گفتوگوی فارس با «یوسف افضلی» یکی از دوستان سردار شهید قاسم سلیمانی و معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات
ایشان با پسرخالهاش احمد سلیمانی که در دوران جنگ به شهادت رسید، برای برادر کوچکترش سهراب سلیمانی یک ساعت خریده بودند. به او میگفتند: «اگر ساعت ۵ صبح بلند شوی و آن را کوک کنی، این ساعت خراب نمیشود». سهراب هم ساعت ۵ صبح ساعت زنگی را کوک میکرد تا بیدار شود. او ساعتش را کوک میکرد تا خراب نشود! بعد که بیدار میشد، حاج قاسم میگفت: «حالا بلند شدی نماز صبح را هم بخوان». با این شیوه امر به معروف میکرد و همه را به نماز اول وقت تشویق میکرد.
سردار سلیمانی در نوجوانی ورزشکار بود و ورزشهای رزمی انجام میداد. قبل از انقلاب هم در برنامههای فرهنگی انقلابی فعال بود. اولین بار که عکس امام را به رابر آوردند، من دوران راهنمایی بودم. حاج قاسم عکس امام را بین مردم پخش میکرد. دوران دبیرستان هم به کرمان آمدیم و آن دوران خانواده نزدیک ما نبود. حاج قاسم در آن زمان تظاهرات مردمی انقلابی را مدیریت میکرد و ما هم در این تجمعات حاضر میشدیم. در زمانی که مجسمه آریامهر را در میدان آزادی کرمان، پایین میآوردیم، با ساواک بحث شد و چند نفر از جمله بنده بازداشت شدیم. حاج قاسم از اینکه ساواک او را بگیرد، ترسی نداشت، تا جایی که قبل از انقلاب هم ساواک وی را گرفت و بعد از پرس و جو آزادش کرد. او نقش مؤثری در پیروزی انقلاب داشت.
سال ۶۰ بود که به دلیل علاقه به انقلاب وارد سپاه رابر و بعد لشکر ثارالله شد. از ویژگیهای جنگی این سردار رشید اسلام میتوان به شجاعت اشاره کرد. فرمانده راهبری و متفکر بود و از شهدا میخواست که بتواند در این مسیر هم به شهادت برسد که به آرزویش رسید.
حاج قاسم بعد از پایان جنگ ایران و عراق هم مسؤول امنیت شرق کشور شد. در آن دوران به اشرار منطقه اماننامه داد و آنجا را پاکسازی و اشرار را مجبور به تسلیم کرد. به خاطر اینکه به اشرار اماننامه داده بود، حتی وقتی به دادگاه میرفتند، پیگیری میکرد که کارهای قضایی صورت نگیرد و اگر هم اتفاق میافتاد، تلاش میکرد که تبرئه شوند و مشکلی برای آنها ایجاد نشود. بعد از آن هم که امنیت برقرار شد، علمدار مقاومت و پرچمدار ستاد بازسازی عتبات شد.
گفتوگوی فارس با «یوسف افضلی» یکی از دوستان سردار شهید قاسم سلیمانی و معاون فرهنگی ستاد بازسازی عتبات را بخوانید و ببینید سردار شهید و نامآور کشورمان در بازسازی عتبات چه نقش اساسی و مهمی ایفا کرده است.
زمانی که مسؤولیت بازسازی عراق را به حاج قاسم دادند، پس از تشرف به نجف اشرف تصمیم میگیرد که حرم امیرالمؤمنین (ع) را زیارت کند. تعریف میکرد که وقتی سمت حرم میرود، در حرم بسته بود و با پیگیری خدام در را باز کردند و وارد حرم میشود. وقتی سمت ضریح میرود، میبیند روی ضریح گرد و غبار است. دلش میشکند و با دیدن این غربت تصمیم میگیرد که ستاد بازسازی عتبات را راهاندازی کند. این ستاد تشکیل شد و هماکنون با کمکهای مردمی ۱۵۰ پروژه بازسازی و مرمت انجام شده است؛ به طوری که احداث صحن حضرت زهرا (س) با متراژ ۲۲۰ هزار متر مربع و صحن حضرت زینب (س) با متراژ ۱۳۵ هزار مترمربع، توسعه حرم کاظمین و این اواخر توسعه حرم سامرا از جمله طرحهای ستاد بازسازی عتبات در عراق به شمار میرود.
توصیه شهید سلیمانی برای بازسازی عتبات در آشوبهای عراق
نظر سردار سلیمانی درباره انجام طرحهای عمرانی ستاد بازسازی عتبات در زمان آشوبهای عراق چه بود؟
حدود ۲۰ روز قبل از شهادت سردار سلیمانی در جمع خانوادگی که بودیم با توجه به وضعیت عراق از ایشان پرسیدم که با این اوضاع عراق باید چه کنیم؟ ایشان گفت: «یک روز هم نباید این اقدامات تعطیل شود. این کار برای اهل بیت (ع) است و ماندگارترین کار این است که توسعه و بازسازی حرمها ادامه یابد و برای حضور زائران آماده شود، به ویژه برای اربعین که آغاز تمدن اسلامی به شمار میرود». در ستاد بازسازی هم که صحبت میکرد، این ستاد را یک عمل کوثرانه و صدقه جاریه میدانست و ارزش زیادی برای آن قائل بود.
سختترین مبارزه حاج قاسم در عراق/ نگران بود به حریم اهل بیت (ع) اهانت شود
ستاد بازسازی عتبات در دوران داعش نیز در عراق فعالیت و اقدام به بازسازی اعتاب مقدس عراق میکرد. سختترین روزهای ستاد بازسازی عتبات برای سردار سلیمانی چه زمانی بود؟
وقتی داعش، به سامرا حمله و به گنبد حرم امامین عسکریین (ع) تعرض کرد، بچههای ستاد بازسازی با تفنگ با داعش مبارزه کردند. به ویژه در بَلَد که رو در رو برای دفاع از مقدسات در خط مقدم بودند. بچههای ستاد هم روحیه مقاومت و دلاوری داشتند. یادم است سردار سلیمانی تعریف میکرد که سختترین مبارزه ایشان در عراق، همان زمان در مسیر بغداد تا سامرا بوده است، به طوری که در جنگ با داعش و تکفیریها در بلد و سامرا مثل اسفند روی آتش بود که مبادا اهانتی به حریم ائمه اطهار (ع) شود.
همه مسؤولان میروند برای عکس گرفتن!
اوایل سال جاری که سیل به استانهای مختلف خسارت وارد کرده بود، موکبهای مردمی ستاد بازسازی عتبات به دستور سردار سلیمانی به یاری سیلزدگان شتافتند. این اتفاق چگونه عملیاتی شد؟
آن زمان که سیل رخ داد، روز جمعه بود که به اتفاق آقای پلارک جلسه اضطراری داشتیم تا ساماندهی صورت گیرد. آقای پلارک به منزل سردار زنگ زد و گفت سیل آمده، نمیخواهید بروید؟ حاج قاسم به شوخی گفت: «همه مسؤولان میروند برای عکس گرفتن». بعد اطلاعیه داد که موکبهای اربعینی به کمک سیلزدگان بروند و ما هم بخشنامه به استانها زدیم تا موکبها به مناطق سیلزده اعزام شوند. در دوران خدماترسانی موکبها در شهرهای سیلزده بیش از ۷.۵ میلیون پرس غذای گرم بین سیلزدگان طبخ و توزیع شد. موکبها علاوه بر تغذیه، اقدام به خدمترسانی در حوزههای قالیشویی و تعمیر وسایل برقی منازل حتی خودروهای مردم کردند.
سردار سلیمانی تعریف میکرد: زمانی خدمت حضرت آقا رسیدم. رهبر معظم انقلاب فرمودند که «خوشحالم که موکبها به کمک مردم سیل زده رفتند»، این موضوع نشان میداد مقام معظم رهبری هم از این اقدام خرسند بودند.
پرچم سردار سلیمانی در ستاد بازسازی عتبات برافراشته خواهد ماند
اوضاع ستاد پس از شهادت سردار سلیمانی به عنوان پرچمدار این ستاد چگونه خواهد بود؟
تمام نیروها و کارکنان ستاد، نگران و داغدار هستند. حتی یک روز هم پرچمی که ایشان برافراشتند، پایین نخواهد آمد و توصیه شده که کارها با جدیت پیگیری شده و به ثمر بنشیند. درباره وضعیت مشارکتها هم با توجه به وضعیت اقتصادی مردم ـ خدا را شکر ـ روند خوبی داشته و در هشت ماهه اول حدود ۶۵ درصد تعهدات استانها محقق شده است. این امر در حالی است که سقف تعهدات استانها هر سال هم درصدی نسبت به سال قبل رشد دارد. امیدواریم امسال هم شاهد رشد مشارکتها باشیم.
برخی میگویند مردم فقیر هستند و جهیزیه ندارند و ... چرا به جای کمک به آنها به بازسازی عتبات کمک میکنید. در این باره چه پاسخی میشود داد؟
در پاسخ به این شبهات و سوالات باید بگوییم، همین افراد فقیر بیشتر برای بازسازی و توسعه عتبات کمک میکنند؛ به طوری که در یک شهر که بسیاری هم تحت نظر کمیته امداد هستند، مشارکت بیشتری داریم. به طور مثال، میانگین سرانه هر فرد در استان خراسان جنوبی ۵ هزار تومان است که این نشان دهنده مشارکت بالای آنها است.
سردار سلیمانی در ایثار و گذشت بسیار ثروتمند بود
آقای افضلی! شما یکی از دوستان خانوادگی سردار سلیمانی بودید. از نحوه آشنایی و خاطراتتان با آن شهید بگویید.
من و حاج قاسم، اهل یک دیار یعنی شهرستان رابر استان کرمان بودیم و از نوجوانی با هم ارتباط داشتیم. در اینجا میخواهم به نکته مهمی اشاره کنم. برخی رسانهها مدعی میشوند که سردار سلیمانی از یک خانواده فقیر بود، اما من این امر را تکذیب میکنم و میگویم شهید سلیمانی از نظر احساس، گذشت، ایثار و امر به معروف بسیار ثروتمند بود و برای دفاع از میهن و اسلام از هیچ کوششی دریغ نمیکرد.
حاج قاسم سلیمانی نگاهش را به حسین و زینبم دوخت و گفت: «من قول میدهم تا چند ماه آینده پیکر و نشانی از پدرتان به دست شما میرسد خیالتان راحت باشد.»
همسر شهید «سعید انصاری» را امشب در اولین شب شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی در مجموعه شهدای انقلاب واقع در بهارستان ملاقات میکنیم. محفلی که امروز به یاد شهید سردار سلیمانی برگزارشده است. «فاطمه جعفری» همسر شهید انصاری میگوید: «امشب دورهم جمع شدهایم. مثل یک خانواده بزرگی که پدر ازدستدادهاند شاید که دل فرزندان و خانوادههایمان باهم نشینی کنار یکدیگر کمی آرام بگیرد. ما که درد یکدیگر را خوب میفهمیم. درد فرزندانمان را خوب میفهمیم. فرزندان شهیدی که ایماندارند یکبار دیگر پدر از دست دادند.»
انتظار داغمان کرد
فاطمه جعفری درحالیکه قاب عکسهای همسر شهیدش «سعید انصاری» را یکی بعد از دیگری کنار هم میچیند میگوید: «گوشبهزنگ بودیم تا دیدار خانواده شهدا با سردار سلیمانی هماهنگ شود. طی سالهای گذشته در فصل پاییز این دیدار دستهجمعی خانوادههای شهید مدافع حرم با حضور سردار سلیمانی شکل میگرفت اما امسال خبری نشده بود. پرسوجو میکردیم و فرزندانمان بیتاب بودند. این را همسران شهدای مدافع حرم میگفتند هر جایی که دورهم بودیم یا در کانال گروهی پیام میگذاشتیم. اصلاً فکرش را نمیکردیم که در دلتنگی، این خبر را بشنویم. فکرش را نمیکردیم که انتظار دیدار او به غم فراغ منتهی شود. اگرچه شهادت آرزویش بود اما فرزندان ما بار دیگر گریستند. کوچکترها باز به چادر مادرهایشان چنگ زدند و گریه کردند و بزرگترها بندهای پوتین رزمشان را محکمتر کردند.»
همسر شهید انصاری میگوید: «آخرین بار که حاج قاسم سلیمانی را ملاقات کردیم. مراسم تقدیر از خانواده شهدای مدافع حرم بود اصلاً خبر نداشتیم که قرار است ایشان هم در مراسم شرکت کنند البته همیشه اینطور بود به دلایل امنیتی حضور ایشان تا لحظه آخر از همه پنهان بود.»
فرزندان ما دلخوش به او بودند
فاطمه جعفری نگاهش را از قاب چهره همسر شهیدش برنمیدارد و ادامه میدهد: «همه میدانستند بهمحض اینکه حاج قاسم سلیمانی وارد جلسه شود نظم برنامه به هم میخورد. همیشه فرزندان خانواده شهدا میدویدند کنارش مینشستند انگار هرکدام پدرشان را ملاقات کرده باشند. چنان مهربانی داشت که بچههایی که تا آن لحظه آرام نشسته بودند دیگر حرف بزرگترها را گوش نمیکردند و سر جایشان نبودند. آن بار هم همین اتفاق افتاد. بااینکه سردار سلیمانی از انتهای سالن وارد شدند و بهآرامی دریکی از صندلیها نشستند تا نظم جلسه به هم نخورد؛ اما یکی از بچهها او را دید و با فریاد همان کودک که «حاج قاسم سلام»، تمام سالن غرق سلاموصلوات شد. دیگر هیچ شخصی حرفهای سخنران را نمیشنید. اوضاع که اینطور شد سخنران از سردار درخواست کرد که پشت تریبون تشریف ببرند. بچهها مهلت نمیدادند دوست داشتند که با او حرف بزنند عکس بیاندازند و گپ و گفت داشته باشند. راستش برای همه خانوادهها عادت شده بود که اینطور با سردار جلسه داشته باشند بدون هیچ تشریفاتی، فقط حرف بزنند و درد دل کنند. سردار بیشتر مراسم دیدار با خانواده شهدا را در روزهای جشن برگزارمی کرد تا دل بچههای شهدای مدافع حرم شاد شود. همه این را خوب میدانستند. اصلاً هر وقت مراسم ولادت بود بچههای ما دوست داشتند در کنار حاج قاسم باشند. حالا که ولادت حضرت زینب شده بود انگار دل همسران و فرزندان شهید گواهی میداد که مراسم دیدار نزدیک است اما، نمیدانستیم که قرار است اینجا جمعشویم و عزای نبودش را بگیریم و باهم بنشینیم تا کمی دلمان آرام شود.
سردار سعیدم را شناخت
همسر شهید انصاری همانطور که نفس عمیقی میکشد و تلاش میکند بغض اش را قورت دهد میگوید: «درهمان آخرین دیدار، پسرم حسین، کنار حاج قاسم نشست و من و دخترم زینب روبه رویش. حسین لباس رزم پوشیده بود درست شبیه به لباس پدرش. از حسین پرسید پسر کدام شهید هستی؟ حسین جواب داد شهید «سعید انصاری». حاج قاسم کمی در صورت حسین مکث کرد و گفت: «چقدر شبیه به پدرت سعید هستی!» پیشانی حسین را بوسید و گفت: «پدرت خیلی باهوش و باذکاوت بود.» بازهم پیشانی حسین را بوسید.
پیکر پدرم کی برمی گرده؟
زینب از حاج قاسم پرسید: «پیکر پدرم کی برمی گرده؟» چشمان حاج قاسم را نم اشک پر کرد و درحالیکه سعی میکرد اشکهایش را کنترل کند روبه زینب گفت: «به شما قول می دم هر طور شده پیکر پدرتان را برگردانم.» حسین و زینب چنان تحت تأثیر جمله او قرار گرفتند که زینب بار دیگر پرسید: «سردار شما مطمئن هستید؟ خیالمون راحت باشه؟» سردار سلیمانی که حالا نفس عمیقی میکشید زد روی شانه حسین و گفت: «به خواهرت بگو که مطمئن باشه بهزودی نشانی از پدرتان به شما می رسه.» از آخرین درخواست بچههایم هنوز ۳ ماه نگذشته بود که در اسفندماه سال گذشته استخوان جمجمه همسرم «شهید سعید انصاری» به خاک وطن بازگشت و زینب و حسینم آرام گرفتند.
اجقاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در اقدامی تروریستی به شهادت رسید اما زندگی این سردار بزرگ همراه با راز و رمزهایی بوده است که بخشی از آنها از زبان برادر کوچکتر این سردار فاتح بیان شده است.
به گزارش همشهری آنلاین به نقل از فارس، سردار قاسم سلیمانی در سال های اخیر به نامی تبدیل شده بود که لرزه بر اندام آمریکا و اسرائیل و داعش انداخت، سرداری که عکس او با برق نگاه پر صلابتش تصویر اصلی یکی از شمارههای مجله newsweek شده با تیتری تحت این عنوان: «ابتدا با آمریکا جنگید، الان در حال له کردن داعش است».
اما حالا این سردار فاتح و مقتدر جمهوری اسلامی ایران در اقدامی بزدلانه و تروریستی از سوی آمریکایی ها به شهادت رسید اما زندگی این سردار بزرگ همراه با راز و رمزهایی بوده است که بخشی از آنها از زبان برادر کوچکتر این سردار فاتح بیان شده است.
زندگی خصوصی این سردار ایرانی قطعاً برای خیلی از مردم به ویژه جوانهای ایرانی جالب توجه است، خبرگزاری فارس در سال ۹۴ گفتوگویی با برادر کوچک تر سردار سلیمانی درخصوص روحیات و نحوه زندگی انجام داده است که در زیر بار دیگر این مصاحبه که در تاریخ ۲ شهریور سال ۹۴ منتشر شده است را میخوانید.
سهراب سلیمانی، مدیرکل وقت زندانهای استان تهران میگوید: سردار سلیمانی تنها متعلق به خانواده ما نیست، حاج قاسم در خانواده ما متولد شده اما متعلق به خانواده ما نیست بلکه متعلق به کشور و مردم شیعه است.
اتفاقاً چندی پیش استاندار سابق کرمان ملاقاتی با پدر بنده داشته و به ایشان گفته بود میدانید پسرتان چقدر مشهور است و استکبار چقدر از او میترسد؟ پدرم گفته بود من از شما متعجبم که چنین حرفی میزنید، استاندار پرسیده بود چرا؟ پدرم گفته بود پسر من یک سرباز ولایت است آنها از اسلام میترسند نه از پسر من، حاج قاسم تنها یک نشانه از کشور اسلامی و شیعه است.
خانواده سلیمانی را پنج خواهر و برادر تشکیل میدهند، بزرگترین فرزند این خانواده یک خواهر ۶۰ ساله است، حاج قاسم فرزند وسط و سهراب سلیمانی هم برادر کوچک خانواده است. سلیمانی به روزهای ورود حاج قاسم به سپاه اشاره میکند و میگوید: پدرم کار کشاورزی میکرد و ما به نوعی عشایر محسوب میشویم البته من و حاج قاسم از استان کرمان کوچ کردیم.
من از سال ۷۶ زنجان بودم و سپس به کرمان رفتم و دوباره به تهران آمدم، حاج قاسم هم بعد از این که از لشکر ثارالله تودیع شدند به دستور حضرت آقا مسئولیت نیروی قدس را پذیرفتند. من تقریباً از کلاس پنجم پیش حاج قاسم بزرگ شدم و زمانی که ایشان در سازمان آب کار می کرد من و دو پسرخاله دیگرم چهار نفری در یک اتاق اجارهای زندگی میکردیم و من درس میخواندم.
وی در ادامه میگوید: آن زمان حاج قاسم در سازمان آب در بخش اداری کار میکرد و بعد به موضوع روابط عمومی پرداخت اما آدم ورزشکاری بود، حاج قاسم در کاراته دارای دان است و آن زمان هم در یک باشگاه پرورش اندام کار میکرد و جزء مربیان پرورش اندام بود.
ایشان ابتدا به عنوان پاسدار افتخاری وارد سپاه شدند، حاج قاسم یکی از گردانندگان اصلی راهپیماییها و اعتصابات کرمان در زمان انقلاب بود و زمانی که سپاه اعلام کرد نیرو میخواهد وی فوراً از سازمان آب به عنوان پاسدار افتخاری به سپاه رفتند.
پس از گذراندن دورههایی در یک عملیات به عنوان کرخه نور در اطراف حمیدیه اهواز به عنوان معاون یک گردان از کرمان اعزام شد و من هم که آن موقع دوم دبیرستان بودم به همراه حاج قاسم در این عملیات حاضر شدم، البته در آن عملیات ابتدا آقای مهاجری مدیرکل سابق زندان استانهای کرمان فرمانده گردان بود، کسی که باعث شد من به سمت سازمان زندانها و قوه قضاییه سوق پیدا کنم اما وقتی ایشان زخمی شد فرماندهی نیروها را حاج قاسم برعهده گرفت.
فاصله سنی من با حاج قاسم تقریبا ۷ سال است، حاج قاسم خیلی دوست داشت من منضبط باشم چون برادر فرمانده بودم و دیگران از من الگو میگرفتند اما چون سنم طوری بود که دوست نداشتم در چارچوب ضابطهها قرار بگیرم و در نهایت به خاطر بینظمیهایی که داشتم ایشان مرا دعوا کرد و من هم که آدم لجبازی بودم از سپاه بیرون آمدم، بعد آن پاسدار وظیفه شدم اما در اکثر عملیاتها همراه حاج قاسم بودم و در انتهای جنگ هم «پیک فرماندهی» خودش بودم چون پدرم گفته بود اگر شهید میشوید با هم شهید شوید.
سلیمانی در خصوص روحیات سردار سلیمانی میگوید: حاج قاسم خیلی وقت نمیکند به خانواده برسد اما بسیار آدم عاطفی است و حتی تا زمانی که نسبت به مسایل زندگی من اطمینان پیدا نکرد مرا رها نکرد، مدام من را کنترل میکرد چون من در سازمان زندانها کار میکردم و با زندانیان در ارتباط بودم حتی اگر یک موتور میخریدم تا اطمینان پیدا نمیکرد که چگونه آن را تهیه کرده ام راحت نمیشد، شاید به نوعی تمام زندگی اطرافیان ما را زیر نظر داشت تا خدای ناکرده به راه کج و آلوده کشیده نشویم.
برادر این ژنرال ایرانی میگوید که حاج قاسم مسئولیتهای زیادی داشت و حتی بعد از جنگ به منطقه شرق کشور آمد و ناامنیهایی را که در آن منطقه بود رفع کرد، الان هم علیرغم اینکه در نیروی قدس است و به سختی به زندگی خود میرسد اما توجهاش به اطرافیان کم نشده و به همین جهت هم به لطف خدا خانواده ما حاشیهای ندارد.
سلیمانی در خصوص شایعات مطرح شده مبنی براینکه پسر شهردار تهران (توضیح: سال ۹۴ محمدباقر قالیباف شهردار تهران بود) داماد حاج قاسم سلیمانی است، گفت: به هیچ عنوان این موضوع صحت ندارد، یکی از دخترهای حاج قاسم ازدواج کرده اما نه با پسر شهردار تهران! شایعه زیاد است، مثلا یک مدتی میگفتند که عماد داماد خانواده ما است در حالی که اینطور نبود، ارتباط عاطفی برقرار بود اما اینکه نسبت سببی یا نسبی داشته باشیم، اینگونه نبوده است.
من با حاج قاسم هم باجناق هستم و هم پسر حاج قاسم با دختر من ازدواج کرده که یک ماه پیش هم خدا نوه دو قلوی مشترکی نصیب ما کرد، حاج قاسم دو دختر و یک پسر دیگر هم دارد که مشغول تحصیل هستند.
سلیمانی درباره ارتباط عاطفی و خانوادگی سردار سلیمانی با عماد مغنیه میگوید: شهید جهاد مغنیه فرزند عماد بسیار آدم عاطفی، مهربان و باغیرتی بود و حتی در ایام فوت مادرم تقریباً جهاد در بسیاری از مواقع همراه حاج قاسم بود، برادرم به شدت با محافظ مخالف است و شاید الان دغدغه فرمانده سپاه هم بیشتر روی حفاظت از ایشان باشد.
عماد از ما که برادر حاج قاسم هستیم بیشتر از او محافظت میکرد و در فضاهای عمومی پشت حاج قاسم میایستاد که اگر خدای ناکرده تیری شلیک میشود به او اصابت کند نه به حاج قاسم، جهاد هم نسبت به برادرم تعصب داشت.
سلیمانی با اشاره به علاقه ویژه حاج قاسم به فرزندان شهدا، می گوید: آنقدر حاج قاسم به بچههای شهدا عشق می ورزد که گاهی بچههای خودش حسودیشان میشود، میزان رابطه ایشان با بچه های شهدا خیلی نزدیک است و برای حاج قاسم فرقی ندارد که فرزند شهید مربوط به کدام جناح است.
وی معتقد است که روابط خانوادگی و عاطفی در خانواده سلیمانی شدید است، سلیمانی میگوید: حاج قاسم خیلی آدم عاطفی است و تا کسی از نزدیک ایشان را نبیند باورش نمیشود چگونه شخصیتی دارد، ایشان فردی جدی اما بسیار مهربان و عاطفی است.
رهبر معظم انقلاب در فرمایشات اخیر خود به یک خصوصیت بارز و شاخص شهید سلیمانی که یکی از اصلی ترین و مهم ترین ویژگی های ایشان هم در حوزه گفتار وهم در عرصه عمل بود اشاره ای نکردند، نه از این جهت که معظم له اطلاعی از این مشخصه بارز شهید نداشتند بلکه بهتر از هرکسی رهبر معظم انقلاب به این ویژگی شهید واقف بودند اما از آنجا که این موضوع به شخص و جایگاه والای ایشان برمی گشت از اشاره مستقیم به آن خودداری فرمودند. آن موضوع اعتقاد قلبی و راسخ حاج قاسم به "ولایت فقیه" و مسئله ولایتمداری بالای ایشان بود آنچه در ذیل می آید تنها بخش کوچکی از جملات ارزشمند شهید سلیمانی راجع به جایگاه رفیع ولی فقیه است:
مردم! از من قبول کنید، من عضو هیچ حزب و جناحی نیستم و به هیچ طرفی جز کسی که خدمت میکند به اسلام و انقلاب تمایل ندارم. اما این را بدانید؛ والله! علمای شیعه را تماماً و از نزدیک میشناسم. الان 14 سال شغل من همین است. علمای لبنان را میشناسم، علمای پاکستان را میشناسم، علمای حوزه خلیج فارس را میشناسم. چه شیعه و چه سنی، والله! اشهد بالله! سرآمد همه این روحانیت، این علما از مراجع ایران و مراجع غیر ایران، این مرد بزرگ تاریخ یعنی «آیتالله العظمی خامنهای» است. من با خیلی از علمای شیعه مکاتبه و از نزدیک مراوده دارم و میشناسم آنها را، ارادت داریم. دنبال تبعیت مردم از آنها هستیم. اما اینجا کجا، آنجا کجا؟ بین ارض و سماء فاصله داریم.
در حکمت این مرد، در اخلاق این مرد، در دین این مرد، در سیاستشناسی این مرد، در اداره حکومت این مرد، دقت کنیم و در بازیهای سیاسی، مرزهای خودمان را تفکیک کنیم. آدمها میآیند و میروند. آن چیزی که مهم است اتصال ما به ولایت است. آنچه که مهم است، حمایت ما از این نظام است. (کنگره شهدای کرمان- 1389)
یونسی؛ معاون روحانی در امور اقوام و اقلیت های دینی : راه حفظ وحدتی که زیر تابوت سردار شهید قاسم سلیمانی به وجود آمده؛ به نظر من بهترین الگو خود قاسم سلیمانی است. یعنی مسئولین باید به مدل این سردار شهید عمل کنند. از سیاسیون و مردم کرمان بپرسید که آیا قاسم سلیمانی آنجا مرزبندی داشت؟ اولا، سردار شهید سلیمانی به معنای مصطلح امروزی؛ آدم جناحی نبود و جناح ایشان؛ جناح #انقلاب و #رهبری بود. ثانیا، ایشان فردی #ضد_فتنه بود و با ضدانقلاب داخلی و خارجی #مرزبندی روشن داشت. توهین فتنه گران به عکس ایشان شاهد این مدعاست. ثالثا، ایشان ضد آمریکا و ضد صهیونیسم بود و به آنها #اعتماد نداشت و امضای شان را #تضمین نمی دانست، به همین دلیل هم بود که جنایتکاران آمریکایی ایشان را شهید کردند. حالا اگر #مسئولان ما این موارد را آویزه گوش خود قرار دهند به آنها عمل کنند؛ مشکلات کشور تا حد مطلوبی حل خواهد شد. اما کو گوش شنوا؟ رئیس دولت که میگوید بدون نگاه به خارج؛ مملکت داری نمیداند.