« قافله عشق در سفر تاریخ است و این تفسیری است بر آنچه فرموده اند: کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا........ این سخنی است که پشت شیطان را می لرزاند و یاران حق را به فیض دائم رحمت او امیدوار می سازد. و تو نیز نومید مشو که تو را نیز عاشورایی است و کربلایی که تشنه خون توست و انتظار می کشد تا تو زنجیر خاک را بگشایی و از دلبستگی هایت هجرت کنی و به کهف حصین لازمان و لامکان ولایت ملحق شوی و فراتر از زمان و مکان خود را به قافله سال 61 هجری برسانی و در رکاب امام عشق به شهادت برسی. » سید شهیدان اهل قلم شهدای مدافع حرم به خوبی دریافتند که نوبت امتحان صداقت شیعیان فرا رسیده است و هر کس برای امام حسین علیه السلام سینه زده است باید به میدان بیاید. نشان دادند که سینه زدن هایشان برای خودشان نبوده است. نشان دادند یا لیتنا کنا معک گفتنشان تعارف نبوده است و آماده اند در این راه سر بدهند و به اول مدافع حریم ولایت حضرت زهرا سلام الله علیها اقتدا کردند. در این شماره پای صحبت های مادر و همرزمان شهید بزرگوار مهدی عزیزی نشستیم.
میگفت میخواهم بزرگ شوم جبههکار شوم
پدرش چند سالی برای ماموریت به جزیره خارک رفته بود و مهدی با زبان بچگانهاش میگفت میخواهم بزرگ شوم جبههکار شوم و خودم صدام را بکُشم! مهدی هوای ما را خیلی داشت و در نبود پدرش از ما مراقبت میکرد.از کودکی به کلاس قرآن میرفت و آموزش قرآن را فراگرفت. مهدی بچه من بود ولی معلم من هم بود زمانی که قرآن میخواندم میآمد غلطهای من را میگرفت و با شیوه خیلی زیبا معنی آنها را میگفت و میگفت: قرآن نامهای از طرف خداست و باید معنی آن را بلد باشید من خیلی دوست داشتم قرآن و دعا میخواندم مهدی برایم آنها را بخواند. بچه بسیار درسخوانی بود و در سال اول راهنمایی عضو بسیج شد و به خواست ما رشته تجربی را انتخاب کرد. مهدی همیشه میگفت میخواهم بروم سپاه خدمت کنم و برایم دعا کن.
بسیار ولایتی به تمام معنا بود در زمان فتنه 88 بود که 10 روز بود او را ندیده بودیم
او می افزاید: هیچ وقت از خودش چیزی نمیگفت و ما نمیدانستیم او در کجا است. بسیار ولایتی به تمام معنا بود در زمان فتنه 88 بود که 10 روز بود او را ندیده بودیم و بعد از 10 روز که آمد دیدیم که 10 کیلو لاغر شده به منزل آمد و با عجله حضرت آقا را برداشت و گفت: این عکسها را به موتورم میچسبانم تا ببینم چه کسی جرات میکند به حضرت آقا حرف بزند. یک عکس تمام قد از حضرت آقا را در خانه چسبانده بود هر صبح که بیدار میشد اول به امام زمان سلام میکرد و بعد به حضرت آقا سلام میداد. عشق به ولایت او به گونهای بود که اگر از تلویزیون بیانات حضرت آقا پخش میشد همان موقع بلند میشد و میایستاد. مهدی مال ما نبود، برای همه بود. روزهایی که زود از سرکار تعطیل میشد از همان طرف به خیریهای میرفت و در آنجا به نیازمندان کمک میکرد این موضوع را بعد از شهادتش متوجه شدیم. از پولش چیزی برای خود پسانداز نمیکرد و همیشه آن را به دیگران کمک میکرد و با شهید هادی ارتباط عاطفی زیادی داشت.دو ماه مانده به شهادتش من و مادربزرگش را به حضرت عبدالعظیم برد سپس به حرم حضرت امام رفتیم و در نهایت ما را به مزار شهدا برد و در آنجا به ما میگفت مادر هر چی از این شهدا بخواهید بهتان میدهند دعا کنید که عاقبت به خیر شوید. وقتی که به سر مزار شهدای گمنام میرفتیم به من میگفت مادر این شهدا روزی مادر داشتند اما الان مادرانشان چشمانتظارشان هستند شما باید برای اینها مادری کنید.
مادر هر چیز که میدهیم مال ما است ولی مابقی چیزها برای دنیاست
مادر شهید می گوید: هر بار از او می پرسیدم که پول هایت را چه می کنی و آیا سبد کالایی به تومی دهند یا خیر تنها یک جواب می داد و آن اینکه "مادر مگر چیزی نیاز داری". نمی گفت که اینها را به کسی می دهد. همیشه میگفت "مادر هر چیز که میدهیم مال ما است ولی مابقی چیزها برای دنیاست". بعد از شهادتش بود که تازه فهمیدم چه میکرده و کجاها کمک رسانی می کرد.
وی از واریزهای اول ماه مهدی در شورای محله سخن به میان می آورد و بیان می دارد: پس از شهادتش اعضای شورای محله گفتند که در ابتدای هر ماه کمک هایی را برای نیازمندان می آورد و طی دو ماه مانده به عید کمک هایی را برای نیازمندان تهیه و تدارک می دید.
خوابی که خبر از شهادت مهدی داد
مادر شهید در ادامه سخنانش از دیدار با مقام معظم رهبری سخن به میان می آورد ومی گوید: حدود یک ماه از شهادت مهدی می گذشت که خبر دیدار با رهبری تسکینی بر دل داغ دیده ما شد. در این دیدار خانواده های شهید کنعانی، شهید اسماعیل حیدری، شهید باغبانی، شهید کارگر برزی و ... حضور داشتند. رهبر هر خانواده را صدا می کرد و قرآن متبرکی را به خانواده شهدا می دادند. وقتی که نوبت به ما شد ایشان در اولین سوال پرسیدند آقا زاده ازدواج کرده بودند؟ جواب دادیم خیر. ایشان پرسیدند چرا ؟ جواب دادم همیشه آرزوی ایشان شهادت بود، مهدی هیچ وقت به فکر این دنیا نبود که رهبر در پاسخ به این صحبت گفتند ما هم آرزویمان همین است پس شما خانواده شهدا دعا کنید ما هم به آرزویمان برسیم.
یکی از تاکیدات بسیاری از شهیدان در وصیتنامههایشان حفظ حجاب در زنان و غیرت در مردان است. در ادامه بخشی از وصیت نامه شهید سعید زقاقی به مادرش را میخوانید:
«مادرم زمانی که خبر شهادتم را شنیدی گریه نکن …
زمان تشیع و تدفینم گریه نکن …
زمان خواندن وصیت نامه ام گریه نکن …
فقط زمانی گریه کن که مردان ما غیرت را فراموش می کنند و زنان ما عفت را …
وقتی جامعه ما را بی غیرتی و بی حجابی گرفت، مادرم گریه کن که اسلام در خطر است …»
نام و نام خانوادگی: سید علی اکبر حسینی
نام پدر: سید محمود
تاریخ ولادت: 1342/1/1
تاریخ شهادت: 1365/12/22
منطقه عملیاتی: شلمچه
محل دفن: گلزار شهدای راوند
به یاد طلبه بسیجی شهید «سید علیاکبر حسینی راوندی»
جذبه معشوق در دشت شلمچه (حدیث دشت عشق)
سید علی اکبر، طلبه فاضل مدرسه علمیه آیتالله یثربی کاشان، پس از اخذ مدرک دیپلم بر سفره با کرامت مکتب جعفری نشست و ریزهخوار معارف اهل بیت(ع) شد. در طول تحصیل حوزوی خود، چندین بار به جبهههای نور علیه ظلمت عزیمت کرد. یک بار در گردان ادوات لشکر 14 امام حسین(ع) خدمت نمود، در عملیات کربلای 5 آرپیجی زن شد و قلب دشمن را نشانه رفت. علاوه بر همه اینها وجودش مایه آرامش و روحیه معنوی بود تا سرانجام در تاریخ 1365/12/22 جذبه معشوق، از شلمچه او را به سوی خود کشانید و پایان زندگی 23 سالهاش شهادت بود و سعادت!پیکر غرقه به خون این طلبه مجاهد پس از تشییع بر روی دستان عاشقان کوی شهادت، در گلزار شهدای راوند کاشان به خاک سپرده شد.
وصیّت نامۀ شهید سیّد علی اکبر حسینی راوندی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
((وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا)) (سوره نساء، آیه 75)
ترجمه: «و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمىجنگید؟ همانان که مىگویند: «پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستمپیشهاند بیرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»
با درود و سلام بر محضر مقدّس خاتم الانبیاءو علیّ بن ابی طالب (ع) و ائمۀ اطهار، سیّما ولیّ الله الاعظم، امام زمان (روحی له الفدا) و رهبر کبیر انقلاب و همۀ کسانی که در راه خدا به خاک و خون غلطیدند.
من بر حسب وظیفه چند وصیّت دارم، ان شاءالله این وصیّت مورد رضای خدا وامّت شهید پرور قرار گیرد.
خدایا! من چگونه شکر و سپاس تو را بگویم با این همه نعمتهایی که برای ما دادی!.
خدایا! جملۀ گویندگان توانایی مدح و ثنایش را ندارند و شمارشگران عاجزند از شمارش نعمت ها و بخششهای تو، خدایا! شکر می کنم که تو اجازه دادی با تو صحبت کنم، شکر تو را که ما را به راه خودت هدایت کردی.
خدایا! یک عمر به من سلامت دادی، من یک عمر گناه کردم، معصیت کردم، نافرمانی تو را کردم. تو فرمودی این کار را نکنید، من انجام دادم. خدایا! آمدم به جهادی که تو فرمان دادی، تو امر کردی مسلمین را به جهاد در راه خودت، من هم قبول کردم.
خدایا! تو مرا ببخش به بزرگواری خودت.
ای مردم! ای ملّت شهید پرور! ای ملّتی که با فدایی کردن فرزندان خود اسلام را سرافراز کردید! دل پیغمبر را شاد کنید، مبادا سختی ها در شما راه پیدا کند شما را به اسلام مبادا خدای نکرده بد کند.
فرزندان شما مظلومانه در جبهه به خاک و خون می غلطند، مبادا به علّت کمبود، شما از حسین فاطمه دست بردارید! مبادا رهبرکبیرانقلاب را تنها بگذارید و به فریاد مظلومانۀ او لبّیک نگویید.
حالا امام عزیز بر همۀ ما تکلیف کرده که باید به جبهه بروید،کسانی که می توانند بجنگند، امام فرموده است واجب کفائی است و الان بر همۀ کسانی که می توانند بیایند به جبهه، واجب است بیایند چون احتیاج است و فرماندهان فریاد دارند که بیایند و نکند مال و زن و بچّه شما را باز دارد.
این دنیا لهو و لعب است و زود گذر، مولای متّقیان چه سخنان ارزنده ای دارند در نهج البلاغه نسبت به مذمّت دنیا و مبادا مذمّتهای حضرت علی(ع) شامل حال شما هم بشود، نفرینهای آنها شامل حال شما شود. جنگ باعث پیروزی اسلام و سربلندی مسلمین است، باعث پیروزی حق بر باطل است، باعث امتحان کسانی است که فقط شعارهای تو خالی می دهند و کسانی که مؤمن راستین هستند.
در جنگ انسانهای خالص مشخّص میشود، مبادا روز قیامت حسرت بخوریم و انگشت ندامت به دندان بگیریم که دیگر آن روز دیر است. جوانها مبادا در خطّ شیطان قرار بگیرند، من یک گله ای دارم، خدا رحمت کند شهید حسین شمس زاده که او هم گله می کرد و آن این است که چرا بیدار نمی شوید! چرا آسیاب شیطان شده اند ؟! روز پنج شنبه به صورت مفتضح بیرون می آیید کنار قبر شهیدان، خجالت نمی کشید، دردتان نمی آید اینطور عزیزان ما غریبانه به خاک و خون غلطیدند، بدنهایشان میسوزد و مفقود میشوند، شما چگونه روز قیامت جواب خواهید داد ؟! یک مقدار به خود بیایید. من هر وقت می آمدم زیارت با یک دنیا ناراحتی می رفتم، یک مقدار از فرزندان و طفلان شهدا درس بگیرید، این فرزندان هر وقت به یاد پدران خود گریه میکنند مسئولیّت شما بیشتر میشود.
ای خواهر عزیز! تو هم مسئولیّت سنگینی به عهده داری، تو باید با حجاب خود شهیدان را خوشحال کنید که حجاب تو مثل آن است که تو ماشۀ اسلحه را چکاندهای بر قلب یک دشمن. طوری از خانه بیرون بیائید که زهرا(س) خوشحال باشد، فرشتگان بر شما درود بفرستند نه لعنت.
ما شهیدان اگر خدا قبول کند شکایت خواهرانی که پا روی خون شهیدان میگذارند به خدای بزرگ و فاطمۀ زهرا حتماً خواهیم کرد. خدا نگهدار همۀ شما عزیزانی که پاسداری از قرآن کردید باشد.
پدر و مادر عزیزم! من از دور دست شما را می بوسم، انشاءالله اوّل خدا و بعد شماها از سرمن بگذرید و انشاءالله خدا اجر شما را بدهد.
همسر عزیزم! باز من از سرزمین خون و شهادت سلام گرمم را میرسانم و دستت را میبوسم و درود خدا و رسولش بر تو! من شرمنده هستم از زحماتی که کشیدهاید برای من و از آمدن به جبهه و از یاری کردن الله جلوگیری نکردی. من دوست داشتم در کنار تو زندگی کنم ولی باید فرمان امام را از دل و جان قبول میکردم، انشاءالله خداوند اجر بر شما دهد و صبر زیادی به شما و پدرو مادرعزیزم بدهد. همسر عزیزم و پدر و مادرم! فرزند عزیزم را به شما میسپارم و انشاءالله از او خوب مواضبت کنید سرباز دلیری برای اسلام باشد.
برادر و خواهرم! باید شما راه مرا ادامه دهید. برادرم باید اسلحۀ مرا بردارد و خواهرم به وسیلۀ حجاب خود.
خداحافظ شما!
از همۀ فامیل معذرت میخواهم اگر تندی شده است و از همۀ مردم میخواهم مرا به به بزرگواری خودشان ببخشند.
مرتضی جان!
من خیلی دوست داشتم تو را ببینم و من خیلی تو را دوست دارم انشاءالله تو راه مرا ادامه دهی.
ای مردم! من هم مثل شما دوست داشتم در کنار فرزند عزیزم باشم ولی اسلام است، امام حسین(ع) در کنار فرزندانش شهید شد و در کنار بدن مطهّرش فرزندانش را کتک زدند و امام عزیز حجّت را بر همه تمام کرد.
خداحافظ همۀ شما باد!
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
19/11/1365
ش
از حادثه درناک سال ۶۱ هجری که زینب (س) شجاعانه از ولایت دفاع کرد، پیش
از آن کسی ایشان را مشاهده نکرده بود. به واقع میتوان این چنین بیان داشت
که سلوک اجتماعی و مؤمنانه حضرت (س) ریشه در پرورش فاطمی دارد.
به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیتهای دینی خبرگزاری فارس، در سال روز میلاد با برکت دخت امیرالمؤمنین (ع) حضرت زینب کبری (س) بهانه و فرصتی پیدا شد تا به برخی از ابعاد و شاخصهای اخلاقی و رفتاری این بانوی مکرمه اشارهای داشته باشیم. به راستی که هرگوشه از سرگذشت زندگی این بانوی صبور و شجاع اسوه و الگوی یک مسلمان انقلابی است، ولی از آنجا که پرداختن به هر یک از این محاسن اخلاقی نیاز به مجال کافی و مناسب دارد، در این یاداشت سعی داریم تنها به یکی از ابعاد و شاخصهای ارزشمند سبک زندگی زینبی اشاره داشته باشیم. شاخص و ویژگی طلایی حیا و عفت.
جایگاه حیا و عفت
«عفت» در لغت به خودداری از آنچه که حلال نیست، اطلاق شده است و «عفاف» به معنی خودداری از محرمات و .. است. (۱) در منابع روایی نکات شگفتانگیزی درباره این فضیلت اخلاقی بیان شده است، ولی در توصیف این ویژگی باید به این مطلب اشاره کنیم که ملکه عفت همانند سد محکمی در برابر هر گونه خواهش و امیال نفسانی به برکت وجود این شاخص رفتاری است که انسان از وارد شدن در مناطق ممنوعه خودداری میکند.
در منابع روایی «عفت» ریشه و سر منشأ همه خوبیها معرفی شده است.(۲) یکی از زیباترین و شگفتانگیزترین روایاتی که گویای اهمیت «عفت» میشود، روایتی است که منابع روایی از امام علی (ع) نقل کردهاند: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة»؛ مجاهد شهید در راه خداوند، با اجرتر نیست از کسى که بتواند پاکدامنى پیشه سازد. پاکدامن، نزدیک است فرشتهاى از فرشتگان باشد.(۳)
عفت و عفاف زینبی پیش از حادثه عاشورا
اگر قرار باشد در خصوص حیا و عفت زینبی صحبت کنیم می توان این موضوع را در ۳ بخش مجزا، یعنی بخش اول پیش از بحران دردناک عاشورا سال ۶۱ هجری، بخش دوم در روز عاشورا و در حین بحران این مصیبت جانسوز و بخش سوم بعد از عاشورا، مورد بررسی قرار داد و به نکات ارزندهای دست یافت. نکات ماندگاری که میتواند اسوه و الگوی زنان امروزی در تمام ابعاد مختلف زندگی باشد.حکایت زندگی سرتاسر عفاف و حیای این بانوی مکرمه پیش از ازدواج بسیار خواندنی است، چرا که در منابع روایی جناب یحیی مازنی از روات اخبار این چنین نقل کرده است:
مدتها در همسایگی خانه امیرالمؤمنین (ع) بودم، در طول این مدت، نه قامت زینب (س) را دیدم و نه صدای او را شنیدم، هرگاه میخواست جد بزرگوارش را زیارت کند شبانه از خانه خارج میشد و برادرش امام حسن (ع) از طرف راست، امام حسین (ع) از طرف چپ و امیرالمؤمنین (ع) پیشاپیش او حرکت میکردند. مولای متقیان قبل از رسیدن به قبر شریف پیامبر اکرم (ص) چراغ را خاموش میکرد. روزی امام حسن (ع) علت را جویا شد، امام علی (ع) در جواب فرمودند: نمیخواهم چشم بینندهای به خواهرت بیفتد.(۴)
یا اینکه نقل شده است، پیش از حادثه درناک سال ۶۱ هجری که زینب کبری (س) غیرتمندانه و شجاعانه از ولایت دفاع کرد، پیش از آن کسی ایشان را مشاهده نکرده بود. به واقع میتوان این چنین بیان داشت که سلوک اجتماعی و مؤمنانه حضرت زینب (س) ریشه در پرورش فاطمی دارد؛ کما اینکه در منابع روایی از صدیقه کبری (س) نقل شده است: «قالَتْ (س) :خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَال»؛ حضرت فاطمه زهرا (س): بهترین چیز برای حفظ شخصیت زن آن است که مردی را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد. (۵)
عفاف زینبی در بحران سیاسی و اجتماعی سال ۶۱ هجری
یکی از پیچیدهترین و سختترین وقایع تاریخی و بحران های اجتماعی تاریخ اسلام در سال ۶۱ هجری رخ داد. سالی که زینب کبری (س) این شیر زن تاریخ اسلام با رشادت وغیرتمندی و حیا و عفت برگ زرین دیگری از حیا و عفت خود را به جامعه اسلامی نشان داد، در فضای بحران زده سال ۶۱ هجری حیای زینبی از باری تعالی موجب شده بود، نه تنها در غم از دست دادن عزیزان خود زبان به شکایت و ناشکری باز نکند، بلکه جلوههایی از زیباییهای معنوی و اخلاقی را به نظاره بنشیند، زیبابینی حیای ایشان (۶) موجب شده بود مصداق واقعی این آیه شریفه شود «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً»؛ پس صبر جمیل پیشه کن. (۷)
عفت زینبی بعد از حادثه عاشورا
همچون مادری مهربان و مقتدر از هرگونه جسارتی به آل الله منع و غبار فتنهها را از بین میبرد. بشر بن خریم اسدی و به نقلی از حزام بن ستیر میگویند: «در آن روز حضرت زینب (س) در جمع کوفیان به روشنگری و بصیرت افزایی کوفیان اقدام به خطبهخوانی کرد. زنی با حیا و عفیفه که سخنورتر از او باشد، ندیدم گویا از لسان امیرالمؤمنین (ع) سخن میگوید. در آن ازدحام جمعیت که از هر سو صدایی بلند بود، به جانب مردم اشارتی کرد و فرمود: خاموش باشید، نفس در سینهها حبس شد و جرسها از صدا افتاد...». (۸)
پینوشتها:
۱. ر.ک: فراهیدی، ج۱، ۱۹۲؛ طریحی، ج۵، ۱۰۲.
۲. عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص ۴۵ ، ح ۱۱۱۵، امام على علیه السلام: «العِفَّةُ رَأسُ کُلِّ خَیرٍ»؛عفّت ، سرآمد هر خوبى است.
۳. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص۵۵۹.
۴.ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۰.
۵. بحارالا نوار:ج ۴۳، ص ۵۴، ح ۴۸.
۶.اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: ۱۶۰«ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا»
۷. سوره معارج، آیه ۶.
۸. لهوف، ص۱۳۴.