زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید فضل اله شیرانی زینب کوچولوی من دوستت دارم بزرگ شو و زینب وار رفتار کن. صبور و مقاوم باش و مامانت را اذیت نکنی



نام و نام خانوادگی: فضل اله شیرانی نوش آبادی

نام پدر: غلامعلی

نوع عضویت: بسیجی

تاریخ تولد: 1331/06/01

شماره شناسنامه: 2704 صادره از کاشان

تاریخ شهادت: 1361/03/02

محل شهادت: آزادسازی خرمشهر

محل خاکسپاری: گلزار شهدای امام زاده محمّد(ع) نوش آباد

فضل اله در تاریخ 1/6/1331 در خانواده‌ای مذهبی و با ایمان چشم به جهان گشود. از همان دوران کودکی سایه پر مهر مادر را از دست داد و با یتیمی و سختی فراوان بزرگ شد. چند سالی را درس خواند و سپس مشغول به کار گردید.

شهید از فهم و آگاهی بالایی برخوردار بود و با این که تحصیلات زیادی نداشت، اما چنان علم و معرفت و آگاهی او از انقلاب زیاد بود که از همان دوران نوجوانی در سن 15 سالگی مبارزات خود را با رژیم شاه آغاز کرد، در مبارزات علیه رژیم پهلوی فعّال بود و در تظاهرات و راهپیمایی‌ها همگام با سایر مردم حضور پیدا می‌کرد و پیشقدم بود.

او در کارهای فنی مهارت زیادی داشت و در این راه تا آنجا که میتوانست در خدمت مردم و انقلاب بود. فضل اله ورزشکار نیز بود و در رشتههای ورزشی تکواندو فعالیت داشت.

فضل اله شیرانی در سال 1350 ازدواج کرد و به گفته همسرش او مرد بسیار مخلص و با ایمان بود و به نماز و روزه و عبادت بسیار اهمیت میداد و در اخلاق و رفتار نمونه و زبانزد خاص و عام بود. در منزل به عنوان یک مدیر و همچنین یک دوست در کارهای خانه به همسرش کمک میکرد. و در جوانی بسیار مدبر و باهوش و با تجربه بود به طوری که فامیل و اطرافیان در هر کاری از ایشان مشورت میگرفتند. حاصل زندگی مشترک 5 سالهشان یک دختر به نام "زینب" است.

با پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل بسیج، در پایگاه فعّالیّت داشت و هنگامی که جنگ عراق علیه ایران شروع شد تمام زندگی خود را برای جنگ گذاشت و روانه جبهه‌های جنگ شد، و زندگیاش با جنگ و جبهه و خاک و خون و خمپاره عجین شد و رنگ بهشتی به خود گرفت. به گفته یکی از همرزمانش ایشان در عملیات خرمشهر حضور گسترده و فعالی داشت و هنگامی که میان نیروهای ایرانی و عراقی جنگ تن به تن درگرفت او با استفاده از ورزشهای رزمی با دشمنان مقابله میکرد، و در نهایت در عملیات بیت المقدّس برای فتح خرمشهر شرکت کرد و در همین عملیات بود که به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت در راه خدا رسید.

شهید فضل اله شیرانی در طول 30 سال عمر با عزت و پر ثمر خود خاطرات و رشادتهایی از خود برجای گذاشت که هرگز یاد و خاطرهاش از یادها نمیرود و سینه مالامال از داغش فشرده میگردد.

روحش شاد و راهش پررهرو و یادش تا ابد در سینهها ماندگار !

 

وصیتنامه شهید بزرگوار فضل اله شیرانی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ

((وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمینَ)) (بقره:193)

با آنان بجنگید تا دیگر فتنه‏اى نباشد، و دین، مخصوص خدا شود. پس اگر دست برداشتند، تجاوز جز بر ستمکاران روا نیست.

با آنان به نبرد بپردازید تا تا فتنه و موانع برداشته شود و دین خدا جهانگیر گردد.

به نام خداوندی که نیرو میدهد و در عوض به دشمنانش ضعف و زبونی میدهد. به نام خداوندی که به دوستان خود زور و بازو میدهد و به دشمنانش گنگی و کری میدهد و به نام معبودی که به هجرت کنندگان در راه خویش ایثار و از خودگذشتگی میدهد و در عوض به پیروان... شیاطین صفتان وعده عذابی سخت و ناگوار میدهد و به نام یکتایی که قدرت میدهد به شمشیر ما و مسلسلها و تانکهای ما و در عوض کری و لالی و دیوانگی میدهد به سلاح دشمنان. به نام معبودی که ما به سویش حرکت کردیم و خوشحالیم که خداوند بزرگ سعادت کشته شدن در راهش را نصیب ما کرد و از زیبائیها و خوشیها و خانواده و زن و بچه، پدر و برادر و خواهر و فامیل گذشتیم و پشت به دنیای هستی و رو به سوی جهان آخرت کردیم. پس ای جنود خدا وقت امتحان است وقت از جان گذشتگی در راه خداست، وقت مبارزه با کافر و جنایتکاران است، پس ای یاران خدا امروز روز شهادت امام موسی بن جعفر(ع) است؛ روز تصمیمگیری جهت شرکت در آزادسازی خونین شهر که ان شاء الله به خرمشهر برگردد.

امروز روز عاشوراست روزی است که بچهها در چادرها نشسته و به خانواده خود و فرزندان خود میگویند: «ما اهل کوفه نیستیم حسین تنها بماند». امشب شبی است که بچهها در چادر نشسته مانند یاران حسین(ع) که در شب عاشورا نشسته شمشیرهای خود را تیز صیقل میدادند اسلحههای خود را تمییز نموده. امشب حسین(ع) فرمود: «یاران من شب تاریک است فردا روز عاشوراست فردا روز شهادت است هر کس که میخواهد برود آزاد است». با فریادی بلند میگوییم: نه نه ما حسین(ع) را تنها نمیگذاریم، این کار شرمآور است، بیشرمی است، بیآبرویی است. ننگ و نفرت بر کسی که شرمآورانه سرش را به پایین انداخت و خودش و خانواده‌اش و دِه و شهرش را بد آبرو کرد.

پس ما نه اینکه علاقمند به خانواده نباشیم بلکه یاری از خدا و دین خدا و یاری از امام مهدی(عج) و حسین زمانمان یعنی خمینی عزیزمان امید دل شکستگان و امید ستمدیدگان جهان را بر زندگی و خانواده ترجیح میدهیم.

این وظیفه است این عشق است این حماسه است این ایثار است این از خود گذشتگی است این پاک شدن از گناهان است این رسیدن به هدف است رسیدن به لقاء الله است و بالاخره این است معنای زندگی شرافتمندانه و آبرومندانه و تشنهکننده. پس ای فرزندان کوچک و ای کوچولوها که اشکتان باور کننده خون شهیدان است، قلبتان تسلیدهنده محرومان است و ای حسینها و ای عباسها و ای عمارها و ای یاسرها و ای زینبها و ای فاطمهها و اسماها بزرگ شوید و سلاح را بر دوش گیرید که امام مهدی(عج) میآید تا انقلابی دیگر کند و شماها با او حرکت کنید به طرف نابودی ستمکاران. ای خانواده شهیدان شماها بدانید که اگر فرزندان شما شهید شدند فرق زیادی دارند با شهید شدن حسین(ع)؛ فرزندان شما در شب و روز حمله یک قمقمه آب داشتند و در موقع تشنگی 1 الی 2 قورت آب مینوشیدند و لبان خود را تر میکردند و در موقع مجروح شدن و یا شهید شدن آنها را با عزت و احترام برداشتند ولی برعکس؛ حسین(ع) چه شد و عباس(ع) چه شد؟ حسین(ع) با اینکه یارانش از چند روزی قبل تشنه بودند بچهها تشنهاند حتی یک قمقمه هم آب ندارند. هفتاد و دو تن شهید شدند ولی بدن چجوری است پاره پاره از هم پاشیده است آفتاب است سر از تن جداست بچهها در خیمه بیسرپرستاند اسیر شدهاند.

پس تو ای مادر! تو ای پدر! و تو ای همسر! و تو ای خواهر و تو ای برادر! تو ای فرزند! اگر قلبت شکست و خواستی گریه کنی برای حسین و یارانش گریه کن اشک بریز، التماس دعا!

پس پدرم و خواهرم و مادرم و همسر عزیزم و زینب عزیزم و فامیل گرامی با شماها سخن میگویم، این سخن حقیر را گوش کنید مبادا چیزی را که به درگاه خدا تقدیم کردید مبادا ایثاری که کردهاید مبادا هدیهای که به خدا تقدیم کردید کم ارزش کنید مبادا اشکی بریزید که قلبم را بیازارید که روحم را.. میکنید. همسر عزیزم دل خوش باش که آن داشتنی و آنچه قلبت برایش میتپید در راه خدا دادی. إن شاء الله که قبول است. تو ایثار کردی. تو اشک نریزی که ازت میرنجم. زینب را قهرمانانه بزرگ کن. ای همسر عزیزم فاطمه جان! میدانم که حق زیادی بر گردنم است و إن شاء الله حلالم میکنی. حالا با شما زینب کوچولوی من دوستت دارم تو بزرگ شو و زینب وار رفتار کن. تو مانند زینب مصیبتهای زیادی کشیده و صبور و مقاوم باش و مامانت را اذیت نکنی بلکه به او احترام بگذاری. ای زینبم بدان صورتت در نظرم هست و تو را دوست دارم. زینب صدایت را شنیدم قلبم شاد شد و گفتم: جانم روحم منم به زودی میآیم خبرم را میشنوی. همسرم! مبادا منافقین بین شما و خواهرانم و پدر و برادرم اختلال بیاندازند و با شدت آنها را از خودتان طرد کنید. درباره زینب من آنچنانکه اسلام عزیز قانون دارد رفتار نمایید و زینب عزیزم را با محبت زیاد بزرگ کن. از قول من به کلیه فامیلهای عزیزم سلام برسان و از آنها میخواهم که مرا ببخشند. باز هم یادآور میشوم بدانید که زینب بچه است مبادا کوتاهی در حقش شود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد