کافی است دل به ندایشان بدهیم تا باور کنیم این امامزادگان عشق هرگز تنهایمان نخواهند گذاشت و از هر فرصتی برای هدایت بشریت بهره خواهند برد. شهید سید علی اکبر حسینی نیز از جمله این هادیان است. او که 31 سال راه و رسم گمنامی را برگزیده بود، عاقبت به گونهای عجیب خود را نمایان ساخت تا به قول آوینی باور کنیم: «در ملکوت آسمان جز شهید هیچ کس زنده نیست و حیات دیگران اگر هم باشد به طفیلی شهداست.» وقتی که از شناسایی شهید حسینی از طریق خوابی که دخترش دیده بود آگاه شدیم، مقدمات تماس با سمیه سادات حسینی دختر شهید را فراهم آوردیم تا از نزدیک با کرامات یک شهید آشنا شویم. در این گفت و گو مهدی دررودی داماد شهید یاریرسان ما شد.
روز 5 شنبه گذشته در منطقه درود نیشابور شاهد اتفاقی بودم که بسیاری آن را معجزه دهه کرامت به فرزندان سادات خانواده ای چشم انتظار میدانند خانوادهای که پس از 31 سال هنوز چشم امید به بازگشت شهیدشان داشتند و پس از 31 سال این فراق با حضور خانواده دررودی بر سر مزار شهیدشان به پایان رسید.
شهید گمنامی که در روستای محل زندگیش آرام گرفت
روز 5شنبه اعلام شد هویت یکی از شهدای گمنام دفاع مقدس که سال گذشته در درود نیشابور به خاکر سپرده شده است از طریق آزمایش DNA مشخص شده خبر خوشحال کنندهای بود، به ویژه وقتی فهمیدم این شهید گمنام در یکی از روستاهای نیشابور است با حضور در روستای دررود نیشابور متوجه شدیم این شهید گمنام، شهید سید علی اکبر حسینی فرزند سید ابراهیم است که نهم اسفند ماه 62 در عملیات بدر شهید شده و سال گذشته به همراه یکی دیگر از شهدای گمنام در روستای دررود نیشابور آرامیده است.
وارد روستای دررود و منزل شهید سید علیاکبر حسینی شدیم، مسئولان شهر نیشابور و خانواده و بستگان شهید همه به دیدن همسر شهید رفته بودند تا به انتظار 31 ساله این زن پایان بدهند بنا بود سمیه دختر شهید که وابستگی عجیبی به پدرش داشت با این خبر مادرش را خوشحال کند و سرانجام این انتظار با جمله پدرم آمده است به پایان رسید ...
اشک شوق و فریاد خوشحالی در منزل شهید سید علی اکبر حسینی به پاشد شهیدی که در سن 23 سالگی به عنوان نیروی بسیجی لشگر 5نصر از نیشابور اعزام شده بود و چهارم خرداد سال 93 همزمان با روز شهادت امام موسی بن جعفر(ع) در شهر درود یعنی همان شهر محل سکونت خانواده تدفین شده بود و امروز دیگر خانواده حسینی به یاد شهیدشان بر سنگ مزار این شهید گمنام آب نمیریزند بلکه میدانند آن شهید گمنام از امروز متعلق به خودشان است.
بههمراه خانواده شهید حسینی، مسئولان نیشابور، اصحاب رسانه و بستگان و مردم دررود نیشابور به پارک شهدای گمنام درود رفتیم کوهی که برفراز آن پرچم «یا مهدی ادرکنی» قرار داشت و پیکر دو شهید گمنام ....
حالا دیگر یکی از شهدای گمنام به آغوش خانوادهاش بازگشت و به این فراق و چشم انتظاری 31 ساله پایان داد شهیدی که دوست نداشت خانوادهاش بیشتر از این اذیت شوند و از طرفی دوست نداشت همرزم شهیدش را تنها بگذارد به همین دلیل به نیشابور آمد تا هم در کنار خانوادهاش باشد و هم در کنار همرزم شهیدش که گمنام مانده است.
آخرین باری که رفت، به دلم الهام شده بود که بر نمیگردد
همسر شهید سید علی اکبر حسینی میگوید: بعد از خواب دخترم حال و هوای عجیبی به همه ما دست داد تا جایی که هر روز منتظر خوش خبری بودیم و امروز آرزوی دیرینه من و فرزندانم برآورده شد.
وی میافزاید: در تمام این سالها در تنهایی هایم به یاد علی اکبر و خاطراتی که داشتیم گریه میکردم و امروز شاهد خبر خوشی بودم که امیدوارم طعم آن را تمام خانواده شهدای گمنام بچشند. به شهیدم تبریک میگویم که بعد از 31 سال به شهر خودش برگشته و از این اتفاق خیلی خوشحالم.
همسر شهید حسینی با اشاره به اینکه همسرش سال 63 در جزیره مجنون به شهادت رسیده است اظهار میکند: من و علی اکبر تنها سه سال و نیم با هم زندگی کردیم که حاصل آن یک پسر و دختر است اما این چندسال برای من به اندازه هزاران سال ارزش داشت.
سربازیاش را در کردستان بود و 5 ماه بعد مجدد به جزیره مجنون رفت آخرین باری که به جبهه رفت، پسرم محمد مهدی 4ساله و دخترم سمیه 5 ماهه بود.
هیچ وقت آخرین دفعهای را که میخواست به جبهه برود فراموش نمیکنم؛ هوا که روشن شد رفت و دیگر برنگشت انگار به هر دو نفرمان الهام شده بود که دیدار مجددی وجود ندارد و عید نوروز همان سال 63 خبر مفقود شدن علی اکبر را برایم آوردند.
شهیدی که همه خوابش را دیدند
داماد شهید علی اکبر حسینی نیز میگوید: روزی که شهدای گمنام را به دررود آوردند در مسجد جامع درخواست کردیم با توجه به خوابی که همسرم دیده عکس پدرش در کنار تابوت شهدای گمنام باشد پس از مراسم یکی از بانوانی که از مشهد آمده بود گفت شب قبل یکی از شهدای گمنام مرا در خواب دیده و همین موضوع سبب شده او به دررود بیاید عکس شهید علی اکبر حسینی را که میبیند میگوید من همین شهید را در خواب دیدم.
رابطه پدر و فرزندی 100 درصد تایید شده است
نماینده کمیته جستجوی مفقودین نیروهای مسلح خراسان رضوی در حاشیه دیدار خانواده شهید علی اکبر حسینی با شهیدشان در گلزار شهدای دررود گفت: سال گذشته بعد از مراجعه خانواده شهید براساس الهام قلبی در خواب از سوی شهید، این خانواده جهت انجام آزمایش «دی.ان.ای» به ستاد معراج شهدای مرکز معرفی شدند و طی اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی نمونه گیری که از همسر و دختر شهید به نام سمیه سادات حسینی انجام شد و با تطبیق نمونهها رابطه پدر و فرزند به صورت 100 درصد تایید شد.
محمد احراری اظهار داشت: بعد از اعلام مرکز تحقیقات ژنتیک انسانی به ستاد معراج شهدای مرکز بر اساس نمونه گیریهایی که از شهدای گمنام تدفین شده و تطبیق آنها روشن شد شهیدی که در دررود یعنی همان شهر محل سکونت خانواده تدفین شده شهید علی اکبر حسینی است و شهدا با این رخداد طیب بودن خود را بار دیگر به ما نشان دادند و این چیزی جز اعجاز نخواهد بود.
وی تصریح کرد: مدتی به دنبال تدفین شهدای گمنام در استان خراسان رضوی بودیم اما اعلام شد طبق دستور مقام معظم رهبری مبنای بر این است که شهدای گمنامی که تفحص میشوند براساس یگان و استانی که هستند در همان استان تشییع و بهخاک سپرده میشوند و درایت مسئولان این بوده تا خانوادهها از نگرانی درآیند و حتی اگر عزیزانشان هم دفن شده باشند آنها را شناسایی کنیم.
نام و نام خانوادگی: سید علی اکبر حسینی
نام پدر: سید محمود
تاریخ ولادت: 1342/1/1
تاریخ شهادت: 1365/12/22
منطقه عملیاتی: شلمچه
محل دفن: گلزار شهدای راوند
به یاد طلبه بسیجی شهید «سید علیاکبر حسینی راوندی»
جذبه معشوق در دشت شلمچه (حدیث دشت عشق)
سید علی اکبر، طلبه فاضل مدرسه علمیه آیتالله یثربی کاشان، پس از اخذ مدرک دیپلم بر سفره با کرامت مکتب جعفری نشست و ریزهخوار معارف اهل بیت(ع) شد. در طول تحصیل حوزوی خود، چندین بار به جبهههای نور علیه ظلمت عزیمت کرد. یک بار در گردان ادوات لشکر 14 امام حسین(ع) خدمت نمود، در عملیات کربلای 5 آرپیجی زن شد و قلب دشمن را نشانه رفت. علاوه بر همه اینها وجودش مایه آرامش و روحیه معنوی بود تا سرانجام در تاریخ 1365/12/22 جذبه معشوق، از شلمچه او را به سوی خود کشانید و پایان زندگی 23 سالهاش شهادت بود و سعادت!پیکر غرقه به خون این طلبه مجاهد پس از تشییع بر روی دستان عاشقان کوی شهادت، در گلزار شهدای راوند کاشان به خاک سپرده شد.
وصیّت نامۀ شهید سیّد علی اکبر حسینی راوندی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
((وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا)) (سوره نساء، آیه 75)
ترجمه: «و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمىجنگید؟ همانان که مىگویند: «پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستمپیشهاند بیرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»
با درود و سلام بر محضر مقدّس خاتم الانبیاءو علیّ بن ابی طالب (ع) و ائمۀ اطهار، سیّما ولیّ الله الاعظم، امام زمان (روحی له الفدا) و رهبر کبیر انقلاب و همۀ کسانی که در راه خدا به خاک و خون غلطیدند.
من بر حسب وظیفه چند وصیّت دارم، ان شاءالله این وصیّت مورد رضای خدا وامّت شهید پرور قرار گیرد.
خدایا! من چگونه شکر و سپاس تو را بگویم با این همه نعمتهایی که برای ما دادی!.
خدایا! جملۀ گویندگان توانایی مدح و ثنایش را ندارند و شمارشگران عاجزند از شمارش نعمت ها و بخششهای تو، خدایا! شکر می کنم که تو اجازه دادی با تو صحبت کنم، شکر تو را که ما را به راه خودت هدایت کردی.
خدایا! یک عمر به من سلامت دادی، من یک عمر گناه کردم، معصیت کردم، نافرمانی تو را کردم. تو فرمودی این کار را نکنید، من انجام دادم. خدایا! آمدم به جهادی که تو فرمان دادی، تو امر کردی مسلمین را به جهاد در راه خودت، من هم قبول کردم.
خدایا! تو مرا ببخش به بزرگواری خودت.
ای مردم! ای ملّت شهید پرور! ای ملّتی که با فدایی کردن فرزندان خود اسلام را سرافراز کردید! دل پیغمبر را شاد کنید، مبادا سختی ها در شما راه پیدا کند شما را به اسلام مبادا خدای نکرده بد کند.
فرزندان شما مظلومانه در جبهه به خاک و خون می غلطند، مبادا به علّت کمبود، شما از حسین فاطمه دست بردارید! مبادا رهبرکبیرانقلاب را تنها بگذارید و به فریاد مظلومانۀ او لبّیک نگویید.
حالا امام عزیز بر همۀ ما تکلیف کرده که باید به جبهه بروید،کسانی که می توانند بجنگند، امام فرموده است واجب کفائی است و الان بر همۀ کسانی که می توانند بیایند به جبهه، واجب است بیایند چون احتیاج است و فرماندهان فریاد دارند که بیایند و نکند مال و زن و بچّه شما را باز دارد.
این دنیا لهو و لعب است و زود گذر، مولای متّقیان چه سخنان ارزنده ای دارند در نهج البلاغه نسبت به مذمّت دنیا و مبادا مذمّتهای حضرت علی(ع) شامل حال شما هم بشود، نفرینهای آنها شامل حال شما شود. جنگ باعث پیروزی اسلام و سربلندی مسلمین است، باعث پیروزی حق بر باطل است، باعث امتحان کسانی است که فقط شعارهای تو خالی می دهند و کسانی که مؤمن راستین هستند.
در جنگ انسانهای خالص مشخّص میشود، مبادا روز قیامت حسرت بخوریم و انگشت ندامت به دندان بگیریم که دیگر آن روز دیر است. جوانها مبادا در خطّ شیطان قرار بگیرند، من یک گله ای دارم، خدا رحمت کند شهید حسین شمس زاده که او هم گله می کرد و آن این است که چرا بیدار نمی شوید! چرا آسیاب شیطان شده اند ؟! روز پنج شنبه به صورت مفتضح بیرون می آیید کنار قبر شهیدان، خجالت نمی کشید، دردتان نمی آید اینطور عزیزان ما غریبانه به خاک و خون غلطیدند، بدنهایشان میسوزد و مفقود میشوند، شما چگونه روز قیامت جواب خواهید داد ؟! یک مقدار به خود بیایید. من هر وقت می آمدم زیارت با یک دنیا ناراحتی می رفتم، یک مقدار از فرزندان و طفلان شهدا درس بگیرید، این فرزندان هر وقت به یاد پدران خود گریه میکنند مسئولیّت شما بیشتر میشود.
ای خواهر عزیز! تو هم مسئولیّت سنگینی به عهده داری، تو باید با حجاب خود شهیدان را خوشحال کنید که حجاب تو مثل آن است که تو ماشۀ اسلحه را چکاندهای بر قلب یک دشمن. طوری از خانه بیرون بیائید که زهرا(س) خوشحال باشد، فرشتگان بر شما درود بفرستند نه لعنت.
ما شهیدان اگر خدا قبول کند شکایت خواهرانی که پا روی خون شهیدان میگذارند به خدای بزرگ و فاطمۀ زهرا حتماً خواهیم کرد. خدا نگهدار همۀ شما عزیزانی که پاسداری از قرآن کردید باشد.
پدر و مادر عزیزم! من از دور دست شما را می بوسم، انشاءالله اوّل خدا و بعد شماها از سرمن بگذرید و انشاءالله خدا اجر شما را بدهد.
همسر عزیزم! باز من از سرزمین خون و شهادت سلام گرمم را میرسانم و دستت را میبوسم و درود خدا و رسولش بر تو! من شرمنده هستم از زحماتی که کشیدهاید برای من و از آمدن به جبهه و از یاری کردن الله جلوگیری نکردی. من دوست داشتم در کنار تو زندگی کنم ولی باید فرمان امام را از دل و جان قبول میکردم، انشاءالله خداوند اجر بر شما دهد و صبر زیادی به شما و پدرو مادرعزیزم بدهد. همسر عزیزم و پدر و مادرم! فرزند عزیزم را به شما میسپارم و انشاءالله از او خوب مواضبت کنید سرباز دلیری برای اسلام باشد.
برادر و خواهرم! باید شما راه مرا ادامه دهید. برادرم باید اسلحۀ مرا بردارد و خواهرم به وسیلۀ حجاب خود.
خداحافظ شما!
از همۀ فامیل معذرت میخواهم اگر تندی شده است و از همۀ مردم میخواهم مرا به به بزرگواری خودشان ببخشند.
مرتضی جان!
من خیلی دوست داشتم تو را ببینم و من خیلی تو را دوست دارم انشاءالله تو راه مرا ادامه دهی.
ای مردم! من هم مثل شما دوست داشتم در کنار فرزند عزیزم باشم ولی اسلام است، امام حسین(ع) در کنار فرزندانش شهید شد و در کنار بدن مطهّرش فرزندانش را کتک زدند و امام عزیز حجّت را بر همه تمام کرد.
خداحافظ همۀ شما باد!
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
19/11/1365