت کن و بخواب. طی این دو سال اکثر اوقات کنار ما نبود. حالا دیگر می توانیم هر شب جمعه به خانه اش در بهشت زهرا(س) برویم. سال تحویل هم با خانواده سر مزارش می رویم. تنهایی را دوست نداشت، تا به ایران می آمد به همه می گفت به خانه پدرم برویم تا دور هم باشیم».

حسینی از تنها خواسته برادرش صحبت به میان می آورد و می گوید: «تنها به ما گفته بود که او را در قطعه ۲۶ گلزار شهدا در کنار شهید «مهدی عزیزی» به خاک بسپاریم. زمان هایی که سرش خلوت بود و شب های جمعه به قطعه ۲۶ می رفت. شهدا هم خریدار او شدند».

نگاهی به زندگی جهادی شهیدمهدی حسینی

روایت همرزمان شهید

شهید مدافع حرم که مهرماه سال ۹۵ در دفاع از حرم شهید شد. «سید مهدی حسینی» محافظ آیت الله «حسینی» نماینده رهبر معظم انقلاب در سوریه بود. بلند بالا و قوی بنیه و در هیبت یک بادیگارد رسمی. بچه جنوب شهر بود و خیلی گرم و گیرا.

پائیز سال ۹۲ با عده‌ایی از رفقا و طلاب موسسه «جنت العقیله الثقافیه»، برای انجام برخی ماموریت‌های تبلیغی و فرهنگی به سوریه و منطقه زینبیه اعزام شده بودیم. آن روزها اوضاع امنیتی زینبیه مناسب اما شکننده بود. منطقه «حجیره» در نزدیکی حرم مطهر حضرت زینب (سلام الله علیها) به تازگی آزاد شده بود. ایست و بازرسی‌ها برقرار بود و خطر هر آن در منطقه وجود داشت. مقرّ نماینده رهبری بعد از شارع عراقیین قرار داشت؛ دقیقا در کنار درب ورودی اصلی مکتب «سید القائد». بتون‌های محکم و موانع بزرگی را قرار داده بودند تا تک تیراندازهای تکفیری به ترددهای دفتر تسلط نداشته باشند. مواردی پیش آمده بود که افرادی را در محوطه جلوی دفتر هدف قرار داده و خمپاره و موشکی انداخته بودند.

با «سید مهدی حسینی» همانجا آشنا شدم. جوری با آدم گرم می‌گرفت که انگار سال‌هاست تو را می‌شناسد. طوری پیگیر کارها و فعالیت‌های فرهنگی ما بود که انگار جزء وظایف خودش است. با اینکه کسی از او انتظار چندانی نداشت. گاهی مرا می‌برد و کلتش را می‌داد دستم که تیر بیاندازم و کیف کنم. آن هم دقیقا پشت همان بلوک‌ها که خطر همیشه وجود داشت! مسئول فرهنگی منطقه زینبیه از نیروهای حزب الله لبنان بود و در خصوص ترسیم چهره شهدا بر دیوارهای شارع عراقیین همکاری نمی‌کرد. یک روز «مهدی حسینی» را با خودم بردم پیش طرف تا کارم را راه بیاندازد. آنجا بود که فهمیدم چقدر مسلط به زبان عربی است و چقدر دلش برای فعالیت‌های تبلیغی و فرهنگی می‌سوزد. یکی از ناراحتی‌های او وضعیت خانواده‌های شهدای سوری و شهدای افغانستانی بود که در منطقه زینبیه ساکن بودند. از نبود تشکیلات خوب و بدرد بخور برای خانواده شهدا، ناراحت و دلگیر بود.

آنچه از «مهدی حسینی» به خوبی در ذهنم مانده، تاسف او از این بود که چرا نمی‌تواند به خط مقدم نبرد برود و بجنگد. راضی نبود که بی نصیب از جنگ بماند. تمنای رفتن داشت. می‌گفت: «اینجا جای من نیست ( حفاظت از شخصیت ها)؛ در اولین فرصت کار حفاظت را تحویل می‌دهم و می‌روم خط.» انتظار و اشتیاق او بعد از مدتی رنگ واقعیت به خود گرفت. بعد از اینکه دوره ماموریت و نمایندگی آیت الله «حسینی» در سوریه تمام شد و ایشان به عراق رفتند، مهدی هم آزاد شد! به نظرم حضور او در منطقه درگیری و خط مقدم نبرد خیلی طول نکشید. او خیلی زود شهادت را پیدا کرد.

شهید «مهدی حسینی» الحق خوش رفتار و خوش برخورد بود. شیطنت‌های جالب و بامزه‌ای داشت. فهم سیاسی و دغدغه فرهنگی و دلسوزی نسبت به خانواده شهدا در او وجود داشت. اوضاع سوریه و وضعیت جنگ را به خوبی برای ما تحلیل می‌کرد. دغدغه‌های خوب، مبارک و والایی داشت. قوی بود و شجاع و عاشق شهادت. آه و حسرت او در فراق رفقای شهیدش را خوب به یاد دارم. «مهدی حسینی» لایق شهادت بود و به مراد دلش رسید. شهادت او مرا شوکه و البته شرمسار کرد. امثال او هرگز از خاطره‌ها نخواهند رفت. رحمت خدا بر او.

در مورد زندگی این شهید عزیز، نشر ۲۷ بعثت کتاب «تمنای بی خزان» را منتشر کرده است که حتما کتاب خواندنی و جالبی است. مزار مطهر شهید در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۶ قرار دارد.

نگاهی به زندگی جهادی شهیدمهدی حسینی

وصیتنامه ( این وصیت نامه را از سایتهای مختلف جمع آوری شده است )

مهدی وصیت کرد که بعد از شهادتش مسجد روستایشان را بازسازی کند. همسرش با همۀ مشکلات و دشواری‌های پیش رو به وصیت عمل کرد و حالا روستای هویر شهرستان دماوند یک مسجد نو و تعمیر شده دارد.

او در جایی از وصیتنامه خطاب به همسرش می گوید: همسرم، دلم نمی خواست در چنین ایام و سنینی شما را رها می کردم و تنهایتان می گذاشتم، اما دست روزگار، ما را از هم جدا کرد.
جدایی ای که به این زودیها بازگشت ندارد. همسرم، حال دیگر بعد از شهادتم تو را همسر شهید می نامند. تا کنون همسر یک پاسدار بودی و لیکن از حالا دیگر همسر شهید هستی. همسرم پس از شهادتم به وصایایم عمل کن. همسرم، در تربیت فرزندانم بکوش و به آنان بیاموز که پدرتان شهید شده، خونش را فقط به صرف دفاع از اسلام ریخته و بدن پدرتان به خاطر حمایت از رهبر، تکه تکه شده است.
سید مهدی در قسمتی دیگر از وصیتنامه خطاب به فرزندش کمیل گوید: پسرم هرگز مادرت را تنها نگذار. چون قلب مادرت از شهادت و فراق پدرت سوخته شده است.

برادر شهید مهدی حسینی از تنها خواسته برادرش صحبت به میان می آورد و می گوید: «تنها به ما گفته بود که او را در قطعه ۲۶ گلزار شهدا در کنار شهید «مهدی عزیزی» به خاک بسپاریم. زمان هایی که سرش خلوت بود و شب های جمعه به قطعه ۲۶ می رفت. شهدا هم خریدار او شدند».


عامل اغتشاشات در جامعه از زبان امیرالمومنین علی (ع) / دلیل توبیخ کمیل از سوی علی(ع)

حجت‌الاسلام حمیدرضا مهدوی‌ارفع از اساتید حوزه و دانشگاه، سالیانی است که با سفر به شهرهای مختلف کشور پویش بزرگی را با عنوان «نهضت جهانی نهج‌البلاغه‌خوانی» با هدف ترویج نگاه حضرت امیرالمومنین(ع) آغاز کرده است. بخشی از سخنان وی در یکی از همین سخنرانی‌ها در فضای شبکه‌های اجتماعی بازتاب وسیعی پیدا کرد. کلیپ کوتاهی که در آن حجت‌الاسلام مهدوی ارفع بدون اشاره به جریان‌های داعیه‌دار عدالتخواهی در کشور، عملکرد مدعیان عدالت در دوران حیات امیرالمومنین و نحوه برخورد با ایشان را بررسی کرده‌اند. سخنانی که عده‌ای آن را پسندیدند و تأیید کردند اما عده‌ای از فعالان عدالت‌خواهی در کشور به نقد و مقالبه با آن پرداختند. 

جهت دانلود روی این خط کلیک کنید

<

بخش‌هایی از سخنرانی حجت‌الاسلام مهدوی ارفع درباره عدالتخوهان در زمان حضرت امیر

در گفت‌وگویی مفصل با او که در حاشیه یک مراسم نهج‌البلاغه‌خوانی در حسینیه‌ای در خیابان ایران در شهر تهران برگزار شد، موضوعات و مباحثی  از جمله تقدم و تاخر عدالت بر ولایت، حدود و ثغور مطالبه‌گری، تفاوت عدالت‌خواهی با افشاگری و ...  در بیان و رفتار امیرالمومنین(ع) را بررسی کردیم. این گفتگو پیش از شهادت سردار قاسم سلیمانی انجام شد که به دلیل شرایط و فضای ملتهب آن روزها با تاخیر منتشر شده است.

حفظ نظام از مصادیق عدالت که هیچ از مولفه‌های عبادی هم برتر است

عدالت در مفاهیم اسلامی به ویژه روایات امیرالمومنین(ع) دارای چه جایگاهی و معنایی است؟

امیرالمومنین(ع) در تعریف عدل و عدالت می‌فرمایند: قرار دادن هرچیزی در جایگاه و موضع شایسته خود که در این صورت خود به خود ظلم، این‌گونه معنا می‌‌شود که حق را از صاحب حق بگیریم و به  غیرحق چیزی را به دیگران دهیم. امیرالمومنین(ع) هدف و تلاش خود را در دوران حکومت، گسترش حق قرار دادند. در روایتی داریم که ابن عباس می‌گوید وارد خیمه جنگی ایشان شدم و دیدم کفش‌های پاره خود را وصله می‌زنند، به ایشان گفتم کفش را دور بیندازید! این‌قدر وصله به آن کفش زده شده است که دیگر جای وصله ندارد. ایشان از من پرسید: فلانی این کفش چقدر ارزش دارد؟ گفتم ارزشی ندارد و کسی او را نمی‌خرد و ایشان فرمودند: به خدا قسم حکومت بر شما از این کفش پاره برای من ارزشش کمتر است، مگر آن‌که به واسطه قدرتی که در اختیار دارم، بتوانم حق مظلوم را از ظالم بگیرم و عدالت را برقرار کنم.

اگر حکومتی تشکیل شود و دغدغه عدالت‌گستری نداشته باشد، آن حکومت باطل است اما مسئله در عمل است که بسیار پیچیده می‌شود. زمانی که گفته شود، «عدالت در اجتماع، کشور و جامعه‌ای گسترده نمی‌شود، مگر آن‌که حکومت در اختیار صاحبان حق باشد» بنابراین حکومت را مقدمه‌ای لازم برای برقراری عدالت دانسته‌ایم. اما اگر حکومت با همین هدف و شعارها اشاره شده شکل گرفت اما در مواردی تعارض میان مصداقی از عدالت و حفظ نظام ایجاد شد، تعیین اولویت، بسیار سخت است!

آیا ما باید بر یک مصداق از عدالت پافشاری کنیم؟ ولو اینکه پایه‌های نظام که می‌تواند آرام آرام گسترش یابد و تمامی جهان را مملو از عدالت کند، سست شود؟ یا اینکه یک مصداق عدالت را برای همیشه رها کنیم و اصل این درخت را که ثمره آن ایجاد جهانی عدالت است، از ریشه نکنیم و حفظ کنیم؟ این تشخیص کار ساده‌ای نیست! زیرا عدالت به قدری مفهوم فطری درشت، اساسی، حسی و جذابی است که در مقابل آن حکومت و مصالح آن تحقیر می‌شود.

نتیجه تصویری برای عدالت

تفکیکی که برای انسان‌های ضعیف جامعه مقدور نیست

انسان‌های متوسط به پایین، زمانی که دو چیز بزرگ در برابر آن‌ها قرار می‌گیرد، نمی‌توانند تفکیک کنند و یکی را کوچک می‌کنند. به طور مثال برخی از عوام برای اینکه امیرالمومنین(ع) را بزرگ کنند، پیامبر(ص) را کوچک می‌کنند، در حالی که این دو یکی هستند. مهمترین مسئله در اسلام درباره عدالت، آن زمانی است که تزاحم  میان اجرای مصداقی از عدالت با حفظ نظام ایجاد می‌شود، در این چنین مواردی، مکتب می‌گوید مصداقی از عدالت که جای خود را دارد، اگر خود عبادت که امر خداست و بالاترین مولفه آن نماز است هم مطرح باشد، باز هم حفظ نظام واجب‌تر است. بیان دلیلش هم به لحاظ منطقی سخت است اما من به درخت و میوه تشبیه می‌کنم، ممکن است، درختی یک سال به دلیل هر شرایطی میوه ندهد، به این دلیل باید درخت را از ریشه کند؟ عدالت ثمره طبیعی درخت حکومت دینی و اسلامی است، حال اگر در جایی مصالح یا موانع، مانع شد تا این پیشبرد محقق شود، نباید درخت را از ریشه کند بلکه باید به حفظ نظام پرداخت.


درخواست‌های امیرالمومنین(ع) از مردم در ابتدای حکومت

باتوجه به اینکه حفظ نظام واجب‌تر است، نوع برخورد با فساد‌ها و اشتباهاتی که در حکومت رخ می‌دهد، باید چگونه باشد؟

اگر الگو را حکومت علوی قرار دهیم که الحمدلله این ادعا را در حکومت داریم، دارای اصولی است که بیانگر نحوه مواجه امیرالمومنین(ع) با رانت، فساد و ... مخصوصاً در درون حکومت است که متاسفانه این اصول توسط افرادی که موظف به تببین و برخی که موظف به عمل به آن هستند، نادیده گرفته می‌شود که امیدواریم این غفلت ناخاسته باشد.

زمانی که نزد من می‌آیید، بدون ترس سخن بگویید

اولین اصل آن است که خود حاکم و دستگاه حکومت باید مطالبه‌گر مبارزه با فساد باشد. امیرالمومنین(ع) که  معصوم است و مردم با اصرار خود با ایشان بیعت کردند، به محض اینکه حاکم می‌شود، چند نکته را به مردم اعلام می‌کند که شاید هضم آن، امروز برای هیچ‌کس ساده نباشد و آن‌ها چارچوب حکومت ایشان است. در حکومت، اولین نقد کننده خود ایشان است و اولین مطالبه‌گر عدالت و مبارزه‌گر با فساد هم خود ایشان است. ایشان زمانی که به حکومت می‌رسد، به مردم می‌فرماید: اولاً دوست دارم زمانی که پیش من می‌آیید و حرف می‌زنید مانند زمان حاکمان گذشته نباشد که با ترس صحبت می‌کردید و لکنت زبان نداشته باشید و حق را بگویید.


۳۰ نامه‌ای امیرالمومنین در نقد عملکرد مسئولین نوشتند

دوماً دلم نمی‌خواهد از من تملق گویید. بدترین حالت برای کارگزاران آن است که مردم تصور کنند، آنان دوست دارند تملق آنان گفته شود. سوماً ایشان می‌فرمایند: حتی دوست ندارم کارهای خوبی که برای شما انجام دادم را بیان کنید. بعد ایشان سردمدار مطالبه از مسئولین می‌شود به‌طوری که ۷۹ نامه در نهج‌البلاغه داریم که بیش از ۳۰ مورد، آن‌ها نقد مستقیم عملکرد مسئولین است، یعنی همان افرادی که خود منصوب کرده اما رفتار آن‌ها را نقد می‌کند یعنی اولین رویکرد ایشان، مطالبه‌گری برای مبارزه با فساد توسط خود حکومت است . نباید اینگونه در ذهن مردم جا بیفتد که حکومت انتظار دارد در برابر هر ظلم و خرابی، ما سکوت کنیم؛ بلکه خود مسئولین باید پیش قدم شوند، به‌ویژه در نظام مقدس ما که برخی از جایگاه‌ها منصب اجرایی نیست که افراد نگران باشند که مگر می‌شود خودمان کار انجام دهیم و خود نیز نقد کنیم، جایگاه رهبر انقلاب، علما و ... این چنین است.

۳ دلیل ایجاد اغتشاش در جامعه در بیان امیرالمومنین(ع) 

دومین نکته آن است که برای مبارزه با فساد باید از خواص شروع کرد. امیرالمومنین(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرمایند: سه عامل اغتشاش در حکومت وجود دارد که هر سه مورد آن به مسئولین و خواص جامعه برمی‌گردد. اول سبک و سطح زندگی مسئولان است که امام علی(ع) در خطبه ۲۰۹ می‌فرماید، زمانی که مسئولین از حد ضعفای جامعه بالاتر زندگی کنند، مردم طغیان خواهند کرد، زیرا اختلاف طبقاتی میان مردم با مردم قابل تحمل است اما میان مردم و مسئولین غیرقابل تحمل است. دومین عامل، آن است که الگوی مالیات با الگوی غیرمومنانه و غیر رحمانی محاسبه شود، به‌طورمثال در یک سال، تولیدکننده به هر دلیلی ضرر می‌کند و یا کشاورز به دلیل خشکسالی خسارت می‌بیند و محصول ندارد که حضرت امیر(ع) در نامه ۵۳ به مالک اشتر می‌فرماید: باید پیش‌دستی کنی و در این مواقع این‌قدر مالیات را پایین آوری که زندگی‌اش با پارسال تفاوتی نکند و می‌فرماید: اگر چنین کردی، خسارت دولت نیست، بلکه سرمایه‌گذاری است و دو فایده دارد، اول اینکه به مردم اطمینان می‌دهی زیرا مردم احسان دولت را دیدند و اغتشاش نمی‌کنند و دوم اینکه این مردم به تو اعتماد می‌کنند و  اگر مشکلی رخ دهد، حمایت خواهند کرد.

سومین مورد از علل اغتشاش و شورش در دیدگاه امیرالمومنین ورود اطرافیان و خویشاوندان مسئولین به حوزه حکومت و کار اقتصادی است.در بخشی از نامه ۵۳ ایشان می‌فرماید: بدانید که نزدیکان مسئولان خودخواه و چپاولگر هستند و در معاملات انصاف ندارد، ریشه ستمگری آنان را خشک کن و به هیچ از یک اطرافیانت زمینی واگذار نکن.


بنابراین اصلاح باید از ریشه که در حکومت است، انجام شود یعنی رانت باید از بین برود، شفاف‌سازی صورت گیرد و سازوکار قانونی طوری بنا نهاده شود تا بستگان مسئولین در دوران مسئولیت، حق دخالت و حضور در حکومت را نداشته باشند. گاه گفته می‌شود برخی از این نزدیکان لیاقت دارند و از حق خود محروم می‌شوند، عیبی ندارد! صد نفر ضرر کنند اما ۸۰ میلیون نفر شبهه و اشکال برایشان ایجاد نمی‌شود.

مردم باید ناظر بر عملکرد مدیران انتخابی خود باشند

امیرالمومنین(ع) انتظار دارند مردم در نظارت همگانی بر عملکرد حکومت، نقش موثر داشته باشند و می‌فرمایند: کارگزاران اصلاح نمی‌شوند، مگر آن‌که رعیت(عموم مردم) اصلاح شوند. اصلاح رعیت به چه معناست؟ یعنی امروز که مردم رأی می‌دهند صحیح انتخاب کنند، مقام معظم رهبری در سال ۹۴ خطاب به مردم می‌فرمایند، نتیجه رأی شما به خودتان برمی‌گردد، بنابراین مردم در انتخاب باید مسائل اساسی و اولویت‌دار را مشاهده کنند و به امور عادی نپردازند و ثانیاً در طول مسئولیت و مدیریت آن فرد نیز لحظه به لحظه روند مدیریت بر بیت‌المال، سیاست‌گذاری‌ها و اعمال کلان اون او را نظارت کنند و بدون تعارف و مسامحه مطالبه‌گری داشته باشند تا نهضت پاسخگویی در کشور ایجاد شود.

نتیجه تصویری برای حفظ وحدت

امیرالمومنین(ع) هیچ‌گاه در خطبه‌های عمومی مدیران را توبیخ نمی‌کرد!

امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر می‌فرمایند: مراقب باش تا خدم و حشم حجاب میان تو و مردم نشوند و اجازه نده تا گزارش‌های مدیران تو را فریب دهد و باید فضا را بشکافی و خود از جامعه، گزارش بگیری، یعنی مسئول باید به دل مردم برود و گزارش بگیرد و حتی ایشان می‌فرماید: برای تمامی مدیران باید چند بازرس مخصوص داشته باشی و به قول امروزی‌ها به گزارش‌های کاغذی و آمارهای کیلویی! اکتفا نکنی. ایشان زمانی که یک فرماندارش با پول خود خانه‌ای خرید، او را بلافاصله احضار کرد، اطلاع دقیق و سریع ایشان ناشی از چه بود؟ ایشان افرادی را ناظر بر او داشت! حضرت به او فرمود: باخبر شدم خانه‌ای خریدی و ۸۰ دینار پرداخت کردی، دو شاهد گرفته‌ای و سند زده‌ای و... شروع به توبیخ کردن می‌کنند که همه این‌ها در نامه ۳ نهج‌البلاغه آمده است. برخوردی بالاتر از ایشان داریم که استاندار خوزستان که فرد خوبی هم بوده است با سرمایه‌داران غذا خورده بود. ایشان بلافاصله نامه نوشتند که شنیدم بر سر سفره سرمایه‌داری رفته‌ای که فقرا دعوت نبودند. البته باید بدانیم نظارت و مطالبه‌گری ذکر شده از سوی ایشان به معنای شکستن ابهت مدیران نیست و یا به معنای توهین و تخریب نیست. امیرالمومنین(ع) در ۲۴۱ خطبه در نهج‌البلاغه آمده یا خطبه‌های نماز جمعه، هیچ‌گاه نام هیچ مدیری را نبرده است و تمامی توبیخ‌ها را در نامه‌های مهر شده به آنان ابلاغ می‌کردند و اگر کار از کار می‌گذشت، عزل می‌کردند.

نتیجه تصویری برای حفظ وحدت

هیچ‌کس حق ندارد، وحدت در جامعه را به تفرقه تبدیل کند

بعد از انتشار کلیپی از سخنرانی شما در فضای مجازی که در آن به صورت غیرمستقیم به مقایسه دوران کنونی با دوران حضرت علی(ع) پرداختید، برخی از گروه‌های عدالت‌خواه از این قیاس و اینکه شما از ضرورت حمایت از نظام حتی در برابر برخی از روش‌های عدالت‌خواهی دم زدید، گلایه کردند و اعلام داشتند آن دوران، زمان امام معصوم(ع) بوده است و نباید قیاس کرد، پاسخ شما به این نقد چیست؟

برای آنکه نقد انجام شود، باید مبنای افراد مشخص شود، مبنای من براساس نکاتی از نهج‌البلاغه بود که هرچه به اصل و حاکمیت نظام ضربه بزند، حتی اگر امیرالمومنین(ع) هم باشی باید در برابر آن سکوت کنی. امیرالمومنین(ع) صریحاً فرموده‌اند بعد از اتفاق سقیفه، با خودم فکر کردم قیام کنم و جامعه را به هم بریزم و شرایط را به آنچه پیامبر(ص) فرمود، تغییر دهم و یا سکوت کنم در حالی که خیلی تلخ خواهد بود. بعد از اندیشه درست، به این نتیجه رسیدم که سکوت بهتر است. در جای دیگری می‌فرمایند تصور نکنید که سکوت من از روی ترس بود، سکوت من برای آن بود که از مواردی خبر داشتم که اگر آنان را به شما بگویم مانند تمام جامعه به لرزه خواهد افتاد.

ایشان می‌فرماید: تصور می‌کنید در این ۲۵ سال سرشار از صبر حال خوبی داشتم؟! « فَصَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً، وفِی الحَلقِ شَجاً؛ در حالى که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، صبر کردم» زیرا این صبر به نفع اسلام بود. اختلاف ما با این دوستان عدالت‌خواه، اختلاف مبنایی است؛ زیرا ما معتقدیم که اصل اول در نگاه حکیم در جامعه، وحدت است و مطلقاً هیچ‌کس حق ندارد، وحدت در جامعه را به تفرقه تبدیل کند. دشمن به این دلیل که به دنبال تفرقه است، از تمامی ابزارهای خود برای این امر استفاده می‌کند و ممکن است من به عنوان یک عدالت‌خواه اگر حواسم را جمع‌نکنم، در زمین دشمن بازی کنم و به اسم عدالت‌طلبی، تفرقه ایجاد کنم.

امیرالمومنین(ع) می‌فرماید: ای مردم، خداوند نه قبل از شما و نه بعد از شما، به هیچ ملتی موهبتی عطا نمی‌کند، مگر به شرط برخورداری از وحدت و ایشان به ابن عباس در خطبه ۲۴۰ می‌فرمایند: به خدا قسم به قدری از عثمان حمایت کردم که ترسیدم گناه‌کار شوم و یا به ابوموسی اشعری نامه می‌نویسد که احدی به اندازه من، حریص به وحدت نیست.

فریبکاری  ابوسفیان برای عدالت‌خواهی بعد از سقیفه

در خطبه ۵ نهج‌البلاغه آمده است، زمانی که سقیفه شکل گرفت، ابوسفیان تلاش می‌کند، از این واقعه سوءاستفاده کند و یک حزب‌اللهی آن زمان، به نام ابن عباس را که اتفاقاً یار و پسرعموی حضرت امیر(ع) است، با خود همراه کرده است و به در خانه ایشان آمده‌اند و اظهار کرده‌اند که ما همگی شاهد بودیم که پیامبر(ص) چند روز پیش تو را معرفی کرد، انصار و مهاجرین در حال چپاول حکومت هستند، چرا ساکت مانده‌ای؟! تو جلو بیفت تا ما لشکر را آماده کنیم. تصور کنید! ابوسفیان و این حرف‌ها؟! حضرت در خانه را می‌بندد و می‌فرمایند: بیچاره آن کسی که بخواهد میوه نارس را بچیند. یعنی ایشان به دلیل حفظ وحدت، حاضر نمی‌شود تا دستمایه تفرقه مردم شود. این مبنای مکتب ماست و اگر کسی به دنبال عدالت‌خواهی است، باید این مبنای روشن و صریح را بپذیرد.

نکته دوم آن است که یک خبط و خطای عمیق فکری و فرهنگی در جامعه یا کل اسلام در تفسیر تقدس به حق جایگاه اهل بیت(ع) رخ داده است؛ و آن اینکه مانع مقایسه آن بزرگواران با شرایط کنونی می‌شویم، بدون اینکه متوجه باشیم، اثر الگوگیری را از آنان گرفته‌ایم. معتقدیم نباید هیچ‌کس را با امیرالمومنین(ع) مقایسه کرد. البته این بیان را از امیرالمومنین(ع) در نهج‌البلاغه داریم که: « لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد ؛ احدی از این امت را با خاندان پیامبر(ص) مقایسه نکنید» اما این به معنای الگو نگرفتن نیست. در قرآن کریم پیرامون پیامبر(ص) آمده است که ایشان اسوه حسنه است. یعنی باید از ایشان الگو بگیریم. ما نگفتیم که رهبری و مسئولان نظام معصوم هستند و یا از ملکوت خبر می‌دهند. بلکه می‌گوییم در جایگاهی هستند که روزی امیرالمومنین(ع) نیز در آن جایگاه بوده است و آن جایگاه اداره و مدیریت حکومت اسلامی است. اگر این باشد باید نیمی از نهج‌البلاغه را حذف کرد. زیرا ایشان از یارانی که خود منصوب کرده‌اند، انتظار دارند همچون خودشان حکومت کنند. ایشان کمیل که از یاران خاص و ویژه‌شان بودند، توبیخ می‌کنند زیرا او را در جایی فرماندار کرده بود؛ اما به شهر دیگری برای مقابله با درگیری می‌رود و شهر محل حکومت خودش، تصرف می‌شود و حضرت او را توبیخ می‌کند که چرا در جای دیگری دخالت کردی و فرصتی به دشمن برای تصرف شهر دادی!

همیشه تصمیمات رهبر جامعه ناظر به یک اتفاق صرف در جامعه نیست

از طرف دیگر زمانی که موضوعی را تشبیه می‌کنیم، به این معنا نیست که در تمامی ویژگی‌ها شبیه هم هستند، زیرا در تشبیه یک وجه شبه کافی است. بنا داشتم این دو موضوع تاریخی را شباهت دهم که همواره تصمیمات مدیر جامعه در مقابل یک اتفاق، ساده نیست. بلکه اینقدر لایه‌های مختلف و متفاوت اتفاقات و فتنه‌ها برای رهبر انقلاب ترسیم می‌شود که اگر مانند یک شطرنج‌باز ماهر نباشد و چندین مرحله بعد یک اتفاق را پیش‌بینی نکند، نمی‌تواند در برابر آن اقدام کند. آن وقت هم که او می‌فهمد و اقدامی‌ می‌کند ما که متوجه نیستیم اعتراض می‌کنیم که فرضاً چرا علی(ع) به شورای شش نفره رفت، پس آن شورا را تائید کرد! یا چرا شرط به ظاهر ساده عبدالرحمن را نپذیرفت تا حدود ۱۰ سال زودتر حاکم شود و جلوی انحراف پیش آمده در جامعه نبوی را بگیرد؟ چرا بعدش اعتراض نکرد؟ چرا در زمان شورش علیه عثمان، سکوت نکرد و دفاع کرد؟ این چرا ها برای این است که برخی تصور می‌کنند دعوا و بازی ساده است، در حالیکه رهبر باید تمام دسیسه‌ها و حرکات احتمالی دشمن را بخواند، تا حرکتی کند و مانع از رسیدن آنان به اهداف شومشان شود. ولو اینکه هزینه‌اش رسماً کاهش محبوبیت و اقبال مردم به رهبر جامعه باشد.

نتیجه تصویری برای اعتماد به رهبر

فتنه گرانی بنزین خطرناک‌تر از تمام فتنه‌های ۴۰ ساله انقلاب بود​

عده‌ای از سر خیرخواهی و حزب‌اللهی‌گری گفتند رهبر انقلاب در ماجرای بنزین نباید ورود می‌کرد. چراکه مردم گرانی و ناکارآمدی ناشی از اقدام دولت را به پای رهبری خواهند نوشت. اما سوال این است: امیرالمومنین(ع) مگر برای محبوبیت کار می‌کرد؟ امام (ره) فرمود برای من مهم نیست در راه ادای تکلیف، حتی بعدها از من در تاریخ خوب نوشته شود یا بد، من به تکلیف عمل خواهم کرد. البته که اصلا محبوبیت امام(ره) و مقام معظم رهبری کم نشده است. حرف ما این است که به جای نگاه مقطعی و نقطه‌ای به موضوع، اجازه دهید شبهه برطرف شود، آن زمان خواهید دید عجب خطری برطرف شده است.معتقدم اتفاقی که به واسطه گرانی بنزین در حال رخ دادن بود، فتنه‌ای بالاتر از تمام فتنه‌های ۴۰ ساله قبل بود. تصور کنید اگر رهبر انقلاب مانند امثال من کم دقت، موضع‌گیری می‌کردند، اولین قشری که احساس تکلیف می‌کرد تا در خیابان بیاید، حزب‌الهی‌ها بودند و کشور درگیر جنگ داخلی می‌شد. یکبار در دوره موسوم به اصلاحات، رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با ایشان، در خصوص آقای مهاجرانی فرمودند: آقای وزیر ارشاد که امروز هم نیامده است و من از او ناراضی هستم. مردم انقلابی به محض شنیدن این سخن گلایه‌آمیز رهبر انقلاب ریختند در برابر وزارت ارشاد تا او را پایین بکشند. چرا که معتقد بودند به دلیل انتقاد نائب امام زمان(عج) از وی، دیگر صلاحیت تصدی مقام وزارت در جهوری اسلامی را ندارد.

حالا ممکن است برخی بگویند اساس اینگونه تطبیق غلط است، در صورتی که مهمترین وظیفه ما تطبیق شرایط حاکم با دوران حکومت امیرالمومنین(ع) است، دلیل نقلی و درون گفتمانی ما هم این جمله رهبری است که سال‌ها پیش فرمودند، شرایط کنونی ما مشابه دوران حکومت امیرالمومنین(ع) است. بنابراین باید آن دوران را بررسی و با تجربه آن اقدام کرد. توجه کنید که ما در دوران امیرالمومنین(ع) شاهد حکومت جبهه حق بودیم و در دوران دیگر ائمه(ع) حکومت در اختیار آنان نبود.

حفظ امنیت و جلوگیری از تضعیف حد و حدود مطالبه‌گری است

خودتان در ابتدای گفتگو گفتید که امام علی(ع) هم بر ضرورت مطالبه‌گری مردم از مسئولان حکومت تأکید داشتند، نحوه مطالبه‌گری مردم باید به چه صورت باشد؟ روند مطالبه‌گری مردم دارای حد و مرز و خطوط قرمز است؟

گاهی تلقی برخی این است که مطالبه‌گری حق مردم است و زمانی که آن را انجام نمی‌دهند از حق خود گذشته‌اند، در حالی که مطالبه‌گری تکلیف مردم است و نمی‌توانند از تکلیف خود گذشت کنند. در خصوص انتخابات نیز همین است. گاهی برخی می‌گویند رأی دادن حق من است، اما من نمی‌خواهم این‌بار رأی دهم، در حالی که رأی دادن تکلیف است. زیرا اگر فرد رأی ندهد، با عدم تاثیر خود ممکن است زمینه را برای حضور افراد ناصالح فراهم کند. بنابراین این فرد در انحراف احتمالی پیش آمده در جامعه مقصر است. اما از سوی دیگر همین مردم برای ادای تکلیف مهم خود یعنی مطالبه‌گری باید برای رعایت یک اولویت و ضرورت بالاتر از دو چیز مراقبت کنند. اول مراقبت از امنیت و آرامش کشور داشته باشند و دوم، سرسوزنی موجب تضعیف نظام نباشد، این موارد حد و حدود منطقی و خط قرمز عقلانی مطالبه‌گری است.

در کشور ما قانون‌های خوب بسیاری وجود دارد که برای بهبود وضع جامعه می‌توان تحقق همین قوانین را مطالبه کرد. حالا زمانی که مردم قانون را مطالعه نکرده‌اند و از وجود آن هم بی‌اطلاع هستند، چه چیزی را می‌خواهند مطالبه کنند؟! تفاوت ما با برخی از کشورها که در این زمینه پیشرفت‌هایی داشته‌اند در همین است که آن‌ها از بچگی کودک را با حق و حقوق خود آشنا می‌کنند اما ما از این کار خودداری می‌کنیم. شرط اول مطالبه‌گری اطلاع از حقوق است. زیرا ممکن است ما موضوعی را مطالبه کنیم که اصلا حق ما نباشد.

مردم ما گاهی دلیل عدم مطالبه‌گری خود را گوش ندادن مسئولین می‌دانند در حالی که اصلاً حرف را بیان نکرده‌اند. به‌طور مثال درباره رسانه ملی در خانه‌، خانواده، مسجد و هیأت و... اعتراض می‌کنند اما یک‌بار با شماره روابط عمومی رسانه ملی تماس نمی‌گیرند تا اعتراض خود را به گوش مسئولان اصلی آن برنامه و آن شبکه تلوزیونی برسانند! تصور کنید یکباره ۵ هزار نفر تماس بگیرند و اعلام کنند فلان برنامه با عفت عمومی مغایرت دارد، قطعاً بخش افکارسنجی رسانه ملی، ترتیب اثر خواهد داد و حداقل در تصمیمات آتی آنان برای تولید یا عدم تولید، برنامه‌های مشابه اثر خواهد داشت. از آن طرف می‌بینیم در جبهه مقابل افراد با انگیزه‌ای هستند که وقتی رسانه ملی یا مراجع فرهنگی دیگر به سمت ولنگاری بروند و برنامه‌ای با ذائقه آن‌ها متناسب باشد، سریعاً موجی به راه می‌اندازند تا حمایت کنند.

نوع دیگر این اقدام، برنامه‌های مدنی است، مگر ما در برابر اقدامات رژیم صهیونیستی در غزه یا ظلم‌های عربستان به شیعیان تظاهرات نمی‌کنیم؟ مگر در این راهپیمایی‌ها و ظهور و بروزهای اجتماعی مردم، جایی را آتش می‌زنیم؟ مکانی را تخریب می‌کنیم؟ در رفتارمان از حدود اعتدال خارج می‌شویم؟ خب چرا در مقابل ظلم‌ها و فسادهای داخلی نیز همین کار را نکنیم؟ می‌توان با اخذ مجوز، راهپیمایی کرد تا صدای ملت به مسئول خطاکار برسد.

مجموع همه این اقدامات در دین ما به نام امر به معروف و نهی از منکر شناخته می‌شود که متاسفانه ما به آن توجهی نداریم اما غربی‌ها امروزه به آن رسیدند. دیدم در رسانه‌های خودشان می‌گویند اگر در ایستگاه مترو ما حتی یک زن را بکشند، مردم حداکثر فیلم می‌گیرند اما مسلمانان نسبت به ظلم‌های روا داشته به مسلمانان کشورهای دیگر و حتی در نقطه‌ای دیگر از جهان مثل میانمار، فلسطین و ... حساس هستند. دلیل آن را هم خودشان در آموزه امر به معروف و نهی از منکر دیده بودند. حالا به دنبال ایجاد این روحیه رفته‌اند و اسم آن را هم مسئولیت اجتماعی گذاشته‌اند.


باید به تصمیمات رهبر اعتماد داشت

در صحبت‌هایتان به اصول و مبانی عدالتخواهی مثل ضرورت وحدت، حفظ امنیت و ... اشاره داشتید. اگر بخواهید جمع‌بندی برای مبانی و روش صحیح عدالت‌خواهی از منظر نهج‌البلاغه ارائه کنید شامل چه محورهای دیگری خواهد بود؟

امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر می‌نویسد اگر مردم خطایی کردند، سخت‌گیری نکن زیرا خطای آن‌ها طبیعی است. از طرفی ایشان در جای دیگر می‌فرمایند: در جاهایی که امور مشتبه (پرابهام) می‌شوند، به رهبر خود اعتماد کنید. در زمان ایشان برخی تردید داشتند که علی(ع) سیاست‌های درستی اجرا می‌کند یا خیر و مدام انتقاد می‌کردند. ایشان در سخنرانی با دل پرخون، از شهدا یاد می‌کنند و می‌فرمایند این عمار؟!... کجا هستند این برادران که به رهبر خود اعتماد داشتند. در آن کلیپ هم ذکر کردم که قاعده اینگونه نیست که خود را معیار بگذاریم و رهبری را با آن مقایسه کنیم و هرجا موضع رهبری درباره یک فرد خاطی با خواسته ما تطابق داشت، بگوییم احسنت! ایشان حال فلانی و بهمانی را گرفت و هرجا تعارضی بود، بگوییم ایشان اشتباه کرد! نسبت ما به عنوان مومنین و انقلابیون با ولی جامعه نسبت اطاعت است و نسبت تطبیق نیست. هرجایی رهبری موضعی اتخاذ می‌کند باید بدانیم ایشان پشت پرده را باخبر هستند و باید اطاعت کنیم. در جمع بچه‌های حزب‌اللهی شنیده‌ام که این توجیهات مطرح می‌شود که ما سربازیم و ایشان رهبر است؛ بنابراین ما نباید کار رهبر را انجام دهیم و یا می‌گوییم ایشان دستش بسته است و کارهایی را نمی‌تواند و ما باید انجام دهیم! درصورتیکه خود ایشان به صراحت می‌گویند این حرف اشتباهی است که می‌گویند رهبری دستش بسته است. بعد همین دوستان باز می‌گویند رهبر در حال تقیه است! راه‌حل اعتماد به خط رهبری است.

حکم رهبری لازم‌الاجراست

خب در جواب به شما می‌گویند اگر حتی یک حزب‌اللهی و معتقد به انقلاب اسلامی نتواند بر ولی‌فقیه نظارت کند که آیا براساس عدالت رفتار می‌کند یا خیر، این حکومت چه تفاوتی با دوران سلطنت و پادشاهی دارد؟

توجه کنید ما اصل نظارت بر رهبری را نفی نمی‌کنیم. درباره صلاحیت افراد برای نظارت صحبت می‌کنیم. در قانون اساسی سازوکار نظارت بر رهبری مطرح شده است؛ لذا هر کسی با هر روشی نمی‌تواند بر رهبری نظارت کند، این هم یک قاعده طبیعی و عقلانی است زیرا از طرفی هرج و مرج می‌شود و از طرفی حرمت این جایگاه که قرار است در حوادث و پیچیدگی‌های زمانه از آن برای زدن حرف آخر استفاده شود، از بین می‌رود. بنابراین در قانون داریم که خبرگان باید انتخاب شوند تا بر رهبری نظارت کنند. برخی مطرح می‌کنند چرا مطالب مطرح شده در جلسات خبرگان اطلاع رسانی نمی‌شود، خوب این اعتمادی است که ما به آنان کرده‌ایم، لذا با حفظ شأن در حال انجام این امر هستند.

نکته دوم ناشی از اشکال در ولایت پذیری است. یک حاکم و رهبر در هر شرایطی ممکن است سه گونه نظر دهد، یک مدل مانند عموم مردم به‌طور مثال آنجایی که مانند من و شما در انتخاب شرکت می‌کند، او هم مثل تک تک مردم تنها یک رأی دارد. به‌طوری که ممکن است در انتخابات افرادی پیروز شده باشند که نظر ایشان نبوده باشد. لذا ایشان بنا به رأی و نظر مردم حکم را امضا می‌کنند و تا آخر هم از او حمایت می‌کنند. یک زمان ممکن است ایشان به عنوان کارشناس در موضوعی تنها نظر می‌دهند اما خودشان هم به نظر کارشناسان و برآیند خِرد جمعی توجه می‌کنند و حتی آن را بر نظر خود مقدم می‌دارند. اما یک زمان هم ایشان حکم می‌کنند. حکم ولی فقیه تکلیفش برای متدینین، مومنان و اهالی انقلاب  تکلیفش مشخص است. زمان، زمان چون و چرا و تردید ایجاد کردن نیست. در زمان صدور حکم قرار نیست فکر کنیم غلط است یا درست‌ است؛ این نوع برخورد شبهه‌افکنانه از مبنا غلط است.

آیا حکم رهبری غیرمعصوم لازم‌الاجراست؟

ممکن است برخی بگویند خداوند در خصوص پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) که معصوم بودند فرمودند باید بدون چون و چرا حکم را پذیرفت، رهبر انقلاب که معصوم نیست؟ پاسخ این است در دوران غیبت، مگر مرجع تقلید نداریم، مگر از او تقلید نمی‌کنیم آیا او معصوم است و اگر او نباشد بنا داریم از نانوایی محل تقلید کنیم. یا زمانی که شب با خیال راحت زیر سقف خانه با خانواده می‌خوابیم به دلیل معصوم بودن بنای آن است؟ یا مریض می‌شویم با چه اعتمادی دکتر می‌رویم مگر او معصوم است؟ مبنا عقلایی است و امام زمان(عج) فرمودند زمانی که ما نیستیم، از مراجع، تقلید کنیم. برخی می‌گویند شاید آن‌ها اشتباه کنند، حضرت در ادامه می‌فرماید: آن‌ها حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا برای آن‌ها هستند، یعنی نظارت می‌کنم.

ما نسبت به حکم رهبری، باید حجیت داشته باشیم و اطاعت کنیم و این تقلید کورکورانه نیست و عقلانی است و نیاز به معصومیت هم ندارد. توصیه می‌کنم افراد خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه را مطالعه کنند که حضرت در آن می‌فرماید: اگر فردی شبهه علمی ندارد اما نمی‌تواند حرف ولایت را بپذیرد، استکبار دارد.

چرا امیرالمومنین(ع) هم نتوانستند عدالت را به‌طور کامل محقق کنند

برخی تصویرشان از دوران حکومت علوی، تنها برخوردهای ایشان با مفسدین بوده است و این رفتارها را به دوران کنونی تطبیق می‌دهند و فرضاً به جریان حمایت رهبری از رئیس جمهور، نقد می‌کنند، تصویری واضح از حکومت علوی برای ما ارائه دهید تا بتوانیم رفتارهای این چنین را تطبیق دهیم.

توصیه من به مخاطبان این است که نهج‌البلاغه را بدون پیش‌فرض بخوانند. امیرالمومنین(ع) نگاهشان به ماجرای مصلحت بسیار پیچیده و عمیق است. به طور مثال ایشان اگرچه در اولین سخنرانی خود که در خطبه ۱۶ آمده است محوری‌ترین شعار خود را عدالت می‌نامند اما در تحقق آن، واقع بین است، این بیانگر این نیست که ایشان محافظه‌کار شده و یا رویکردش تغییر کرده است بلکه ایشان عدالت‌طلب است اما می‌داند هر ارزشی تا نبود بستر لازم محقق شدنی نیست.

اساساً به جای اینکه به این بپردازیم، امیرالمومنین(ع) تکلیف خود را انجام داده است یا خیر باید به این توجه کنیم، ما تکلیف خود را درست انجام داده‌ایم، حضرت(ع) می‌فرمایند تمام خاسته‌هایی که داشتم، بالاتر از تصور شما بود و من حتی بنا داشتم فراتر از آن را هم محقق کنم، تنها یک گیر داشت، اینکه شما یار من نشدید، اگر یار شده بودید، همه امور درست شده بود. ما چه میزان یار رهبری در امور که انتظار داریم، شده‌ایم. ایشان در این باره می‌فرمایند: درست است که من باید دستور دهم اما زمانی که انجام نمی‌دهند چه فایده‌ای دارد؟

امیرالمومنین(ع) انتظار دارد، گفتمان در جامعه ترویج شود تا مردم خیر جامعه را همان‌گونه تشخیص دهند که ایشان انتظار دارد و شر جامعه را همانگونه تشخیص دهند که ایشان تشخیص می‌دهد که در این صورت وحدت گفتمانی ایجاد می‌شود. این مشکل امروز جامعه ماست که افرادی تلاش دارند تا گفتمان جامعه را درست در نقطه مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند.

امیرالمومنین(ع) یاران معاویه را چرا برتر از یاران خود می‌دانست؟

امیرالمومنین(ع) در دومین سال حکومت، روزی یاران خود را جمع می‌کند و به آنان می‌فرماید که در خطبه ۲۷ آمده است: یاران معاویه به شما شرف دارند، کاش او راضی می‌شد جا هر ۱۰ تای شما، یکی از یارانش را به من می‌داد زیرا یاران معاویه می‌دانند او فاسد است اما مجانی برای او کار می‌کنند اما من به شما جیره می‌دهم اما شما کار نمی‌کنید. دوم، یاران معاویه به شدت به او وفادار هستند اما شما نسبت به من وفادار نیستید. سوم اینکه یاران او شب و روز شهر و روستا را آباد می‌کنند تا مردم بگویند ببینید، او چه خوب است اما شما در سایه حکومت من، در حال دزدی هستید. چهارم اینکه یاران معاویه امانتدار نسبت به او هستند اما من می‌ترسم کاسه چوبی آبی به شما بدهم زیرا ممکن است بند آن را بدزدید. یعنی ما باید جبهه خاکستری را با کار فرهنگی جذب کنیم تا بدانند اینکه می‌گوییم با نظام سلطه بجنگیم به خیر جامعه است و امنیت را تأمین می‌کند. حضرت می‌فرمایند: اول حکومت به شما گفتم، قبل از اینکه شامی‌ها به شما حمله کنند، بروید در شام با آنان مبارزه کنید، نرفتید، حال آمدند در عراق، شهر را غارت کردند، ناموس شما را به اسارت بردند و فرماندار من را کشته‌اند. آن یاران این را نمی‌فهمیدند؟ نه، همانطور که امروز هم می‌گویند به ما چه غزه و یا به ما چه لبنان.

امروز دو قطبی که رهبری می‌فرمایند وجود دارد، میان ایشان با چه افرادی است؟ جایی که ایشان می‌فرمایند چالش با نظام سلطه هزینه دارد اما سازش با آن‌ها، هزینه بیشتری دارد و رئیس جمهور می‌گوید ۴۱ سال است که تکلیف ما روشن نیست و عده‌ای به دنبال تقابل با غرب هستند و باید رفراندوم برگزار کنیم تا تکلیف روشن شود، این دوقطبی است اما چرا اتفاقی در جامعه نیفتاد زیرا مردم بستر پذیرش این حرف را در جامعه داشتند و دلیل آن، همان نبود گفتمان است که رهبری فرمودند اگر گفتمان ایجاد شود هیچ دولتی نمی‌تواند کشور را از روی ریل اصلی خارج کند.

امروز دعوا سر چیست؟ دعوا سر پست و مقام است، درحالی که مقام معظم رهبری می‌فرماید: بر سر چشمه مشکل را حل کنید تا او که اشتباه رأی می‌دهد اصلاح شود. امروز دروغ بزرگی به نام ناکارآمدی نظام اسلامی مطرح می‌شود که نمی‌تواند بانک‌ها را مدیریت کند و یا کشور را حفظ کند، این اشتباه است قطعاً می‌توانیم. اما بررسی کنید بعد از ۴۱ سال چنددرصد یتیم‌خانه‌ها را حزب‌الهی ها تشکیل داده‌اند، بعد از مدت‌ها به فکر خدمات اجتماعی آن هم با فرمان رهبری افتادیم در حالی که امیرالمومنین(ع) می‌فرماید اگر نیمی از وقتی که برای شعار دادن گذاشتید، در شهر و روستا کار می‌کردید، می‌دیدید، مردم چگونه پای این حکومت خواهند بود، کاری که مشابه آن در سرپل ذهاب رخ داد و این عدالت‌خواهی واقعی است.

در انقلاب دو چیز جا افتاده است که ما باور نمی‌کنیم. اول اینکه برابر گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان پرقدرتی شکل گرفته است که در پی آن باید علی از اهداف خود دست بکشد یا مردم از او دست بکشند که کشیدند و مشکل دوم آن است که امر رهبری در برخی جاها درست فهمیده نمی‌شود و در برخی موارد نیز درست عمل نمی‌شود.