زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

انجام کار فرهنگی بدون توجه به نتیجه و بازدهی کار - شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده

مصطفی هیچ وقت به این فکر نمی‌کرد که مثلا اگر در فلان محله کار فرهنگی کند ممکن است بازدهی خوبی نداشته باشد.

مصطفی محله‌ای پرت و دورافتاده را در کهنز شهریار برای کار فرهنگی انتخاب کرده بود. وقتی در جمع خانم‌ها یا در جمع‌های خانوادگی این موضوع را مطرح می‌کردم، همه تعجب می‌کردند 

و می‌گفتند آنجا که واقعا امیدی به نتیجه گیری نیست! حتی می‌گفتند کسی از بچه‌های آن محل انتظاری ندارد. 

دو سال و نیم بود که مصطفی حضور فیزیکی کمتری در آن منطقه داشت. در این مدت وقتی مادران آن بچه‌ها را می‌دیدم 

از کارهای مصطفی تشکر می‌کردند و می‌گفتند که ممنونِ زحمات او هستند. می‌گفتند 

اگر او نبود، معلوم نبود که آینده بچه‌های محل چه می‌شد. می‌گفتند مدیون آقا مصطفی هستند که بچه‌های‌شان را بسیجی کرده است. 

وقتی این حرف‌ها را به مصطفی منتقل می‌کردم ناراحت می‌شد و می‌گفت که همه اینها کار خدا بوده است. می‌گفت اگر خدا می‌خواست می‌توانست حرف‌ها و کارهایش را بی‌اثر کند. دیدگاه او به کار فرهنگی اینطور بود.

راوی ؛ همسر شهید مدافع حرم


نتیجه تصویری برای شهید صدرزاده


(به نقل از جانباز مدافع حرم برادر امیرحسین حاجی نصیری)

 یک کانتینری بود که مصطفی توش کار فرهنگی انجام می داد.

اون موقع کار فرهنگی فروختن نوار و پلاک و چفیه و سربند و... بود. توی کانتینر غرفه بندی کرده بود و این وسایل رو می فروخت.

یه شب با بچه ها تصمیم گرفتیم به کانتینر مصطفی دستبرد بزنیم.

قفل در رو شکستیم و رفتیم داخل و دخل رو باز کردیم همه ی پول هاش رو برداشتیم و رفتیم.

بعد هم رفتیم در خونه شون و بهش خبر دادیم که کانتینر رو دزد زده.

ساعت 3 نصفه شب بود.

 مصطفی اومد پایین و ناراحت شد.

بهش گفتیم اشکال نداره بیا بریم بستنی بخوریم. و رفتیم و با پول خودش بستنی خریدیم و خوردیم.☺️

چند مدتی با هم از اون پول استفاده می کردیم.

بعد از یکی دو هفته خودمون برای حلالیت گرفتن بهش گفتیم.

ولی اصلا  ناراحت نشد و انگار نه انگار.

خاطرات دوستان شهید

شهید مصطفی صدرزاده ( با نام جهادی سید ابراهیم)

من مصطفی صدرزاده هستم گاودار و متاهل روایت زندگی فرمانده ایرانیِ جنگاوران افغانستانی

گفتگو با همسر شهید صدر زاده :  «می‌دانم زنده‌ای! با تو زندگی می‌کنم مصطفی»

وصیتنامه شهید مصطفی صدرزاده : خدایا از تو ممنونم بی‌اندازه که در دل ما محبت سید علی‌خامنه‌ای را انداختی

خاطرات شهید مصطفی صدرزاده از زبان مادر و همسر شهید

خاطرات شهید مصطفی صدرزاده از زبان همرزمان شهید

سخنان سردار دلها حاج قاسم سلیمانی در خصوص شهید مصطفی صدرزاده فرمانده تیپ فاطمیون ملقب به سید ابراهیم

یک جوان تو دل برویی بود ، آدم لذت می برد نگاهش کند من واقعا عاشقش بودم.. این جوان چون ما راهش نمی دادیم بیاید اینجا رفته بود مشهد در قالب فاطمیون به اسم افغانستانی خودش را ثبت نام کرده بود تا به اینجا برسد ، زرنگ به این می گویند! به ما و امثال ما که دنبال مال جمع کردن و … هستیم نمی گویند! با ذکاوت کسی است که اینطور کار را بدست می آورد و بالاتـریـن بهره را از آن می گیرد و به نحو احسن از فرصت استفاده می کند، چرا این کار را کرد؟! چون قیمت داشت. ان الله یحب یقاتلون فی سبیل الله … خدا کسی را که در راهش جهاد می کند دوست دارد ،اگر کسی را خدا دوست داشته باشد محبتش را، عشقش را ،عاطفه اش را و همه چیزش را در دلها پراکنده می کند. امثال سید ابراهیم در خیابان ها خیلی زیاد هستند،اما آن چیزی که سید ابراهیم را عزیز کرد و به این نقطه رساند همین راه بود …