زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید علیرضا فرازنده ای مردم! جلوی نفاق و دو دستگی را بگیرید و نگذارید که افراد فرصت‌طلب بیایند سرکارها



نام و نام خانوادگی: علیرضا فرازنده

نام پدر: حسن

تحصیلات: دوم راهنمایی

تاریخ ولادت: 1348/02/10

تاریخ شهادت: 1364/06/18

محل شهادت: اشنویه، عملیات قادر

محل دفن: گلزار شهدای راوند


گزیدهای از زندگینامه شهید علیرضا فرازنده

علیرضا از همان دوران کودکی به مسجد میرفت و در نماز جماعت شرکت میکرد، اخلاقی بسیار عالی داشت و همیشه خانواده را به راه برادر بزرگش یعنی محمد هدایت میکرد و به خواهران همیشه توصیه میکرد حجاب خود را حفظ کنند. او ویژه به دوستان خود سفارش میکرد تا نمازجماعت را ترک نکنند و پایگاه بسیج را خلوت نگذارند و در دعاها شرکت کنند.

از وقتی به جبهه رفته بود هر وقت به مرخصی میآمد همه هواسش در جبهه بود، اگر مرخصی 30 روزه داشت تنها 5 تا 7 روز میماند و سریع به جبهه باز میگشت، در مواقعی هم که در مرخصی بود برای نگهبانی شب به پایگاه شهید قدوسی میرفت. علیرضا اهل مطالعه بود و کتابهایی از قبیل: بسیجی تا بسیجی، آقا امام زمان(عج) مطالعه میکرد.

او در مواجهه با عناصر ضد انقلاب قاطعانه برخورد میکرد، در دفتر خاطرات خود نوشته بود که تا دو روز دیگر به شهادت میرسم. گاهی لباس سپاهی برادر شهیدش را بر تن میکرد و میگفت: مبادا من از دنیا بروم و در جبهه شرکت نکنم. در آن هنگام که به جبهه میرفت او را از خط مقدم جبهه نهی کرده بودند؛ چون برادرش شهید شده بود، دیگر از او خواستند تا در پشت جبهه در قسمت آشپزخانه خدمت کند اما او نپذیرفت؛ زیرا مشتاق شهادت بود.

علیرضا در روز آخری که میخواست به جبهه برود به مادر خود گفت: من دیگر بر نمیگردم و به زودی شهید خواهم شد. او عکسی یادگاری در کنار سر بریده سیدالشهدا در اهواز لشکر نجف گرفته بود، وقتی به او میگفتند این عکس را کجا انداختهای؟ میگفت: من هم مانند سیدالشهدا میخواهم با سر بریده به ملاقاتش بروم.

نحوی شهادت: شهید مفقودالجسد میباشد؛ چنانچه همرزمان شهید که در کنار ایشان بودهاند تعریف میکنند: علیرضا در هنگامی که عملیات شروع میشود همچون شیر به جلو میرود و در حالی که اسلحه کلاش در دست دارد به جلو میشتابد و در کنار یک نخل خرما سنگر گرفته و یک تیر به شانه راستش اصابت میکند باز شتابان از سنگر بیرون میرود در حالی که تیری به بدنش و یک تیر دیگر به شانه چپش اصابت میکند در همین حال به جلو میرود و تیر دیگری به پیشانی او میخورد و به لقاء الله میپیوندد.

خاطرهای از شهید علیرضا فرازنده:

روزی با گروه بسیجیان از طرف پایگاه شهید قدوسی به جمکران عزیمت میکنند، در آنجا در حال نمازجماعت بودند که ناگهان علیرضا در کنار دوستان به زمین میافتد، دوستش نقل میکند؛ وقتی علیرضا بر زمین افتاد گویا شوکی بر او وارد شده بود و او را تا دقایقی راحت میگذارند بعد از چند لحظه در عالم رویا شروع به گریستن میکند، دوستان شروع به هوش آوردن او میکنند که علیرضا میگوید: «راحتم بگذارید و اجازه دهید با آقایم امام زمان(عج) ملاقات کنم»، در ادامه مادر شهید از زبان خود شهید تعریف میکند: هنگامی که به خواب رفتم، آقای بلند قامتی با شال سبز و جمالی نورانی در میان بیابان دیدم، نزدیکش رفتم به من فرمود: «ای جوان! جلو بیا ببینم برای چه گریه میکنی!» گفتم: آقا مدتی است میخواهم به جبهه بروم اما لیاقت و سعادت ندارم، به من میگویند یکی از برادرانت مفقودالاثر است تو دیگر نمیخواهد به جبهه بروی! و دیگر اینکه میخواهم خبر و اطلاعی از برادر بزرگم که مفقود است به من بدهید. آقا امام زمان(عج) میفرمایند: «تا هفت ماه دیگر خبر بسیار خوبی به مادر و پدرت خواهد رسید» و فنجان آبی به دست شهید میدهند و میفرمایند: «بنوش! خسته هستی» هنگامی که شهید آب را مینوشد، بعد آقا با دست به راهی اشاره میکنند و میفرمایند: «این راه را بگیر و برو» علیرضا میبیند در میان بیابان خطی باز شد که در کنار آن جوی آبی است، شهید میگوید هنگامی که راه را طی کردم به زیارتگاهی رسیدم، جلو رفتم و به پابوس زیارت رسیدم، هنگامی که زیارت کردم از خواب بیدار شدم. مادر شهید تعریف میکند: بعد از هفت ماه که آقا فرموده بودند خبر خوبی به مادر و پدرت خواهد رسید، علیرضا به درجه رفیع شهادت نائل میگردد. 

متن وصیتنامه برادر رزمنده علیرضا فرازنده

((یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا..)) (نساء: 136) اى کسانى که ایمان آورده‏اید، ایمان بیاورید.

((وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)) (آلعمران:169)

کسانیکه در راه خدا کشته میشوند مرده نپندارید بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی میخورند.

با سلام و درود فراوان بر منجی عالم بشریت امید مستضعفان جهان مهدی موعود امام زمان(عج) و با سلام بر نائب بر حقش حضرت امام خمینی کبیر و با سلام بر شهدای راه حق و آزادی آنهایی که دست از زندگی و جان کشیدند و در راه اهداف الهی شهید شدند و با سلام بر رزمندگان جمهوری اسلامی ایران و رزمندگانی که در عالم هستی بر علیه تمامی کفر می جنگند. و با سلام بر خانواده شهدا، مفقودین و اسراء؛ آنهایی که سرمایه خود را فرستادند و دین خود را به انقلاب و اسلام ادا کردند و با سلام بر شهیدان زنده، مجروحین انقلاب اسلامی ایران.

آنچه که من میدانم شما ملت ایران کاری کردید که دیگر هیچ ابرقدرتی جرات آن را ندارد که به مستضعفان ظلم کند؛ زیرا شماها با دست خالی و با کلمه «لا اله الا الله» ثابت کردید که همیشه و در همه جا و هر زمان و هر مکان حق بر باطل پیروز است، پس ما کسی نیستیم که بخواهیم چیزی بنویسیم فقط چند مسئلهای است جزئی و در عین حال اگر به آنها عمل نشود و یا خدای ناکرده آگاهانه و یا ناآگاهانه به مسائل دست بزنیم خواسته یا نخواسته ضربه بزرگی به این انقلاب اسلامی زدهایم.

اولین مسئله برای خود ما بسیجیها، سپاهیها خدای ناکرده بگویید بسیج این محل بسیج این شهر یا بسیج این کشور، بسیجیها بسیجیهای دنیا هستند کسانی هستند که میخواهند در آینده نزدیک قدس و کربلا را آزاد کنند و پوزه تمام ابرقدرتها را به خاک بمالند که ان شاء الله و به یاری امام زمان(عج) این کار را خواهند کرد، مسئله دوم ای مردم و ای همشهریان و ای دوستان عزیز و اگر از من بسیجی یا سپاهی یا روحانی چیزی دیدید که خلاف اسلام است این را نگویید که سپاه یا بسیج یا روحانیون فلان خلاف را میکنند، به طور قطع اگر از شخصی یا گروهی یا ... اشتباهی دیدید آن اشتباه را به مکتب آن شخص نرسانید، امکان دارد خدای ناکرده با یک حرف بیهودهای که میزنید روز قیامت نتوانید جوابگو باشید.

دوستان عزیز! مسئله دیگری که از شما میخواهم  نمازجمعه و مساجد را ترک نکنید؛ زیرا که مسجد سنگر است و دشمن هم میخواهد مساجد ما خلوت بشود و بعد ضربه بزند. اگر یک لحظه از روحانیون که در خط الله هستند جدا شوید چنان ضربه میخوریم که تا ابد نتوانیم جبران بکنیم.

ای مردم! جلوی نفاق و دو دستگی را بگیرید و نگذارید که افراد فرصتطلب بیایند سرکارها. به تمام مسائل و چیزها با چشم نگاه کنید. مسئله بعدی در رابطه با شما پدران و مادران و با شما مردان و زنان است که مبادا جلوی فرزندانتان را بگیرید که به جبهه نیایند. زمان، زمان امتحان است. مواظب باشید؛ فرزندان خود را تشویق کنید تا به جبهه بیایند؛ زیرا جبهه دانشگاه ما انسانهاست و مدرک آن شهادت است. خداوندا! ما که در این دانشگاه آمدهایم، سربلندمان گردان. به نام روحبخش جانها، قادر یکتا، پروردگار توانایی که از اوییم که به سوی او باز خواهیم گشت و چه نیکوست و با صفاست که این رجعت در مسیر او باشد.

والسلام/ به امید خدای یکتا


آمین یا رب العالمین

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد