زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

داستان های روز عید غدیر شهید حاج علی کسائی روز تولد - ازدواج و شهادت

مولود غدیر (( یادی از شهید عارف و استاد معارف ، شهید حاج علی کسائی – ره – ))
در یکی از وصیت نامه هایش می نویسد: «… من نمی دانم که آیا به آن درجه رسیده ام که خداوند مرا قبول کند؟ وقتی خودم را بررسی می کنم و اعمال خودم را محاسبه می کنم برایم مسلم می شود که شهادت سعادتی است که نصیب همه کس چون من نمی شود. مادر عزیزم به هر حال از خدا خواسته ام که اگر صلاح می داند برای کفاره گناهانم شهادت را نصیب من کند زیرا شنیده ام که انسان با شهادتش تمام گناهانش بخشوده می شود… »
شب آخر، می دانست آخرین دیدار است برای همین تا صبح به راز و نیاز با خدا پرداخت و پس از آن آخرین وصایایش را کرد. عید غدیر بود که لباس سفید عروسی را به تن پوشیدم و هفت سال بعد درست عید غدیر بود که لباس سیاه بر تن پوشاندم و چهار فرزند از ۶ ماهه تا ۶ ساله به رسم امانت از علی پذیرفتم. حاج علی می گفت: «من در عید غدیر به دنیا آمدم، در عید غدیر سنت ازدواج را به جا آوردم و در عید غدیر پای از این دنیا بر می نهم.»

نتیجه تصویری برای شهید حاج علی کسائی

معلم، مفسر و حافظ نهج البلاغه شهید حاج علی کسایی

مراسم عروسی مان را ظهر گرفتیم که به چشم نیاید و حرمت داغداری خانواده شهداء حفظ شود. آمدیم توی اتاق که ناهار بخوریم؛ در را بست و پشت آن ایستاد، رو به من کرد و گفت: می دونی که تو این لحضه دعای ما مستجابه؟
گفتم: آره ولی الان بیا ناهار بخوریم.
گفت: روزه ام.
گفتم: تو روز عروسی روزه گرفتی؟؟
گفت روزه ی نذره؟
گفتم: چه نذری؟
گفت: این که همون طور که خدا منو تو عید غدیر متولد کرد تو عید غدیر هم مزدوج کنه حالا من دعا می کنم تو آمین بگو. دستم را به دعا بلند کردم.
گفت: خدایا همون طور که منو در عید غدیر متولد کردی و در عید غدیر مزدوج کردی، در عید غدیر هم به شهادت برسان…
غدیر هر سال که می آمد منتظر خبرش بودم. غدیر آخر که خبر شهادتش را در سومار برایم آوردند گفتم: سال هاست منتظر شنیدنش بودم…
.
.
.
هدیه به معلم، مفسر و حافظ نهج البلاغه شهید حاج علی کسایی صلوات

نتیجه تصویری برای شهید حاج علی کسائی

استاد نهج البلاغه، شهید حاج علی کسائی : بوسه ای بر دستان و ملکوتی امام زدیم. امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد

زندگی نامه شهید

حاج علی کسایی، در روز عید غدیرخم، در تاریخ 1334/05/14 در خانواده ای مومن و انقلابی در شیراز چشم به جهان گشود. از همان ابتدا والدینش درس اسلام شناسی را به وی آموختند. تحصیلات ابتدایی را در شیراز به پایان رساند و در رشته ی زبان و ادبیات عرب از دانشگاه فردوسی مشهد فارغ التحصیل شد.

او جوانی مومن و خداشناس بود، اخلاق و رفتار اسلامی و تقید به انجام فرایض واجب و عبادات روزانه او همه را متحیر کرده بود. در دوران انقلاب در اوج گیری تظاهرات علیه رژیم ظالم پهلوی و ارشاد مردم نقش به سزایی داشت. در دانشگاه عضو انجمن اسلامی بود.


او با فرا رسیدن موعد خدمت در سال 1356 به سربازی رفت. در دوران انقلاب اعلامیه ها و نوارهای امام را به پادگان می آورد و موج انقلاب را دامن می زد. بعد از پیروزی انقلاب به خاطر این که عاشق اسلام و مقلد امام(قدس سره) بود در جبهه های مختلف علیه ضد انقلابیون مبارزه کرد.

او با دستور امام خمینی(قدس سره) با شروع جنگ تحمیلی، با این که خدمت سربازی را به اتمام رسانده بود و کارمند بود از طریق ارتش به جبهه های حق علیه باطل شتافت. ابتدا در هوابرد شیراز به عنوان مسئول عقیدتی سیاسی و سپس در مرکز پیاده ی شیراز به عنوان مسئول آموزش عقیدتی سیاسی به اسلام خدمت کرد.

فعالیت های چشمگیر او باعث شد تا در سال 1360 به دست منافقین ترور شود. در سال 1364 نیز گلوله های بعثی، سینه استاد را از هم شکافت و او پس از بهبودی، دوباره راهی جبهه های نبرد حق علیه باطل گشت. آخرالامر، او که جانش در تب و تاب شهادت می سوخت، پس از انتقال به منطقه سومار ‌در تاریخ 1366/12/13 در منطقه ی سومار، به آرزوی دیرینه اش رسید و به رحمت واسعه ی الهی دست یافت. پیکر پاک و مطهر این شهید سرافراز میهن در دارالرحمه شیراز در جوار دیگر همرزمانش آرام گرفت.

روی دیوان خانه امام(ره) نشسته بودیم. از هیجان این پیوند در حضور اماممان، سینه ام گنجایش قلب تپنده ام را نداشت. بوسه ای بر دستان و ملکوتی امام زدیم. امام لب باز کرد و خطبه عقد ما را جاری کرد. بعد به عنوان هدیه عقد، این جمله را به ما هدیه کرد:« عزیزانم گذشت داشته باشید، با هم بسازید ان شاء الله که مبارک باشد.»

علی قبل از اینکه به نزد امام برویم به من گفته بود: «ما فقط در دنیا زن و شوهر نخواهیم بود بلکه در بهشت نیز با هم هستیم، بعد هم این آیه را برایم تلاوت کرد:«هم و ازواجهم فی ضلال علی الارائک متکئون…»