زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی نامه جانباز شهید دفاع مقدس علی خوش لفظ + تقریظ مقام معظم رهبری بر کتاب ایشان "وقتی مهتاب گم شد"

سردار شهید علی خوش لفظ از نیروهای اطلاعات و عملیات لشکر 32 انصار الحسین علیه السلام استان همدان، هشتم آبان ماه سال 1343 در محله کمال آباد همدان و در خانواده‌ای مذهبی و انقلابی به دنیا آمد.
پدرش آقا اسدالله راننده کامیون بود و از این طریق روزی حلال کسب می‌کرد. سال‌های کودکی را در کنار بازی‌های کودکانه، در جلسات قرآن و هیات‌های مذهبی سپری کرد تا از همان کودکی روح و جانش با مکتب اهل بیت جلایی دوچندان گیرد.
سال‌های درس و مدرسه را با شعارهای انقلابی و شرکت در راهپیمایی‌ها و فعالیت‌های مبارزاتی علیه رژیم پهلوی پشت سر گذاشت و یکی از نوجوان‌های فعال روزهای انقلاب بود که با دوستان و هم محله‌ای‌های خود در راه پیروزی انقلاب گام برداشتند.
در وقایع مهم انقلاب در همدان از جمله حماسه 30 مهر دانش آموزان همدان در سال 1357 که منجر به شهادت تعدادی از انقلابیون همدان شد، مراسم انقلابی تشییع پیکر مطهر آیت الله ملاعلی معصومی همدانی، واقعه جلوگیری از حرکت تانک‌های نظامی از کرمانشاه به تهران و راهپیمایی یکصد هزار نفری همدان حضور داشت و توزیع اعلامیه در مدارس و پایین کشیدن عکس شاه از سر در کلاس‌های درس، فعالیت روزانه او و دوستانش شده بود.
با آغاز جنگ تحمیلی و پس از سال‌ها خدمت به محرومین و مستضعفین در گروه‌های جهادی و مردمی، با وجود این‌که به دلیل سن کم، بارها از حضورش در جبهه ممانعت شده بود، درس و مدرسه را رها کرد و به عنوان نیروی داوطلب بسیجی روانه جبهه‌های نبرد حق علیه باطل شد و در مناطق عملیاتی حضور یافت. در اولین اعزام، روانه جبهه‌های غرب شد و در مناطق عملیاتی مریوان خدمت کرد.
از همان ابتدا با سردارانی چون حاج احمد متوسلیان، علی چیت سازیان، علی شاه حسینی، حبیب مظاهری، علیرضا ناهیدی، رضا چراغی، حسین قجه‌ای، احمد بابایی، حاج حسین همدانی، اسماعیل شکری موحد، جعفر مظاهری، علیرضا حاجی بابابی و محمود شهبازی آشنا شد و تحت تاثیر مرام و روحیه شهادت طلبی و ایثارگری آنها قرار گرفت.
برای اولین بار در مناطق عملیاتی سر پل ذهاب به نیروهای اطلاعات و عملیات و شناسایی پیوست و پس از مدت کوتاهی به یکی از نیروهای زبده این واحد تبدیل شد به طوری که در عملیات قراویز و در کنار سردار شهید حبیب مظاهری، مسئولیت هدایت نیروهای همدانی را به عهده داشت.
در سال‌های دفاع مقدس دلاورانه در مسئولیت‌های مختلف ایفای نقش کرد و در گمنامی تمام، حماسه‌ها از خود بر جای گذاشت.
بارها و بارها مجروح و زخمی شد اما مصمم‌تر از قبل حتی پیش از اینکه زخم‌هایش التیام یابد دوباره در جبهه‌ها حاضر می شد.
به گفته دوستانش دوازده بار به صورت جدی مجروح شد که راهی جز بستری در بیمارستان نداشت و حتی به شدت مورد حمله شیمیایی قرار گرفت اما تا آخرین روزهای جنگ همچنان دلاورانه ایستاد و از اسلام و انقلاب و میهن خویش دفاع کرد.
سال‌های پس از جنگ را با درد و رنج بسیار سپری کرد و در این سالها، همسر فداکار و دو فرزند بزرگوارش دردهایش را التیام می‌بخشیدند و در کنار دوستان و رزمندگان همدان، سنگ صبور سال‌های بی قراری و جدایی علی خوش لفظ از یاران و همرزمانش بودند.
کتاب زندگی نامه این شهید بزرگوار به همت همرزمش حمید حسام با نام "وقتی مهتاب گم شد" به زیبایی به رشته تحریر درآمد و مورد توجه و عنایت ویژه مقام معظم رهبری قرار گرفت.

رهبر معظم انقلاب پس از خواندن کتاب, بر این کتاب تقریظ کردند. امام خامنه ای در این کتاب مرقوم کردند:«بسم‌الله‌الرّحمن‌الرّحیم

بچّه‌های همدان؛ بچّه‌های صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی‌ادّعا؛ یاران حسین(علیه‌السّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور .. و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دل‌های روشن، همّت‌ها و عزم‌های راسخ؛ بصیرت‌ها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمه‌ این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت می‌کند و آتش شوق را در آن سرکش‌تر می‌سازد.

راوی خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزرده‌ او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه‌دیدگان است. بر او و بر همه‌ آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ انشاء‌الله. 95/10/18

درباره‌ نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمه‌ کتاب یک غزل به تمام معنی است. 95/10/18»

پیام تبریک و تسلیت امام خامنه‌ای به مناسبت شهادت علی خوش‌لفظ

بسم الله الرحمن الرحیم
جانباز عزیز آقای علی خوش‌لفظ به لقاءالله پیوست و اجر ده‌ها سال درد و رنج جانبازی را به جایگاه والای شهادت فی سبیل‌الله پیوند زد.
سلام و رحمت خدا بر این شهید عزیز که در هنگام زندگی نیز شهید زنده نامیده شد و درنگ سالها پس از دفاع مقدس، پاداش عظیم صابران را به او هدیه کرد. به روان پاک او درود میفرستم و به بازماندگان گرامی‌اش تبریک و تسلیت میگویم.
سید علی خامنه‌ای
۱۳۹۶/۹/۲۹  


حرف‌های خوش‌لفظ از دیدارش با رهبر معظم انقلاب و سختی‌هایی که در سال‌های پس از جنگ کشیده را در ادامه می‌توانید بخوانید:

*تسنیم: بسیاری از جانبازان آرزو دارند که با مقام معظم رهبری دیدار کنند. وقتی به شما بعد از مدت‌ها این دیدار دست داد و به شما اطلاع دادند که چنین دیداری دارید، چه حسی داشتید؟

اصلاً باورم نمی‌شد که رهبر عزیزم از بنده حقیر دعوت به عمل آورده باشند. انگار در رؤیا به سر می‌بردم. برای این دیدار لحظه‌شماری می‌کردم. به‌علت کسالتی که دارم، با تعدادی از نویسندگان که حدود 10 نفر می‌شدیم، با آمبولانس از همدان عازم تهران شدیم. در بیت مقام معظم رهبری ساعت 16:30 پنجشنبه، شانزدهم دی‌ماه، در انتظار دیدن ایشان به سر می‌بردیم که حضرت آقا وارد شدند، بی‌اختیار اشک از چشمانم جاری می‌شد، سؤال فرمودند "خوش‌لفظ تویی؟" و مرا در آغوش گرفتند. حس بسیار خوبی داشتم. آرامشی به من دست داد که غیر قابل وصف است. تمام‌ دردها و آلامم تسکین پیدا کرد و به آرزوی دیرینه‌ام که آرزوی تمام رزمندگان و جانبازان بود، رسیدم.

با ایشان درباره موضوعات مختلف صحبت کردم. رهبر معظم انقلاب فرمودند که در کتابخانه ایشان چند صد جلد کتاب وجود دارد و همان‌طور که قدم می‌زدند، چشم مبارکشان به کتاب «وقتی مهتاب گم شد» می‌افتد، ابتدا مقدمه را می‌خوانند و بعد مشتاق می‌شوند کتاب را تا آخر بخوانند. ایشان خطاب به من فرمودند که "بدون ریش و در پانزده‌سالگی به جبهه رفتید و با ریش پیش ما آمدید". تمام جزئیات کتاب را ایشان به‌ذهن داشتند و یادآوری می‌کردند. از فوت برادرم که او هم رزمنده بود تا شهادت برادر کوچکم، جعفر و بسیاری از موارد دیگر را که نویسنده محترم، سردار حسام در کتاب نوشته بود، همه را متذکر می‌شدند.

سپس ایشان تقریظی با دست مبارکشان در کتاب نوشتند و این سرباز بی‌مقدار را شرمنده فرمودند. دست‌نوشته ایشان روح تازه‌ای در من دمید. تن رنجورم جان دوباره‌ای گرفت. ایشان به آقای امیری اسفندقه فرمودند که "اگر شما این کتاب را بخوانید، می‌توانید 10 غزل و قصیده از این کتاب بسرایید". ایشان چندبار بنده را در آغوش گرفتند و چفیه، انگشتر و تسبیح مبارکشان را به حقیر هدیه دادند که بهترین و مهمترین هدیه‌ای بود که در عمرم گرفته بودم. عرض کردم "آقا، دعا کنید شهید بشوم"، آقا فرمودند "ان‌شاءالله 120 سال عمر کنید". عرض کردم "آقا، دردهایم زیاد است"، فرمودند "چندتا بچه دارید و چرا نیاوردید؟" جواب دادم "آقا، مرا تنها دعوت کردند"، مسئولان گفتند که ملاقات خصوصی و با تعدادی از نویسندگان است. مقام معظم رهبری یکی از کارکنان بیت را صدا زدند و فرمودند که برای خانواده من دیداری دیگر در وقت نماز در نظر بگیرند. این دیدار بیش از دو ساعت طول کشید.

با تفقدی که مقام معظم رهبری داشتند و اشتیاق خانواده‌ام برای دیدار با ایشان، خیلی خرسند شدم از اینکه خانواده‌ام که در تمام درد و رنج‌ها و بیماری‌ام لحظه به لحظه شریک من بوده و خیلی برایم زحمت کشیده بودند، از این توفیق بی‌نصیب نماندند.

*تسنیم: گویا دیداری دیگر نیز با حضور خانواده شما برگزار شد. درباره دیدار دوم بفرمایید، در این دیدار چه گذشت؟

وقتی خبر ملاقات با مقام معظم رهبری را به خانواده‌ام دادم، از شوق دیدار اشک‌هایشان جاری شد و بی‌صبرانه منتظر روز دیدار شدند. بالاخره یکشنبه، 26 دی ماه سال جاری، دیدار و ملاقات مجدد بنده به‌همراه خانواده‌ام (همسرم، مادرم، دو تن از فرزندانم، خواهرهایم، داماد و شوهرخواهرم) میسر شد. تنها دخترم که دانشجوی ترم آخر دندانپزشکی دانشگاه تهران است، به‌خاطر تداخل امتحانش با ساعت دیدار نتوانست همراه با ما حضور پیدا کند.

ابتدا فکر می‌کردم حداقل این‌بار خانواده‌های دیگر ایثارگران حضور داشته باشند، اما ظاهر امر نشان می‌داد تنها من و خانواده‌ام میهمان ایشان هستیم. در این فاصله با چای از ما پذیرایی شد؛ چای در استکان و نعلبکی‌هایی  سنتی و قدیمی.

مقام معظم رهبری که وارد شدند، همگی صلوات فرستادیم. همان حس و حال دیدار اول به‌سراغم آمد. می‌دانستم درون خانواده‌ام چه می‌گذرد. بعد از سلام و علیک مختصری، نماز ظهر و عصر را به‌امامت ایشان اقامه کردیم. بعد از نماز به اتاق رهبر معظم انقلاب راهنمایی شدیم؛ اتاقی کوچک با مبلمانی ساده با میزی که چند برگ کاغذ، دفتر و کتاب روی آن بود.

رهبر معظم انقلاب که آمدند ایشان را در آغوش گرفتم و همدیگر را بوسیدیم. جان دوباره‌ای گرفتم. آشوب دلم از بین رفت. پسر کوچکم محمدصالح که از هنگام حرکت و عزیمت به تهران معلوم بود دل توی دلش نیست، با دیدن حضرت آقا جلو رفت. آقا ایشان را بوسید. به آقا گفت: "رهبر عزیزم! من سلامتی شما را از خدا و امام زمان(عج) خواستارم. آرزوی دیدن شما را داشتم".

مقام معظم رهبری با تک‌تک اعضای خانواده سلام و احوالپرسی کردند و سؤالاتی می‌پرسیدند. ایشان به همسرم گفتند که "شما همسر آقای خوش‌لفظ هستید؟" همسرم جواب مثبت دادند. بعد ایشان خطاب به مادر و همسرم  فرمودند که اگر مادران و همسران می‌خواستند گریه و زاری کنند و همسران رزمندگان مانع رفتن عزیزانشان به جبهه می‌شدند، سرنوشت مملکت به‌غیر از این می‌شد. ایشان با اشاره به مقاومت و صبر خانواده‌های رزمندگان در دوران دفاع مقدس نکاتی را در این رابطه فرمودند و تأکید داشتند که صبوری مادران و همسران رزمندگان بود که این عزیزان را راهی جبهه‌ها می‌کرد و این خود تشویقی برای مادرها و همسران دیگر رزمندگان بود. در آخر نیز فرمودند که "خدا را در نظر داشته باشید، خدا جواب صبر شما را می‌دهد" (صحبت‌های مقام معظم رهبری تلویحاً ذکر شده است).

صدای گریه خواهرهایم را می‌شنیدم. هیچ کس قدرت و توان صحبت و درددل نداشت. همه آنها حرف‌هایی داشتند که به رهبرشان بزنند. همسرم حتی نتوانست از ایشان برای تسبیحی که اهدا کرده بودند، قدردانی کند. همسرم بعد از آن جلسه بارها گفته است که انگار در رؤیا بوده است. رهبر معظم انقلاب با پسر و دامادم نیز صحبت کردند و از امورات روزانه، کارها و تحصیلاتشان سؤالاتی کردند. سپس ایشان درباره کتاب «وقتی مهتاب گم شد» صحبت فرمودند و اشاره کردند که مطالب مفصلی در مورد این کتاب نوشته‌اند.

خدا را سپاس می‌گویم که این چنین توفیقی نصیب من و خانواده‌ام شد. با وجود گذشت چند سال از اتمام جنگ، ایشان سربازان باوفا و جانبازان را فراموش نکرده‌اند.

*تسنیم: آقای خوش‌لفظ، شما جانباز 70درصد هستید. بعد از تحریم‌ها جانبازان به‌ویژه جانبازان شیمیایی با مشکلات بسیاری در زمینه دارو و تهیه آن مواجه شدند. شما چقدر با این قبیل مشکلات دست و پنجه نرم کردید؟ آیا رفع تحریم‌ها در این زمینه اثری گذاشته است یا خیر؟

به‌خاطر بحث درمانی‌ام و اینکه به مراکز درمانی نزدیک باشم مجبور شدیم به‌سختی آپارتمانی را در محدوده خارج از تهران اجاره کنیم و برای اقوام و دوستان که در مدت بیماری‌ام نشان دادند چقدر لطف دارند، مزاحمت ایجاد نکنیم. بیماری که شیمی‌درمانی می‌کند، به‌خصوص در نوع  بیماری من، بعد شیمی‌درمانی حال مساعد روحی و جسمی ندارد و فضای اسکانش حدالمقدور باید استریل و پاک باشد؛ به همین دلیل بهتر بود تا اجاره‌نشین تهران شویم تا ابراز دردها، ناخوش‌احوالی، بی‌حوصلگی‌ها و بهانه‌های پی‌درپی‌ام فقط در خانه‌ خودم و  برای خانواده‌ام، به‌ویژه همسرم که سنگ صبور همیشگی‌ام است، باشد.

*تسنیم: مرکزیت امکانات برای درمان جانبازان شیمیایی در تهران قرار گرفته و جانبازانی که در شهرهای دیگر هستند، مشکلات عدیده‌ای دارند. بحث رفت و آمد و آلودگی هوای تهران، بر این مشکلات افزوده است. در رابطه با مشکلاتی از این دست توضیح بفرمایید.

زندگی در تهران مشکلات خودش را دارد. رفت‌وآمد برای همسرم سخت است و محمدصالح، پسرم هم دانش‌آموز است؛ به همین دلیل ترجیح دادیم دوباره به همدان برگردیم و منزل اجاره‌ای تهران را داشته باشیم. برای روزهای معالجه و ویزیت تهران هستیم. هرچند رفت و آمد و پرداخت اجاره سخت است، اما خدا را شاکریم.

تهیه دارو مخصوصاً داروهای شیمی‌درمانی که طی چند دوره استفاده کردم بسیار سخت بود. گاه پیش می‌آمد همسرم ساعت‌ها از این داروخانه به داروخانه دیگر می‌رفت تا یکی از این داروهای خاص را پیدا کند. در ماه مبارک رمضان با زبان روزه و در گرمای تابستان این سختی چند برابر می‌شود. یقین دارم این مصائب و مشکلات امتحانی از جانب خداست و از او می‌خواهم به ما توان بدهد تا سربلند باشیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد