گروه سیاسی «نسیم آنلاین»:: کامران غضنفری، نویسنده کتاب «راز قطعنامه» است، کتابی که در مورد بسیاری از وقایع روزهای پایانی جنگ، نظر جدیدی را مطرح می کند و به بسیاری از شبههها پاسخ میدهد. همزمان با ایام پذیرش قطعنامه 598 از سوی امام خمینی(ره) پای سخنان این پژوهشگر تاریخ جنگ تحمیلی نشستیم تا مروری بر وقایع آن دوران داشته باشیم.
« نسیم آنلاین »: چه سالی قطعنامه 598 تصویب شده و با چه روندی و در چه شرایطی ایران آن را پذیرفت؟غضنفری : در مورد قطعنامه 598 در سالهای 66 و 67 شاهدیم که نه حضرت امام (ره) و نه بعضی از مسئولان دیگر مانند رئیسجمهور وقت، مقام معظم رهبری کنونی، زیر بار پذیرش قطعنامه نمیروند، چون ما در جبههها دست برتر را داشتیم و عراق در موضع ضعف بود و قطعنامهای را هم که شورای امنیت تصویب کرده بود عمدتاً به نفع رژیم صدام و برعلیه ما بود. 29 تیرماه 1366 قطعنامه تصویب و عراق همان روزهای اول میپذیرد ولی جمهوری اسلامی خیر.
بر خلاف آن چیزی که در این سالهای اخیر از ناحیه برخی آقایان عنوان میشود که قطعنامه 598 به نفع جمهوری اسلامی بود و خواستههای ما در آن گنجانده بودند چنین مطلبی اصلاً صحت ندارد و این برخلاف واقعیت است.
من بندهای اصلی قطعنامه را در کتاب "راز قطعنامه" آوردهام، در این بندها اعلام متجاوز را میبینید، یعنی هیچ حرفی از اینکه رژیم صدام جنگ را آغاز کرده، به جمهوری اسلامی حمله کرده و شروع کننده تجاوز بوده را در قطعنامه نمیبینید، فقط گفته شده که یک هیئتی از طرف سازمان ملل تشکیل خواهد شد تا به دو کشور سفر کند و دلایل مقامات دو کشور را بشنود تا بعد تصمیم بگیرد که چه کسی جنگ را آغاز کرده است؛ در همین حد.
حال بعد از اینکه مشخص شد چه کسی جنگ را آغاز کرده چه میشود؟ و بعد از آن آیا متجاوز محکوم خواهد شد؟ خیر چنین چیزی در قطعنامه نیست، قطعنامه فقط میخواهد ببیند که چه کسی جنگ را شروع کرده است. همچنین اینکه شما هیچ اثری از آثار پرداخت خسارت در این قطعنامه نمیبینید یعنی هیچ جای 598 گفته نشده که حکومتی که تجاوز را شروع کرده بایستی غرامات جنگ را بپردازد، چنین چیزی اصلاً در این قطعنامه وجود ندارد بلکه در آن گفته شده که یک صندوقی بعداً تشکیل خواهد شد که کشورهای دنیا کمکهایی به این صندوق بکنند و از ناحیه کمکهای بین المللی به هر دو کشور پرداخت شود تا بخشی از خسارات جنگ جبران شود.
یعنی یک وعده سر خرمنی که تا الآن که 29 سال از تصویب قطعنامه میگذرد یک ریال هم کمکی به ما از ناحیه کمکهای بین المللی نشده است و هیچ الزامی برای پرداخت خسارت در قطعنامه نبود.
در این قطعنامه هیچ تضمینی برای اینکه کشور متجاوز مجدداً بعد از آتشبس تجاوزش را شروع نکند وجود ندارد و شما در هیچکدام از بندهای قطعنامه چنین چیزی را نمیبینید کما اینکه این اثبات هم شد و 27 تیر 67 وقتی رسماً ما پذیرش قطعنامه را اعلام کردیم، سه روز بعد عراق دوباره به ما حمله کرد و از غرب و جنوب لشکرهایش را به داخل کشور ما فرستاد و این نشان دهنده این بود که قطعنامه هیچ ضمانت اجرایی نداشته و اشکال بزرگ بعدی این بود که هیچ ساز و کاری برای یک صلح پایدار در قطعنامه پیشبینی نشده بود، این ایرادات اساسی قطعنامه بود که ما هیچ چیزی به دست نمیآوردیم.
اول قطعنامه گفته که دو طرف آتش بس بدهند و بعد به مرزهای بین المللی برگردند حالا این به نفع ما بود یا به نفع صدام؟ جواب این است که کاملا به نفع صدام بود.
« نسیم آنلاین »: از ابتدای جنگ تا روز پذیرش قطعنامه یکی از شروط حضرت امام برای پذیرفتن آتش بس این بود که متجاوز مشخص شود و پرداخت غرامت صورت بگیرد ؟ طبق آن چیزی که شما در کتاب خود اشاره کردید نه غرامتی پرداخت میشود و نه متجاوزی محکوم میشود. به نظر شما چه به امام منتقل شده بود که باعث شد حضرت امام این قطعنامه را قبول کنند؟غضنفری: این سوال که چه شد حضرت امام قطعنامه 598 را در پایان جنگ پذیرفت یک سؤال جدی و اساسی است.
از همان موقع که بعضی از هیئتهای میانجیگر اتحادیه عرب به جماران یا دیگر جاها برای دیدار با امام میآیند امام میفرمایند که ما حاضریم فردا آتشبس بدهیم بهشرط اینکه شما همین الآن که از حسینیه بیرون رفتید مصاحبه کنید و اعلام کنید که صدام متجاوز است و جنگ را شروع کرده است؛ اما آنها نمیپذیرند که این کار را انجام دهند چون میدانند اگر این را اعلام کنند که صدام متجاوز بوده تبعات حقوقی دارد و تبعات حقوقیاش نیز این است که حالا اگر صدام متجاوز است پس باید خسارات جنگ را بدهد و همچنین آن کشورهایی که در جنگ به صدام کمک کردند شریکاند در این جنایت و بایستی غرامت بدهند؛ به همین خاطر حاضر نیستند این را اعلام کنند .
امام تا روز 22 تیر 67 در مورد پذیرش قطعنامه مقاومت میکند اما ایشان چه زمانی به تعبیر خود «جام زهر» را سر میکشند؟ 23 تیر 67، یعنی یک روز بعد از 22ام.
در جلسهای که روز 23 تیر 67 تشکیل میشود آقای هاشمی و چند نفر از سران قوا خدمت حضرت امام میروند و در آن جلسه امام قطعنامه را میپذیرند این در حالی است که تا روز قبل یعنی 22 تیر امام در مقابل اصرارهای مکرر آقای هاشمی رفسنجانی برای پذیرش قطعنامه مقاومت میکرد و زیر بار نمیرفت .
حالا این سؤال به وجود میآید که چه شد و چرا امام در این روز قطعنامه پذیرفت؟ در این جلسه 23 تیر 67 آقای هاشمی6-7 گزارش را جلوی حضرت امام میگذارد که عبارتند از گزارشهای میرحسین موسوی نخستوزیر، وزیر اقتصاد و وزیر برنامهوبودجه و .. که ماحصل این سه نفر که گزارش اقتصادی دادهاند این است که پول نداریم و خزانه خالی است و کشور دیگر از نظر اقتصادی نمیتواند جبههها را پشتیبانی کند .
پس حرف مقامات اقتصادی کشور است که کشور دیگر توان پشتیبانی جنگ را به لحاظ اقتصادی ندارد و پول نداریم یک گزارش هم متعلق به آقای سید محمد خاتمی وزیر ارشاد و مسئول تبلیغات ستاد کل در انتهای جنگ است. آقای خاتمی در گزارش خود میگوید، مردم دیگر تمایل برای آمدن به جبههها ندارند و استقبال نمیکنند .
دو تا گزارش نظامی هم هست که یکی از آنها سپاه به تاریخ 2 تیر 67 و دیگری هم گزارش آقای ظهیرنژاد رئیس ستاد ارتش است که حرف این دو گزارش نظامی این است که ما دیگر در جبههها پیروزی نخواهیم داشت و نمیتوانیم از این پس در برابر حملههای دشمن دوام بیاوریم و با آنها مقابله کنیم؛ این هم خلاصه گزارشهای نظامی است .
در نهایت آخرین گزارش، گزارش خود آقای هاشمی رفسنجانی است که گزارش مفصلی است که خود ایشان نوشته و در آن جلسه میگذارد جلوی حضرت امام و در آنهم بحث اقتصادی را گفته و هم بحث نیروهای جبهه و نظامی را گفته است و جالب است بدانیم قبل از اینکه آقای میرحسین موسوی و وزرا گزارش خودشان را بدهند و قبل از اینکه آقای خاتمی گزارشش را بدهد و قبیل از اینکه آقای محسن رضایی و ظهیر نژاد بخواهند گزارششان را بدهند، قبل از همه اینها خود آقای هاشمی رفسنجانی در ملاقات 27 خرداد 67 با امام همه این موارد را گفته است؛یعنی گمان این میرود که اول خودش همه اینها را به امام گفته و بعد به اینها خط داده که بنشینید اینها را بنویسید و از قول اینها سند کتبی گرفته که به امام بدهد .
در ملاقات 27 خرداد آقای هاشمی به امام میگوید که پولنداریم، فرماندهان برای عملیاتها چیزهایی از ما میخواهند که ما برای تأمین آن بودجه و پول نداریم، امام میگوید بروید از مردم مالیات جنگی بگیرید، آقای هاشمی در جواب میگوید که گرفتیم تا آخر هم گرفتیم و دیگر بیشتر از این امکان ندارد من در کتاب آوردهام که چنین حرفی صحت ندارد، این ادعای آقای هاشمی واقعیت نداشته و کذب و خلاف واقع بوده سوال کردم از ایشان که گفتم آقای هاشمی شما کی این مالیات را از مردم گرفتید؟ شما 24 آذر 66 یعنی تقریباً شش ماه قبل از پذیرش قطعنامه مصاحبه دارید و در آن مصاحبه گفتهاید که با این روندی که کمکهای مردمی برای جبههها هست ما فعلاً نیازی احساس نمیکنیم که بخواهیم مالیات جداگانهای از مردم بگیریم و چنین چیزی ممکن است در آیندهای دور پیش بیاید، خب الآن آقای هاشمی باید بگوید که از آذرماه تا خرداد در این شش ماه شما کی این مالیات را از مردم گرفتند که میگویید مالیات را گرفتهایم، در حد نهایتش هم گرفتیم و دیگر بیشتر از این امکان ندارد؛ ایشان یک مطلبی به امام گزارش میدهد که اصلاً صحت نداشته، بااینحال بعد از این گزارش امام که میگوید مالیات گرفتهایم امام یک راه حل دیگر جلوی پایش میگذارد و میگویند که اگر مشکلتان پول است بروید نفت پیشفروش کنید و پول بگیرید .
بعد از این راهحل امام، آقای هاشمی میگوید مردم جبهه نمیروند و استقبال نمیکند امام میفرماید اگر مشکلتان نداشتن نیرو است من به مردم حکم جهاد میدهم و مردم میآیند، هر بهانهای که آقای هاشمی میآورد امام برای راهحل ارائه میکند؛ بعد قصه نظامی را هم میگوید که اگر ما نپذیریم عراق میآید خوزستان را اشغال میکند و غیره .
یعنی قبل از آنکه آقای هاشمی گزارشات 23 تیر 67 را در آن جلسه جلوی امام بگذارد خودش همه موارد را قبلاً در آن ملاقات گفته بود و وقتی میبیند امام مقاومت میکند و زیر بار نمیرود به این آقایان خط میدهد که شما اینها را بنویسید و تا ببریم و جلوی امام بگذاریم؛ آخر خرداد یعنی 3-4 روز بعد از ملاقات با امام میرود پیش آقای رضایی فرمانده وقت سپاه و به ایشان میگوید که ما چند میلیارد دلار برای شما گذاشتیم کنار (تناقضگوییهای را ببینید اینجاست) 3-4 روز قبل به امام گفته که ما هیچی پول نداریم و خزانه خالی است اما 3-4 روز بعد به آقای رضایی میگوید که چند میلیارد دلار برای شما برای عملیات گذاشتیم کنار و شما هر چیزی نیاز دارید بنویسید و بدهید تا ما با امام مطرح کنیم که آقای رضایی آن نامه 2 تیرش را مینویسد .
آقای رضایی یک نامه 6-7 صفحهای نوشته که مهر 93 در هفته دفاع مقدس در بخشهایی از آن نامه را تلویزیون خواند و گفت نامهای که من نوشتم اولاً به امام نبوده و من هیچ نامهای به امام نزدم چون آقای هاشمی گفته بود که ایشان به امام نامه زده اما آقای رضایی میگوید نامه من خطاب به آقای هاشمی است و بعد نامه من این است، که بخشهایی از نامهاش را میخواند و میگوید "حالا من نمیدانم چه به امام گفتند ولی نامه من این است ."
دو روز بعد از جلسه 23 تیر، امام به تعبیر خود مجبور میشود جام زهر را سر کشد چون وقتی آن 7 گزارش را آقای هاشمی جلوی امام میگذارد امام میبیند که همه مسئولین سیاسی، نظامی و اقتصادی کشور دستهایشان را بالابردهاند و با این نامهها به زبان بیزبانی میگویند که ما دیگر ادامه نمیدهیم، ما دیگر نیستیم و نمیتوانیم؛ معنای آن گزارشاتی که میدهند این است، یعنی دارند میگویند ما ادامه نمیدهیم؛ امام وقتی میبیند که این مسئولین اصلی کنار کشیدند و میگویند ما دیگر نمیتوانیم با اتکا به چه کسی میخواهند ادامه بدهند؟
دو روز بعد از آن جلسه 23 تیر امام دستور میدهد که بروید مسئولین کشور را جمع کنید و برایشان بگویید که چرا میخواهیم قطعنامه را بپذیریم؛ جلسهای از وزرا، وکلای مجلس و ائمه جمعه اصلی کشور تشکیل میشود که برای اینها توجیه کنند که چرا میخواهیم قطعنامه را بپذیریم؛ امام برای این جلسه یک پیام کتبی میدهد که حاج سید احمد آقا پسر امام این پیام را در جلسه برای مسئولین میخواند و چند سال قبل آقای هاشمی این نامه امام را منتشر کرد؛ فکر کنم سال 85 بود که تا آن موقع آن نامه منتشرنشده بود و محرمانه نگهداشته بودند که آن سال منتشر کردند .
امام در آن نامه خطاب به مسئولین کشوری مینویسد که فرمانده وقت سپاه در نامه 2 تیر 67 این چیزها را نوشته، آن نامه 7 صفحهای محسن رضایی را امام در این نامه خود در چند خط خلاصه میکند؛ اینکه آقای رضایی سعی میکند سال 93 بگوید که من نمیدانم که چی چیزی به امام گفتند اما نامهای که من نوشتهام این است، یعنی میخواهد تلویحاً بگوید که آن چیزی که امام در نامه 25 تیر گفته نامه من نیست نامه من چیز دیگری است، در صورتی که امام نامه آقای رضایی را در آن چند خط خلاصه کرده و میگوید که فرمانده سپاه گفته که تا 5 سال دیگر هیچ پیروزی نخواهیم داشت، اگر بتوانیم در این پنج سال نیروهای خود را به 350 تیپ پیاده افزایش بدهیم و تا آن موقع 2 هزار و 500 تانک، 3 هزار توپ، 300 هواپیما و 300 بالگرد بهعلاوه تجهیزات لیزری و اتمی که لازم دفاع در آن موقع میباشد داشته باشیم و بهشرط اینکه تا آن موقع شورای عالی پشتیبانی جنگ 4 الی 5 میلیارد دلار بودجه برای ما تأمین کند میتوان گفت به امید خدا تا 5 سال دیگر یعنی سال 71 عملیات آفندی داشته باشیم البته شرط اجرای آن نیز این است که تا آن موقع بتوانیم آمریکا را از خلیجفارس بیرون کنیم و الا نمیشود؛ امام آن نامه 7 صفحهای آقای رضایی را در آن چند خط خلاصه کرده .
یکچیزی را آقای رضایی در این جلسه 25 تیر مطرح کند که این جزء نکات ناگفته یا کمتر گفته است که در این سالها کسی به آن دقت نکرده است، این نکته را آقای روغنی زنجانی (رئیس سازمان برنامهوبودجه دولت میرحسین موسوی و هاشمی رفسنجانی) یکی دو سال پیش در یک مصاحبهای مطرح کرده بود؛ آقای روغنی زنجانی در مورد جلسه 25 تیر یک نکتهای میگوید که کمتر کسی به این نکته دقت کرد و من این نکته را در یک مقالهای که پارسال چاپ کردم آورده بودم؛ در آن جلسه مسئولین کشور 25 تیر 67 بعدازاینکه گزارش اقتصادی داده میشود نوبت آقای رضایی میشود تا صحبت کند، ایشان برمیگردد میگوید که ما خبری به دست آوردیم که صدام توانسته بمب اتمی بسازد و به این خاطر ما دیگر نمیتوانیم به جنگ ادامه بدهیم. من این را در آن مقاله آوردهام و بعد زیر آن سؤال کردم که آقای رضایی جنابعالی این خبر را از کدام منبع اطلاعاتی گرفتهاید؟ چی شد که چنین خبری را در آن جلسه اعلام کردید؟ خبری که بعداً مشخص شد کاملاً کذب بوده و چرا بعد از آن جلسه شما دیگر در هیچکدام از مصاحبهها و سخنرانیهای سالهای بعد چنین مطلبی را اشاره نمیکنید که صدام به بمب اتم دست پیداکرده بود؟ صدام در کدام شهر یا در کدام پایگاه نظامیاش توانسته چنین تأسیساتی را بر پا کند؟
« نسیم آنلاین »: بالاخره آمار ایران و عراق در زمان جنگ موجود است، عراق در زمان جنگ دو برابر ما در جبههها نیرو داشته است، صرفاً میتوانیم بگوئیم که همه مسئولین جمهوری اسلامی جمع شدند و مسئلهای نادرست را به امام گفتند و امام قبول کردند؟ دوم در مورد اینکه صدام به سلاح اتمی دستیابی پیدا کرده حالا یا غلو یا اغراق یک طرف اما اینکه صدام از سلاح نامتعارف استفاده کرده و پیشرفتهایی که در حوزه رادیواکتیو داشتهاند بخشی از قصه است حال آیا میتوان قبول کرد که برمبنای این اغراقهایی که شده و اخبار کذبی که به امام دادهاند اما چنین تصمیمی گرفتند؟غضنفری: در مورد سؤال اول اینکه آیا اصلا این باورکردنی است که چهارتا گزارش خلاف واقع به امام بدهند و امام هم بپذیرد؟ اولاً اینها افراد عادی و چهار نفر از افراد کوچه بازار نیستند که یک خبری را به امام بدهند و امام هم بپذیرد، خیر اینها مسئولین کشور هستند، شما خودتان هم باشید ایا بنا را بر صحت گزارشات اینها میگذارید یا بنا را بر کذب گزارشات اینها میگذارید؟ به اینها اعتماد کردهاید و چند سال است دارید از اینها استفاده میکنید و مهرههایی هستند که برای اداره کشور و اداره جنگ از آنها استفاده میکنید.
حال این افراد دارند گزارشات خلاف واقع میدهند و من دلیل خلاف واقع بودنشان را در کتابم ذکر کردهام که یک نمونهاش گزارشی است که آقای روغنی زنجانی وزیر برنامه و بودجه میدهد که میگوید ما پول نداریم و به اصطلاح خزانه خالی است؛ از قول آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه آوردهام که میگوید چند وقت بعد از این گزارش آقای میرحسین موسوی نخست وزیر وقت به من گفت که این گزارشی که آقای زنجانی داده و به عنوان نظر دولت تلقی شده است این نظر دولت نبود، نخست وزیر بر میگردد میگوید که این نظر، نظر دولت نبود؛ نظر دولت نبود یعنی این گزارشی که این آقا داده صحت نداشته است، این را آقای محسن رضایی از قول میرحسین موسوی نقل میکند؛ چند وقت بعد آقای روغنی زنجانی میگوید که این گزارشی که من دادهام و در آن آنطور گفته بودم؛ این را خود نخست وزیر به من گفته بود بنویسم یعنی در واقع دست همدیگر را رو میکنند، میرحسین موسوی میگوید که گزارشی که این شخص داده نظر دولت نبوده و آن هم میگوید که خود میرحسین به من گفته بود که این گزارش را بنویسم.
پس ببینید گزارش اقتصادی را به استناد حرفهای خودشان من آوردهام و نشان دادهام که خلاف واقع بوده؛ گزارش سیاسی را به استناد گزارشات و حرفهای خود مسئولین آن زمان در مورد نیامدن مردم به جبهه آوردهام و نشان دادهام که خلاف واقع بود که یک نمونه آن یادداشت 5 اردیبهشت 67 خود آقای هاشمی رفسنجانی است که در آن یادداشت میگوید که جلسه شورای عالی پشتیبانی جنگ در دفتر رئیس جمهور تشکیل شد و بحث اعزام نیرو به جبهه مطرح شد که گفتند سطح اعزامها خوب است؛ این جلسه 5 اردیبهشت 67 یعنی حدود 2 ماه قبل از پایان جنگ تشکیل شده است.
نکته اصلی این است که علیرغم اینکه امام عدم صحت بعضی از این گزارشات را هم میدانند ولی اینها با این کار در واقع دستشان را به علامت تسلیم بالا بردند حرف این است.
« نسیم آنلاین »: میخواستند چه هدفی را از این پذیرش قطعنامه دنبال کنند؟غضنفری: هدف این است که اینها چند سال است به دنبال خاتمه جنگ با دادن آتش بس هستند؛ آقای هاشمی در مصاحبههای بعدیاش بروز میدهد که از اواخر سال 61 به دنبال این بوده که با اعلام یک آتش بس جنگ را خاتمه دهند یعنی یک آتش بس اعلام کنند و جنگ متوقف شود نه اینکه پایان بپذیرد بلکه متوقف شود و بعد بگویند آقای صدام حالا بیا بنشینیم برای صلح مذاکره کنیم.
جنگ را خاتمه بدهند تا زمینه برای برقراری رابطه با آمریکا فراهم شود؛ نکتهای که آقای هاشمی از اواخر سال 61 دنبال میکند این است و میبینید فروردین 62 ایشان میآید با امام مطرح میکند که دیگر در رسانههای رسمی شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی پخش نشود، میگوید این را به امام پیشنهاد کردیم و در یادداشت چند روز بعد هم میگوید امام با این پیشنهاد موافقت کرد یعنی سال 62، بعد اسفند 63 ایشان مجددا مطرح میکند که میخواهیم به امام پیشنهاد بدهیم که شعار مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی پخش نشود که من زیر آن نوشتم که ظاهراً آقای هاشمی فراموش کرده که سال 62 گفته بود که این پیشنهاد را به امام دادیم و امام موافقت کرده حالا اگر امام موافقت کرده بود پس چطور اسفند 63 دوباره میگویید که میخواهیم این پیشنهاد را به امام بدهیم؟ پس معلوم است که این حرف صحت ندارد و امام موافقت نکرده است. این پیشنهاد را در سالهای بعد هم ایشان میدهد، دوباره در فروردین 66 ایشان یک نامهای به حضرت امام مینویسد، نامهای که در این چند سال اخیر آقای هاشمی در مصاحبهاش اشاره میکند که دستی نوشتم و تایپش هم نکردم که کسی از آن مطلع نشود و 6-7 موضوع را در آن نامه به امام مطرح کرده بودم که یکی از این موضوعات قصه حذف مرگ بر آمریکا بود تا ما بتوانیم با آمریکا مذاکره کنیم؛ میگوید امام به این درخواست من جواب نداد اما با آن هم مخالفت نکرد، خوب جواب نداد یعنی موافقت کرد؟ در صورتی که سیره عملی امام در پایان روزهای زندگیهش نشان میداد که امام همواره آمریکا را دشمن شماره معرفی میکرد.
حالا چرا این کار را میکنند؟ به خاطر این که زمینه رابطه با آمریکا فراهم شود البته ایشان این طرح را از سال 61 دنبال میکند و امام هم هیچگاه به این موضوع موافقت نکرد و هر بار هم که به نوعی ایشان این پیشنهاد را مطرح کرد امام به شدت با آن مخالفت میکرد ولی ایشان پشت صحنه کار خودش را میکرد. یعنی آقای هاشمی روند ارتباط پنهان سیاسی با آمریکاییها را از همان زمان دنبال میکند که ماجرای مک فارلین یک جلوه بارز آن است؛ از اردیبهشت 64 اینها دارند این قصه را پشت صحنه و بدون اطلاع امام با آمریکاییها دنبال میکنند.
سؤال دوم شما این بود که صدام از سلاح غیرمتعارف استفاده میکرد و آلمان و فرانسه و دیگران هم به آن کمک میکردند؛ بله از سلاحهای شیمیایی به کرات استفاده میکرد، ما و امام هم میدانستیم و از کشورهای متعدد دنیا به صدام کمک میکردند، آلمان تنها نبود فرانسه هم بود، انگلیس هم بود، آمریکا هم بود و بعضی از کشورهای دیگر هم بودند که در زمیه سلاحهای شیمیایی و میکروبی به صدام کمک میکردند اما تاسیسات اتمی نداشت آن نیروگاه اوسیراک را هم که داشتند آماده میکردند و میساختند را در سال 60 اسرائیل بمباران میکند و از بین میبرد ؛ چیزی که قرار بود فرانسویها به عراق کمک کنند و به آنها برای ساخت بدهند آن نیروگاه بود که اسرائیلیها نابودش کردند و دیگر صدام طی سالهای جنگ تجهیزات اتمی نداشت؛ به این دلیل است که میگویم آن گزارش آقای رضایی صحیح نبود.
ببینید امام با وجود اینکه اطلاع دارد، صدام از سلاحهای نامتعارف استفاده میکند و 12 تیر هم آمریکاییها هواپیمای مسافربری ما را در خلیج فارس سرنگون میکنند اما مقاومت میکند؛ یعنی امام موشکباران شهرها را اطلاع دارد، بمباران شهرها و روستاها را اطلاع دارد، استفاده گسترده صدام از سلاحهای شیمیایی را اطلاع دارد که یک نمونهاش در عملیات والفجر 10 در حلبچه بود که در یک روز صدام 5 هزار نفر از مردم خود را با سلاحهای شیمایی قتل عام کرد، زدن هواپیمای مسافربری ما را در خلیج فارس توسط آمریکا را اطلاع دارد اما روز بعد از آن یعنی 13 تیر 67 امام در آخرین پیام کتبی قبل از خاتمه جنگ مردم را دعوت به حضور گسترده در جبهه برای جنگ با آمریکا و اذناب آمریکا میکند؛ یعنی همه آن چیزها را امام اطلاع دارد، شیمیایی و هواپیما و همه و همه را اطلاع دارد و علیرغم اطلاع به همه آنها و علیرغم آن گزارشاتی که آقای هاشمی به ایشان در خردادماه داده و گفته پول نداریم، خزانه خالی است و مردم به جبهه نمیآیند، علیرغم همه اینها امام باز هم مردم را دعوت به حضور در جبهه و ادامه مقاومت میکند. پس هیچکدام از اینها از طرف امام باعث پذیرش قطعنامه نشد، نه بمبارانهای شیمیایی و نه موشکبارانها و نه زدن هواپیما هیچکدام از اینها باعث پذیرش قطعنامه نشده چون امام تا 22 تیر داشت مقاومت میکرد و نمیپذیرفت، تنها عاملی که نهایتاً باعث شد امام بپذیرد آن گزارشاتی که در آن جلسه آقای هاشمی جلوی امام میگذارد و اینکه همه مسئولین دستهایشان را بالا بردهاند و گفتند ما دیگر نیستیم و ادامه نمیدهیم؛ امام میبیند مسئولین اطرافش را خالی کردهاند و حاضر نیستند همراهی کنند، اینجاست که میپذیرد و میگوید جام زهر را سر میکشم و الا امام همه آن مطالب را اطلاع داشت و همه مشکلات را میدانست و به خاطر هیچکدام از آن مشکلات حاضر به پذیرش قطعنامه نشد.
« نسیم آنلاین »: با این وضعیت یا ما باید بگوییم که امام حرف درستی میزدند یا باید بگوییم که آقایان حرف درستی میزدند، اگر بگوییم حرف امام برای ادامه مقاومت و اثربخش بودن مقاومت حرف درستی بوده فکتهایی هم برای برایش بیاوریم؛ شما گفتید که ما در جبههها دست برتر را داشتیم در صورتی که حملات نظامی که میگویید از جمله بمبارانها و حملات شیمیایی و غیره مقابل حرف شما است؛ یعنی اگر ما در جبهه دست برتر را داشتیم پس این حملات شیمیایی چیست؟غضنفری: دست برتر را داشتیم به این معنی است که ما در مقطع تصویب قطعنامه در سازمان ملل سال 66 شبه جزیره استراتژیک فاو دست ما بود و ارتباط عراق با دریا را تقریباً ما قطع کرده بودیم.
ما هنگامی که عملیات والفجر 8 را در بهمن 64 انجام دادیم، فاو را بچههای ما گرفتند و سال 65 و سال 66 فاو دست ماست تا 28 فروردین 67، ما روز 28 فروردین است که فاو را تخلیه و عقبنشینی میکنیم یعنی تقریباً دو سال و دو ماه فاو دست بچههای ما بود، ما در روز 28 فروردین بعد از حدود 24 ساعت عقبنشینی میکنیم.
جزایر مجنون از عملیات خیبر یعنی زمستان 62 دست بچههای ما بوده تا 4 تیر 67، منطقه عمومی شلمچه تا چند کیلومتری بصره که در عملیات کربلای 5 زمستان 65 بچههای ما گرفتند تا 4 خرداد 67 دست بچههای ما بوده (این تاریخهایی که ذکر میکنم تاریخهای عقبنشینی ما است)، حملهای که عراق میکند و ما عقبنشینی میکنیم و مناطق دیگر از جمله حاج عمران، میمک، شرهانی و جاهای دیگری که در غرب و شمال غرب کشور داریم، این مجموعه باعث میشود که ما دست برتر را در جبههها داشته باشیم و عراق در موضع ضعف و انفعالی باشد البته اینکه هواپیمایش بمباران میکند و یا اینکه موشک میزند هم هست.
« نسیم آنلاین »: همه این مناطق را که ما دقیقا قبل از توافق پس داده بودیم؟غضنفری: نکته اصلی همین است، میخواستم به همین جا برسم، چه شد صحنه برگشت و عوض شد؟ صحنه برتری ما در جنگ که سال 66 دست برتر را داریم در سال 67، 180 درجه تغییر میکند. چرا؟ این یک چرای بزرگ است. از 28 فروردین 67 که فاو سقوط میکند و ما فاو را تخلیه میکنیم تا 22 تیر 67 یعنی در کمتر از 3 ماه ما همه آن مناطقی را که در این چند سال تصرف کرده بودیم را پس میدهیم. در کمتر از 3 ماه، چرا؟! این چرایش مهم است!!. یعنی این چرا را با علامت سؤال بزرگ باید بگذارید که چرا اینطور شد؟ ما که تا چند ماه قبل دست برتر را داشتیم یک دفعه چه اتفاقی افتاد؟ آیا نیروهای رزمنده ما تغییر کردهاند؟ یا اینکه به یک باره ما همه سلاح و تجهیزاتمان را از دست دادهایم؟ این یک سؤال مهم است که نه آقای هاشمی و نه آقای رضایی و نه مسئولین دیگر آن زمان حاضر نیستند این سؤال برای مردم مشخص شود و مردم جواب این سؤال را بدانند این نکتهای است که آنها سعی میکنند از باز شدنش برای مردم جلوگیری کنند که کسی جواب این سؤال را نفهمد.
حالا جواب سؤال چیست؟ ما هر چه به امام اصرار میکنیم که قطعنامه را بپذیر امام نمیپذیرند برای اینکه ما دست برتر را در جنگ داریم، باید یک کاری بکنیم این مناطق از دست ما خارج شود و صدام بیاید اینها را از ما بگیرد تا بعد بتوانیم برویم و به امام بگوییم که ببین دیگر نه فاو را داریم، نه شلمچه را داریم، نه جزائر مجنون را داریم و نه میمک و شرهانی و غیره را، همه را عراق گرفت پس قطعنامه را بپذیر و اگر نپذیری عراق خوزستان را هم جدا میکند، چقدر سرسختی میکنی؟ قطعنامه را بپذیر. نکتهاش این است که باید یک کاری بکنیم که صدام بیاید و اینها را از ما بگیرد و بعد از اینکه گرفت برویم سر وقت امام.
29 تیر 66 وقتی قطعنامه در سازمان ملل تصویب میشود همان موقع خبر میدهند که ناوهای آمریکایی در حال ورود به خلیج فارس هستند، این خبر را به امام میگویند و مسئولین میروند سراغ امام، میگویند که آمریکاییها دارند میروند سمت خلیج فارس، چکار کنیم؟ امام میفرماید اگر نظر من را میخواهید، من باشم اولین ناوش که خواست وارد شود همان جا آن ناو را میزنم ولی شما بروید ببینید که مسئولیتتان چیست و همان کار را انجام دهید ولی مسئولین این کار را نمیکنند و فرمانده جنگ به مصلحت نمیداند که ناو آمریکایی زده شود؛ آمریکایی میآیند 5تا، 10تا، 20تا و 50تا همینطور میآیند تا اینکه در حدود 80-90 ناو آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی وارد خلیج فارس میشوند و بعد میزنند سکوهای نفتی ما را داغان میکنند، کشتیهای جنگی و تجاری ما را میزنند، هواپیماهایمان را میزنند، بچههای رزمنده ما را میزنند و لت و پار میکنند و کلی صدمات و خسارات به ما وارد میکنند به خاطر اینکه مسئولین حاضر نشدند که یک ناو آمریکایی را بزنند، 2 ماه در شهریور و مهر سال 66 بچههای ما در خلیج فارس با آمریکاییها درگیر میشوند البته درگیریهای پراکنده هر از گاهی دارند، مجله تایم آمریکا اواخر مهر 66 یک گزارش مینویسد که بعضی از مسئولین ایرانی برای مقامات آمریکایی پیغام فرستادهاند و گفتهاند که شما فعلاً این درگیریها را ادامه ندهید و متوقف کنید تا ما شرایطی را فراهم کنیم که امام خمینی آتش بس و قطعنامه 598 را بپذیرند.
این پیغام را کی فرستادند؟ مهر سال 66 به صورت مخفیانه برای مقامات آمریکایی فرستادند. چه کسی این پیغام را میفرستد؟ آیا امام؟ او که مطلقاً مخالف چنین کار است، رئیس جمهور که مخالف این کار است، رئیس دستگاه قضایی هم که مخالف این کار هستند، جز یک نفر کس دیگری نمیتواند این کار را انجام دهد.
دوباره مهر سال 66 امام میفرماید که ناو آمریکایی را بزنید، آن قصه برای 29 تیر بود در مهر هم امام پیغام میدهد که ناو آمریکایی را بزنید و باز هم مصلحت نمیبینند، اردیبهشت سال 67 هم امام باز میفرمایند که ناو آمریکایی را بزنید باز هم مصلحت نمیبینند حالا چرا مصلحت نمیبینند؟ چرای این بر میگردد به آن سفر مخفیانه آقای "ح. ر" به پاریس که 8 شهریورماه سال 65 صورت گرفت. من این موضوع را با استفاده از اسنادی که آقای حسن عباسی منتشر کردند در مقالهای با عنوان "پشت صحنه میانهروی و اعتدال آمریکایی" در نشریه 9 دی منتشر کردم.
8 شهریور 65 آقای "ح. ر" معاون آقای "الف. هـ" میرود پاریس و در هتل پاریزین با آقای آمیرام نیر مشاور ضدتروریسم نخست وزیر اسرائیل ملاقات میکند البته تصورش بر این بوده که این طرف مقابل یک مقام آمریکایی است و نمیدانسته که این شخص اسرائیلی است چون آقای آمیرام نیر در هیئت مک فارلین خرداد 65 به ایران آمده بود و این آقای "ح. ر" با هیئت مک فارلین در ایران ملاقات کرده بود و این آقا را هم در آن هیئت دیده بود و بر این مبناست که آقای الف. ه ایشان را شهریور مامور میکند برود پاریس و با آن آقا ملاقات کند که نفر واسط در آن ملاقات منوچهر قربانیفر بوده که به عنوان مترجم حضور دارد، آن ملاقات را بروید بخوانید، آقای ح. ر در آن ملاقات میگوید من از جانب آقای الف. ه آمدهام و حرف میزنم، او در این ملاقات میگوید شما خیلی با خمینی نرم برخورد میکنید، این سخن را به مقامات آمریکایی میگوید و اضافه میکند که باید با خمینی از موضع قدرت برخورد کنید و باید به خمینی چنگ و دندان نشان بدهید و باید خمینی را با نیروی نظامی تهدید کنید تا بترسد و عقب نشینی کند. چه کسی دارد اینها را میگوید؟ آقای ح. ر معاون الف. ر، 8 شهریور 65 دارد به آمریکاییها میگوید به خمینی چنگ و دندان نشان دهید.
29 تیر 66 که آمریکاییها ناوهایشان را به خلیج فارس میفرستند دقیقاً بر مبنای خطی است که از داخل به آنها داده شده که خمینی را با نیروی نظامی تهدید کنید و به همین دلیل است هم مصلحت تشخیص داده نمیشود که ناو آمریکایی زده شود چون خطی است که خودشان از داخل به آمریکاییها دادهاند و به همین دلیل است که مهر 66 ناو آمریکایی زده نمیشود، به همین دلیل است که در اردیبهشت سال 67 ناو آمریکایی زده نمیشود چون دقیقاً خطی است که خود اینها از داخل کشور دادهاند، بعد اسم این را شما چه میگذارید؟
آن وقت در ادامه این خط شما میبینید که آقای هاشمی آبان سال 66 در سمینار روحانیون مازندران سخنرانی میکند و میگوید که رزمندگان ما فردا جبهه جدیدی در اعماق کردستان عراق خواهند داشت، آبان 66، یعنی خبر عملیات والفجر 10 را داریم 4 ماه قبل اعلام میکنیم و داریم به صدام گرا میدهیم که عملیات ما در کجا خواهد بود؛ جبهه عوض میشود و جبهه اصلی ما و عملیات اصلی سالانه ما که سال 61 و 62 و 63 و 64 و 65 در جنوب است، ناگهان سال 66 تغییر میکند و به شمال غرب در کردستان عراق میرود، تغییر جبههای که حضرت آقا با آن مخالف بوده و من این را در گزارشم آوردهام، بعضی از فرماندهان عملیاتی سپاه هم با این تغییر جبهه مخالفت میکنند ولی تصمیمی است که بعضیها گرفتهاند و این کار را انجام میدهند.
« نسیم آنلاین »: یعنی حضرت آیت الله خامنه ای که آن زمان رئیس جمهور بودهاند متوجه خیانت این اشخاص نمیشوند؟غضنفری: پشت صحنه را من و شما داریم 29 سال بعد از پایان جنگ تحلیل میکنیم و این اخبار و اطلاعات را ما 29 سال بعد از پایان جنگ داریم کنار هم میگذاریم و نتیجهگیری میکنیم، 29 سال قبل این خبرها را چه کسی میدانسته؟ اگر بعضیها از این مطالب را برخی میدانستند همه اینها را یک مجموعه نداشتند و این تحلیل را نداشتند، که شما اینها را بچینید کنار هم و به یک جمعبندی برسید؛ اینجا مخالفت میشود، آن وقت شما گزارش سردار غلامعلی رشید را میبینید که میگوید آذرماه من گفتم که این کاری که ما میخواهیم انجام بدهیم خطرناک است و صدام کلی نیرو آورده در بصره و العماره جمع کرده، اگر ما نیروها را به شمال غرب ببریم صدام موقعیت را غنیمت میشمارد و به فاو حمله میکند و فاو را از ما میگیرد؛ این حرف را آذر 66 میگوید.
سه هفته قبل از عملیات والفجر 10 یعنی 2 اسفند سال 66 ایشان میگوید که رفتم باختران خدمت برادر محسن و گفتم که ما داریم دست به کار خطرناکی میزنیم؛ نیروها را از جنوب جمع کردهایم و آوردهایم اینجا یعنی کردستان عراق و جنوب را تقریباً بدون دفاع رها کردیم و نیروی کمی آنجا باقیمانده، باید حداقل دو لشکر را در فاو نگهداریم، این حرف را سردار رشید 2 اسفند سال 66 میزند؛ سردار رشید میگوید ما اگر اینجا عملیات کنیم صدام حمله میکند و فاو را میگیرد ولی به هیچ کدام از این هشدارها توجه نمیشود.
وزارت اطلاعات از پاییز سال 66 چندین گزارش برای فرماندهی سپاه و فرماندهی جنگ میفرستد که عراق در حال آمادهسازی خود برای گرفتن فاو، شلمچه و جزایر مجنون است ولی به هیچکدام از این گزارشات توجه نمیشود.
عمده نیروها را در حالی از فاو تخلیه کردند که خود آقای رضایی بعدها در مصاحبهاش اشاره میکند و میگوید ما حداقل از یک سال قبل میدانستیم که صدام دارد خودش را برای پس گرفتن فاو آماده میکند.
من در این جا سؤال مطرح کردم، گفتم کسی که یک دانش اندک نظامی داشته باشد، همین که بداند طرف مقابل قصد دارد به یک نقطهای حمله کند، بدیهیترین کاری که میکند این است که نیروهایی که در آن نقطه دارد را تقویت میکند و تجهیزات دفاعی را بیشتر میکند، ولی اینجا درست 180 درجه برعکس عمل می شود یعنی نه تنها نیروهای مستقر در فاو را تقویت نکردند بلکه برعکس عمده نیروها را از آنجا بیرون کشیدند، بیشتر تجهیزات دفاعی را از آنجا خارج کردند.
« نسیم آنلاین »: بعضی از مسئولین ما در سال 66 در نمایندگی ایران در سازمان ملل تلویحاً می گویند ما قطعنامه را پذیرفتیم، من میخواهم نقش دیپلماتها را در ماجرای قطعنامه از شما بپرسم.غضنفری: من یک مقالهای را دو سال قبل منتشر کردم تحت عنوان دیپلماسی پنهان 598 که روی سایت خودم هست این بحث تلاشهای دیپلماتیک و نقشی که آقای ظریف و آقای ولایتی در این قضیه بازی میکنند را در آن مقاله آوردهام.
ببینید در راستای آن زمینهسازی که میگویند دارند شرایط را آماده میکنند تا امام را به این جمعبندی برسانند که راه دیگری جز پذیبرش 598 نداریم، آذر سال 66 سفیر شوروی میگوید که ما اخبار مثبتی از دو طرف ایران و عراق دریافت کردیم که نشان دهنده این است که روند به سمت صلح و آتشبس میرود، چه زمانی این حرف را میزند؟ آذر 66، "حالا کو تا تیر 67"، یعنی 8 قبل از پذیرش ایران؛ بعدا در 21 دی سال 66 آقای ولایتی وزیر امور خارجه یک نامهای به دبیر کل سازمان ملل می زند مبنی بر اینکه ما مشکلی برای پیاده کردن طرح اجرایی دبیرکل نداریم ، طرح اجرایی دبیر کل هم به واقع همان قطعنامه 598 است، چیزی جز آن نیست.
در همین روز یعنی 21 دی سال 66 آقای شاهزاده عبدالله که بعد میشود ملک عبدالله پادشاه عربستان سعودی، در صحبتی اعلام میکند که جنگ ایران و عراق در سال جاری میلادی خاتمه خواهد پذیرفت، سال جاری میلادی یعنی سال 1988، حالا آقای شاهزاده عبدالله این خبر را از کجا میگوید آیا غیبگو بوده؟ یا خبری است که به او دادهاند. این را اینجا داشته باشید، در 9 اسفند سال 66 آقای ولایتی وزیر امورخارجه به دبیر کل سازمان ملل نامه میزند که ما آماده اجرای قطعنامه هستیم. استدلال هم میکنند که قطعنامه 598 الزامی به پذیرش طرفین ندارد و از طرفین فقط خواسته که مفاد آن را اجرا کنند نگفته که بپذیرند و اینطور میگویند که ما گفتهایم آماده اجرای قطعنامه هستیم.
چهار روز بعد از آن یعنی 13 اسفند سال 66 آقای محمد جعفر محلاتی نماینده ما در سازمان ملل یادداشت رسمی به رئیس شورای امنیت میدهد و اعلام میکند که جمهوری اسلامی آماده اجرای قطعنامه میباشد. خبر این اعلام توافق هم در رسانههای داخل کشور سانسور میشود تا کسی در داخل کشور از آن مطلع نشود.
فکر میکنم آقای رضایی در سالهای 85 و 87 و 88 در سه مصاحبه این مسئله را اشاره میکند و میگوید که همه فکر میکنند که ایران قطعنامه را سال 67 پذیرفته در صورتی که یک سال قبل از آن ایران پذیرفته بود اما علنیاش نمیکردند برای اینکه بتوانند کارهای دیپلماتیک پشت صحنه را انجام بدهند. آقای حسین علائی هم در کتابش این را اشاره میکند، خود آقای ولایتی هم در کتابش به این نامه 9 اسفند و 13 اسفند اشاره میکند با وجود این وقتی سال گذشته از آقای هاشمی در مصاحبهای میپرسند که آقای محسن رضایی یک همچین چیزهایی را گفته میگوید خیر، همچین چیزهایی صحت ندارد، شاید منظورشان میان خودشان باشد، آقای هاشمی میخواهد بگوید شاید فرماندهان سپاه پذیرفتهاند ما که نپذیرفتهایم؛ یعنی آقای هاشمی فرمانده جنگ و رئیس مجلس آن زمان این مسئله را تکذیب میکنند؛ جالب اینجاست که ایشان تکذیب میکنند، من این تکذیب را در گزارش خودم آوردهام و نشان دادم که جای دیگری آقای هاشمی رفسنجانی دارد این را تایید میکند و میگوید وقتی قطعنامه 598 صادر شد یعنی تیر سال 66 ما 7 یا 8 ماهی با شورای امنیت چانه میزدیم تا شرایط ما را بپذیرند و وقتی پذیرفتند و در آن لحاظ کردند ما هم قطعنامنه را پذیرفتیم، این گاف را میدهد، بعد این را من زیرش گفتم که آقایی هاشمی 7-8 ماه بعد از تصویب قطعنامه میشود اسفند سال 66 نه تیر سال 67، تیر سال 67 میشود یک سال بعد از آن نه 8 ماه یعنی آقای هاشمی هم به طور غیرمستقیم از دهانش این موضوع خارج میشود و این را در جای دیگری تایید میکند.
حالا چرا آقای ولایتی آن نامه 9 اسفند را میزند؟ دلیلش جالب است، همان دیپلماسی پشت صحنه است که نقش آقای محمدجواد ظریف اینجا مشخص میشود. آمریکایی ها وقتی میبینند ما حاضر نیستیم 598 را بپذیریم یک قطعنامه دیگری را طراحی میکنند تا ما را تحت فشار نظامی بیشتر و تحریمهای نظامی و سیاسی بگذارند تا فشار روی ما بیشتر شود و ما مجبور شویم قطعنامه 598 را بپذیریم، شوروی و چین جلوی آمریکا را در سازمان ملل میگیرند و نمیگذارند آمریکا این را به تصویب برساند آن هم بنا به مصالح خودشان نه اینکه عاشق چشم و ابروی ما باشند بلکه به این دلیل کلکلی که با آمریکاییها داشتند جلوی این قطعنامه آمریکا را میگیرند که این به نفع ما است.
آقای محمدجواد ظریف اوایل اسفند سال 66 یک نامه برای وزارت خارجه میفرستد؛ دقت کنید تا این تاریخ آقای ظریف هنوز عضو وزارت خارجه نیست و با ویزای دانشجویی در آمریکا است و به عنوان کارمند محلی با دفتر نمایندگی ما همکاری دارد و عضو رسمی وزارت خارجه نیست البته 6-7 سال است که با دفتر نمایندگی ما در آمریکا همکاری میکند و در مذاکرات هم هست با این حال عضو رسمی وزارت خارجه نیست؛ حال این آقای ظریف یک نامهای را اوائل اسفند 66 به وزارت خارجه میفرستد برای آقای ولایتی و میگوید که نماینده شوری در سازمان ملل آمد پیش من و به من گفت آمریکا دوشنبه آینده میخواهد دوباره این قطعنامه تحریمی را در شورای امنیت مطرح کند و به ما هم از مرکز دستور دادند که دیگر مقاومت نکنیم و بگذاریم این قطعنامه مسیر خود را طی کند یعنی قطعنامه علیه ایران تصویب شود.
این را آقای ظریف در این نامهاش برای وزارت خارجه میفرستد، این را من از قول کتاب خاطرات خود آقای ظریف و همچنین کتاب آقای ولایتی در مقاله «دیپلماسی پنهان 598» آوردهام؛ آقای ولایتی بر اساس نامهای که آقای جواد ظریف فرستاده در اوائل اسفند 66 آن نامه 9 اسفندش را به دبیر کل سازمان ملل میزند و میگوید ما آماده اجرای قطعنامه هستیم و 4 روز بعد از آن هم آقای محلاتی این یادداشت رسمی ایران را به دبیرکل سازمان ملل میدهد آن هم بر اساس گزارش دروغی که آقای ظریف برای وزارت خارجه فرستاده بود.
آقای ظریف در حالی به نقل از نماینده شوروی در سازمان ملل به وزارت امورخارجه نامه میزند که وی چنین حرفی را نزده بود؛ اینها را از کتاب خود آقای ظریف نقل میکنم، میگوید چند روز بعد از این ماجرا روسها یک هیئت رسمی از کا گ ب میفرستند به ایران و با مقامات اطلاعاتی ایران ملاقات میکنند و در ملاقات روسها به مقامات ایرانی میگویند که نمایندگی ایران در نیویورک به شما خیانت کرده ما به او گفته بودیم که جلوی این قطعنامه می ایستیم اما او به شما برعکس منعکس کرده است، این هیات اسفند سال 66 چند روز بعد از نامه آقای ولایتی و نامه نماینده ما در سازمان ملل است و میگوید آقای محمد جواد ظریف دروغ گفته است.
بعد آقای ظریف برای اینکه این کار خود را توجیه کند در کتابش میگوید این هیئتی از روسها که به ایران فرستادند گزارش خلاف واقع و دروغ به ایرانیها دادند و اینها قصدشان از این کار این بود که من را خراب کنند؛ من این را در مقالهام آوردهام و بعد زیر آن از آقای ظریف سؤال کردم که آقای ظریف شما آن موقع چکاره مملکت بودید؟ آیا رئیس جمهور بودی؟ نخست وزیر بودی؟ یا وزیر امورخارجه که روسها یک هیئت رسمی بفرستند ایران و در یک ملاقات رسمی یک گزارش دروغ بدهند که شما رو خراب کنند؟ شما یک کارمند محلی ما در نیویورک بودی که هنوز عضو وزارت خارجه هم نشده بودی و با ویزای دانشجویی آنجا بودی. روسها یک هیات رسمی بفرستند بیاید اینجا و در یک جلسه رسمی با مقامات ایرانی یک خبر خلاف واقع بدهند که توی کارمند محلی را خراب کنند؟ این را چه کسی میپذیرد؟
آقای ظریف با یک گزارش خلاف واقع در اسفند 66 صحنه سیاسی جنگ را به نفع آمریکا و به نفع عراق عوض میکند. گزارش دروغی که البته اینجا پشت زمینه هم دارد، یعنی آن کارهای قبلیاش از داخل کشور در حال انجام شدن بود و آن ملاقاتهای پشت پرده با آمریکاییها و پیغام و پسغام فرستادن برای آمریکاییها از داخل کشور هست و آن هم میآید چاشنی این میشود.
وقتی ما 9 اسفند و بعد 13 اسفند رسماً به شورای امنیت اعلام میکنیم که ما آماده اجرای قطعنامه 598 هستیم معنایش این است که همان روز داریم به آمریکا و به صدام اعلام میکنیم که ما قطعنامه را پذیرفتهایم، خیالت راحت باشد، ما دیگر رفتیم توی خط پایان جنگ و بنا نداریم جنگ را ادامه بدهیم؛ خیالت از ناحیه ما مطمئن باشد.
این جریان نمیگذارد خبر این اقدامات کشور داخل کشور منتشر شود و امام مطلع شود.
این دیپلماسی پشت صحنه دقیقاً در راستای همان تعویض جبهه از جنوب به شمال غرب میباشد، این خط و آن خط دقیقا در یک راستا حرکت میکند یعنی در راستای پایان جنگ حرکت میکند نه ادامه جنگ. قرار است که نیروها به آنجا بروند و از چند ماه قبل هم به صدام گفتهایم که جبهه ما کجا خواهد بود و خیالت از جنوب راحت باشد ما دیگر در جنوب قصد نداریم عملیات جدی علیه تو داشته باشیم آن هم با خیال راحت آمده 400 هزار نیرو آورده در جنوب و مستقر کرده؛ در این شرایط او عکس العمل جدی نسبت به عملیات والفجر ما نشان نمیدهد این را هم خود آقای هاشمی در یادداشتهای اسفند سال 66 خود آورده و هم آقای محسن رضایی و هم آقای غلامعلی رشید در گزارشاتش آورده که همه اینها را در مقالهام ذکر کردهام؛ عملیات ما در 23 اسفند 66 در حلبچه، کردستان عراق آغاز شد، در مورد این عملیات میگویند یک روز از عملیات، دو روز گذشته و بچههای ما همینطور به جلو میروند ولی خبری از مقاومت جدی نیروهای عراقی نیست؛ بر خلاف عملیاتهای قبلی که عراق شدیدا پاتک میکرد و عکسالعمل نشان میداد اینجا مقاومت جدی دیده نمیشود این را هم آقای هاشمی، هم محسن رضایی و هم رشید در گزارشاتشان میآورد و شبیه به اینها را میگویند؛ رضایی میگوید ما یک هفته در آنجا عملیات کردیم ولی خبری از آن پاتکهای سنگین عراق که در عملیاتهای دیگر بود اینجا خبری نیست، هیچ عکس العمل جدی نشان نمیدهند چون عملیات ما را دقیقاً در راستای نقشه خودش میداند که نیروهای ما در شمال غرب عراق در کوههای کردستان سرگرم شوند و جنوب ما خالی باشد تا او راحت فاو را بگیرد، یعنی کاری که ما داریم میکنیم دقیقاً مطابق با نقشه صدام است برای چی عکس العملی نشان بدهد؟ تنها عکس العملش این است که بمباران شیمیایی بکند و مردم خود را قتل و عام کند تا با ما همکاری نکنند.
شما در این عملیات اصلاً پاتک سنگین مثل پاتکهایی که در جنوب میزند از عراق نمیبینید، عراق اصلاً اقدام به انتقال نیروهایش از جنوب به شمال غرب نمیکند برای اینکه میداند نقشه ما چیست. حالا همه اینها را کنار هم بچینید شما چه نتیجهای میگیرید؟
« نسیم آنلاین »: نتایج و عایدی قطعنامه 598 برای ایران چه بود؟غضنفری: عایدیاش این بود که آتش بس موقت برقرار شد آن هم سه روزه فقط و سه روز بعد از پذیرش قطعنامه عراق دوباره به ما حمله کرد، خرمشهر و آبادان را محاصره کرد و تا نزدیک اهواز هم پیشروی کرد و شهرهای غرب را هم یکی یکی داشت جلو میآمد؛ دستاورد پذیرش قطعنامه 598 اشغال مجدد خاک ما توسط رژیم صدام بود اما برخلاف حرف آنهایی که تا چند روز قبل دستهایشان را به علامت تسلیم به بالا برده بودند و گفته بودند که ما دیگر نمیتوانیم در مقابل دشمن مقاومت کنیم و ما دیگر پول و امکانات نداریم و مردم هم دیگر به جبهه نمیآیند وقتی صدام به ما مجددا از روز 30 تیر 67 به ما حمله میکند همان رزمندگان و همان مردم ما آن عکسالعمل را با یک نامه دو خطی امام نشان میدهند "اینجا نقطه حیاتی میان اسلام و کفر است یعنی نقطه شکست و یا پیروزی اسلام یا کفر است، اینجا باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ کس پذیرفته نیست اینجا یا سپاه حیاتی دوباره در کشور پیدا میکند و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مرده میشود" یک پیام کوتاه امام آنچنان وضعی را به وجود میآورد که در ظرف 48 ساعت بعد از این پیام امام صدام مجبور میشود دستور عقبنشینی به همه نیروهایش بدهد که برگردند پشت مرزها، چرا؟ چون آنچنان انهدامی از نیروهای صدام صورت میگیرد که چارهای دیگر برایش نمیماند.
یک سرهنگ عراقی بعداً تعریف میکند و میگوید که در آن چند روز حملهای که ما دوباره کردیم 18 تیپ زرهی عراق منهدم شد، حالا اینجا ما از آقای رضای و دیگر مسئولین سؤال کردیم شمایی که ماه قبل میگفتید ما تا پنج سال بعد هیچ پیروزی نخواهیم داشت نمیتوانیم از پس حملات دشمن بر بیاییم و باید 350 تیپ و 2500 تانک و 3 هزار توپ و 300 هواپیما و 300 هلیکوپتر و 5 میلیارد دلار بودجه نیاز داریم و آمریکا هم از خلیج فارس بیرون برود یک ماه بعد از آن چطور شد که هیچکدام از آن امکانات را هم نداشتید ولی 18 تیپ زرهی عراق منهدم شد ملائکه و جنیان اینکار را کردند؟ البته امدادهای الهی قطعا بود ولی این کار را همین رزمندها کردند.
این کار را ملائکه و جنیان که نکردند، بچههای رزمنده ما کردند البته امدادهای الهی هم قطعاً بود ولی همین بچههای رزمنده و مردم خودمان ایستادند؛ پس چرا میروید به امام گزارش میدهید که ما دیگر هیچ پیروزی نخواهیم داشت و دیگر نمیتوانیم از پس حملات دشمن بر بیاییم، ما دیگر توانش را نداریم؟ دستهایتان را به علامت تسلیم به بالا میبرید؛ این نشان میدهد که داشتید گزارش خلاف واقع به امام میدادید.
گفتید نیرو نداریم در جبهه پس اینهایی که در جبهه بودند چه کسانی بودند؟ آقای شمخانی در مصاحبه تلویزیونی سال 90 گفته بود که آخر جنگ مردم به جبهه نمیآمدند و ما کمبود نیرو داشتیم و مجبور شدیم که قطعنامه را بپذیریم به ایشان در کتاب راز قطعنامه گفتم که آقای شمخانی بهتر نبود قبل از اینکه این فرمایش را بفرمایید بهتر نبود که یادداشت 15 مرداد 67 آقای هاشمی را میخواندید؛ آقای هاشمی در این روز نوشته بود که ظهر آقای شمخانی آمد، گزارش عملیات سپاه را داد و گفت 300 گردان نیرو حاضر است و آمدن نیرو همچنان ادامه دارد؛ آقای شمخانی این یعنی اینکه مردم جبهه نمیآمدند؟ یا اینکه ما نیرو نداشتیم؟ این یعنی چه؟ خب اینها را کنار هم بگذارید و ببیند که از داخل آنها چه چیزی در میآید.
**گفتگو و تنظیم علی جمشیدی و سجاد آذری
*مواضع منتشر شده در این گفتگو نظرات مصاحبه شونده بوده و الزاما به معنای تایید «نسیم آنلاین» نیست.