زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید محمد اینانلو | تاریخ شهادت: ۲۱ دی

نام و نام خانوادگی: محمد اینانلو
تاریخ تولد: ۱۸/۱/۶۷
تاریخ شهادت: ۲۱/۱۰/۹۴
تعداد فرزندان: یک فرزند دختر
 
شهید محمد اینانلو دانشجوی رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی کرج بود. او چندی پیش برای دفاع از حریم اهل‌بیت عصمت و طهارت (ع) داوطلبانه راهی سوریه شد و طی عملیات مستشاری توسط تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.
از او یک فرزند دختر به نام حلما به یادگار مانده است. شهادت او به تازگی تأیید شده است و پیکر مطهرش همچنان مفقود است.




نتیجه تصویری برای شهید محمد اینانلو



دانلود فیلم مستند شهید محمد اینانلو

;همسرم را با دست‌های خودم مهیای رفتن کردم


وقتی با همسران شهدای مدافع حرم که سن‌ اغلب‌شان به نسل سوم و چهارم انقلاب بازمی‌گردد همکلام می‌شوی، تمام معادلاتی که در ذهن داشتی به‌هم می‌ریزد. انگار که اینها خودشان مدافع حرم هستند. زنانی که زمینی‌اند اما آسمانی فکر می‌کنند. این بار هم با یکی دیگر از ملازمان حرم عمه سادات همکلام شدیم؛ الناز عامرزاده همسر شهید جاویدالاثر محمد اینانلو که همچون همسرش اعتقاد دارد او در کنار دفاع از حرم، رزمنده جبهه مقاومت اسلامی نیز بود.

خانم عامرزاده شما بسیار جوان هستند، چند سال دارید؟ کمی از خودتان بگویید.

من متولد 1371 هستم و همسر شهیدم متولد 18 فروردین ماه 1367 بود. آشنایی ما هم به صورت کاملاً سنتی و با معرفی خانواده‌ها‌یمان صورت گرفت. محمد همه برنامه زندگی و آینده‌اش را بر پایه قرب الهی چیده بود. ایشان از من خواستند که در این هدف همراهی‌شان کنم. در نهایت هم در 29 مرداد ماه 1388عقد کردیم.

پس می‌توان گفت که همسرتان از مدت‌ها پیش خودش را برای آنچه که به آن رسید یعنی شهادت آماده کرده بود؟

من این را به عینه در طول زندگی و همراهی با محمد دیدم. در بسیاری از مواقع حتی در دوران نامزدی وقتی ما به مهمانی یا مراسمی دعوت می‌شدیم، ایشان من را به دلایل کارجهادی یا مسائل فرهنگی یا اردو‌های آموزشی و... همراهی نمی‌کردند. از محمد دلخور می‌شدم و به ایشان اعتراض می‌کردم که محمد جان در حال حاضر که ما جنگی نداریم و تهدیدی هم نیست، این همه آموزش برای چیست؟

محمد هم با یک لبخند زیبایی پاسخ می‌داد که سرباز امام زمان (عج) باید همیشه حاضر و آماده باشد تا وقتی صدای هل من ناصر ینصرنی امام زمانش را شنید لبیک بگوید.

شهید اینانلو را نه تنها به عنوان یک همسر بلکه به عنوان یک مدافع حرم چطور شناختید؟

همسرم فوق‌العاده مهربان و رئوف بود. قلبش به بزرگی دریا بود. در این پنج سال زندگی عاشقانه مشترک، من به ندرت عصبانیت ایشان را دیدم. بسیار احترام بزرگ‌ترها به ویژه پدر و مادر و حتی مادربزرگ و پدربزرگش را داشت، طوری که من غبطه می‌خوردم. به امور دینی مثل نماز اول وقت و. .. اهمیت می‌داد و بیشتر تأکیدش بر رزق حلال بود. محمدم اجازه نمی‌داد مال شبهه‌دار وارد زندگی‌مان بشود. بسیار مهربان بود. هر زمانی که از سرکار بر‌می‌گشت، با وجود تمام خستگی با حلما دخترمان بازی می‌کرد. گاهی من می‌ماندم که این همه انرژی را از کجا می‌آورد. به جرئت می‌توانم بگویم، توسل به اهل بیت و ارادت آقا محمد به آنها عاقبتی چون شهید مدافع حرم شدن را برای ایشان رقم زد. محمد آرزوی شهادت داشت. باتوجه به شناختی که من از ایشان داشتم می‌دانستم که یک روزی به آرزویش می‌رسد، اما تصور نمی‌کردم به این زودی این اتفاق بیفتد.

از حاصل زندگی‌تان بگویید، تنها دخترتان.

من وآقا  محمد پنج سال در کنار هم زندگی عاشقانه داشتیم. حاصل این همراهی فرزند دختری به نام حلما شد. حلما متولد 6بهمن ماه 1393است. حلما یکی از القاب حضرت زینب (س) بود که همسرم به خاطر ارادت قلبی به خانم حضرت زینب (س) این نام را برایش انتخاب کرد. حلما یعنی بردبار و صبور، لغب کسی که جان بابا فدایش شده است.

نتیجه تصویری برای شهید محمد اینانلو

همسرتان از چه زمانی به فکر رفتن به جبهه دفاع از حرم افتاد؟

آقا محمد از همان ابتدای جنگ عراق و سوریه و زمانی که بحث تجاوز و تعدی به حرمین شریفین پیش آمد، به فکر رفتن بود. چند سالی بود که پیگیر رفتن شده بود. من هم به رفتن آقا محمد رضایت دادم.

پس رضایت گرفتن از شما کار سختی نبود؟

نه، خوشبختانه چندان کار دشواری نبود! روزی که حرف از رفتن و راهی شدنش پیش آمد، من مخالفتی نکردم. چون نمی‌خواستم که شرمنده اهل بیت شوم. من همیشه با خود می‌گفتم که اگر روز عاشورا و زمان امام حسین (ع) بودم ایشان را یاری می‌کردم. روزی که آقا محمد از رفتن صحبت کرد، روز امتحان من بود باید ثابت می‌کردم که چقدر به اعتقاداتم پایبندم. من همسرم را با جان و دل و با دست‌های خودم برای دفاع از اسلام و دفاع از عقیله بنی‌هاشم راهی سوریه کردم. محمد 15 دیماه سال 1394 راهی شد.

روز رفتن‌شان را به خوبی یادتان است، از آخرین دیدارتان چه خاطره‌ای دارید؟

آن روز قرار بود آقا محمد صبح ساعت 8 برود، اما ساعت 5 عصر بود که با ایشان تماس گرفتند و هماهنگی لازم انجام شد. چون عجله‌ای شد، من همه وسایلش را خیلی سریع حاضر کردم و آقا محمد مشغول بازی با حلما شد. خانواده‌هایمان آمده بودند برای بدرقه. محمد در حیاط با همه خداحافظی کرد. حلما را در آغوش گرفت و مرتب می‌بوسید. بعد من را صدا کرد و با هم آخرین عکس یادگاریمان را انداختیم. بعد دستانم را گرفت و گفت حواست به همه چی باشد.

گویا ایشان تنها چند روز بعد به شهادت رسیدند؟

محمدم شش روز در سوریه بود و در نهایت 21 دی ماه 1394 در خان طومان سوریه به شهادت رسید و هنوز هم پیکرش باز نگشته است. تیر به پای آقا محمد اصابت می‌کند و مجروح می‌شود. همرزمانش ایشان را داخل ماشین می‌گذارند تا به عقب بیاورند اما موشک کورنت اسرائیلی به ماشین‌شان اصابت می‌کند و ایشان به شهادت می‌رسد. من خیلی سر خبر شهادت همسرم اذیت شدم.

چطور؟

خبر شهادتش را از طریق یکی از دوستان در شبکه‌های اجتماعی متوجه شدم. عکسی از محمد که متعلق به سه سال پیش بود منتشر شده بود. اما همسرم به من گفته بود اگر اتفاقی برای من افتاد یکی از دوستانم با شما تماس می‌گیرد. هر خبری غیر از این به شما رسید باور نکنید.

در همین اثنا برادرم به خانه ما آمد. گوشی آقا محمد که در خانه مانده بود زنگ خورد. یکی از دوستانش بود. تلفن را دادم به برادرم که صحبت کند و بعد هم خداحافظی کردند. گوشی را که گرفتم پیامکی از طرف دوست محمد به برادرم آمد که «بیا همدیگر را ببینیم تا بگم چه اتفاقی برای محمد افتاده». آنجا بود که بند دلم پاره شد. متوجه شدم اتفاقی افتاده و برادرم را قسم دادم اما ایشان گفتند آقا محمد مجروح شده است.

تا فردا ظهر به هر جایی که فکرمان می‌رسید زنگ زدیم تا خبری از محمد بگیریم. یک بار گفتند مجروح شده، یک بار گفتند اسیر شده، یک بار گفتند به کما رفته. ظهر بود که پدر محمد با یکی از دوستانش تماس گرفت. ایشان عادت داشتند که صدای تلفن را همیشه روی بلندگو می‌گذاشتند، آن طرف خط یکی از همرزمان همسرم بود که گفت« آقای اینانلو، پسرتان مجروح شد. بچه‌ها او را داخل یک خودرو گذاشتند تا به عقب بیاورند که متأسفانه ماشین را می‌زنند. پسرتان آسمانی شد.» دیگر هیچ صدایی نمی‌شنیدم. اصلاً انگار زمان برای من ایستاده بود. انگار دنیا تمام شده بود.

نتیجه تصویری برای شهید محمد اینانلو

وصیت یا سفارش شهید چه بود؟

آقا محمد وصیت کرده بود که پشتیبان بی‌قید و شرط ولایت فقیه باشیم. توسل به ائمه و خواندن نماز اول وقت را بسیار مهم می‌دانست. من برای دخترمان حلما هم برنامه‌هایی دارم. امیدوارم بتوانم آن طور که پدرش دوست داشت او را فاطمه‌گونه و زینب‌وار تربیت و بزرگ کنم و امیدوارم خدا کمک کند تا رسالت زینبی‌مان را به نحو احسنت انجام بدهیم. محمد می‌گفت ما قبل از اینکه مدافع حرم بشویم مدافع اسلام و جبهه مقاومت هستیم. به فرموده آقا دفاع از اسلام مرز ندارد. اگر من شهید شدم در بنرها قبل از شهید مدافع حرم بنویسید شهید جبهه مقاومت.

در صحبت‌هایتان گفتید که مخالفتی با رفتن همسرتان نداشتید، دوست داریم بیشتر از انگیزه‌های خودتان بدانیم.

طبق فرموده امام خامنه‌ای عزیز، سوریه خط مقدم ما است. اگر سربازان ما در سوریه و عراق نبودند ما باید در همدان و کرمانشاه با تکفیری‌ها مبارزه می‌کردیم. سربازان حضرت زینب(س) جنگ را به کیلومترها دورتر از مرز ایران کشاندند تا خدشه‌ای به مملکت امام زمان (عج) وارد نشود. خب در این میان عده‌ای هم نشسته‌اند و حرف‌هایی و زخم زبان‌هایی می‌زنند که مطمئناً از نا‌آگاهی آنها نسبت به وضعیت موجود است. محمد من کارمند بود. او هیچ اجباری برای حضور در جبهه مقاومت اسلامی نداشت. اما به عشق اهل بیت و دفاع از اسلام و به شکلی داوطلبانه و بسیجی اعزام شد. مرد می‌خواهد کسی از آرزوهایش، از همسرش، از فرزند یک ساله‌اش بگذرد. پا گذاشتن روی نفس عماره مرد می‌خواهد. پس خیلی عاقلانه به نظر نمی‌رسد انسان برای پول و برای عشق به دنیا از همه داشته‌هایش بگذرد. گذشتن از همه تعلقات دنیایی نظیر زن، فرزند، عشق همسر و. . . حب بالاتری می‌خواهد، عشقی بزرگ‌تر می‌خواهد. من امروز افتخار می‌کنم و احساس غرور می‌کنم که بزرگ‌ترین دارایی‌ام، همه زندگی‌ام، عشقم را، تکیه‌گاهم را به حضرت زینب(س) تقدیم کردم. هر چند ناچیز. خوشحالم که خانم حضرت زینب(س) این هدیه ناقابل را از من پذیرفتند.

با مقام معظم رهبری دیدار داشته‌اید؟

نه، دیداری نداشتیم اما می‌دانم که ایشان چه نظراتی نسبت به مدافعان حرم دارند. ایشان فرمودند کسی که در سوریه یا در عراق به شهادت می‌رسد انگار در حرم امام حسین (ع) به شهادت رسیده است. چون اگر مدافعان حرم نبودند اثری از حرم اهل بیت نبود. من از همینجا و از طریق رسانه شما می‌خواهم صحبتی با مقام معظم رهبری داشته باشم و به ایشان بگویم که آقا جان! من همسرم را، تکیه‌گاهم را دادم فدای سر زینب(س)، خودم و دخترم هم فدای سر ولایت فقیه. آقا جان من تا آخرین قطره خونم پای ولایت ایستاده‌ام.

http://old.roshd.ir/MainPage/Others/Haram/sh-inanloo/09.jpg

خانم عامرزاده! چه شباهتی بین حال و هوای امروز خود و همسران شهدای دفاع مقدس می‌بینید؟

من برای خانواده شهدای زمان جنگ و دفاع مقدس هشت ساله‌مان خیلی احترام قائل هستم. اما به نظر من کار آنها در آن زمان راحت‌تر بود. چون آن زمان مسیر فکری مردم نزدیک هم بود و شهادت یک مسئله‌ای جا افتاده. اما در حال حاضر با این خط فکری و مشکلاتی که وجود دارد کار ما سخت‌تر است و هجمه حرف‌هایی که درباره شهدای مدافع حرم زده می‌شود کار را سخت‌تر می‌کند. امیدوارم با تداوم راه شهدایمان ابعاد شخصیتی آنها را نشان دهیم و آرمان‌ها و عقایدشان را برای مردم از طریق همین رسانه‌ها بازگو کنیم و اجازه ندهیم خون‌شان پایمال شود.

و سخن پایانی

محمد خیلی به ائمه ارادت داشت ولی چهارتن از این بزرگواران همه زندگی محمد بودند؛ حضرت زهرا (س)، امام حسین (ع )، امام رضا (ع) و علی اکبر (ع). امروز که به شهادت محمدم نگاه می‌کنم می‌بینم ارادت او کار خودش را کرد و آنها با محمد معامله کردند. محمد در رکاب امام حسین(ع) در صحرای کرب و بلای سوریه شهید شد، چون حضرت زهرا(س) بی‌نام و نشان و مانند امام رضا(ع) در کشوری غریب و چون علی‌اکبر(ع) در سن 27 سالگی آسمانی شد. او به هر آنچه دوست داشت رسید. روزهای بی‌محمد بر من سخت می‌گذرد، همه دلتنگی‌های همسرانه‌ام را گذاشته‌ام پیش مادرمان حضرت زهرا (س) و زینب(س) تا در قیامت سرمان را بالا بگیریم و بگوییم اللهم تقبل منا هذا القلیل.

نتیجه تصویری برای شهید محمد اینانلو

مادر شهید اینانلو: الگوی محمد قرآن بود

جمعی از اعضای جامعه قرانی کشور به نیابت از قاریان، حافظان، اساتید و فعالان قرآنی در دومین دیدار از سال 96 به دیدار خانواده شهید قرآنی مدافع حرم محمد اینانلو رفتند.

پدر شهید در این دیدار گفت: آقا محمد متولد سال 67 و فرزند دوم ما است. از همان زمان که به دنیا آمد چون بنده حضور فعالی در دفاع مقدس داشتم و ماه ها در جبهه بودم با حال و هوای جنگ بزرگ شد. چهره بسیار زیبایی داشت و همه در نگاه اول شیفته اش می شدند. همیشه به زبان می آوردم که چهره محمد جوریست که انگار خدا می خواهد او را از ما بگیرد.

وی افزود: کلاس چهارم بود که از من خواست به مدرسه بروم. می دانستم اشتباهی مرتکب نشده، زنگ تفریح باهم به دفتر رفتیم. مدیرش گفت همیشه برایم سوال بود پدر و مادر این پسر چه کسانی هستند که این بچه انقدر آرام است.

پدر شهید اینانلو تصریح کرد: در همان سال ها قران مدرسه را محمد می خواند. بارها از من پرسیده بود که شب عملیات رزمنده ها چه حال و هوایی دارند. همیشه می گفت دعا کن شهید شوم گفتم یعنی دعا کنم جنگ شود که تو شهید شوی؟! رفتن به جبهه و شهادت این بچه در جامعه امروز که هرکس به دنبال منفعت خودش است موهبی است. دلیل این مشکلات جامعه دوری از قران است.

قاسم اینانلو با اشاره به توجه شهید به امور مختلف و رسیدگی درست و کامل کارها تصریح کرد: لیسانسش را گرفته بود و سرکار می رفت در عین حال مسوول حوزه بسیج هم بود. خانواده اش را داشت و به ما در کارها کمک می کرد. یک روز در میان به پدر بزرگ و مادربزرگش سر می زد. در غواصی و شنا بسیار ماهر بود. یک اسب برای خودش داشت و اسب سواری می کرد. جامعه قرانی یعنی نظم، ایشان در زمان کم برنامه ریزی کرده بود تا به همه کارهایش برسد، اعتقاد داشت سرباز امام زمان باید از جهت جسمانی همیشه آماده باشد.

وی با بیان این نکته که شهدای مدافع حرم نشان دادند که در چنین روزگاری می توان قرانی بود و وابسته دنیا نشد افزود: در برهه ای از زمان خانه ما 2 اتاق بیشتر نداشت با این وجود همسرم یک اتاق را برای آموزش قران بچه ها گذاشته بود. این ماند تا چند سال پیش طبقه پایین منزل را خواستیم اجاره بدهیم خانمی بدون اینکه منزل را ببیند قبول کرد آن را اجاره کند. گفت من در کلاس های قران منزل شما شرکت می کردم و قرآن را آنجا یاد گرفتم.

مادر شهید اینانلو گفت: ما هرچه داریم از قران و ائمه اطهار داریم الگوی محمد و شهدای دیگر قران و اهل بیت بوده است. در اکثر هیئت ها قران را خودش تلاوت می کرد.

وی با اشاره به ویژگی خاص فرزندش افزود: بسیار خوش رو و مهمان نواز بود. 15 دی اعزام و 21 دی سال 94 در خان طومان سوریه شهید شد.

پدر شهید در ادامه به آخرین روزهای زندگی فرزند اشاره کرد و بیان داشت: روزهای اخر زندگی به همرزمش گفته بود از همه حتی از حلما دخترم دل کندم. وقتی کوچک بود و تازه زبان باز کرده بود به او می گفتم دوست داری از کسی نترسی؟ دلی که از خدا بترسد از کسی نمی ترسد، خداوند همیشه یاور تو است. خدا تو را حتی بیشتر از من دوست دارد.

پدر شهید در خصوص چگونگی فهمیدن خبر شهادت گفت: روز قبل شهادت با مادرش صحبت کرده بود. یکی از دوستانش به ما گفت محمد کجاست؟ گفت بی بی سی نشان داده محمد به شهادت رسیده است. فردایش دیدم چند نفر دیگر هم این موضوع را گفتند. شبی که عملیات کردند در خواب دیدم اقایی سنگ فیروزه بزرگی به من هدیه داده است.

وی با گلایه از برخی بی توجهی ها در پایان گفت: به محمد از طرف محل کار مرخصی برای حضور در جبهه را ندادند و او مجبور شد مرخصی بدون حقوق بگیرد و حتی بیمه اش را بعد شهادت ندادند. در یک جامعه قرانی اینچنین برخوردها شایسته نیست.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد