زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید مصطفی اسداللهی زوج

خاطرات شهید رضا پورخسروانی از شهید مصطفی اسداللهی زوج

خار چشم ضدانقلاب

طلبه شهید مصطفی اسداللهی زوج در گرما گرم تیر ماه 1346 در شیراز به دنیا آمد و هنوز در شادمانگی ایام کودکی خود، دست در دامان پرمهر پدر و مادر داشت که نگاه سرد و خاموش ‌مادر، بزرگ‌ترین غم‌های عالم را در وجود او ریخت. وی در اولین سال‌های زندگی از نعمت وجود مادر بی‌نصیب ماند. با این همه با حمایت بی‌دریغ پدر، دوران پرملال زندگی و ایام پراضطراب درس و مدرسه را پشت سر گذاشت اما دیری نپایید که پدر نیز روی در نقاب خاک کشید و بار دیگر مصطفی را با روزهای پر فراز و نشیب زندگی تنها گذاشت. مصطفی پس از پیروزی انقلاب همدوش با برادرش محسن، مسجد محل را پایگاه فعالیت‌های فرهنگی و مذهبی خود قرار داده و در این سنگر مقدس، در مبارزه با منافقین و گروهک‌های ملحد ضد انقلاب کمر همت بست. وی بعد از حضور در جبهه‌های جنگ سرانجام در روز 21 تیرماه 1364 حین عملیات قدس 3 تشنه لب به شهادت رسید.

نتیجه تصویری برای شهید مصطفی اسداللهی زوج

با اوج گیری مبارزات امّت مسلمان ایران و پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری زعیم عالی قدر امام خمینی، فعّالیت های مصطفی نیز روز به روز بیشتر شد به طوری که در کنار دیگر برادران مسجد محل خصوصاً شهید حکمت خواه، شهید تابنده و برادر شهیدش محسن، به کارهای تبلیغی در محل و در سطح شهر می پرداختند. زمان فعّالیت منافقین کور دل، مصطفی در پیشاپیش صفوف حزب الله به مبارزه ی گسترده ای در رویارویی با این گروهک ملحد می پرداخت.

با شروع جنگ تحمیلی، مصطفی همانند دیگر فرزندان انقلاب در تب حضور در جبهه های نبرد حق علیه باطل می سوخت و چندین بار جهت اعزام به بسیج مراجعه نمود، ولی به دلیل کمی سن از اعزام او جلوگیری شد تا آن که در عملیات فتح المبین، برادرش محسن به شهادت رسید و او با شدّت بخشیدن به فعّالیت های خود در سنگر مسجد و مدرسه، عزم خود را در جهت ادامه ی راه برادر جزم نمود و این بار با حضور خود در جبهه های نور علیه ظلمت و رویارویی با کفّار بعثی، راه حق را پیمود و به خیل مجاهدان فی سبیل الله پیوست.

شهید مصطفی اسداللّهی زوج در تاریخ 20 تیر ماه سال 1364 در عملیات قدس 3 در منطقه ای از خاک عراق، دعوت حق را لبّیک گفته و جسد مطهّرشان در کربلای منطقه بر جای ماند.

به امید این که ما نیز با عمل مخلصانه و حضور در جبهه های نبرد و یاری رزمندگان پر توانمان، بازگشای راه کربلا و قدس شریف باشیم. والسّلام

یادش گرامی و راهش مستدام باد


 نتیجه تصویری برای شهید مصطفی اسداللهی زوج

بسم الله الرّحمن الرّحیم

وصیت نامه ی شهید

مصطفی اسداللّهی زوج

 

«یا ایّتها النّفس المطمئنّة، إرجعی إلی ربّک راضیة مرضیة، فادخلی فی عبادی، و ادخلی جنّتی».(سوره ی فجر، آیات 27 تا 30)

«ای نفس قدسی، مطمئن و دل آرام (و به یاد خدا) امروز به حضور پروردگارت باز آی که تو خشنود به نعمت های ابدی او و او راضی از اعمال نیک توست، باز آی و در صف بندگان خاصّ من در آی و در بهشت (رضوان) من داخل شو».

خدایا! آیا نوبت به ما رسیده است که به حضورت باز آییم و آیا تو از ما راضی هستی و آیا ما در صف بندگان خاصّت درآمده ایم و ان شاء الله در بهشت تو داخل می شویم؟

من مصطفی اسداللّهی زوج، اکنون که برای بار دوم به جبهه های حق علیه باطل اعزام شده ام و ان شاء الله برای عملیات سرنوشت سازی آماده می شوم، بهتر است چند کلمه ای با برادران و خواهرانم صحبت کنم:

اوّل با سلام به ابرمردی که تبر ابراهیم در دست و با سلام به مردی که عصای موسی در دست و با سلام به خاتم الانبیاء محمّد مصطفی(ص)، مردی که از عربستان، شهری که در ظلمت و جهل فرو رفته بود، شهری که نکبت از آن می بارید ظهور کرد و یک باره در تمامی دنیا ندا در داد که: «قولوا لا اله الّا الله تفلحوا» و دینی نو و کامل تر از دین های پیشین آورد و سلام بر جانشینان برحقّش علی(ع) و فرزند بزرگش حسن(ع) و با سلام به سرور شهیدان، رهرو همه ی نفس های مطمئنّه، ابا عبدالله سیّد الشّهدا(ع)، امام سوم، مرد خدا، مردی که از خدا مأموریت داشت که خود و 72 یارش را فدای اسلام کند. جا دارد سلام گرم خود را بر او بفرستم و از ته دل فریاد برآورم السّلام علیک یا ابا عبدالله و با سلام به فرزندانش ... و فرزند آخرینش که در غیب به سر می برد «امام زمان(عج)» و با سلام به نایب برحقّش (خمینی)، فرزندی که پرچم خونین حسین را بر دوش گرفت و پانزده سال را برای خدا تحمّل کرد، سوز شهادت فرزند را برای خدا تحمّل کرد و هجرت از کشوری به کشور دیگر را برای خدا تحمّل کرد و اکنون با پرچم خونین حسینی بر دوش به کشور آمده و جوانان، لبّیک گو به دست بوسش می روند و این جا بهتر است بگویم ای امام! ما اهل کوفه نیستیم که تو را تنها بگذاریم «تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست» خدایا نمی دانم وصیتم را از کجا شروع کنم، خوب بهتر است همین جا صحبتم را شروع کنم. اوّلین صحبتم به بازماندگانم می باشد:

برادر و خواهرم! حسین(ع) الگوی ماست، حسین(ع) وقتی می خواست به سوی میدان برود یک حرفی به خواهرش زینب(س) زد و گفت خواهرم! مادرم فاطمه از من خیلی بهتر بود ولی خدا می خواست و او رفت و به خدا رسید، پدرم علی(ع) از من خیلی بهتر بود ولی او هم خدا خواست و رفت و برادرم مجتبی از من خیلی بهتر بود ولی او هم خدا خواست و رفت؛ اکنون نوبت به من رسیده و باید من هم بروم و بعد از من مبادا کاری انجام بدهی که در نزد خدا مورد مؤاخذه قرار گیری، مبادا با اعمالت دشمن را شاد کنی و الان به شما می گویم برادر و خواهرم! مادرمان از من خیلی بهتر بود، خدا خواست و رفت، پدرم از من خیلی بهتر بود ولی او هم خدا خواست و رفت، برادرم محسن هم از لحاظ ایمان و هم از لحاظ تقوا از من خیلی بهتر بود ولی خدا خواست و او هم راه خود را آگاهانه شناخت و رفت، چه خوش است آنان که وقت دادن جان به جای گریه، خندیدند و رفتند.

خدایا! نمی دانم چه بگویم، من بنده ی پر رویی هستم، منی که 17 سال عمر کرده ام ولی سراسر عمرم گناه بود، منی که حتّی یک ساعت عمرم به یاد تو نبوده ام. خدایا! مگر من برای تو چه کرده ام که الان از تو شهادت می خواهم، من احساس شرم می کنم. خدایا! قلب من سیاه شده. خدایا! با عین حال که می دانم خیلی گناه کرده ام ولی خدا، با همه ی این حال امید به رحمت تو دارم، می دانم که خدا، ابوذر را تو ابوذرش کردی، خدا، سلمان را تو سلمانش کردی، خدا، حر را تو حرّش کردی، خدا، خمینی را تو خمینی کردی، خدا، دست این همه بندگانت را گرفتی، آیا دست مرا نمی گیری، خدا، قسمت می دهم به آبروی حسین، به آبروی سلمان و ابوذر و حر قسمت می دهم که دست مرا بگیری و ببری آن جا که خالصانت را بردی و خدای من، این را بدان که اگر بخواهی مرا به مرگ طبیعی از دنیا ببری، می گویم و این جا می نویسم که بندی را به گردن جنازه ام بیندازند و روی خاک بکشند و بگویند این بنده ای بود که شهادت را از خدا خواست ولی از بس گناه کرده بود خدا او را شهید نکرد و در این جا که می دانم خدا مهربان است و یار و غمخوار بندگانش هست. چند وصیت دارم که به برادران و خواهرانم می کنم: در شهادت من صبر کنند چون که خدا در قرآن صابرین را به اجر عظیمی بشارت می دهد. مساجد را که سنگر عظیمی هستند و امام آن قدر روی مساجد تکیه دارند خالی نکنید. امام عزیز را یک لحظه تنها نگذارید و تا پای جان از امام و ولایت فقیه پیروی کنید و همیشه بعد از نمازهایتان به او دعا کنید، چون هر چه داریم اوّل از خدا و بعد از وجود رهبر است. نماز جمعه، سنگر عاشقان الله را فراموش نکنید و انقلابمان را به جهان و جهانیان صادر کنید، حزب الله را تشکّل بخشید و سنگر گروه های مقاومت را خالی نکنید، جبهه ها را خالی نکنید و تبلیغات را که امام می فرمایند از اهمّ امورات است به نحو احسن انجام دهید. از وصایای دیگرم این است که ان شاء الله من که شهید شدم مبادا بگذارید دشمنان بیایند و به راحتی بنشینند و به اسلام و شهدا زخم زبان بزنند، به محسن زخم زبان زدند، دل او را شکستند، خدایا دلشان را بشکن. خوب برادران و خواهران، من الان در لباس دامادیم هستم و آن قدر خوشحالم که تا این جا خدا دستم را گرفته و به جبهه آورده و شب شهادت من مثل شب عروسیم است. آیا شما شب عروسی بر من گریه و زاری می کنید؟ من این راه را که راه انبیاء الهی، راه سرور شهیدان حسین(ع) است را آگاهانه انتخاب کرده ام، به خدا قسم می دانم کجا می روم، اگر نمی دانستم هیچ گاه حاضر نبودم به خاطر این راه جانم را فدا کنم. در شهادت من خم به ابرو نیاورید، چنان چه زینب صبر کرد صبر کنید، برای من گریه نکنید، به یاد ابا عبدالله الحسین، به یاد علی اصغر حسین(ع) باشید ... .

صحبت محسن را فراموش نکنید، سینه زنی بکنید برای حسین، به یاد سینه زنی های محسن که به قول امام هر چه داریم از همین سینه زنی هاست. خوب بیش از این وقت گرانبهایتان را نمی گیرم.

اگر جنازه ی من پیدا نشد بی تابی نکنید و اگر پیدا شد جنازه ی این بنده ی حقیر را از مسجد توکّلی تشییع کنید و در دار الرّحمه در قطعه ی شهدا در نزدیکی محسن و بقیه ی شهدا مرا دفن کنید تا شاید محسن و بقیه ی شهدا در روز قیامت مرا شفاعت کنند و اگر مقدور بود مرا سیّد علی محمّد دستغیب در قبر بگذارند و خود آقای دستغیب تلقین را بخواند.

ضمناً یادتان نرود قبل از گذاشتن من درون قبر ان شاء الله 10 مرتبه دعای فرج «إلهی عظم البلاء ...» را بخوانید و بعد مرا دفن کنید و البته اگر مراسم تشییع من در شب صورت بگیرد چه بهتر.

مسأله ی دیگر این است که برادرزاده و خواهران من و همه ی دوستان و آشنایان، شما حقّ زیادی بر گردن من دارید و اگر مرا حلال نکنید من روز قیامت با روی سیاه نمی توانم سوی محشر بیایم، پس به خاطر خدا از حقّ خود بگذرید، ان شاء الله که خدا به شما اجر عظیمی عنایت فرماید و مرا حلال کنید و برایم دعا کنید.

ضمناً تمامی اموالم را به دست .......... می سپارم تا خود به نفع اسلام و مسلمین آنها را خرج کند. از همگی التماس دعا دارم، ضمناً از بد خطّی مرا ببخشید، زیرا وصیت نامه را سریع نوشتم. والسّلام

مصطفی اسداللّهی زوج

23 / 11 / 62

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد