زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید حسین شمسی زاده : ای همسر عزیز! فرزندان عزیزم را خوب تربیت کن که برای اسلام سربازان خوبی باشند


 

نام و نام خانوادگی: حسین شمسی زاده

نام پدر: تقی

تاریخ تولد: 1324/11/03

تاریخ شهادت: 1365/11/07

گردان: فتح  لشگر نجف اشرف

گروهان: امام حسن(ع)  دسته یک

نام عملیات: کربلای 5

محل اعزام: کاشان

تاریخ اعزام: 1365/10/21

 محل دفن: گلزار شهدای راوند

 زندگینامه شهید حسین شمسی زاده راوندی

حسین شمسی زاده راوندی در سوم بهمن 1324 در راوند از توابع شهرستان کاشان چشم به جهان گشود. پدرش تقی، کشاورز بود و مادرش حسنی نام داشت. حسین در سال1347 ازدواج کرد و صاحب سه پسر و چهار دختر شد.

از خصوصیت مهم و بارز شهید خوشرویی و مصالحه بود و برای همه احترام قائل میشد و از هر تلاشی برای حل مشکلات دوستان و مردم دریغ نمینمود، به نماز و مسائل دینی توجه خاصی داشت و به اهل بیت(ع) علاقه وافری داشت و گاهی با مدیحهسرایی سعی در بهتر برگزار شدن مجالس اهل بیت(ع) داشت. پیرو خط امام بود و سعی میکرد اعمال و رفتار خویش را بر اساس سخنان و پیامهای امام تطبیق دهد.

حسین شمسیزاده عمدتاً کارش کشاورزی بود؛ یک شب از پیش آب آمده بود و خسته بود اما شبی بود که نوبت گشت گروهشان در پایگاه محل بود و باید به پایگاه میرفت، با حال خستگی بعد از صرف شام مانند جرقهای از جا برخاست و لباس پوشید و به پایگاه رفت و با اینکه خسته بود تا صبح برای حفاظت و پاسداری به وظیفه محول شده پرداخت.

به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت و هفتم بهمن 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در زیارت امامزاده سلطان ولی بن امام موسی الکاظم(ع) زادگاهش واقع است.

در عملیات کربلای5 که عملیات تخریبی بود شرکت نمود اما دوستانش که با او بودند فرمانده را در جریان میگذارند و به او میگویند که حسین دارای هفت فرزند است، میخواستند از حضور او در عملیات جلوگیری کنند اما با اتفاقی که برای یکی از برادرها افتاده بود فرمانده ایشان را انتخاب میکند تا به جای او در عملیات شرکت کند، در این عملیات از ناحیه پا زخمی میشود و حین بازگشت به عقب با انفجار خمپارهای ایشان و همراهانش به شهادت میرسند.

" دلنوشتهای از دختر شهید حسین شمسی زاده "

بابای خوبم سلام. مثل همیشه باز هم برایت نامه ای می‌نویسم که حتما می‌خوانی. باز دستانت را از پشت همین کاغذ نامه می‌بوسم. باز با همین کاغذ ناچیز مثل همه دخترانی که هر شب با نگاه پر مهرشان صورت بابا را نگاه می‌کنند و می‌گویند:‌ دوستت دارم، من هم مثل آنها بلکه عاشقانهتر می‌گویم: بابا خیلی دوستت دارم. آنگاه که دست هر دختری را در دست پدرش می‌بینم شاید این شیطان پلید است که در وجودم می‌گوید: ای کاش جبهه هرگز تو را قبول نمی‌کرد و ای کاش گامهای پر صلابتت را هیچ گاه برای رفتن به جبهه استوار نمی‌کردی چرا که چشمهای منتظر زیادی به راهت خیره شده تا برگردی.

اما آنگاه که نسیم عشق ورزیدن گرفت شمیمش تو را چنان از خود بیخود کرد که همسر و فرزندانت را فراموش کردی و تا ابد به دیدار معشوق شتافتی. یادت هست در آن آخرین عملیات همه تو را از رفتن به جلو منع میکردند و می‌گفتند :‌ حسین تو عیالواری به فکر خودت نیستی به فکر فرزندانت باش اما تو سوار بر ذوالجناح سالارت،‌ همسفر حسین(ع) شدی و برای همیشه در طومار یاران حسین ثبت شدی. بابای خوبم!‌ بابای مهربانم! بگذار اسمت را تسبیح هر نمازم کنم. بگذار صد مرتبه بعد از هر نماز بگویم : بابا  بابا 

اگر چه در همان کودکی اسمت در دفتر زندگیم پاک شد و صورت نورانیت از جلو چشمانم محو گشت در لحظه تنهاییها مرا دریاب و برای همیشه در کنار خودت نگهدار تا عقده بیپدریم در دنیا، در آن خانه بهشتیات باز شود. پس خوشا به حالم با داشتن چنین پدری، پدری که اگر چه یک جسم بود اما روحش مالامال از صفا و اخلاص بود و معنای زندگی را یکبار برای همیشه درک کرد. راهت را برای همیشه ادامه خواهم داد بابای شهیدم.

 

وصیتنامه شهید والامقام حسین شمسیزاده راوندی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم

((إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ)) (صف:4)

ترجمه: «در حقیقت، خدا دوست دارد کسانى را که در راه او صف در صف، چنان که گویى بنایى ریخته شده از سُرب‏اند، جهاد مى‏کنند.»

با درود و سلام بر خاتم انبیاء(ص) و علی بن ابی طالب(ع) و دو فرزند بزرگوارش و همه ائمه هدی سیما حجة ابن الحسن(عج) و رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و رزمندگان اسلام.

من چند وصیت اول به برادرانم و خانواده عزیزم و مردم دارم.

اول اینکه ای مردم شما دست از رهبر عزیز بر ندارید که اگر شما سعادت دنیا و آخرت را میخواهید باید گوش به فرمان حضرت امام باشید.

وظیفه ما این است که فرمایشات حضرت امام را از دل و جان قبول کنیم و باید با عمل خود نشان دهید که پیرو امام هستید نه شعار. وجود حضرت امام مانند وجود پیامبر است. دوم اینکه مبادا از جنگ دور باشید و خود را کنار بکشید که بار ذلت روی دوش شما سنگینی خواهد کرد. بروید جبهه اسلام را یاری کنید. و از مرگ نهراسید که هر جا در هر زمان باشید شما را میگیرد. مبادا نفرین آقا علی بن ابی طالب شامل حال شما شود؛ میفرماید: نفرین خدا بر شما باد؛ زیرا که دل خونینم* را با رفتار و کردار خویش آلوده و چرکین نمودید و سینه غرق در آرامش را پر آشوب و خشم‌آگین کردید. و در مذمت آنها می‌فرماید: ای مردنماها که فقط از مردانگی صورت ظاهری دارید شما بچگان ترسویی بیش نیستید به خدای بزرگ سوگند که از ضربت برق‌آسای شمشیر برهنه دشمن گزان‌ترید و ای کسانی که عقلتان بسان طفلان و زنهای تازه قدم به حجله گذارده می‌باشد ای کاش دیدگانم شما را نمی‌دید و نمی‌شناختم.

من فکر کردم که 7 سال از جنگ میگذرد چگونه باشم و عزیزان غرق به خون را مشاهده کنم و وظیفه خود دانستم که باید در جبهه حضور بهم رسانم. اگر من شهید شدم خوشا به سعادتم. من که از آقا حسین بن علی(ع) عزیزتر نیستم که در راه اسلام پاره پاره شد و اگر مفقود شدم عزیزتر از یوسف نیستم و اگر اسیر شدم عزیزتر از موسی بن جعفر(ع) نیستم.

ای خانواده عزیزم!

پیام من این است؛ ای همسر عزیز! که فرزندان عزیزم را خوب تربیت کنی و برای اسلام سربازان خوبی باشند و من از تو عذرخواهی میکنم و تشکر میکنم و ان شاء الله خداوند صبر عظیم و اجر زیادی بدهد.

و من از مادر عزیز هم تشکر میکنم. و خداوند ان شاء الله شما را حفظ کند و مرا ببخشید اگر تندی شده است و همینطور از مردم که اگر بدی دیدهاند به بزرگواری خودشان ببخشند.

خداحافظ

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد