روحانی شهید علی محمد بیگی
{ نام : على محمّد
{ نام خانوادگى : بیگى
{ فرزند : غلامرضا
{ تاریخ شهادت : 2/1/1361
{ محلّ شهادت : کرخه (شوش) فتح المبین
{ نوع عضویّت و شغل : بسیجى ـ طلبه
{محلّ دفن : گلزار شهداى امام زاده محمّد علیه السلام شهر نوش آباد
على محمّد در 23/3/1337 در «نوشآباد» شهرستان آران و بیدگل پاى به سراى هستى نهاد و با آمدنش فضاى خانواده مذهبى خویش را عطرآگین کرد. پس از سپرى کردن دوران شیرین کودکى، در حال و هواى کویرى زادگاهش راهى دبستان شد. هنوز مقطع راهنمایى را به پایان نرسانده بود که جذبه دلرباى
ساقى ازل و ابد، مهدى موعود (عج) او را حجرهنشین مدرسه علمیّه کاشان کرد تا در زلال چشمه سار علوم اهلبیت علیهم السلام و محضر فرزانگانى چون حضرات آیات «اعتمادى» و «یثربى» مرجان وجودش را سیراب کند.
با اوج گرفتن مبارزات الهى مردم، علیه ظلم و تباهى، ایشان نیز آگاهانه و عارفانه نقش بسزایى در شکلگیرى تظاهرات و شناساندن ماهیّت پلید دستگاه پهلوى به مردم داشت و در راه مقدّسش چندین بار، از سوى ساواک دستگیر و شکنجه شد. به امام (ره) و راه و هدف او عشق مىورزید و حتّى یک لحظه هم از فعّالیت و تلاش در پیشبرد اهداف معمار بزرگ انقلاب اسلامى فروگذار نمىکرد. پس از پیروزى انقلاب اسلامى، این جوان خوشرفتار و روشن ضمیر، فعّالیتهاى تبلیغى و فرهنگى خود را در سپاه و جهاد سازندگى ادامه داد و به مبارزه با منحرفین و گروهکهاى منافقین پرداخت و توطئه هاى آنان را افشا میکرد.
با شروع جنگ تحمیلى آن هنگام که قاصدکها خبر از وصال اصحاب خمینى میدادند، وى نیز به صف عاشوراییان زمان پیوست و به کربلاى ایرانزمین شتافت تا در مصاف صدام متجاوز، رزمى نمایان کند.
او در جبهه هاى نبرد به رزمندگان غیور روحیهاى مضاعف میداد و آنها را به راه و هدف والایشان آگاه مىکرد.
سرانجام آخرین برگ از دفتر زندگى این عاشق دلباخته در تاریخ 2/1/61 خونین رنگ شد و در سرزمین شوش، سرخوش از بوى خوش وصال یار با صفیر گلولهاى تا اوج آسمان پاکیها پرواز کرد و به خیل شهیدان پیوست. پیکر گلگونش برفراز دستان مردم سرافراز، تشییع و در گلزار شهداى «نوشآباد» مأوا گزید تا زیارتگاه عاشقان کوى شهادت باشد.
روحش شاد و راهش مستدام و پررهرو باد !
«فرازى از وصیّتنامه شهید على محمّد بیگى »
«اوصى و انّى اشهد انّ لا اله الاّ اللّه و انّ محمّدا ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ عبده و رسوله و انّ الجنّة حقّ و النّار حقّ و انّ السّاعة لا ریب فیها و انّ اللّه یبعث من فى القبور».
وصیّت مىکنم و شهادت مىدهم به یگانگى خدا ـ آفریدگار جهان و ما فیها ـ و شهادت مىدهم که محمّد ـ صلّى اللّه علیه و آله ـ خاتم پیامبران، بنده و برانگیخته الهى است. بهشت و دوزخ بر حق است. روز رستاخیز و رسیدگى به اَعمال بندگان خدا خواهد رسید و وعده الهى حقیقى است و خداوند در آن روز هر فردى را از آرامگاهش برمىانگیزاند.
خداوند در دل هر کس امیدى و آرزویى قرار داده، بدین معنا که هر کس در زندگى امیدى دارد و در انتظار چیزى است که به آن دست پیدا کند و به آن نائل آید و در دل مؤمنان، شهادت و آرزوى رسیدن به آن را قرار داده که هر مؤمن همیشه جویاى آن است و آن را فوز عظیم مىداند ؛ چراکه با شهادتش به هدف همیشگى یعنى به مقام تقرّب به خدا نائل آمده، موجبات افتخار اسلام، مملکت اسلامى و غرور همرزمان و خانواده خویش را فراهم نموده و مشت محکم و کوبندهاى به دهان یاوهگوى دشمن مىزند که چه زیباست واژه شهادت و چه غرورآفرین است لحظه شهادت. من که تنها آرزویم شهادت در راه اسلام، قرآن و رهبر عزیز است، نمىدانم که آیا به آن سعادت مىرسم یا نه ؟
قبل از هرچیز وصیتم این است که: از پیشگاه مقدّس ولىعصر امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى ـ و نایب برحقّش رهبر کبیر انقلاب اسلامى به لحاظ آن که نتوانستم طلبهاى مفید باشم و رضایت مولایم امام عصر ـ عجّل اللّه تعالى ـ و رهبر عزیزم را جلب نمایم، عذر خواسته و امید عفو دارم. حضرات آیات عظام جناب آقایان اعتمادى و یثربى (دامّت برکاتهم) ! از آنجا که نتوانستم شاگرد مرتّب و درسخوان به طریق دلخواه شما باشم و از آنجا که در درسها مزاحم اوقات شریف شما و دیگر برادران عزیز روحانى بودم، عذر
خواسته و امید بخشش دارم. پدر، مادر، برادران و خواهران عزیزم ! اوّلاً عذر مىخواهم که نتوانستم فرزندى لایق براى شما و براى حفظ شرف و حیثیّت شما باشم ؛ ثانیا از شما مىخواهم بیش از پیش براى حفظ استقلال مملکت و جمهورى اسلامى، در مطالعات عمیق و دقیق شوید، از خردهگیرىها در بعضى موارد و کتب بپرهیزید تا بتوانید با منطق، دشمنان و ناراضیان را سر جایشان بنشانید و سرکوبشان کنید. راضى نیستم که خداى نخواسته بهخاطر بعضى کمبودها که شاید بر اثر انقلاب اسلامى ما برایتان پیش آید، دست از رهبر عزیزمان بردارید. مادر ! اگر خواستى گریه کنى به یاد بیاور صحنه جانسوز کربلا و آن مادر یعنى حضرت امّ لیلا ـ سلام اللّه علیها ـ را و آنگاه که او پیکر به خون آغشته جوانش را مىبیند و شاید هم صداى نالهاش را مىشنود ولى مادرم ! تو نه جنازه خونآلود خواهى دید و نه صداى ناله خواهى شنید، پس گریه برایم نشاید چراکه من از على اکبر علیه السلام و تو از مادرش هیچکدام عزیزتر نیستیم.
و امّا تو اى پدرم، اى که به داشتن فرزند نالایق خود افتخار مىکردى ! به ایمانت و به خلوصت ایمان دارم. از تو مىخواهم که بهجاى گریه و بىصبرى، برایم سورهاى از قرآن بخوانى تا هم آرامبخش روحت باشد و هم مرا خوشحال کرده باشى و شما اى برادران و خواهران عزیزم ! فراموشم نکنید که مرا بعد از مرگ به شما نیازى مبرم است. و امّا تو اى همسرم ! اى دختر پاک زهراى اطهر و اى فداکار مهربان ! از تو تقاضا دارم با صبر و بردبارى چنان بر سینه دشمن مأیوس و وامانده بکوبى که از تو بیزار گردند تا نکند سخنان تحریکآمیزشان در روح انقلابىات تأثیر بگذارد و فرزندم را ـ که تنها یادگار من است ـ چنان تربیت کن که به احکام و علوم و آداب اسلامى عشق بورزد و در آینده، فردى مفید براى اسلام و مملکت جمهورى اسلامى و پشتیبان ولایت فقیه باشد.
اى مردم مسلمان، مبارز، متعهّد و شهیدپرور، اى عزیزان ! بدانید که ما هنوز مراحل سختى در پیش داریم. باید آماده گرفتارىها، کشتهشدنها و گرسنگىها باشیم و شکست ما وقتى است که بین ما تفرقه بیفتد. در این مواقع خطیر مملکتى همه مسئولیم. کسى که هیچ احساس مسئولیّتى از خود نشان نمىدهد، باید بداند که عذاب دردناک الهى در انتظار اوست. در خاتمه از کلّیه کسانى که با آنها آشنایى داشتم یا به هر نحوى مرا مىشناسند، تقاضا دارم مرا ببخشند و خداى نخواسته برخوردهاى سوء مرا به یاد نیاورند و گذشته را فراموش نمایند.
على محمّد بیگى