زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

اهمیت شرکت در راهپیمایی روز قدس و مراسمات سیاسی مذهبی برای شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی

خیلی به مسائل سیاسی توجه داشت، شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت و گفت: امشب افطاری برای بچه‌ها غذای خوبی درست کنم و سحری مناسبی هم به آن‌ها بدهم تا فردا صبح برای راهپیمایی آماده باشند و بتوانند در راهپیمایی شرکت کنند.من هم آن شب غذای مفصلی تدارک دیدم تا سحری با بچه‌ها بخوریم، اما برعکس شب‌های دیگر سحر خواب ماندیم و بعد از اذان صبح بیدار شدیم. به بچه‌ها گفتم این دفعه ایرادی ندارد اگر به خاطر پدرتان می‌خواهید به راهپیمایی بیایید و اذیت می‌شوید، من خودم می‌روم، ولی آن‌ها قبول نکردند و گفتند اگر پدرمان زنگ بزند و از ما بپرسد که به راهپیمایی رفته‌اید یا نه و ما بگوییم نرفته‌ایم شرمنده می‌شویم. با وجود گرسنگی و تشنگی که داشتند (هوا خیلی گرم بود، مرداد ماه بود) در راهپیمایی شرکت کردند و وقتی شب همسرم زنگ زد و پرسید راهپیمایی رفتید یا نه، ماجرا را برایش گفتم، خیلی خوشحال شد، این مسائل خیلی برایش مهم بود.

شهید مدافع حرم محمد حسین علیخانی :اگر من به این فکر کنم که بروم و جنگ کنم و شهید شوم این خود خودکشی است

می گفت : اگر من به این فکر کنم که بروم و جنگ کنم و شهید شوم این خود خودکشی است

من می‌خواهم اگر می‌توانم کاری برای اسلام انجام بدهم، من برای دفاع از دین اسلام می‌روم، البته اگر در این راه شهید شوم خدا را شکر می‌کنم ، دوست دارم جزو یاران و سربازان امام‌زمان (عج) شوم و در کنار ایشان شمشیر بزنم، دید او بسیار وسیع بود.

شهید مدافع حرم محمد حسین علیخانی :باید آماده باشیم نهضت فراگیر جهان اسلام در حال شکل‌گیری است

شهید محمد حسین علیخانی به تربیت نیروهای فرهنگی با عمق نگاه سیاسی و انقلابی و آدمهای دست به قلم با نگاه مبارزاتی در کرمانشاه اهتمام داشت

می‌گفت:باید آماده باشیم نهضت فراگیر جهان اسلام در حال شکل‌گیری است ، رزمنده باید آچار فرانسه باشد خودش هم سعی می‌کرد در زمینه‌های مختلف اطلاعات خوبی کسب کند.

گفتگو با یکی از شاگردان شهید محمدحسین علیخانی :شهید علیخانی به تربیت نیروهای فرهنگی با نگاه انقلابی در کرمانشاه اهتمام داشت

شهید محمدحسین علیخانی از رزمندگان استان کرمانشاه اواسط شهریور ماه امسال در نبرد با تروریستهای تکفیری در حلب سوریه به همراه شهید اکبر نظری دیگر رزمنده کرمانشاهی به شهادت رسید. پیکر پاک این شهید پس از تشییع در تهران و کرمانشاه در هجدم شهریور ماه با حضور باشکوه مردم کرمانشاه در گلزار شهدای این شهر و در کنار شهدای عملیات نصر 7 به خاک سپرده شد. با حسین خان‌محمدی یکی از شاگردان و دوستان نزدیک این شهید پیرامون ویژگی‌های اخلاقی و تأثیرگذاری شهید علیخانی بر جوانان کرمانشاهی به گفت‌وگو نشسته‌ایم که در ادامه می‌آید:

تسنیم: نحوه آشنایی شما با شهید علیخانی چگونه بود و چطور این ارتباط با وجود اختلاف سنی به رفاقت انجامید؟

آشنایی من با شهید علیخانی به سال 79 بر می‌گردد. در مسجدالنبی(ع) طاقبستان کتابخانه‌ای وجود داشت‌ و روزی که به کتابخانه رفته بود در آنجا نخستین دیدار و آشنایی با برادر حسین اتفاق افتاد. من تک پسر و مورد توجه خانواده بودم و آقا حسین این مسئله را می‌دانست و خیلی برای شکل‌گیری شخصیت من تلاش کرد. والدین من هم که با وی آشنا شدند و خیلی نسبت به تربیت من حساس بودند و روحیات بسیجی و انقلابی و احساس مسئولیت او را دیدند بیشتر علاقمند شدند که من با او ارتباط برقرار کنم و به نوعی جای برادر بزرگتر من را گرفت. در آن زمان آقا حسین در بسیج دانشجویی مشغول به فعالیت بود و من هم دبیرستانی بودم.

تسنیم: از این ارتباط برادری چگونه استفاده کردید و چه عواملی سبب ارتباط بیشتر شما با شهید شد؟

 زمینه آشنایی من با شهید کتاب بود و در اوایل هم در همین مسیر پیش رفت. مثلا من کتابهای شهید مطهری و شهید آوینی را خواندم و بعد از هر کتاب، با وی در مورد آن کتاب بحث می‌کردم. البته به مرور و با افزایش صمیمیت بین ما، این فضای علمی و مطالعاتی کمرنگ شد و بیشتر به سمت مباحث اخلاقی و جهادی پیش رفت. آقا حسین خیلی دوست داشت من طلبه شوم اما متاسفانه من این کار را انجام ندادم. در مسائل اخلاقی کتابهای عرفانی را به من معرفی می‌کرد و درباره آقای دولابی و دفاع مقدس و شهدا که خیلی برای من جذاب بود و از جمله سید مجید کلوشادی صحبت می‌کرد و همین عوامل سبب شد یک دلبستگی شدیدی به شهید علیخانی پیدا کنم. این فضا به گونه‌ای بود که حتی در برخی ماموریتهای درون استانی هم با اجازه مسئولان بالادست، مرا با خود می‌برد. حضور در مسجد آیت‌الله معصومی لاری و گلزار شهدای کرمانشاه از جمله کارهای دائمی ما بود.

