زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

امام زمان (ع) به خاطر گناهان ما خائف است ( امام مهدی از چه نگران است؟)

در زیارت حضرت غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف وارد شده است:

«السَّلامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ»

سلام بر تو ای آراسته بیمناک!

با اینکه اگر انسان خائن باشد، باید خائف باشد و شخص مهذب و بی‌گناه و پاک از کسی بیم ندارد. ولی آن حضرت با آن حریم پاک، از اظهار خود خائف است. بنابراین از گناه ما و اعمال ما است که آن حضرت هزار سال در بیابان‌ها دربه‌در و خائف است.

با توبه از گناهان، خود را آماده کنیم

اگر ظهور حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف نزدیک باشد، باید هر کس خود را برای آن روز مهیا کند. از جمله این‌که از گناهان توبه کند. همین توبه باعث می‌شود که این همه بلاهایی که بر سر شیعه آمده است که واقعاً بی‌سابقه است، و بلاهای دیگری که تا قبل از ظهور آن حضرت می‌آید، از سر شیعه رفع و دفع گردد.

حضرت حجت علیه السلام از ما التماس دعا دارد!

آقایی که زیاد به مسجد جمکران می‌رود، می‌گفت: آقا (حضرت غایب عجل الله تعالی فرجه الشریف) را در مسجد جمکران دیدم، به من فرمود: «به دل‌سوختگان ما بگو برای ما دعا کنند» و یک مرتبه از نظرم غایب شد، نه اینکه راه برود و کم‌کم از نظرم غایب شود!

همین آقا هفته قبل از آن هم، حضرت را در خواب دیده بود.

ولی افسوس که همه برای برآورده شدن حاجت شخصی خود به مسجد جمکران می‌روند و نمی‌دانند که خود آن حضرت چه التماس دعایی از آن‌ها دارد که برای تعجیل فرج او دعا کنند. چنانکه به آن آقا (شیخ ابراهیم حائری رحمه‌الله در حال اعتکاف در مسجد کوفه) فرموده بود: «این‌ها که به اینجا آمده‌اند، دوستان خوب ما هستند و هر کدام حاجتی دارند: خانه، زن، فرزند، مال، ادای دین؛ ولی هیچ‌کس در فکر من نیست!»

آری، او هزار سال است که زندانی است. لذا هر کس که برای حاجتی به مکان مقدسی مانند مسجد جمکران می‌رود، باید که اعظم حاجت نزد آن واسطه فیض، یعنی فرج خود آن حضرت را از خدا بخواهد.

تهذیب نفس، شرط درک خدمت امام زمان (عج)

آیت‌اللّٰه بهجت (ره):

در تهران استاد روحانیی بود که لُمْعَتَیْن را تدریس می‌کرد، مطّلع شد که گاهی یکی از طلاّب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق‌العاده دیده و شنیده می‌شود.

روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم می‌شود و وی هر چه می‌گردد آن را پیدا نمی‌کند و به تصور آنکه بچّه هایش برداشته و از بین برده‌اند نسبت به بچه ها و خانواده عصبانی می‌شود، مدتی بدین منوال می‌گذرد و چاقو پیدا نمی‌شود.

عصبانیت آقا نیز تمام نمی‌شود. روزی آن شاگرد بعد از درس ابتداءً به استاد می‌گوید: «آقا، چاقویتان را در جیب جلیقه کهنه خود گذاشته‌اید و فراموش کرده‌اید، بچه‌ها چه گناهی دارند.»

آقا یادش می‌آید و تعجّب می‌کند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است. از اینجا دیگر یقین می‌کند که او با «اولیای خدا» سر و کار دارد، روزی به او می‌گوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت می‌شود می‌گوید: «آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان (عج) مشرف می‌شوید؟» استاد اصرار می‌کند و شاگرد ناچار می‌شود جریان تشرّف خود خدمت آقا را به او بگوید. استاد می‌گوید: «عزیزم، این بار وقتی مشرّف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح می‌دانند چند دقیقه ای اجازه تشرّف به حقیر بدهند.» 

مدتی می‌گذرد و آقای طلبه چیزی نمی‌گوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمی‌کند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدّت، صبر استاد تمام می‌شود و روزی به وی می گوید: «آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟» می‌بیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا می کند.

استاد می‌گوید: «عزیزم، خجالت نکش آنچه فرموده‌اند به حقیر بگویید چون شما قاصد پیام بودی (وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبینُ)» 


آن طلبه با نهایت ناراحتی می‌گوید: «آقا فرمودند: لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقتِ ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما می‌آیم.»


❗️ماجرای عبرت‌آموز! حتماً مطالعه فرمایید.