«بدانید برای هر کسی کربلایی وجود دارد تا ما را با کربلا نیاموزند از این دنیا نمیبرند»؛ محمد مسرور، نخستین طلبه شهید مدافع حرم در استان فارس کربلای خود را در سوریه دیده بود که وهبوار تازه عروس خود را برای رسیدن به عشقی بالاتر رها کرد و در بهمن ماه 94 پس از آزادسازی شهرهای نبل و الزهرا به شهادت رسید. زهرا انجین شهریور...
طلبه شهید مدافع حرم، محمّد مسرور در تاریخ ۱۳۶۶/۱/۱ در شهرستان کازرون، در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. ایشان کوچکترین عضو و آخرین فرزند خانواده بود. از همان کودکی روح او توسط پدر و مادر و دیگر اعضای خانواده با دین و مذهب و عشق به اهل بیت(ع) پرورش داده شد؛ بهگونهای که از سن ۵ سالگی علاقه شدیدی به مسجد داشت و...
3 خواب از شهید محمد مسرور گفتگو با برادرشهید مدافع حرم محمد مسرور : به یقین رسیده ام که جهاد بر من واجب است و باید از اسلام و کشورم دفاع کنم. اهل عمل بود گفتگو با همسر شهید مدافع حرم محمد مسرور : رابطه عمیقی با شهدا داشتند خواب شهادتش را دیده بود زندگینامه طلبه شهید مدافع حرم محمد مسرور، اولین شهید طلبه مدافع حرم...
اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنانکه پیرو خط سرخ امام نیستند و به ولایتش اعتقاد ندارند بر من نگریند و بر جنازه ام حاضر نشوند اما باشد که دعای شهدا آنان را متحول سازد
به من گفت فلانی یک زمان انقلاب پیروز شد و بعضی از مردم می گفتند ای کاش در راه انقلاب و در راه دفاع از اسلام ما یک کشیده خورده بودیم بگذار جنگ تمام شود خیلی ها غبطه می خورند و می گویند کاش در زمان جنگ قدمی برداشته بودیم و نویسنده اضافه می کند خیلی ها غبطه خوردند که چرا در فتنه اقدامی نکردند چرا در سوریه و عراق حاضر...
ابراهیم فرمانده گردان امام رضا شده بود شب عملیات کربلای 5 بغض غریبی گلویش را گرفت گفت رضا جان قربان غریبیت آقا دلم برای زیارت ضریحت یک ذره شده فردای عملیات خبر شهادت ابراهیم مثل بمب همه جا پیچید هیچ کس از جنازه اش خبر نداشت بعد از چند روز خبر دادند جنازه اش اشتباهی رفته مشهد و چند بار دور ضریح امام رضا طواف داده شده
مجید قربانخانی ، مجید سوزوکی نیست : با اینکه از مجید اخراجی ها خوشش می آمد داستان مجید را بسیاری با «مجید سوزوکی» اخراجیها مقایسه کردهاند. پسر شروشور و لات مسلکی که پایش را به جبهه میگذارد و بهیکباره متحول میشود؛ اما خواهر مجید میگوید مجید قربانخانی، مجید سوزوکی نیست: «بااینکه خودش از مجید اخراجیها خوشش...
مجید به خاطر خالکوبی هایش طوری در سوریه وضو می گرفته که معلوم نباشد. اما شب آخر بی خیال می شود و راحت وضو می گیرد. وقتی جوراب یکی از رزمندها را می شست. یکی از بچه ها که تازه مجید را در سوریه شناخته بود به او می گوید:مجیدجان تو این همه خوبی حیف نیست خالکوبی داری؟ مجید هم جواب می دهد: این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا...
داخل گوشی پسرم دو اسم به عنوان دخترانم ذخیره شده بود .گویا دو خانواده را تحت پوشش قرار داده بود و به آنها کمک می کرد یکی از خانواده ها دو دختر داشت که پسرم آنها را با عنوان دخترانم ذخیره کرده بود ماجراهای دست بخیری آقا مجید داستان درازی دارد که یک سرش به مرام علی(ع) متصل میشود و سر دیگرش به بخشش جان و هستی که مرام...
شهید «مجید قربان خانی» متولد ۳۰ مرداد ۱۳۶۹ و تک پسر خانواده است. مجید از کودکی دوست داشت برادر داشته باشد تا همبازی و شریک شیطنتهایش باشد؛ اما خدا در ۶ سالگی به او یک خواهر داد. خانم قربانخانی درباره به دنیا آمدن «عطیه» خواهر کوچک مجید میگوید: «مجید خیلی داداش دوست داشت. به بچههایی هم که برادر داشتند خیلی حسودی...
کوچه ای بی شهید اگر مانده ناشهیدش منم که جا مانده با سواران سواره می راندم همه رفتند و من جا ماندم گفتم اینجا مرا رها نکنید نگذاریدم و جفا نکنید تن بی روح را نمی خواهم جسم مجروح را نمی خواهم اینکه اینجاست لاشه است نه روح "شاعری خسته" و "عاشقی مجروح" چه بگویم قسم به ذات خدا روح من رفته است با شهدا...
شهید هادی کجباف به سوریه میرود تا در برابر دشمنی بایستد. دشمنی که پا از گلیم درازتر کرده و پرچمی به دست گرفته که مریدش نیست. برگ زندگی این شهید گرانقدر پر از سالهای جنگ، مجروحیتهای جسمی و روحی و تأثیر آن بر روزگارش است، اما حتی بعد از جنگ نیز به روایت همسرش سه سال در جزیره مینو خدمت میکند چون او و همرزمهایش...
در فرازی از وصیت نامه شهید مدافع حرم شهید مجید قربانخانی آمده است: «بعد از مرگم خوشحال باشید و گریه بر مصیبت اباعبدالله کنید نه بر پیکر بیجان من، خوشحال باشید که در راه اسلام و شیعیان به شهادت رسیدم. صحبتم با حضرت امام خامنهای، آقاجان گر صدبار دگر متولد شوم برای اسلام و مسلمین جان میدهم..» حر شهدای مدافع حرم مجید...
برادران عزیز ، خیلی از دوستان بر اساس لطف و محبتی که دارندبه من می گویند ، شما دیگر نروید سوریه بس است بدانید آنجا سنگر اول جمهوری اسلامی است بدانید اگر امثال بنده و دیگر عزیزانی که الان سوریه هستند و شبانه روز دارند با استکبار می جنگندآنجا نباشند، آنها ( تکفیری ها )در خانه های ما خواهند بودند دیگر این بچه های کوچک ،...
در سوریه ، علاوه بر وظایف نظامی،کار فرهنگی میکرد، دوست داشت راه دکتر چمران را برود، به خانوادههای فقیر سر میزد و فرهنگ کمک کردن را در بین مردم باب میکرد. می خواست آنجا کمیته امداد راه بیندازد. روز معلم 120شاخه گل به120 تقدیم کرد.روز میلاد حضرت معصومه(س) با هزینه خودش برای دختران محل هدیه خرید و با هم به...
روحانی شهید پورهنگ به واسطه تبلیغ شیعه و فعالیتهای توام نظامی و فرهنگی توسط یکی از نیروهای نفوذی دشمن که اهل سوریه هم بود و مدتی با ایشان کار می کرد مسموم شد. این فرد یک لیوان آب به همسر من تعارف کرده بود. ظاهر آب هم که هیچ تفاوتی با آب های سالم نداشت. اما همسرم می گفت که همان موقع که آب را نوشیدم درد شدیدی در معده ام...
حاجی خیلی شوخی میکرد. با خنده و مزاح محیط خانوادگی را به فضای شاد و دلنشین تبدیل میکرد. با اینکه سنی نداشت، اما همه آشنایان از او راهنمایی میخواستند. آدمی بود که احساساتش را بروز میداددر جمع به راحتی ابراز محبت میکرد. معتقد بود با همسر باید رفتار خوبی داشته باشی چند وقت یک بار میپرسید: «از من راضی هستی؟» بنای...
علاقه عجیبی به نماز صبح داشت. چند کار را همیشه بعد از نماز صبح انجام میداد.اول سه مرتبه سلام بر پیامبر(ص)، سه مرتبه سلام بر حضرت فاطمه(س) و سلام و درود به ائمه دوم تلاوت آیه 137 سوره مبارکه بقره سوم درخواست از خداوند برای سپردن رزق مادی و معنوی آن روز به دست امام رضا(ع) و سپس تلاوت قرآن میگفت: «وقتی رزقت دست امام...
به ایشان گفتم دوری شما برای من سخت است و نمی توانم تحمل کنم ولی او تاکید داشت که می توانیدمن پرسیدم چرا می خواهید بروید با اشاره به فراز بابی انت و امی زیارت عاشورا اشاره از من خواستند آنرا معنی می کنید؟من هم گفتم معنایش که مشخص است یعنی پدر و مادرم به فدایتان ... و ایشان گفت به خاطر همین!سپس چادرم را در دست گرفت و...
همسر شهید مدافع حرم:شهید مسافر رفت تا چادر محکمتر بر سرمان بماند/ به یاد حضرت مسلم شهید مسافر را راهی کردم عفت حسین زاده همسر شهید در گفتگویی با خبرنگار پرنیان گیل از روزهای باهم بودن و اینکه قبل ازدواج چه دعایی درخصوص همسر آینده خود کرد، گفت: من همیشه به خداوند می گفتم که خدایا یکی از سربازهای ناب خود را نصیب من کن...
همیشه هر اتفاق خاصی که میخواست در خانه اتفاق بیفتد برادر شهیدم آقامحمدعلی قبل از وقوع آن به ما اطلاع میداد. آن شب هم ایشان به خواب من آمد.بعد از نیمههای شب بود که خواب دیدم که خانه ما خیلی روشن است و حتی یک نقطه تاریکی وجود ندارد و من دنبال منبع نور میگردم که این منبع نور اصلا کجاست؟ بعد از پنجره آشپزخانه بیرون را...
علاقه خاص و ویژهای به روحانیت و علما و عشق زیادی به حضرتآقا داشت ، همیشه می گفت که مقام معظم رهبری "علی زمانه است" هر چه بگوید باید اطاعت شود. همیشه می گفت سرباز امام زمانم و زمانی که به او می گفتم بمان و ادامه تحصیل بده می گفت من صدای هل من ناصر امام حسین(ع) را الان می شنوم ما فیلمی از محمد رضا داریم که...
به عراق رفت و به عنوان نیروی داوطلب عادی عازم نبرد داعش شد .به واسطه لهجه غلیظ عربی ،به مناطقی که تحت نفوذ داعش بود میرفت و اطلاعات لازم را به دست میآورد ، یکی از کارهای بسیار قهرمانانه سید ایجاد اختلاف بین داعش و النصره بود دوستانش میگفتند: سید یک مرتبه همراه چند تن از همرزمانش به مقر داعشیها سرکشی کرده بودند و...
همیشه گوش به زنگ حرف حضرت آقا بود، میگفت ما باید ببینیم در مسائل ریز و درشت آقا چه میگویند سید فردی بسیار با تقوا، منظم و فعال ،خندهرو، متواضع، اجتماعی و حساس روی اعتقاداتش بود .همیشه گره از مشکلات دوستانش باز می کرد، در عوض از آنها میخواست که برای شهادتش دعا کنند. سید جانباز شیمیایی بود و بیشتر فصل سرما را در...
می گفت : سالها مداحی کرده ام وفقط حرف زده ام حالا وقت عمل کردن است. لذا با وجود دو فرزند خردسال و نوجوانش، پای بر روی حوائج دنیوی خود گذاشت وعلیرغم اینکه نیروی ویژه نظامی نبود. دوره های پیش نیاز و تخصصی مختلفی را جهت حضور و مقابله با گرگ ها و دشمنان اسلام که در لباس میش به میدان آمده بودند ، با موفقیت و توان بالا...
خیلی به مسائل سیاسی توجه داشت، شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت و گفت: امشب افطاری برای بچهها غذای خوبی درست کنم و سحری مناسبی هم به آنها بدهم تا فردا صبح برای راهپیمایی آماده باشند و بتوانند در راهپیمایی شرکت کنند.من هم آن شب غذای مفصلی تدارک دیدم تا سحری با بچهها بخوریم، اما برعکس شبهای دیگر سحر خواب ماندیم...
می گفت : اگر من به این فکر کنم که بروم و جنگ کنم و شهید شوم این خود خودکشی است من میخواهم اگر میتوانم کاری برای اسلام انجام بدهم، من برای دفاع از دین اسلام میروم، البته اگر در این راه شهید شوم خدا را شکر میکنم ، دوست دارم جزو یاران و سربازان امامزمان (عج) شوم و در کنار ایشان شمشیر بزنم، دید او بسیار وسیع بود.