هرگاه صدای اذان به گوشش می رسید بلافاصله وضو می گرفت و به نماز می ایستاد . این عادت همیشه ی حسین بود.
یک
شب که همه خواب بودند از رختخواب برخواستم تا یک لیوان آب بخورم . نور
ضعیفی را در آشپزخانه دیدم . به سمت آشپزخانه رفتم . حسین را دیدم که با
صدای زیبایش زیارت عاشورا می خواند . گفتم: مادر چرا چراغ را خاموش کرده ای
؟ گفت می خواستم شما بیدار نشوید.
زمزمه های زیبای حسین هنوز در خانه به گوشم می رسد.