زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید علی اکبر آخوندی امروزه رضایت پدر و مادر واجب نیست باید رفت تا تمام کشورها را به جمهوری اسلامی تبدیل کرد




نام و نام خانوادگی: علی اکبر آخوندی

نام پدر: حسین

تحصیلات: دوم راهنمایی

وضعیت تاهل: مجرد

تاریخ ولادت: 1346/1/1

تاریخ شهادت: 1364/06/18

محل و نام عملیات: منطقه کردستان/ عملیات قادر

 محل دفن: گلزار شهدای راوند

زندگینامه شهید والامقام علی اکبر آخوندی

شهید آخوندی در سال 1346 در خانواده‌ای متوسط و همچنین مذهبی در راوند متولد شد، وی از همان کودکی تحت تعلیم و تربیت خانواده قرار گرفت تا این که به مدرسه رفت، او حدود 7 سال به مدرسه رفت و در جریان پیروزی انقلاب با تمام مردم همگام بود و بر علیه رژیم شاه به مبارزه پرداخت تا اینکه جریان جنگ تحمیلی پیش آمد و علی اکبر نیز همچون تمام رزمندگان عازم جبهه گردید.

علی اکبر اخلاق نیکویی داشت و همیشه به آرامی صحبت میکرد. بر محبت به والدین خود بسیار تاکید داشت و موقع غذا خوردن در کنار مادر بودن را ترجیح میداد و بسیار مهربان بود. به نماز و روزه بسیار اهمیت میداد و در جلسات مذهبی شرکت میکرد.

شهید آخوندی چندین بار برای عزیمت به جبهه به پایگاههای بسیج مراجعه نمود ولی با وجود کمی سن از قبول او جهت حضور در جبهه صرف نظر میکردند. او جلوتر تحت تعلیم و آموزش قرار گرفته بود و آموزش نظامی را نیز در پایگاههای بسیج فرا گرفته بود و همچنان از پای نمینشست و مجدداً به پایگاه بسیج مراجعه مینمود ولی باز هم از قبول او ممانعت میکردند؛ چرا که سن او کمتر از آن بود که بسیج اعلام نموده بود ولی شهید آخوندی به علت علاقه زیاد به جبهه و لبیک به ندای رهبر و دفاع از میهن عزیز چارهای جز به دستکاری در شناسنامه خود ندید و با تغییر تاریخ و سال شناسنامه خود این بار به پایگاه رجوع و بدین وسیله راهی منطقه شد.

شهید آخوندی نزدیک به 13 مرتبه و حدود 17 ماه در منطقه بود، در اکثر عملیاتهای منطقه کردستان شرکت نمود و به جبهه اهواز نیز رفت و همچنان عشق شهادت در سر داشت و پیوسته عازم جبهه بود. او چندین ماه در بسیج کاشان فعالیت داشت ولی دید که در جبهه بهتر میتواند به خدمت بپردازد و باز به جبهه رفت تا به خدمت دین و اسلام مشغول باشد.

هرگاه از جبهه به مرخصی میآمد به مادر سفارش میکرد تا برای شهادتش دعا کند، آخری باری که به مرخصی آمد شب هنگام بالش زیر سر خود را نزد مادر میگذارد و میگوید: مادر! امشب شب آخر من است. و فردای آن روز وقتی داشت میرفت نگاهی به مادر کرد و گفت: «اکبر به میدان میرود مادر خداحافظ» و با این جمله دل مادر را آتش زند.

18 روز از خداحافظی علی اکبر از خانواده گذشت، شب اول محرم، ما بین نماز مغرب و عشا مادر از جمعی میشنود که راوند یک شهید دیگر نیز دارد و در همان لحظه احساس میکند که آن شهید پسر اوست و تا چند هفته به دنبال قطعی شدن خبر شهادت است تا اینکه از سپاه پاسداران خبر شهادت علی اکبر را برایش میآوردند.

خانواده شهید آخوندی مدت 7 سال چشم انتظار پیکر شهیدشان بودند تا اینکه مادر بعد از بیتابیهای زیاد در عالم رویا میبیند که علی اکبر با لباس احرام به کنار قبر خالیاش میآید و به او میگوید: مادر! چرا همیشه مرا به گمشده خطاب میکنی من همینجا هستم در قبر. و طولی نمیکشد که استخوانهای علی اکبر را میآوردند.

شهید علی اکبر آخوندی در عملیاتهای متعددی شرکت کرد و با کفر صدامیان به مبارزه مشغول بود تا اینکه در آخرین مرتبه در عملیات قادر در جبهه غرب ایران شرکت نمود و در تاریخ 1364/6/18 در حین عملیات و مبارزه با صدامیان کافر و جنگ و ستیز علیه دشمنان قسم خورده اسلام به لقاء الله پیوست و به سوی حق تعالی پرواز نمود و مفقودالجسد گردید.

 

وصیتنامه شهید مبارز علی اکبر آخوندی

بسم رب الشهداء والصدیقین

((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)) (آلعمران:169)

به کسانیکه در راه خدا کشته میشوند مرده نگویید بلکه زندهاند و نزد خدایشان روزی میخورند.

با درود و سلام بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و با درود و سلام بر امت حزب الله و شهید پرور ایران.

خدمت پدر و مادر عزیزم، سلام علیکم، امیدوارم که حالتان خوب باشد. اگر کاری از من سر زده باید مرا حلال کنید، مادرم اگر من شهید شدم مبادا برای من ناراحت باشید؛ چون من از علی اکبر امام حسین(علیهما السلام) عزیزتر نیستم که به میدان رفت و با یزیدیان جنگید و جان خود را فدای اسلام کرد، ما هم باید از علی اکبر امام حسین (علیهما السلام) درس بگیریم به میدان جنگ برویم تا این صدام و صدامیان را نابود کنیم. مادرم! من از امام حسین(ع) و یارانش عزیزتر نیستم که به میدان رفتند و کشته شدند و از ابوالفضل(ع) عزیزتر نیستم که مشک به دست داشت دست راستش را انداختند و مشک را به دست چپ گرفت، دست چپش را هم انداختند مشک را به دندان گرفت و خلاصه بدین وسیله او را شهید کردند و اگر هم اسیر شدم از موسی بن جعفر(ع) عزیزتر نیستم که هفت سال در کج زندان او را شکنجه کردند و بعد از هفت سال او را به شهادت رساندند. آری! ما از اینها عزیزتر نیستیم در جایی که امام ما میگوید که این عزیزانی که در جبههها شهید میشوند تنها مال پدر و مادرهایشان نیستند مال خدا و پیغمبر هستند. امروزه رضایت پدر و مادر واجب نیست باید رفت تا تمام کشورها را به جمهوری اسلامی تبدیل کرد و اگر هم خدا لیاقتی به ما داد و به شهادت رسیدم برای من ناراحت نباشید.

خدایا از تو می خواهم که در این عملیاتها ما را هدایت کنی تا بتوانیم با این بعثیان بجنگیم و انتقام خون عزیزانمان را از این بعثیان بگیریم و این عزیزانمان را که در زندانهای عراق هستند آزاد کنیم. خدایا ما با این گناهانمان چه کنیم اما خدا در قرآن میفرماید: هر قطره خونی که در میدان جنگ برای خدا ریخته شود تمام گناهان کسی که در جبهه میجنگد پاک میشود. و از پدر و مادرم میخواهم که مرا حلال کنند؛ چون شماها حق زیادی به گردن من دارید، چه کنم که نمیتوانم جبران کنم باید دیگر مرا حلال کنید؛ چون دیگر من در بین شما نیستم و من هم از دوستان و آشنایان و همسایگان میخواهم که مرا حلال کنید. و وصیت من به پدر و مادرم این است که من نماز قضائی و روزه زیاد دارم شما حقوق جبهه مرا بدهید تا آنها را به جای آوردند و وصیت دیگرم این است که مرا در کنار مزار شهدای راوند به خاک بسپارید و هر شب جمعهای که به مزار من آمدید این شعارتان باشد؛ خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. پدر و مادرم! این را بدانید که من شما را شفاعت خواهم کرد.

والسلام

درود بر خمینی

سلام بر رزمندگان اسلام

تاریخ: 1362/7/23

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد