زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید صمد یزدانی یزدلی پیرو ولایت فقیه باشید و از خط ولایت فقیه جدا نگردیده



نام و نام خانوادگی: صمد یزدانی یزدلی

نام پدر: اکبر آقا

محل تولد: یزدل

محل زندگی: راوند

میزان تحصیلات: سال دهم/ دوره متوسطه

وضعیت تاهل: مجرد

تاریخ ولادت: 1/1/1347

تاریخ شهادت: 11/12/1362

محل شهادت: طلائیه، منطقه عملیاتی خیبر


گوشهای از زندگی شهید صمد یزدانی:

شهید صمد یزدانی یزدلی در اوّل فروردین 1347 در خانواده‌ای مستضعف به دنیا آمد. چهار ساله بود که خانواده‌اش به علت وجود مشکلاتی، به راوند کاشان کوچ کردند. او تحصیلات ابتدایی‌اش را در دبستان شهید عراقی و دورهی راهنمایی را در مدرسه‌ی قطب‌راوندی به پایان رساند.

صمد در دوران جنگ، با وجود سن و سال کم، ایمان قوی‌ و عشق و علاقه‌ی زیادی برای حضور در جبهه‌ها داشت. این اشتیاق موجب شد تا در 13 سالگی برای اعزام به جبهه، به پایگاه بسیج شهید قدوسی راوند مراجعه کند، اما به علت کمی سن، او را نپذیرفتند. صمد بالاخره با دست بردن در شناسنامه‌اش موفق شد برگه‌ی اعزام به کردستان را بگیرد.

او پس از مدتی، به گردان امام محمّدباقر(ع) از لشکر امام حسین(ع) پیوست. صمد پس از حدود دو سال حضور در جبهه‌های غرب و جنوب، در تاریخ 11/12/1362 و در حالی که تنها 15 سال داشت در منطقه‌ی طلائیه و در عملیّات خیبر به فیض عظیم شهادت نائل شد. پیکر این نوجوان بسیجی، پس از گذشت 13 سال در تاریخ 26/11/1375 به وطن بازگشت.

 

خاطرهای از محمّد یزدانی برادر شهید:

شهید صمد یزدانی بسیار مهربان بود و همواره با این فضیلت اخلاقی که در وجودش بود خدمت به پدر و مادر و دیگران را افتخار میدانست. وقتی که پایان تحصیلات دوره‌ی راهنمایی فرا میرسید به یاری پدر و مادر میشتافت و به آنها کمک میکرد. از خدمت به دیگران و کشورش غافل نبود. با وجود سن کماش، دارای دوراندیشی بالایی بود؛ گاهی اوقات با مطرح کردن موضوع جنگ و بسیج، سبب بحثهایی در خانواده می‌شد که با مخالفت پدر روبرو می‌گردید. پدر، ایشان را نصیحت می‌کرد که اگر می‌خواهی به کشورت خدمت کنی با درس خواندن هم می‌شود به جامعه خدمت کرد پس درس را بخوان تا در آینده بتوانی خدمتگزار مردم شوی. اما او آرام و قرار نداشت و هر روز عشق و علاقهاش به حضور در جبهه بیشتر می‌شد. چند بار مخفیانه به پایگاه بسیج راوند مراجعه کرد ولی هر دفعه برای او بهانه آورده و او را نپذیرفته بودند. محل سکونت ایشان در راوند بود و بعضی اوقات نیز برای دید و بازدید اقوام و دوستان به یزدل، زادگاهش می‌آمد. از قضا یک روز در تشییع جنازه‌ی یکی از شهدا در یزدل، با دیدن صحنه‌ی مراسم، منقلب شده بود و سراسیمه به منزل آمده و دوباره بحث حضور در جبهه را مطرح کرده بود. این دفعه با سخنانش مشخص بود که عزم خود را جزم کرده تا در جبهه حضور پیدا کند. همه از حرفهای او تعجب کرده بودیم وقتی که می‌گفت: «چطور می‌توانم بنشینم و ببینم افرادی که دارای زن و فرزند هستند به جبهه می‌روند و در راه دفاع از میهن و ناموس خود کشته می‌شوند. میهن و ناموس دیگران، میهن و ناموس من است، فرقی ندارد باید به جبهه بروم».

این بار قاطعانه تصمیم خود را گرفته بود و کسی نتوانست او را از تصمیمش منصرف کند و بالاخره رضایت پدر و مادر را گرفت و با وجود اینکه یک ماه از بازگشایی مدارس می‌گذشت درس و مدرسه را رها کرد و به سنگر جهاد و شهادت پانهاد و در نهایت به آرزوی خود رسید و شربت شهادت را نوشید.


وصیتنامه شهید صمد یزدانی یزدلی

بسم الله الرحمن الرحیم

((إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ))

(س بقره: آیه 218)

آنانکه به دین اسلام گرویدند و از وطن خود مهاجرت کرده در راه خدا جهاد کردند آنان امیدوار و منتظر رحمت خدا باشند که خدا بر آنها بخشاینده و مهربان است.

با نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم کوبنده ستمگران و یاری دهنده مستضعفان و سلام بر امام زمان(عج) و نائب بر حقش امام امت و با سلام بر تمامی شهداء.

از آنجا که هر انسانی وظیفه دارد وصیتنامهای بنویسد من نیز طبق وظیفه چند تذکر میدهم:

از آن وقتی که نور ایمان در وجودم شعله کشید و تاریکی وجود و قلبم را روشن نمود بدرگاه خداوند بزرگ شکر نعمت نموده و او را سپاس و ستایش کردم که چنین لیاقتی را به این بنده حقیر نمود تا در راه او گام بردارم و حداقل گناهانی از روی دوشم برداشته شود.

اکنون که به جبهه میروم نه برای ریا میروم و نه برای انتقام، بلکه میروم تا در روبروی کافران و منافقان کوردل بایستم و با ریختن خون و جان ناقابلم خدمتی به اسلام و قرآن کرده باشم.

هر گلولهای که از سلاحم خارج میشود و به قلب دشمن مینشیند فقط برای رضای خداوند بزرگ و مهربان است. امام عزیز: باید بدانی تا جوانان سلحشور و جانثار وجود دارند تو را تنها نخواهند گذاشت و جانشان را فدای اسلام خواهند کرد و هر لحظه آمادهاند که از تو فرمان بگیرند و کفار و منافقین را از بین ببرند.

اکنون که خود و روحم را در معصیت و گناه میدانم شرمنده میشوم و به درگاه خدا پناه میبرم و از او کمک میخواهم هرچند من قابلیت این را ندارم که سفارش به شما امت شهید پرور بکنم اما به حکم وظیفه چند تذکری میدهم باشد که مرا ببخشید.

ترسم که قلم شعله کشد صفحه بسوزد

با این دل خونین به عزیزان چه نویسم

 

امت قهرمان و شهید پرور ایران هوشیار باشید و پیرو ولایت فقیه باشید و از خط ولایت فقیه جدا نگردیده جبههها را تنها نگذارید و جبههها را پر کنید و بدانید وقتی سلاح از دستم میافتد باید برادر دیگری سلاحم را بردارد و از حق دفاع کند. اگر مستقیماً نمیتوانید به جبههها بروید پشت جبههها را مستحکم کنید.

دوستان و آشنایان تقوا پیشه کنید؛ زیرا حضرت علی(ع) مسلمانان را به صبر و تقوا و نظم در زندگی سفارش میکند.

در دعاهای کمیل، توسل و غیره شرکت کنید که رزمندگان اسلام به دعاهای خالصانه شما نیاز دارند.

در نمازجماعت و نمازجمعهها شرکت کنید و مشت محکمی بر دهان آمریکا و مزدورانش بزنید.

محصلین عزیز!

در سنگر کلاس، درس بخوانید که آینده اسلام به شما احتیاج دارد و در به وجود آوردن یک فرهنگ اصیل اسلامی کوشش کنید.

همکلاسیان و معلمان عزیز!

اگر در طول درس و مطالعه از من بدی یا ناراحتی دیدهاید ان شاء الله برای رضای خدا حلال کنید. از خداوند توفیق همه شما برادران خدمتگزار به اسلام را خواهانم.

و اما تذکراتی چند به خانواده عزیزم؛

اگر در طول زندگیام خطایی نمودهام مرا ببخشید، تنها وصیت من به شما این است که امام را دعا کنید و پیرو ولایت فقیه باشید. از خواهرم میخواهم که ادامه دهنده راه من باشد. برادران کوچکترم با درس خواندن و برادر بزرگترم با درس دادن خدمتگزار به این جمهوری اسلامی باشید.

مادر عزیز! میدانم که در طول زندگی زحمات زیادی را تحمل کردهای و میدانم که حق فرزندی را به تو ادا نکردهام ان شاء الله که مرا حلال کنی.

پدرم، مادرم، برادران و خواهرم! در مرگم گریه و زاری نکنید؛ زیرا دشمنان اسلام به گریه شما میخندند، شما بخندید تا دشمنان گریه کنند.

از تمام دوستان و آشنایان طلب حلالیت میکنم.

در آخر مرا در گلزار شهدای یزدل به خاک بسپارید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار

 

از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزای

 

«آمین یا رب العالمین»

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته

صمد یزدانی یزدلی

28/11/1362

 

شهید صمد یزدانی در تاریخ 11/12/1362 به شهادت رسید و پیکر پاکش بعد از 13 سال فراغ به میهن بازگشت. روحش شاد و یادش گرامی باد.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد