زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید محمد رضا حیدری خراسانی امام خمینی حسین زمان فرزند رسول خدا پرچم خونین کربلا را دوباره بردوش گرفته



شهید محمد رضا حیدری خراسانی

نام پدر : علی

تاریخ تولد : 1342

تاریخ شهادت : تاریخ شهادت : 24/1/1362

محل شهادت : فکه

مسئولیت : رزمی تبلیغی

یگان خدمتی : لشگر 27 محمد رسول الله

نوع عضویت : بسیجی

-------------------

بسم الله الرحمن الرحیم

زندگینامه برادر رزمنده شهید محمد رضا حیدری

شهید شیخ محمدرضا حیدری در سال 1342 در یک خانواده روحانی در شهر خون و قیام قم چشم به جهان گشود و از همان اوان کودکی با مسائل مذهبی آشنا شد. وی پس از به پایان رساندن دوره ابتدائی وارد مدرسه راهنمائی شد در این هنگام با تشکیل کتابخانه و جلسات تدریس قرآن فعالیتهای خود را آغاز کرد در همان اوان نیز مبارزه با استبداد ستم شاهی را آغاز نمود آنگاه بعد از دوره راهنمائی وارد دبیرستان امام خمینی کاشان شد.

در این هنگام با تدریس کتابهای استاد شهید مطهری و برگزار کردن مراسم راهپیمائی و نسب اعلامیه ها و پخش رساله و نوارهای امام فعالیتهایش اوج بیشتری گرفت در ایام تعطیلات با کمال میل به کار و کوشش وارد کارخانه راوند شد در آنجا نیز دست از مبارزه برنداشت و بعنوان یک مبلغ واقعی در میان کارگران فعالیت میکرد بعد از به پایان رساندن دوره دبیرستان و با اخذ دیپلم علوم تجربی علاقه داشت بعد از اتمام وارد حوزه شد ولی از آنجا که در آن موقع جو دانشگاه را نامساعد دید و دانشگاهها هنوز فعال نشده بود در همان مدت وارد حوزه علمیه، مرحوم آیت الله یثربی شد.

ناگفته نماند قبل از اینکه وارد حوزه علمیه شود با توجه به بیانات امام مبنی بر اینکه جبهه ها خالی نگذارید روانه منطقه محروم کردستان شد در آنجا بمدت 3 ماه مشغول فعالیت و جنگ رودرو و مستقیم با حزب کثیف کومله و دمکرات بود و در سپاه پیرانشهر فعالیتهای زیادی داشت تا آنجائیکه با اصرار از ایشان خواستند مسئولیت روابط عمومی آن سپاه را بپذیرد.

در حوزه بیش از هر چیز روی علم و عمل کار میکرد و کمتر سخن میگفت و رشدش زیاد بود و به سرعت مدارج علمی را طی می کرد. او اکثر روزها را روزه میگرفت تا آنجا که ابوی عالیقدرمان در وصفش چه زیبا می سراید :

 بسی روزها روزه بود آن جوان بخود سازی خویش همت گماشت

آری در حیات زنده اش سراسر شور بود و عشق بود و صداقت و ایمان با دهانش که فریادگر تمامی دهانهای فرو بسته مظلومان بود رنج مظلومان را فریاد بر می آورد و چشمانش که تجلیگاه دیده های منتظر بود بر حاکمیت ظلمت شورید و با لحظه های پر بار زندگیش که یادواره هستی ابوذرهای مکتبش بود با آن روح بزرگش بر هابیلیان شورید و یورش برده و هر ضربه ای را غنیمتی دانست

حضوری فعال در همه عرصه های انقلاب داشت. یکروز در راهپیمائی که رهبری آن را به عهده دارد و یک روز در دبیرستان امام دانش آموزان را دور خود جمع کرده و نوار امام را گذاشته، روزی هم در کنار کارگران اعلامیه بر دیوارها نصب میکند و هر جا بودی حضور پر شورش را احساس می شد.

بعد از انقلاب روزهائی که تاراجگران و منافقان بر پاره پاره های شهیدانمان هجوم آورده بودند تا به یغما برند و در این طریق به خواسته های ضد مردمی خویش دست یابند او بود که صبگاهان را تا شام به هر جا میرفت، سازمان می داد می گفت، می نوشت، کار میکرد روزی در جنوب کشور روزی در غرب میهن حضور داشتند.

روز چون شیر بیشه می رزمید و شامگاهان با خالق خویش به خلوت می نشست تا از او یاری جوید و از بارگاه پر جلالش نیرو گیرد در گرما گرم روزهای رمضان می دیدم که برای تدریس قرآن شخصیت عظیمش سوار بر چرخی است و از این محله به آن محله میرود همیشه خندان بود و لحظه ای خستگی در وجودش یافت نمی شد.

آخرین بار که او را دیدم تبسم معمول بر لبانش عمیق تر از همیشه بود چهره اش شادابی بیشتری را زمزمه میکرد قدمهایش را استوار تر بر میداشت ( در ماهشهر بودیم برای دیدار از جبهه او نیز به ماهشهر آمد) عصر میخواست برگردد گفتم محمدرضا هفته آینده درسها شروع خواهد شد لبخندی زد و گفت وقتی جبهه نیاز داشته باشد درس مفهومی ندارد و گفت فرمانده مان قول داده که روحانیون را به عملیات ببرد.

من در آنجا به خود گفتم نکند این دیدار آخر باشد گذشت چشم نگشوده روز بشومی فرا رسید خبر دادند محمد رضا شهید شهده است.

 پیکرم لرزید چگونه میشود بر این باور تلخ (مرگ خورشید ) پایدار ایستاد یعنی دیگر تمام شد. به قرآن که نظاره ای افکندم بر خویش آمدم، که نه این آغاز حیات است.

 در آخر میخواهم بر جسد پاکش که در بیابانها افتاده مثل پیکر امام شهیدش حسین (علیه السلام ) غریب و تنها در صحراها، و آسمان و ستاره ها را به مظلومیت خودش و یارانش می طلبد درود و سلام بفرستم اما نمی دانم چه بگویم او در زمره کدامین است؟

 شهدا؟ صالحین؟ صدیقین؟ مظلومین؟ یا همه اینها بدرستیکه محمدرضا در زمره همه اینهاست.(( والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته))

--------------

بسم الله الرحمن الرحیم

متن وصیتنامه برادر رزمنده شهید محمدرضا حیدری

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته 

 ان شاء الله در ذیل توجهات حضرت باریتعالی و بقیة الله اعظم سالم و موفق و موید باشید. باری عرض میشود که بحمدالله در سلامتی کامل بسر می برم ودعا گوی شما هستم. خدمت پدر گرامی و مادر عزیز عالیترین درودها و سلامها را می رسانم رب ارحمهما کما ربیانی صغیرا.

سه هفته است که همراه گردان از پادگان بمنطقه بانه آمده ام در اینجا انسان با کسانی مواجه می گردد که بالاترین محبوب خود را که جانش می باشد برکف دست گرفته و آمده اند نثار معبودشان کنند. اکثر برادران که با ما هستند چندین بار است که به جبهه آمده اند و در عملیات شرکت کرده اند. بسیاری از این عزیزان هنوز از حمله های گذشته بر بدنشان ترکش خمپاره وجود دارد که من در برابر این یاران ابا عبدالله الحسین احساس حقارت می کنم.

وقتی امام می فرماید من بازوی شما رزمندگان را می بوسم من فکر می کنم که باید خاک زیر پای این عزیزان را ببوسم. اکثریت برادران جوان و نوجوان هستند. آفرین بر این مادرانی که چنین فرزندانی تربیت کردند.

عزیزان هم اکنون که کاروان حسین (علیه السلام) در جنوب ایران بحرکت در آمده و این قافله میرود که یزیدیان زمان را مغلوب خود سازد و چه افتخاری از این بالاتر که حسین (علیه السلام) مرا بعنوان یکی از یاران خود طلبیده و در کاروان غریب خود در کنار فرزندش علی اکبر و برادرش ابوالفضل جای داده است.

آیا سعادتی بالاتر از این سراغ دارید که خداوند بنده حقیرش را در صف مجاهدین بدر و حنین و کربلا قرار دهد؟ شاید برای یاران امام حسین(علیه السلام) افتخاری بالاتر از این نبود که توانسته بودند در راه فرزند رسول خدا حرکت کنند و به امر و دستور آن گردن نهند. شاید برای حبیب بن مظاهر و مسلم و بریر و سایر شهدای کربلا سعادتی عالیتر از این نبود که توانسته اند حسین را یاری کنند و اکنون من احساس می کنم که صدای ابا عبدالله بگوشم می رسد که می فرماید هل من ناصر ینصرنی و هل من معین یعیننی.

اینک که امام خمینی حسین زمان فرزند رسول خدا پرچم خونین کربلا را دوباره بردوش گرفته و در امتداد حرکت انبیاء عظام و ائمه اطهار علیهم السلام خط جهاد و شهادت را می پیماید خدا را شکر می کنم که بما توفیق را داده که بتوانیم قطره ای از این دریای طوفنده و خروشان و این شط خونین که از هابیل سرچشمه می گیرد و تا بدر و کربلا ادامه یافته و اکنون گذرش به ایران افتاده و بحد به انقلاب و قیام سرخ مهدی (عج الله فرجه) منتهی می گردد.

پدر و مادر بزرگوارم خیلی دلم برای شما تنگ شده. برادران وخواهران عزیزم خیلی مشتاق دیدن شما هستم و خیلی دوست دارم که دوباره پای درس پدرم زانو بزنم اما چکنم که حسین ابن علی مرا صدا زده. خجالت می کشم لبیک نگویم و اگر نگویم لبیک یا حسین دیگر چکنم می توانم در زیارت به امام حسین عرض کنم یالینتنی کنت معکم فافوزا فوزاً عظیما، یک پیامی هم به شما عزیزان دارم و آن اینکه بدانید سختیها و شداید دنیا کوتاه است ولی عوض نعمتها و راحتیهای آخرت جاویدان. امیرالمومنین علی (ع) فرمود صبروا یاماه قصیرا عقبتهم ایاماً طویله متقین. ایام کوتاهی را بسر کردند. پایداری و بردباری وتحمل مشکلات نموده اند ولی روزهای طولانی بعد از این سختیها براحتی پرداخته و در نعمتهای خداوند متعال غرق می شوند. بنابراین مادر گرامی مشکلات چندروزه دنیا را با آخرت نمی توان مقایسه کرد.

پیام دیگری که خداوند متعال علیم است و بر همه چیز دانا است مفاتح الغیب دست اوست. هیچ کس نمی داند در کجا ودر چه ساعتی و چگونه می میرد.

وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر

وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ

هیچکس نمی داند در کدام زمین می میرد و فردا چه خواهد شد. مگر خداوند متعال حال که چنین است ما چرا آرامش و اطمینان قلب نداشته باشیم. چرا در برابر ناملایمات چون سنگی سخت و کوهی استوار نباشیم چرا به مولای خود حسین اقتدا نکنیم در حالی که تیرها و نیزه ها و شمشیرهای دشمن بر بردن مبارکش وارد شده و از شدت و کثرت تیر بدن حضرت همچون خار پشت گردیده وقتی بیتاب شده روی خاک گرم کربلا می افتد. صدا می زند الهی رضی بقضائک تسلیما لامرک لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین. خداوندا به قضا تو راضی هستم و در برابر امر تو تسلیم هستم. معبودی جز تو نیست ای فریاد رس فریاد زنان...

(والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته)

خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.

--------------

«خبر شهادت»

وقتی خبر شهادت را به پدرش دادند در همان لحظه سجده شکر به جا آورد و گفت: محمد رضا گل سرسبد فرزندانم بود و این گلچین الهی را سپاسگزارم. آن‌گاه عکس او را در آغوش کشید بوسید و بویید، گفت: فرزندم اگر برای یعقوب پیراهنی به رسم یادبود آوردند؛ ولی من حتی پلاکی از تو ندارم. سپس در حضور طلاب و امام جمعه کاشان، حجت الاسلام سید مهدی یثربی و آیت الله خراسانی و برادران و بستگانش فرمود: من از شهادت او متأثر نیستم؛ چرا که من بعد از شصت سال هنوز اندرخم یک کوچه ام و اما او اینک بربلندای عرش مأوا دارد.

 

سخنی از حضرت آیت الله فاضل لنکرانی -مد ظله-

مرحوم حاج شیخ علی آقا را بعد از شهادت فرزندش متبسم دیدم به ایشان عرض کردم مطالبی که راجع به فرزند شهید شما شنیده ام گویای هوش و توفیق زیاد ایشان در حوزه و نیز مسائل معنوی بود. ایشان فرمودند: آری همین طور بود؛ اما راهی را که یک عالم و عارف باید سال‌ها بپیماید، ایشان ره صد ساله را یک شبه پیمود و چه سودی از این بالاتر!!

سخنی از عالم وارسته مرحوم آیت الله بهاء الدینی رحمه الله علیه- در مراسم ختم شهید حیدری؛

به دلیل کسالت جسمی که داشتم قصد آمدن به این مراسم را از قم به کاشان نداشتم؛ اما دیشب در عالم رؤیا ی صادقانه مقاماتی بلند و متعالی از این پدر و پسر دیدم بر آن شدم که بیایم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد