شیرینی شهادت
شهید محسن رجبی در 19 آذرماه سال 1345 هجری شمسی در شیراز در خانوادهای مذهبی و پایبند به اعتقادات دینی پا به عرصه وجود گذاشت.
در ماههای اول زندگی بسیار ناآرام بود به حدی که باید او را در کوچه گردش میدادند تا بخوابد! روزی یکی از خانمهای باتجربه میگوید این کودک چیزی از خدا میخواهد که تا آن را نگیرد آرام نمیشود. در سن پنج سالگی به خاطر شغل پدر مجبور به هجرت به شهر اصفهان میشوند به مدت یکسال با خانواده در آن شهر باصفا میمانند و به خاطر آب و هوای آن محل و اهالی آنجا این مدت پرخاطرهترین سال زندگی او و خانواده میشود.
محسن علاقه زیادی به برق و تعمیر و ساختن وسائل برقی داشت به طوری که در آن زمان با وسائل خیلی ساده، لوازم برقی جالبی میساخت. در تعمیر وسائل برقی مهارت زیادی به دست آورده بود. محسن تابستانهای عمر خود را به یادگیری کارهای ساختمانی برقی و غیره میگذراند. با اینکه علاقهای به کار پدر که موزائیکسازی بود، نداشت بعضی اوقات در کارگاه پدر مشغول کار میشد. هیچگاه وقت خود را به بطالت نمیگذراند. زمان وقوع انقلاب اسلامی شهید محسن رجبی 11 سال بیشتر نداشت اما به همراه خانواده در راهپیماییها شرکت میکردند و شعارهای دندانشکن و کوبنده علیه رژیم میداد.
سال سوم جنگ محسن با اینکه سال سوم راهنمایی بود در بسیج 20 میلیونی ثبتنام کردند و برای اولین بار به جبهه رفت. در جبهه تعمیر وسائل مخابراتی و برقی را انجام میداد. یکبار زخمی شد و به پشت جبهه منتقلش کردند. بعد از بهبود تصمیم گرفت درسش را ادامه دهد. اما بعد از یکسال از تصمیم خود منصرف شد و به عنوان پاسدار وظیفه به جبهه رفت و به جهاد خود ادامه داد. چند ماهی از خدمتش نمیگذشت که برای آخرین بار به مرخصی آمد.
این بار محسن شیرینی شهادت خود را هم میخرد و به خانواده میدهد. دل پدر را نسبت به خود راضی میکند به او قول میدهد بعد از خدمتش در کارگاه کار کند. خلاصه در آخرین مرخصی از همه اقوام و خویشان و دوستان خداحافظی میکند و راهی جبهه میشود. تابستان 1364 تابستان خیلی گرمی بود. روز 21 تیرماه سال 1364 محسن با شرکت در عملیات قدس 3 به عنوان بیسیمچی پس از تحمل 46 ساعت تشنگی به همراه دوستانش به شهادت میرسد و در 26تیر ماه 1364 در گلزار شهدا در کنار شهیدان به خاک سپرده میشود.