یکی از بستگانش خانه نداشت و مدتی با خانواده سرگردان بود.
با زحمت وامی جور کرده بود تا خانه تهیه کند، امام باید سندی در گرو بانک می گذاشت.
پویا فهمید سند خانه اش را داد.
اطرافیان منعش کردند، اما پویا هدفش خانه دار شدن آنها بود.
می گفت: « می دانم شاید مجبور بشم حتی اقسام وام را هم خودم دهم اما نمی توانم بی تفاوت باشم. وقتی در توانم هست کاری برای کسی بکنم و گره ای باز کنم چرا نکنم!»
راوی: برادر خانم شهید
برگرفته از : کتاب ابوریحانه