شهید اول: شهید مهدی نظیری
نوحهخوان کرب و بلای حسین (ع)
مهدی نظیری فرزند نوروزعلی 22 مرداد ماه سال 1348 در خانوادهای معتقد و پایبند به اصول مذهبی متولد شد. علاقه به مذهب و روحانیت راه او را به مدرسه علمیه باز کرد و مدتی را به مطالعه دروس دینی در حوزه ابوصالح گذراند. این همه بیشترین عشق او حضور در جبهههای جنگ بود تا زمانی که در شیراز به سر میبرد بیقرار و ناآرام بود و آنگاه که به جبهه میرفت و بازمیگشت تا مدتی خاموش بود. گویی آبی بر آتش وجودش ریخته شده است و باز طولی نمیکشید که آن آتش باز شعلهور میگشت و بیتابانه تدارک رفتن میکرد.
از خاطرات به یاد ماندنی او نوحه و روضههایی بود که میخواند. ساعتها در اتاقی مینشست و به تنهایی با صدایی که مملو از درد و سوز عشق بود نوحههای کربلای حسینی را میخواند. سرانجام این نوحهخوان حسین به راه حسین شتافت و در کربلای ایران همچون مولایش با لبان تشنه به دعوت حق لبیک گفت و ندای «هل من ناصر ینصرنی» حسین را پاسخ داد؛ زیرا که «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» و یارانش را نوحهخوان غمش نمود. از حدود دو ماه قبل از شهادت و خصوصا آخر زندگیاش بسیار شاد و بشاش مینمود و مکرر خنده بر لبانش میدیدیم. در همین ایام به زیارت امام هشتم(ع) رفت و بعد از بازگشت بار دیگر عازم جبهه شد.
مهدی نظیری طلبه عارف و بسیجی امام زمان و یکی از یاوران انقلاب اسلامی در تاریخ 21تیرماه 64 حین عملیات قدس 3 در جبهه غرب میمه (دهلران) مظلومانه با لبان خشک سر به بالین مولایش ابا عبدالله الحسین(ع) نهاد و همچون علیاصغر با لبان تشنه به لقاءالله پیوست و به یقین شهادت او همچون شهادت تمامی دوستانش تیری در قلب استکبار جهانی خواهد شد.
وصیتنامه شهید مهدی نظیری
بسم الله الرحمن الرحیم
کتب علیکم القتال و هو کره لکم وعسى ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم و عسى ان تحبو ا شیئا و هو شر لکم و الله یعلم و انتم لا تعلمون (بقره 216 ). حکم جهاد براى شما مقرر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است لیکن چه بسیار شود که چیزى را شما ناگوار شمارید ولى به حقیقت خیر و صلاح در آن بسیار و چه بسیار مىشود که چیزى را دوست دارید و در واقع شر و فساد شما در آن است و خداوند به مصالح امور داناست و شما نادانید. آنان که شهید شدند سوختند و پرتو افکندند و جهان را به نور خود منور نمودند و با پیکرشان کلمه کلمه تاریخ را ساختند و با جانشان به آن روح بخشیدند.
... در طول زندگىام دلم مىخواست که کسى را پیدا کنم و حرف دلم را با او بگویم تا اینکه پیدا کردم و او مرا طلبید و دستم را گرفت و مرا به سر منزل مقصود هدایت کرد. در این مواقع هدف باید الهى باشد. در این قطعه دلم مىخواهد کمى با برادران طلبه صحبت کنم البته آنان همه سروران ما هستند ولى چند سخن را باید گفت. اگر طلبهها با علم بیشترى به شهادت برسند در آن دنیا از دیگر شهیدانى که علمشان کمتر است افضل هستند. از برادران طلبه خواستهام این است که حوزه علمیه این سنگر علمای شهید از جمله شهید آیتالله دستغیب را حفظ کنند و آن را ترک نکنند. بارى دیگر از همان استاد شنیدم که مىگفت هرکس به طلبگى پشت کند پشیمانى بر او نازل خواهد شد. در این زمان و موقعیت مملکت ما هر شخصى هر چند هم که فعالیت کند باز هم کم است. از طرف اینجانب حقیر به برادران گرامى مسجد بگویید که سعى کنند معنویت را از دست ندهند و معنویت شما در حال از دست رفتن است. قرآن بخوانید. خداوند مىگوید کافران از قرآن همان کتاب الهى ترس دارند و همیشه به قرآن مسلح باشید. وصیت مىکنم که اگر پیکرم به شیراز آمد به هنگام به خاک سپردنم چشمانم را باز بگذارید تا منافقین و کفار بفهمند که شهیدان کورکورانه به این راه نرفتهاند و مقلد امام بودهاند و امام را مىشناسند. برادران من سعى کنید شهدا را از یاد نبرید... 8تیرماه 1364