زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید علی اصغر فتاح به طور یقین درک کرده‌ام که شهادت تصادفی نیست بلکه لیاقت و سعادتی است بزرگ



شهید بزرگوار علی اصغر فتاح

نام پدر: عباس

تحصیلات:

تاریخ ولادت: 1/1/1346

تاریخ شهادت: 29/12/1362

محل شهادت: جزیره مجنون

محل دفن: گلزار شهدای راوند


گوشهای از زندگینامه شهید علی اصغر فتاح راوندی

برادر عزیز شهید علی اصغر فتاح راوندی در سال 1346 در راوند کاشان در خانوادهای متدین و کشاورز در محیطی مملو از معنویت و معرفت پا به عرصه وجود گذارد. دوره دبستان را در مدرسه شهید عراقی و راهنمایی را در مدرسه قطب به پایان رساند و درست در بحبوحه شروع جنگ تحمیلی برای ادامه تحصیل وارد دبیرستان امام خمینی(ره) کاشان شد. علی اصغر که انسانی معتقد و ولایتی بود با فرمان امام(ره) که حضور در جبهه را واجب کفائی اعلام نموده بود، منتظر امر دیگران نشد و با تمام شور و شعور، عزمش را جزم کرد تا به سپاهیان اسلام ملحق گردد. ایشان در تاریخ 15/7/1361 به همراه جمع زیادی از برادران پس از اتمام دوره آموزش نظامی به جبهههای نبر حق علیه باطل اعزام شد. این نوجوان 15 ساله مدت 6 ماه از خانه و کاشانه خود دور بود و در طول این مدت که در جنوب بود تحول عظیمی در روحیات وی ایجاد شده بود به طوری که در بازگشت از جبهه، صدای سوز راز و نیاز او در نمازهای شب از اطاقش منعکس میشد، عطر عبادت او بیانگر روح الهی و شهادت طلبی او بود. وی بلافاصله با حضور در راوند نسبت به تشکیل پایگاه قدوسی اقدام کرد و نقش فعالی در منطقه ایفا نمود که از همین طریق جمع زیادی از برادران راوند عازم جبهه شدند.

علی اصغر در همین فرصت کوتاه بعد از چند روزی به دبیرستان بازگشت و سال دوم اقتصاد را با نمرات عالی به پایان رسانید. وی در سفری که به بندرعباس رفت به سبب محرومیت روستاها تصمیم گرفت تغییر رشته دهد و در امتحانات تغییر رشته تجربی شرکت کرد و قبول شد تا در آینده بتواند بیشتر به جامعه محروم خدمت نماید؛ اما از آن جایی که روح ملکوتی این نوجوان پاک و سالم، تعلق به عالمی دیگر داشت، مجددا عازم جبهه شد و پس از چندی در عملیات خیبر شرکت کرد و روح تسلیم ناپذیرش در تاریخ 29/12/1362از جزیره مجنون به سمت معبود خود پرواز کرد و در جوار نعیم الهی مقیم گردید.


 

وصیتنامه شهید علی اصغر فتاح راوندی

((وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ یُقْتَلُ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتٌ بَلْ أَحْیاءٌ وَ لکِنْ لا تَشْعُرُونَ)) (بقره:154)

و نگویید آنانکه در راه خدا کشته میشوند مردهاند بلکه آنان زنده هستند و لیکن شما احساس درک آن را ندارید.

امروز روزی است که قیام پیامبر اسلام(ص) و حسین(ع) توسط روح خدا خمینی بت شکن تجدید گشته است؛ قیامی که تاریخ را کاملا متوقف ساخت و جهت آن به سوی قابیلیان و یزیدیان و به تبع آن مستکبران بود و چهره کریه سردمداران کفر و نفاق در دو بلوک شرق و غرب را درید و آنچه در باطن خیانتکار آنها بود برملا ساخت و چون این حرکت میرود تا بساط ظلم و ستم و استکبار را در گیتی در هم پیچید و جهانی را از چنگال دیر سیرتان انساننما نجات دهد مسلماً مورد هجوم سیاسی و نظامی و تبلیغی مستکبرین قرار میگیرد.

و من بر حسب وظیفه شرعی که دارم و جنگ بین دو جناح چپ و راست(حق و باطل) درگیر است به ندای هل من ناصر حسینی اماممان لبیک گفتم. اصولا جامعهای که بخواهد حکومت الله در آن حکومت کند با یک شرط امکان دارد یعنی اگر زمینی را در نظر بگیریم برای رشدش آب میخواهد پس برای رشد و نمو انقلاب باید با نثار خون این درخت اسلام را زنده نگاه دارند و من به طور یقین درک کردهام که شهادت تصادفی نیست بلکه لیاقت و سعادتی است بزرگ که نصیب شخص میشود.

اما سخنی چند با پدر و مادر عزیز و برادران و خواهران مهربانم؛

مادر مرا ببخش از اینکه نامهام خون آلود است؛ چون چیزی به جز چوبی و خون جوانان افتاده در روی دشتها و بیابانهای سر به فلک کشیده نبود و ناراحت نباش که من شهید شدم و فقط افتخار کن که چنین جوانی را توانستی در طول عمرت بپروری و در راه خدا و اسلام فدا کنی، و دینی به این انقلاب در حد توانایی خود ادا کرده باشی.

و اما پدر مهربان و بزرگوارم! شما نیز مرا حلال کن که نتوانستم در طول زندگیام در امور کشاورزی شما را یاری نمایم و فقط از شما کمال معذرت را دارم.

و شما ای برادر و خواهرانم! بدانید که من آگاهانه در این راه قدم نهادهام چرا که خون سرخ شهیدان از هابیل تا حسین(ع) و تا شهدای 15 خرداد و 17 شهریور تا شهدای کربلای جنوب و غرب ایران صدا میزنند که چیست شما را؟ برای چه نشستهاید؟ آخر ما مسلمان هستیم؛ در عصری زندگی میکنیم که ظلم و فساد از یک سو سراسر جهان را فرا گرفته و خوشبختانه انقلاب پیشتاز اسلامی ایران هم اکنون مرزها را یکی بعد از دیگری گشوده و به پیش میرود. و از شما میخواهم که راه مرا ادامه دهید و توصیهام به شما ملت شهید پرور راوند هر چند من کوچکتر از آنم که توصیه بکنم ولی تا آنجا که وظیفه فردی من ایجاب میکند باید بگویم که از دو دستگیها و هیئتگراییها برحذر دارید؛ زمان، زمان جنگ است. در اتحاد و همبستگی خود در بجا آوردن عزاداریهای حسینی و دیگر مراسم کوشا باشید.

و شما ای دانشآموزان عزیز و گرامی میدانید که انسان هر لحظه از عمرش کاسته و بر مسئولیتش اضافه میشود پس بر ماست که امروز خود را فدای فردای خود کرده و فردای خود را فدای امروز خود نکنیم اگر میتوانیم از سنگر مدرسه برآئیم با درس خواندن خویش و راه یافتن به دروس بالاتر در جهت خدمت به جمهوری اسلامی بکوشید وگرنه با حضور مستقیم در جبهههای حق علیه باطل همانطور که من نتوانسم از سنگر مدرسه برایم با مسئولیت زیاد، بر آن شدم با حضور خودم در جبهه جان ناقابلم را فدای اسلام نمایم و آخرین توصیه من به شما ورزشکاران همانطور که امام عزیزمان گفت ورزش یک وسیله باید باشد در دست انسان نه هدف، شما نباید تمام امور را کنار گذاشته و به ورزش بپردازید.

از اختلافات و دوروئیها و نفاق بپرهیزید که با این کار نه تنها پیشرفتی در ورزش حاصل نمیشود بلکه اختلافها و دو دستهگریها را هم ایجاد میکند و موجب تنگ نظری حتی بین دو فامیل و همسایه میشود و تنها سخن آخر من خطاب به پدر مهربانم این است که دو سال نماز و روزه برایم بخرید. والسلام

حقیرتان علی اصغر فتاح راوند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد