صدای رگبار و انفجار به گوش می رسد. بی سیم چی می رود و سراغ ترکی را می گیرد. او را نشان می دهند به او نزدیک شده و می گوید: « آقا تماس گرفتند که بچه تون مریضه، برای درمانش خانواده به حضور شما نیاز دارند گفتند هر طور شده چند روی مرخصی بیاین .»
حسینعلی کمی فکر کرد و آهی می کشد و می گوید: اگه باز تماس گرفتند از طرف من پیغام بده نمی توانم.
اما امکان داره بچه تون تلف بشه
نه نمی شه، خودت می دونی عملیات نزدیکه، نمی تونم برگردم . برادرم هست. اینجا به حضور من بیشتر نیازه. خدا اگه بخواد اونو حفظ می کنه.