زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

ارزش نماز و گناه سبک شمردن آن‏

ارزش نماز و گناه سبک شمردن آن‏

 

منابع:

کتاب : تفسیر حکیم    ج‌2         

نوشتہ : استاد حسین انصاریان

 

ابن عباس به نقل صدوق از رسول خدا روایت مى‌کند:

خدا را فرشته‌اى است به نام سخائیل که در کنار هر نمازى از خداوند براى نمازگزاران برات مى‌گیرد.

هنگامى که مؤمنان شب را به پایان مى‌برند و برمى‌خیزند و وضو مى‌گیرند و نماز صبح را به جاى مى‌آورند براى آنان از خدا براتى مى‌گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله الباقى، عبادى و امائى فى حرزى جعلتکم، و فى‌حفظى وتحت کنفى صیرتکم و عزتى لاخذلتکم وانتم مغفور لکم ذنوبکم الى الظهر:»

من خداى پاینده‌ام، بندگانم و کنیزانم شما را در حصار استوارم قرار دادم، و در حفظ و حراستم بردم، به عزتم سوگند شما را وا نمى‌گذارم، گناهانتان تا ظهر مورد مغفرت است.

چون ظهر شود و به وضو و نماز برخیزند برائت دوم را از خدا براى آنان مى‌گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله القادر، عبادى و امائى بدلت سیاتکم حسنات وغفرت لکم السئیات و احللتکم برضاى عنکم دارالجلال:»

من خداى توانایم، بندگانم و کنیزانم، زشتى‌هایتان را به خوبى‌ها تبدیل کردم، گناهانتان را آمرزیدم و به خاطر خوشنودى‌ام از شما، شما را به خانه جلال وارد نمودم.

و چون به وضو و نماز عصر اقدام کننده برائت سوم را از خدا براى آنان مى‌گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله الجلیل جل ذکرى، وعظم سلطانى، عبیدى و امائى حرکت ابدانکم على النار، و اسکنتکم مساکن الابرار، و دفعت عنکم برحمتى شر الاشرار:»

من خداى بزرگم، و ذکرم بزرگ است، و سلطنتم عظیم است، بندگانم و کنیزانم، بدن‌هایتان را بر آتش دوزخ حرام کردم، و شما را در مسکن‌هاى نیکان مسکن دادم، و به رحمتم شر اشرار را از شما دفع کردم.

و چون وقت مغرب شود و به وضو و نماز برخیزند برائت چهارم را براى آنان مى‌گیرد که در آن نوشته شده:

«انا الله الجبار الکبیر المتعال عبیدى و امائى صعد ملائکتى من عندکم بالرضا و حق على ان ارضیکم واعطیکم یوم القیامة منیتکم:»

من خداى جبران کننده بزرگ و برترم، بندگانم و کنیزانم فرشتگانم از نزد شما با خوشنودى رضا صعود کردند، بر عهده من است که شما را خوشنود کنم، و روز قیامت همه خواسته‌هاى شما را به شما عطا کنم.

و هنگامى که وقت عشا برسد و به وضو و نماز اقدام کنند برائت پنجم را از خدا براى آنان مى‌گیرد که بر آن نوشته شده:

«انى انا الله لا اله غیرى ولا رب سواى عبادى وامائى فى بیوتکم تطهرتم، والى بیوتى مشیتم وفى ذکرى خضتم و حقى عرفتم و فرائضى ادیتم اشهدک یا سخائیل و سائر ملائکتى انى قد رضیت عنهم.»

منحصراً خداى بر حق بر منم، معبودى جز من نیست، پروردگارى غیر من وجود ندارد، بندگانم و کنیزانم در خانه‌هایتان وضو گرفتید، و به سوى خانه‌هایم مساجد رفتید و در یادم افتادید، و حقم را شناختید و واجباتم را ادا کردیداى سخائیل و دیگر فرشتگان شاهد باشید از همه اینان راضى و خوشنود شدم. «1» حضرت صادق (ع) مى‌فرماید:

«یؤتى بشیخ یوم القیامة فیدفع الیه کتابه ظاهره مما یلى الناس لا یرى الا مساوى فیطول ذلک علیه فیقول: یا رب أتامرنى الى النار فیقول الجبار جل جلاله یا شیخ انا استحیى ان اعذبک و قد کنت تصلى فى دار الدنیا، اذهبوا بعبدى الى الجنة:» «2»

پیرمردى را در قیامت مى‌آورند، پرونده‌اش را به دستش مى‌دهند، ظاهر پرونده امورى است که مردم آن را دنبال مى‌کنند و جز گناهان و بدى‌ها در آن دیده نمى‌شود، کار بر او طولانى مى‌شود، مى‌گوید خدا مرا به رفتن به دوزخ فرمان‌ مى‌دهى؟ خداى جبار مى‌گوید: پیرمرد من حیا مى‌کنم تو را عذاب کنم در حالى که در دنیا نماز مى‌خواندى، فرشتگانم بنده مرا به بهشت ببرید.

عبدالعظیم حسنى از حضرت عسگرى روایت مى‌کند که خدا با موسى‌بن‌عمران سخن گفت، موسى پرسید معبودا پاداش کسى که نمازهایش را به وقت معینش مى‌خواند چیست؟ حضرت حق فرمود:

«اعطیته سؤله و ابیحه جنتى:» «3»

خواسته‌هایش را به او عطا مى‌کنم، و بهشتم را براى او حلال و مباح مى‌نمایم.

حضرت باقر (ع) مى‌فرماید:

مردى ثقفى به محضر پیامبر آمد و از آن حضرت از پاداشى که براى خواندن نمازش مقرر شده پرسید، حضرت فرمود:

«اذا قمت الى الصلاة وتوجهت و قرأت ام الکتاب و ما تیسر من السور ثم رکعت فاتممت رکوعها وسجودها وتشهدت وسلمت غفر کل ذنب فیما بینک وبین الصلاة التى قدمتها الى الصلاه المؤخره فهذا لک فى صلاتک:» «4»

هنگامى که براى نماز برخاستى، و روى به قبله آوردى و سوره فاتحه و به دنبالش هر سوره‌اى که میسر بود خواندى، آنگاه به رکوع و سجود در آمدى و آن را تمام کردى و تشهد و سلام را به جاى آوردى هر گناهى که میان تو و نماز ادا شده تا نماز بعدى قرار دارد آمرزیده مى‌شود، این است پاداش تو به خاطر نمازى که خواندى.

حضرت صادق (ع) مى‌فرماید:

«یؤتى بعبد یوم القیامة لیست له حسنة فیقال له: اذکروا تذکر هل لک من حسنة قال فیتذکر فیقول: یا رب ما بى حسنة الا ان فلاناً عبدک المؤمن مّریى فطلبت منه ماء فاعطانى ماء فتوضات به و صلیت لک قال: فیقول الرب تبارک و تعالى: قد غفرت لک ادخلوا عبدى الجنة:» «5»

شخصى را در قیامت مى‌آورند که براى او حسنه‌اى نیست، به او مى‌گویند یاد کن یا به خاطر آر که آیا حسنه‌اى براى تو هست؟ پس به خاطر مى‌آورد و مى‌گوید پروردگارم براى من حسنه‌اى نیست مگر این که فلان بنده مؤمنت روزى بر من گذشت، من از او درخواست آب کردم، او هم به من آب داد، من با آن آب وضو گرفتم و براى تو نماز خواندم، خدا مى‌فرماید تو را آمرزیدم، اى فرشتگان بنده‌ام را وارد بهشت کنید.

«عن النبى (علیهما السلام) قال: ان احب الاعمال الى الله عزوجل الصلاة والبر والجهاد:» «6»

از رسول خدا روایت شده: یقیناً محبوب‌ترین اعمال به سوى خدا، نماز و نیکى و جهاد است.

حضرت رضا (ع) از پدرانش از رسول خدا روایت مى‌کند که پیامبر فرمود:

«من ادى فریضة فله عند الله دعوة مستجابة:» «7»

کسى که واجبى را انجام دهد، براى او نزد خدا دعاى مستجاب مقرر است.

حضرت صادق (ع) فرمود:

«اما والله انکم لعلى دین الله و ملائکته فاعینونا على ذلک بورع و اجتهاد، علیکم بالصلاة و العبادة، علیکم بالورع:» «8»

آگاه باشید به خدا سوگند شما شیعه بر دین خدا و فرشتگانش هستید، پس ما را بر حفظ این دین به پاکدامنى و کوشش مثبت کمک کنید، بر شما باد به نماز و عبادت، بر شما باد به پاکدامنى.

حضرت رضا (ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین (ع) روایت مى‌کند که حضرت فرمود:

«اوصیکم بالصلاة و حفظها فانها خیرالعمل و هى عمود دینکم:» «9»

شما را به نماز و مواظبت و حفظ آن سفارش مى‌کنم، زیرا نماز بهترین عمل و ستون و پایه دین شماست.

از رسول خدا روایت شده:

«حبب الى من دنیاکم: النساء و الطیب و جعل قرة عینى فى الصلاه:» «10»

از دنیاى شما سه چیز محبوب من است: زنان، بوى خوش، و دل خوشى‌ام را در نماز قرار داده‌اند.

در توضیح این روایت گفته شده که مراد پیامبر این است که سه لذت مشروع محبوب من است، ازدواج، بوى خوش، نماز یا نماز نمازگزار ازدواج کرده و نماز نمازگزارى که عطر استعمال نموده نمازى افضل از نماز دیگران است.

ادریس قمى مى‌گوید از حضرت صادق (ع) پرسیدم:

الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ* که در قرآن آمده چیست؟ حضرت فرمود:

«هى‌الصلاة فحافظوا علیها:» «11»

الْباقِیاتُ الصَّالِحاتُ* نماز است، بر نماز محافظت کنید.

پیامبر فرمود:

«اول ما ینظر فى‌عمل العبد فى یوم القیامة فى صلاته فان قبلت نظر فى غیرها و ان لم تقبل لم ینظر فى عمله بشیئى:» «12»

به اول چیزى که از اعمال عبد در قیامت نظر مى‌شود نماز اوست، اگر پذیرفته شود به دیگر اعمالش نظر مى‌شود، اگر پذیرفته نشود به چیزى از عملش نمى‌نگرند.

از حضرت صادق (ع) روایت شده:

«صلاة فریضة خیر من عشرین حجة و حجة خیر من بیت مملو ذهباً یتصدق منه حتى یفنى او حتى لا یبقى منه شیئى:» «31»

یک نماز واجب از بیست حج بهتر است و یک حج بهتر است از خانه‌اى که پر از طلا باشد، از آن صدقه دهند تا پایان یابد یا چیزى از آن نماند.

از حضرت باقر (ع) روایت شده:

«لا تتهاون بصلاتک فان النبى (علیهما السلام) قال عند موته: لیس منى من استخف بصلاته، لیس منى من شرب مسکراً لا یرد على الحوض لا و الله:» «41»

نمازت را سبک مشمار، زیرا رسول خدا هنگام مرگش فرمود: هر کس نماز را سبک بشمارد از من نیست، هر کس شراب بنوشد از من نیست، به خدا قسم کنار حوض کوثر بر من وارد نمى‌شود.


حضرت صادق (ع) فرمود:

«ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاة:» «51»

بى‌تردید شفاعت ما به کسى که نماز را سبک بشمارد نمى‌رسد.

از پیامبر اسلام روایت شده است:

«لا تضیّعو صلاتکم فان من ضیع صلاته حشر مع قارون و هامان و کان حقا على‌الله ان یدخله النار مع المنافقین:» «16»

نمازتان را ضایع مکنید، زیرا کسى که نمازش را ضایع کند با قارون و هامان محشور مى‌شود، و بر خداست که او را با منافقان وارد دوزخ کند.

حضرت صادق (ع) مى‌فرماید:

«اول ما یحاسب به العبد الصلاة فان قبلت قبل سائر عمله و اذا ردت رد علیه سائر عمله:» «17»

اول چیزى که عبد را به آن محاسبه مى‌کنند نماز است، اگر پذیرفته شود دیگر اعمال او پذیرفته مى‌شود، و اگر مردود گردد دیگر اعمالش نیز مردود خواهد شد.

«عن ابى‌عبدالله (ع) قال: ان تارک الصلاة کافر:» «18»

از حضرت صادق (ع) روایت است: بى‌تردید بى‌نماز کافر است.

حضرت صادق از پدرش امام باقر از جابر از رسول خدا روایت مى‌کند:

«ما بین الکفر و الایمان الا ترک الصلاة:» «19»

میان کفر و ایمان جز ترک نماز چیزى نیست.

روایت بسیار مهمى از رسول خدا درباره‌بى‌نماز نقل شده که دانستنش براى همه لازم است:

هر کس نماز را ترک کند خداى متعال او را به پانزده عقوبت مبتلا کند، شش عقوبت در دنیا، و سه عقوبت نزدیک مرگ، و سه عقوبت در قبر و سه عقوبت در قیامت:

اما شش عقوبت در دنیا:

  1. بى‌آبرو شود.
  2. برکت از مالش برود.
  3. عمر و ثروتش زیاد نگردد.
  4. خوبى‌هایش قبول حق نشود.
  5. دعایش به اجابت نرسد.
  6. مشمول دعاى صالحان نگردد.

 

اما سه عقوبت نزدیک مرگ:

  1. سکرات مرگ بر او سخت شود.
  2. گرسنه از دنیا برود.
  3. تشنگى هرگز از او برطرف نگردد.

 

اما سه عقوبت در قبر:

  1. با درد و غم قرین باشد.
  2. در تاریکى محض بسر برد.
  3. تا قیامت در عذاب باشد.

 

اما سه عقوبت در قیامت:

  1. حساب بر او دشوار شود.
  2. خدا دشمن وى گردد، و به او نظر رحمت نکند، و او را عذاب دردناک رسد.
  3. از قبر چون حیوان وارد قیامت شود و سپس با ذلت و خوارى رهسپار دوزخ گردد.

در کتاب پر ارزش اسرار نماز علامه شیخ عبدالحسین تهرانى این روایات از مصادر عصمت و طهارت نقل شده است:

«الصلاة نورالمؤمن، الصلاة نور، افضل الاعمال بعد الایمان الصلاة، الصلاة کفارات للخطاء، الصلاة معراج امتى، علم الایمان الصلاة:» «20»

نماز نور مؤمن است، نماز نور است، برترین عمل پس از ایمان نماز است، نماز کفاره گناهان است، نماز معراج امت من است، نشانه ایمان نماز است.

براى این که به بخشى از معانى و حقایق و اسرار نماز واقف شوید در جلد اول این تفسیر به شرح و توضیح سوره مبارکه حمد که از ارکان نماز است مراجعه کنید.

من علاقه داشتم بیش از این به روایات نماز و نکات بسیار مهمى که در آن روایت است بپردازم، ولى به نظرم رسید که شرح و توضیح نماز اثرى در چند جلد نیاز دارد، به این خاطر به همین مقدار که اشاره شد و براى درک عظمت نماز کافى است قناعت مى‌کنم.

 

 

پی نوشت ها:

 

______________________________

(1)- امالى صدوق، 41- 42. بحار، ج 82، ص 203.

(2)- خصال، ج 2، ص 115.

(3)- بحار، ج 82، ص 204، ح 5.

(4)- امالى صدوق، 125.

(5)- خصال، ج 1، ص 15.

برداشت از پایگاه شیخ حسین انصاریان http://www.erfan.ir

(6)- بحار، ج 82، ص 206، ح 10.

(7)- عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 28.

(8)- امالى طوسى، ج 1، ص 31.

(9)- بحار، ج 82، ص 209، ح 20.

(10)- بحار، ج 82، ص 211.

(11)- تفسیر عیاشى ج 2، ص 327.

(12)- بحارج 82، ص 227، ج 53.

(13)- کافى ج 3، ص 265.- تهذیب، ج 1، ص 203

(14)- وسائل ج 3، ص 15.

(51)- بحار ج 82، ص 235، ج 63.

(16)- وسائل ج 3، ص 19.

(17)- وسائل ج 3، ص 22.

(18)- وسائل ج 3، ص 29.

(19)- وسائل ج 3، ص 29.

(20)- اسرار الصلاه تهرانى، 24- 29.

سبک زندگی شهید ابوالفضل راه چمنی :آقا ابوالفضل نماز هاشو همیشه اول وقت می خوند. هر وقت که مسافرت می‌رفتیم هر جا موقع نماز بود

آقا ابوالفضل نماز هاشو همیشه اول وقت می خوند. هر وقت که مسافرت می‌رفتیم هر جا موقع نماز بود ماشینو کنار میزد نمازش رو می خوند همیشه تاکید بر نماز اول وقت داشت .

اصلا اهل غیبت نبود اگه در جمعی بود که غیبت پیش میومد بحث رو عوض می کرد.

از مهربونی هر چی بگم کم گفتم فقط اینو بگم که بی توقع کمک می کرد و کمکش رو هیج جا فاش نمی‌کرد .

هیچ وقت در مورد موضوعی قطعی صحبت نمی کرد ودر جواب سوالات دیگران در مورد موضوعی جواب ان شاءالله و اگر خدا بخواد میداد.

این اواخر بر نماز شب مداومت داشت خودم دیدم در قنوت نمازش دعا را با گریه میگفت.

تا ازش سوال نمی شد حرفی نمی زد.

در مورد کارش می گفت هر چی کمتر بدونی برات بهتره . خدایی هیچ وقت از کارش سوء استفاده نکرد .

چند روز قبل از ماموریتش براش کلیپی از شهدای مدافع حرم گذاشتم دیدم حال عجیبی شد اشک تو چشماش جمع شد و از اتاق خواب رفت تو حال شروع کرد گریه کردن تا حالا این حالشو ندیده بودم مطمئنم از شهدا شهادتش رو همون روز گرفت.

شکوه نماز حضرت زهرا در پیشگاه خداوند

http://uupload.ir/files/r9h_2aaca172d3ad343f7bde6cd13a36bfe0.jpg

کوه نماز حضرت زهرا در پیشگاه خداوند

 رسول اللَّه صلى الله علیه و آله: أمَّا ابنَتی فاطِمَةُ فَإِنَّها سَیِّدَةُ نِساءِ العالَمینَ مِنَ الأَوَّلینَ والآخِرینَ ... مَتى‏ قامَت فِی مِحرابِها بَینَ یَدَی رَبِّها جَلَّ جَلالُهُ زَهَرَ نورُها لِمَلائِکَةِ السَّماءِ کَما یَزهَرُ نورُ الکَواکِبِ لِأَهلِ الأَرضِ، ویَقولُ اللَّهُ عز و جل لِمَلائِکَتِهِ: یا مَلائِکَتی، انظُروا إلى‏ أمَتی فاطِمَةَ سَیِّدَةِ إمائی قائِمَةً بَینَ یَدَیَّ تَرتَعِدُ فَرائِصُها مِن خیفَتی، وقَد أقبَلَت بِقَلبِها عَلى‏ عِبادَتی، اشهِدُکُم أنّی قد آمَنتُ شیعَتَها مِنَ النّارِ.

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله: امّا دخترم، فاطمه، همانا سَرور زنان جهان از آغاز تا پایان است... هر گاه در محرابش در پیشگاه پروردگار بزرگ و شکوهمندش مى ‏ایستد، نورش براى فرشتگان آسمان، جلوه مى ‏نماید، همان گونه که نور ستارگان براى ساکنان زمین جلوه مى ‏کند

و خداوند عز و جل به فرشتگانش مى ‏گوید: «اى فرشتگان من! به کنیز من، فاطمه سَرورِ کنیزانم، بنگرید که در پیشگاه من ایستاده و از ترس من گوشت تنش مى ‏لرزد و با دلش به عبادت من روى آورده است. شما را گواه مى ‏گیرم که پیروانش را از آتش، ایمن ساختم».

 بحار الانوار؛ ج 28 ؛ ص 38

مردان نمازگزار عبد خدایند و سرور آنها پیامبر اکرم می باشد «و اشهد ان محمدا عبده و رسوله»
نان نمازگزار کنیز خدایند و سرور آنها حضرت فاطمه سلام الله علیها است. «متن حدیث بالا»
یا می شود، زنانِ بی نماز پیرو واقعی حضرت فاطمه محسوب شوند [تا امان نامه آتش جهنم به آنها داده شود!؟]


 شکوه نماز حضرت زهرا در پیشگاه خداوند

مراقب ویروس قلبت باش!

مراقب ویروس قلبت باش! 

مدت هاست که ویروس نفاق در جامعه شیوع پیدا کرده و هیچکس اطلاعیه صادر نکرده... خیلی وقت است که ویروس گناه در بین جوانان شایع شده و خبری از ستاد بحران نیست...  نه خبری از پوسترهای رنگارنگ هست که راه‌های پیشگیری را توضیح دهدو نه خبری از تیترهای درشت روزنامه که مخاطب را جذب کند.


 انگار ویروس گناه آنقدرها هم اهمیت ندارد...

ای کاش این روزها کسی به یادمان می انداخت در کنار این همه کنترل های مختلف برای ویروس کرونا باید ریشه عذاب که همان گناهان ماست خشکیده شود ای کاش همانگونه که ساعت به ساعت دستانمان را میشوییم، مواظب قلب و دل و رفتار و اعمالمان هم باشیم...  بارها در روایات شنیده ایم که هر گناهی که در جامعه ایجاد شود خداوند بر مدت غیبت حضرت می ‌افزاید. غیبتی که عامل اصلی شیوع تمام ویروس‌ هاست...


 ای کاش برای تعجیل در فرج کاری کنیم...

ای کاش برای رضایت حضرت اقدامی کنیم...

مثلا ترک گناه... مثلا نه غیبت و خواندن نماز اول وقت

شهید مدافع امنیت کمیل صفری تبار:همسرم! نمازِ ما در برابر این همه نعمت های پروردگار، حداقل سپاسگزاری است

اواخر خردادماه سال ۹۰ بود که نیروی زمینی سپاه دست به یک سلسله عملیات برای برقراری امنیت در منطقه شمالغرب زد. اگرچه سابقه جهاد برای برقراری امنیت در مناطق کردنشین در انقلاب اسلامی به ماه‌های اول پیروزی انقلاب بر می‌گردد اما این بار با وجود گذشت بیش از سه دهه از آن سالها، یک بار دیگر پاسداران انقلاب باید خون خود را برای امنیت هموطنان کُرد می‌دادند. فتح قله‌های امنیت در شمال غرب البته به راحتی نبود چراکه گروهک‌های ضدانقلاب با حمایت‌های همه جانبه اطلاعاتی و حتی لجستیکی غرب (به سردمداری آمریکا) این بار با تمام توان آمده بودند تا خاک بخشی از ایران را به توبره بکشند. این عملیات‌ها که در نیمه اول سال ۹۰ انجام شد، تا اواخر شهریور به طول انجامید تا نهایتا با تقدیم ده‌ها شهید و جانباز در این عملیاتها، بار دیگر امنیت به منطقه بازگشت و گروهک‌های ضدانقلاب مجبور به ترک خاک ایران شدند.

در ایام نوروز سال ۹۶ به لطف خداوند، گروه جهاد و مقاومت پایگاه خبری مشرق هر روز پای صحبت های خانواده یکی از شهیدان والا مقام یگان صابرین نشسته است که در ۱۳ شهریور سال ۹۰ یازده نفر در یک روز شهید شدند. و عیدانه ای را با شهدا صابرین شروع می کنیم. و امروز پای صحبت های همسر شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار نشسته ایم.

شهید مصطفی (کمیل) صفری تبار نهمین روز خرداد سال ۶۷ در روستای بیشه سر از توابع شهرستان بابل به دنیا آمد. پدر کمیل به یادِ روزهای دفاعِ مقدّس و علاقه مندی به گروه های چریکی و جنگ های نامنظم شهید دکتر مصطفی چمران، و به یاد دعای کمیل، فرزندش را در شناسنامه به مصطفی و در صدا زدن کمیل گذاشت. کمیل تابستان سال ۸۴ در رشته علوم تجربی فارغ التحصیل و به مرحله پیش دانشگاهی امام حسین(ع) رسید. همچنین دیپلم رشتة کامپیوتر ICDL  را هم گرفت.

کمیل دوره نوجوانی به سفر  راهیان نور میرود و بعد از آن سفر معنوی هدفش از زندگی تغییر می کند که به عنایت شهدا بوده هر کاری را برای رضای خدا انجام می داد. خیلی تلاش کرد تا وارد سپاه شود. اما موفق نشد و  برای خدمت سربازی به لشکر ۳۰ پیاده گرگان اعزام شد، و همزمان برای جذب رسمی در سپاه نام نویسی کرد، هنوز ۲ ماهی از آموزش نظامی او نگذشته بود که نامه جذب او در سپاه به دستش رسید، به سختی از لشکر ۳۰ گرگان تسویه حساب گرفت و به علت قبولی در سپاه، از سربازی مرخص و برای ادامه آموزش به عنوان سرباز گمنام امام زمان (عج) دراسفند سال ۸۶ وارد دانشگاه امام حسین (ع) شد و در بهمن سال ۸۸ از دانشگاه امام حسین(ع) با معدل ۱۷.۳۰ فارغ التحصیل شد.

کمیل داوطلبانه تعطیلات عید سال های۸۷ و۸۸ دوره دانشجویی را در غالب طرح سازندگی بسیج، اردوی جهادی به مناطق محروم کشور از جمله کرمان و چهار و محال و بختیاری رفت. مادرش می گوید: به محض اینکه اوّلین حقوقش را از سپاه گرفت دو دفترچه پس انداز برای خودش باز کرد، یکی مربوط به حقوق و مزایا، دیگری مربوط به هدایا؛ چرا که می گفت: «طبق فتوای مقام معظّم رهبری، هدیه خمس ندارد» برای خودش، سال خمسی تعیین کرد تا اگر مازاد بر هزینه سالیانه، چیزی در حسابش مانده باشد، خُمس آن را بدهد و یک سال مقداری پول به مستمندان داده بود و با خوشحالی می گفت: امسال خمس داده ام

 در ابتدا کمی از خودتان بگویید؟

متولد شهریور ۱۳۷۲ در «فریدون‌کنار» مازندران هستم. پیش از ازدواج حجاب کاملی نداشتم. به واسطه دوستانم از اعتقاداتم فاصله گرفته و از چادر دور شده بودم. به کلاس موسیقی می‌رفتم و گیتار می‌زدم. شاید ظاهرم همسو با اعتقاداتم نبود، اما نماز می‌خواندم، روزه می‌گرفتم و به اهل‌بیت (ع) ارادت ویژه‌ای داشتم. هرچند که چادر را کنار گذاشته بودم؛ اما دلم می‌خواست به دورانی برگردم که چادری بودم. انگار در جست‌وجوی جرقه‌ای برای انتخاب مجدد حجاب بودم. به دنبال کسی که من را برای این انتخاب تشویق کند. تا اینکه شهید از طریق یکی از اقوام به من معرفی شد.

چشیدن طعم واقعی عشق فقط طی هفت ماه زندگی مشترک/ عاشقانه‌های همسری که پیوندشان با توسل به اهل‌بیت (ع) آغاز شد

 چطور امکان دارد دختری با این تفکرات به چنین پسری فکر کند؟

کمیل علاقه داشت با دختری ازدواج کند که علاوه بر تمایل دختر، به واسطه او حجابش تغییر کند و کامل شود. روز‌های آشنایی من با کمیل به محرم سال ۱۳۸۹ برمی‌گردد. روز‌هایی که فقط از او یک سری مشخصات کلی می‌دانستم و قرار بود به زودی برای خواستگاری به منزل ما بیایند. یک شب با مادرم برای هم زدن دیگ نذری امام حسین (ع) به هیات رفتیم. مادرم پیش از رسیدن گفت، «مریم هر حاجتی داری، امشب از امام حسین (ع) بخواه.» نمی‌دانم چرا فقط گفتم، «اگر انتخاب کمیل بعنوان شریک زندگی باعث عاقبت بخیری می‌شود، مهر او را به دل من بیندازید و اگر انتخابم اشتباه هست، کمکم کنید تا این وصلت سر نگیرد.» انتخاب کمیل و کنار آمدن با شرایط سخت زندگی او تنها می‌تواند به خواست امام حسین (ع) باشد.

از صحبت‌های جلسه خواستگاری بگویید؟

خواستگاری کمیل چهار مرتبه تکرار شد. در جلسه اول خواستگاری من متوجه شدم که کمیل پاسدار است. می‌دانستم زندگی با یک پاسدار شرایط خاص خود را دارد. به همین دلیل پس از برگزاری جلسه دوم پاسخ منفی دادم. حتی شناسنامه و مدارکی که بین‌مان مبادله شده بود، جلسه سوم خواستگاری برگردانده شد. اما به خواست خدا جلسه چهارم برگزار شد و آقا کمیل همراه با لیست بلندی به منزل ما آمد.

چشیدن طعم واقعی عشق فقط طی هفت ماه زندگی مشترک/ عاشقانه‌های همسری که پیوندشان با توسل به اهل‌بیت (ع) آغاز شد

 و بله را گفتید...

ابتدای جلسه کمیل از من اجازه خواست که او صحبت‌ها را شروع کند و از شرایط خود بگوید. اگر من شرایط او را پذیرفتم، سپس شرایط من گفته شود. کمیل گفت، «شرایط کاری من ایجاب می‌کند، به دور از خانواده‌ها و در تهران زندگی کنیم. شما مشکلی ندارید؟» گفتم، «مشکلی ندارم.» گفت، «شاید دیر به دیر به دیدار خانواده‌ها بیاییم. مشکلی ندارید؟» گفتم، «مشکلی ندارم.» گفت، «گاهی ماموریت‌های من یک یا دو ماه طول می‌کشد. با این تنهایی می‌توانید کنار بی‌آیید؟» گفتم، «می‌توانم.» ادامه داد، «شاید از این ماموریت‌ها سالم برنگردم. شاید جانباز شوم. شاید هم شهید. شما مشکلی ندارید؟» در دلم گفتم، «در این زمان که دیگر شهید نداریم، شهادت کجاست. جنگ که خیلی وقت است به پایان رسیده.» آن روز‌ها خبری از شهادت نبود. اگر هم شهید داشتیم، رسانه‌ای نمی‌شد تا عموم مردم متوجه شوند هنوز هم باب شهادت باز است. پاسخ دادم، «مشکلی ندارم» و کمیل سه مرتبه این سوال خود را تکرار و تاکید کرد. وقتی مطمئن شد من با شرایطش کنار آمدم با لبخند گفت، «آخرین مرتبه روز عرفه به زیارت امام رضا (ع) رفتم. در این سفر از آقا خواستم که برای ازدواج دختری را به من معرفی کند که هم من تمام شرایط او را بپذیرم و هم او تمام شرایط من را بپذیرد. سپس با امام رئوف عهد بستم که پس از مراسم عقد با شریک زندگی‌ام به پابوس آن حضرت می‌رویم.»

چشیدن طعم واقعی عشق فقط طی هفت ماه زندگی مشترک/ عاشقانه‌های همسری که پیوندشان با توسل به اهل‌بیت (ع) آغاز شد

 چگونه برای کنار آمدن با این شرایط سخت مشکلی نداشتید؟

با خودم می‌گفتم، «پسری که در این زمان به جای مسائل مالی، خانه و ماشین، دغدغه و آرزوی شهادت دارد؛ ارزش تحمل هر سختی را دارد.» البته بازهم می‌گویم، «معتقد هستم امام حسین (ع) من را یاری کرد تا بپذیرم توان مقابله با تمام سختی‌های زندگی با یک پاسدار را دارم و ایشان کمکم کرد تا با شرایط کمیل مخالفت نکنم.» پس از ازدواج زمانی‌که ماجرای نذری امام حسین (ع) را به کمیل گفتم، با تعجب گفت، «من هم دقیقا همان شب از آقا همین را خواستم. از ایشان یاری طلبیدم اگر این ازدواج به صلاح من است کمکم کند تا برای رسیدن به عاقبت بخیری‌مان قدم بردارم.»

از خاطرات روز عقدتان بگویید؟

به خاطر دارم حین شنیدن خطبه، کمیل دعایی را زیر لب زمزمه می‌کرد. خیلی دوست داشتم بدانم چه دعایی می‌کند. پس از مراسم عقد، یکی از اقوام با خنده به کمیل گفت، «همه متوجه حال شما شدند که در خود غرق شده بودی، زیر لب چه دعایی را زمزمه می‌کردی؟» کمیل پاسخ داد، «دعا می‌کردم که عاقبت‌مان ختم به شهادت بشود.» با تعجب گفت، «خدا نکند. دعا کن خوشبخت بشوید. به پای هم پیر شوید.» کمیل گفت، «هم برای خوشبختی ما دعا کنید هم برای عاقبت به خیری‌مان که ان‌شالله عاقبت‌مان ختم به شهادت بشود.» من تعجب کردم که چطور می‌شود کمیل تا این حد آرزوی شهادت داشته باشد که حتی هنگام شنیدن خطبه عقد خود مصمم باشد که مدام این آرزو را بیان کند.

چشیدن طعم واقعی عشق فقط طی هفت ماه زندگی مشترک/ عاشقانه‌های همسری که پیوندشان با توسل به اهل‌بیت (ع) آغاز شد

 چه زمانی زندگی مشترک خود را آغاز کردید؟

به خاطر دارم یک مرتبه که با کمیل به ساحل دریا رفته بودیم، پیرامون هر موضوعی صحبت می‌کردیم. کمیل میان صحبت‌ها گفت، «مریم می‌خواهم مطلبی را به شما بگویم که فقط یکی از دوستانم آن را می‌داند.» و ادامه داد، «زمانی‌که مجرد بودم، یک شب خواب دیدم آقایی با محاسن بلند و سفید به من می‌گوید، دو اتفاق مهم طی سال‌های ۱۳۸۹ و ۱۳۹۰ رخ می‌دهد که سبب عاقبت به خیری‌ات می‌شود. یکی ازدواجم بود و دیگری را هرچه فکر می‌کنم به خاطر نمی‌آورم.» ما ۲۷ بهمن ۱۳۸۹ ازدواج کردیم و کمیل ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ به شهادت رسید. یعنی دقیقا همان خوابی که دیده بود، تعبیر شد.

خاطرات سفر مشهدتان را بازگو کنید!

با وجود تمام سختی‌ها پس از مراسم عقد به مشهد رفتیم. مهیای زیارت بودیم که ازدحام جمعیت یکی از صحن‌های حرم نظرم را جلب کرد. کمیل توضیح داد که این افراد مهمان مهمانسرای حضرت‌اند و هرچند که خدام بن غذای حضرتی را پخش می‌کنند، اما آقا امام رضا (ع) خود مهمانانش را برای صرف غذا دعوت می‌کند. آن لحظه هر دو همزمان گفتیم، «خدا کند امام رضا (ع) ما را هم بر سر سفره احسان خود دعوت کند.» ساعات سپری شد و روز آخر فرا رسید. در هتل نشسته و مشغول برنامه‌ریزی برای گذراندن روز آخر سفرمان بودیم. درب اتاق به صدا درآمد. کمیل به سوی آن رفت و خندان برگشت. گفت، «آقایی که پشت درب ایستاده بود از من پرسیده، چند نفر هستید؛ و پاسخ دادم دو نفر. او هم دو عدد بن غذای حضرتی داد و گفت: برای صرف نهار مهمان حضرت شده‌اید.» هر دو خوشحال بودیم از اینکه آقا صدای‌مان را شنیده بود.


همسر شهید صفری تبار از دوران کوتاه عاشقی با مصطفی روایت می کند:

سر سفره عقد وقتی خطبه عقد خوانده می‌شد، کمیل دست به دعا داشت و زیر لب زمزمه می‌کرد. بعد از عقد که مهمان‌ها برای تبریک گفتن آمدند، کمیل به یکی از فامیل‌هایمان گفت: دعا می‌کردم که شهید بشوم ان شاءالله. من و کمیل بهمن ماه سال ۱۳۸۹ با هم ازدواج کردیم. من آن زمان ۱۷ سال داشتم. ما هفت ماه با هم زندگی کردیم. کمیل به من می‌گفت: دلم خیلی برایت می‌سوزد من باید چه کار کنم که از شرمندگی‌ات دربیایم. دوران عقد باید پیش هم باشیم ولی من همه‌اش ازت دورم. مدام به من می‌گفت: عزیزم روزی من شهید می‌شوم و تو مشکلات زیادی در پیش داری ولی توکلت به خدا باشد و من هم همیشه پشتت هستم. کمیل بسیار مهربان و دلسوز بود. همیشه وقتی می‌خواست فیلم یا عکس شهدا را ببیند، من را می‌نشاند کنارش و با هم نگاه می‌کردیم. به قول خودش می‌خواست من را آماده کند. همیشه از شهادت حرف می‌زد. وقتی گریه می‌کردم بغض می‌کرد و اشک در چشم‌هایش جمع می‌شد.

نفر اول از راست - شهید صفری تبار

کمیل دائماً در رابطه با مصیبت‌های اهل بیت برایم حرف می‌زد. بسیار درباره حضرت زهرا(س) صحبت می‌کرد و ارادت عجیبی به ایشان داشت. هر وقت در مورد حضرت زهرا حرف می‌زد نمی‌توانست جلوی گریه‌اش را بگیرد.  یک بار گفت : عزیزم من را به خودت بیشتر وابسته کن تا زمانی که می‌خواهم شهید بشوم و از تو و عشقمان دل ببرم، ثواب بیشتری کنیم و اینطور هم شد.  کمیل، عاشق شهدا بود، هر وقت دلش می گرفت، به مزار شهداء می رفت و با آنان درد و دل می کرد، اگر یک بی حجابی را می دید، شدیداً ناراحت می شد و می گفت: «دوست دارم بهشون بگویم و أمر به معروف و نهی از منکر کنم و معتقد بود که این وظیفه همه است. کمیل به آیت‌الکرسی اعتقاد فراوانی داشت و همیشه بر زبانش جاری بود و این عادت ما شده بود. زمانی که با هم بیرون می‌رفتیم همیشه به من می‌گفت : آیت‌الکرسی را بخوان. یک روز به شوخی به او گفتم : «جان خیلی عزیز است» او در پاسخم گفت: «خانم جان! این را بدان که جان برای آدم خیلی عزیز است ولی من دوست ندارم به مرگ طبیعی، تصادف و بیماری از دنیا بروم، مرگ یک بچه شیعه باید با شهادت باشد، حیف که کلی زحمت در این دنیا بکشی ولی به مرگ طبیعی از دنیا بروی». او عادت داشت نماز را با غم و اندوه بخواند و سرش را کج بگیرد و حتّی در نماز از خوف الهی گریه می کرد، وقتی که به او می گفتیم: شما باید خوشحال باشی که نماز می خوانی و با خدا راز و نیاز می کنی! چرا اینجوری نماز می خوانی!؟ می گفت: «ببین؛ رهبرِ ما هم با مظلومیّت نماز می خواند» و می گفت: همسرم!   بدان که نمازِ ما در برابر این همه نعمت هایی که خالق یکتا به ما ارزانی داشته است، حدّأقلِّ سپاسگزاری است و از اینکه نمی توانم آنگونه که شایسته خداوند است او را عبادت کنم خوف دارم.

مزار شهید صفری تبار

حدود هفت ماه قبل شهادتش باهم ازدواج کردیم،۲۷ بهمن سال ۸۹،   اولین روز عید بود که با کمیل به گلزار شهدای " سیدمیرزا " در نزدیکی مزار پدربزرگ مادری کمیل رفتیم. محوطه شیشه ای و جذابی در آن حوالی بود، که توجه من را به سمت خود جلب کرد، وقتی کمیل مشغول فاتحه خوانی برای مادربزرگش بود دستم را روی شیشه ها گذاشتم تا داخل آنجا را نگاه کنم، درهمین حین کمیل قدم زنان به کنار من رسید، گفتم: کمیل! اینجا چقدر قشنگه، اینجا کجاست!؟ به آرامی گفت: اینجا مزار شهداست...  و وارد آنجا شد در میان آن همه مزارشهید یک قبر خالی نظرم را به خود جلب کرد. از خودم پرسیدم : چرا این مزار خالی ست!؟   قرار بود آن قبر خالی، مزار مادر"شهید ناصر باباجانیان" باشد.

چندماه بعد، حکمت وجود آن مزار خالی را دریافتم، همان جای خالی، مزار ابدی کمیل من شد و کمیل در همان جا آرام گرفت. من و کمیل موقع سال تحویل کنار هم نبودیم ولی بعد سال تحویل به خانه ما آمد.  بعد از اینکه آرامگاه سید میرزا رفتیم آنجا با خانواده اش وخاله هاش و دایی هاش خانه مادربزرگشان ناهار دعوت بودیم، یادم هست موقع ناهار سر سفره با صدای بلند گفت: همه شما قبل شروع غذا بگویید بسم الله الرحمن الرحیم تا شیطان از سفره دور شود و برکت سر سفره بیاید، همه این کار را کردند. خیلی صله رحم را دوست داشت و وقتی از ماموریت می آمد سعی میکردیم دو تایی تا زمانی که وقت هست خانه فامیل ها سر بزنیم، عید همان سال خانه فامیل ها تا جایی که امکان بود سر زدیم.

حالا دیگر عیدها کنارم نیست و هرسال عید را با بغض و دلتنگی سر میکنم و جای خالیش خیلی اذیتم میکند و تا آخر عمرم عیدها دیگر برای من عید نیست. شب نوزدهم ماه مبارک رمضان دوتایی باهم به مسجد رفتیم تو مسیر برگشت آقا کمیل روی موتور به شوخی طوری که من متوجه نشم گفت: این دفعه که رفتم دیگه بر نمی گردم. و ادامه داد: تو هم همیشه مواظب خودت باش. من پشت موتور گریه ام گرفت و کمیل گفت: گریه که نمی کنی؟ من هم چیزی نگفتم و سکوت کردم . من و کمیل شب تولدم از هم جدا شدیم و او برای مأموریت رفت. به همرزمانش گفته بود : «من سی و سومین شهید روستای بیشه سر هستم»   آخرین سفارش او به اطرافیان، این بود که برای شهادتش دعا کنند، و به همه سفارش می کرد تا در قنوت نمازشان، دعای فرج بخوانند و شهادت او را از خدا بخواهند و گفته بود : هرکس در نمازش دعای فرج بخواند، دعایش مستجاب خواهد شد


یک شب قبل از اینکه آقا کمیل شهید شود به من زنگ زده بود و داشتیم با هم صحبت می کردیم. به آقا کمیل گفتم یکشنبه میشود دو هفته، هر دو هفته یک بار مرخصی می آمدی، فردا میایی؟ کمیل بغض کرد چون می دانست من از هیچ چیزی خبر نداشتم. نمی دانستم به عملیات شمالغرب رفته، حین صحبت هایش صدای تیر می آمد، گفتم : کمیل چه خبره؟ گفت: بچه ها آمدند رزمایش...! کمیل گفت : قطع می کنم دوباره زنگ می زنم؛ بدجوری گریه شون گرفته بود. باز زنگ زد و گفت : معلوم نیست کی بیام. گفتم : سه شنبه چطور؟ گفتن: معلوم نیست. گفتم: پنجشنبه چطور؟ گفتن : پنجشنبه به احتمال خیلی زیاد میام!
کمیل راست گفت!
یکشنبه شهید شد
سه شنبه خبر شهادت ایشون رو آوردن
و پنجشنبه به بابل برگشت و پیکرشان را تشییع کردیم ...!

روز قبل از شهادتش من دلشوره عجیبی داشتم. فکر می‌کردم می‌خواهد اتفاق بدی بیفتد، حال عجیبی داشتم ... از خانه پدر همسرم با من تماس گرفتند و گفتند: مریم میایی خانه‌مان؟ گفتم: کمیل آمده؟ گفتند: نه قرار است که بیاید ... وقتی وارد حیاط شدم ... یازهرا ... چه قیامتی بود ... همانجا پاهایم شل شد و به زور خودم را انداختم روی پله. میلرزیدم و گریه می‌کردم.   همه بستگان می‌دانستند، کمیل شهید شده ولی جرئت گفتنش را به من نداشتند، به من گفته بودند که مجروح شده است. رفتم در حیاط دیدم یکی پدرم را بغل کرده و شدیداً گریه می‌کنند. گفتم: چرا دارید گریه می‌کنید؟ مگر کمیل کتفش تیر نخورده؟ گفتند: برای همین داریم گریه می‌کنیم. یکی از اعضای خانواده به همسر همکار کمیل زنگ زد بعد رو به من کرد و گفت: دیگر دعا نکن، کمیل شهید شد. . . به آرزویش رسید. دیگر نفهمیدم چه شد. کمرم شکست.


در سحرگاه ۱۳ شهریور سال ۹۰ در کردستان منطقه سردشت در ارتفاعات جاسوسان بچه‌های یگان صابرین با گروهک منافق پژاک درگیر می‌شوند. همرزم و دوست کمیل، شهید محرابی پناه تیرمی‌خورد. وقتی کمیل برای کمک و عقب کشیدن دوستش می‌رود، خمپاره‌ای در کنار این دو اصابت می‌کند و هردوی آنها آسمانی می‌شوند. این دو شهید با هم عقد اخوت بسته بودند که در صورت شهادت یکی از آنها دیگری شفاعت کند که هر دو شهید شدند و شفیع هم.  

سمت راست شهید صفری تبار - سمت چپ شهید محرابی پناه

گروهک پژاک نمی‌گذاشت بچه‌ها جنازه‌ها را برگردانند و با انداختن خمپاره از عقب بردن جنازه‌ها جلوگیری می‌کردند. در نهایت پیکرها تبادل شدند. البته گروهک پژاک تسلیم شد و با خفت از خاک ایران بیرون رفت و کشته و تلفات زیادی داد.


بسم الله الرحمن الرحیم 

سلام

اول حرفم را با یکی از اشعار حافظ که خیلی به آن علاقه دارم شروع می کنم
 
درد عشقی کشیده ام که نپرس                   زهر هجری چشیده ام که مپرس 

  گشته ام در جهان و آخر کار                        دلبری برگزیده ام که نپرس 

سوی من لب چه می گزی که مگ                و لب لعلی گزیده ام که مپرس 

گفتند که هر مسلمانی باید یک وصیت نامه داشته باشد منم این وقت شب نمی دونم چی شد که یک دفعه این زد به سرم که برم وصیت نامه بنویسم شاید به نظر شما حرفهایم و مخصوصا این خط خرچنگ قورباغه من خنده دار باشد بازی سرنوشت که این حرفها را نمی شناسد اول از همه از پدر و مادر عزیزم تشکر می کنم بابت این همه زحمات که در حق بنده قدر نشناس داشته اند شنیده بودم که فرمانده های ما گفتند دست پدر ومادر را باید بوسید ومن هم چند بار قصد چنین کاری را داشتم که یک بار به شوخی توانستم دست پدرم را ببوسم البته پدرم اجازه نمی داد که دستش را ببوسم وبالاخره با چند ترفند پاسداری توانستم به مقصود خود برسم و از مادر نیز چند بار خواستم که اجازه بدهد تا دست و پای او را ببوسم و ایندفعه هم با چند ترفند پاسداری توانستم پای مادر را ببوسم . خوب بریم سر بقیه مطلب که من مال و اموالی ندارم که بگم این مال داداشم و این یکی برای فلانی ، فقط چند توصیه به خواهرانم دارم که خیلی خیلی دوستشان دارم اول اینکه حجاب را رعایت کنند چون شهدای ما برای حفظ ناموس و حفظ اسلام شهید شدند تا حتی یک تار موی ناموس آنها را نا محرم نگاه نکند چه برسد به اینکه بیگانه ها بخواهند نگاه کج به آنها داشته باشند .منظورم از حجاب این است که حتی یک تار موی خود را در معرض دید نامحرم قرار ندهید دوم اینکه فرزندان خود را طوری تربیت کنید که با روحیه ایثار و انفاق وگذشت از جان خود در راه خداوند تبارک و تعالی بزرگ شوند و طبق فرمایش امام عزیز و راحلمان که می گوید از دامن زن مرد به معراج می رود .


در اینجا جا دارد که بگویم من از اول به عشق شهادت وارد سپاه شدم ولی وقتی وارد مادیات آن می شوی منظورم این است که غرق مادیات شوی فکر شهادت کم رنگ می شه من آنقدر غرق گناه هستم که خجالت می کشم از خدا طلب کنم توی ذهنم فکر می کنم که خدا به من می گه این همه گناه کردی الان شهات می خوای که هر چی گناه کردی یکدفعه پاک بشه، البته فکر مثبت تو ذهنم می آد که می گه خدا آنقدر رحمان و رحیم هست که با توبه(صد بار شکستیم حق خودشو می بخشه ولی حق الناس می مونه که این مردم هستند اون دنیا یقه ما را میگیرند، در اینجا از تمام کسانی که به گردن بنده حقیر حقی دارند می خواهم که حلالم کنند چون اگر یکی را در این دنیا حلال کنند مطمئن باشند که شخص دیگری هست که اون دنیا حلالش کنه، اگر هم ما را البته بگویم بنده حقیر را بهتر است، حلال نکردند وعده ما قیامت ان شاالله که آقامون امام حسین(ع) شفاعت ما رو بکنه که از سر تقصیر ما بگذرین. احساس کردم این مطلب را اینجا ذکر کنم: من خیلی به حضرت زهرا(س) علاقه داشتم طوری که هر وقت به فکرش می افتم اشکم جاری می شود و از این خانم بزرگوار می خواهم که از خدا بخواد که از سر تقصیر ما بگذره تا هر چه زودتر به اون عشق که وارد سپاه شدم برسم. شهادت شهادت شهادت. در آخر با یک دعا حرفهایم را به پایان می رسونم: اللهم عجل لولیک الفرج والعافیة والنصر و جعلنا من خیر اعوانه و انصاره والمستشهدین بین یده.

آمین یا رب العالمین                   28/3/88                  ساعت 00:48 بامداد