تسنیم: چه چیزی باعث شده بود که خانواده شما نسبت به این ارتباط حساس نباشند و آن را بپذیرند؟

 خانواده من نسبت به فضای بچه هیئتی‌ها و رزمندگان دفاع مقدس آشنا بودند و روحیات چنین شخصیتهایی را درک کرده بودند. ایمان بالا و احساس مسئولیت شهید علیخانی آنقدر زیاد بود که کاملاً خانواده من را قانع کرده بود که این همراهی برای من مفید است. وی حتی نسبت به خانواده من نیز احساس مسئولیت داشت و در برهه‌ای که مادرم مریض شده بود خیلی کمک کرد. حسین آقا یک ویژگی‌های خاصی داشت. در مکانهایی که حاضر می‌شد خیلی حساس بود که چه بخورد. فضای تربیتی رفتار گفتار وی بسیار خاص بود و تولی و تبری قابل لمسی داشت به‌طوری که حتی در محیط کاری بارها شده بود که به مدیر دستگاههای مختلف تذکر داده بود. بسیار مورد توجه حلال و حرام بود.

تسنیم: ویژگی‌های اخلاقی شهید علیخانی در نظر شما به‌عنوان یکی از دوستان نزدیک ایشان چیست؟

آقا حسین در کنار توکل به پروردگار متعال، بارزترین خصوصیتش، این بود که بسیار با هوای نفس مبارزه می‌کرد و منیت را در خود کشته بود. برخلاف برداشتی که شاید در ذهن برخی باشد، نماز بسیار ساده و سریعی می‌خواند اما واقعاً نماز می‌خواند. در همین نماز سریع و مختصری که داشت حواسش از اطراف بریده می‌شد. بارها می‌شد که من از اتفاقاتی که در زمان نماز افتاده بود می‌گفتم اما می‌گفت که متوجه نشده است، در دعا و زیارتها هم همین طور بود. خیلی سریع اما با دقت و تامل. مثلاٌ با همدیگر که صحبت می‌کردیم روی الفاظ خیلی تأکید می‌کرد. مثلا راجع به ثار و وابن ثاره و دیگر تعابیر در ادعیه توضیحات جالبی می‌داد و با همین توجهات به ذکر و خواندن دعا مشغول بود. اینطور هم نبود که همیشه نماز شب بخواند اما در هفته چند شب، را بیدار می‌شد. البته این اواخر و از زمان سوریه، به صورت دائم شب زنده‌داری داشت.

البته پس از شهادت شهید علیخانی برخی دوستان به‌خاطر علاقه بسیار به این شهید تلاش کردند که وجه عرفانی وی را پررنگتر کنند اما باید بگویم در کنار این وجه، شخصیت اجتماعی و حاضر در میانه میدان شهید علیخانی بسیار پررنگتر بود و همانطور که گفتم تولی و تبری قابل لمسی داشت. در مورد تاثیرگذاری این شهید بر نسل جوان کرمانشاه هم باید بگوید همه بچه هیئتی‌های شهر کرمانشاه با این شهید ارتباط داشتند. شهید علیخانی به تربیت نیروهای فرهنگی با عمق نگاه سیاسی و انقلابی و آدمهای دست به قلم با نگاه مبارزاتی در کرمانشاه اهتمام داشت و می‌گفت باید آماده باشیم نهضت فراگیر جهان اسلام در حال شکل‌گیری است. رزمنده باید آچار فرانسه باشد خودش هم سعی می‌کرد در زمینه‌های مختلف اطلاعات خوبی کسب کند.

تسنیم: در مورد نحوه شهادت شهید علیخانی بفرمایید؟

نحوه شهادت اینگونه بوده که از ناحیه پا مورد اصابت گلوله تروریستهای تکفیری قرار می‌گیرد که پس از انتقال به بیمارستان به درجه رفیع شهادت نائل می‌شود. نقل قولها در مورد نحوه شهادت وی مختلف است ولی آنچه که محرز شده این است که حسین آقا و شهید اکبر نظری در موقعیت خودشان در نبرد با گروههای تروریستی تنها بوده و نیروی تأمین آتشی نداشته‌اند زیرا این دو فرمانده در نخستین سنگر تهاجمی قرار داشته‌اند.

تسنیم: چرا با توجه به اینکه شهید علیخانی جانباز شیمیایی بود، کمتر کسی از این موضوع اطلاع داشت؟

آقا حسین از زمان دفاع مقدس و عملیات والفجر 10 شیمیایی شد. از حدود سال 80 پیگیر این مسئله شد. بعضاً در تنفسش مشکل ایجاد می‌کرد و سرفه‌های خلط‌دار زیادی می‌زد. خاطره‌ای هم دارم که بد نیست بگویم. یکبار با هم به بیمارستان بقیه الله، رفتیم دکتر احوال او را پرسید خدا را شکر کرد. بعد از بیرون آمدن به او گفتم چرا مشکلت را به او نگفتی؟ گفت بیماران بیمارستان را دیدم خجالت کشیدم درباره مشکلات خودم صحبت کنم و به عنوان یک رزمنده دیدم خوب نیست که بخواهم خیلی احساس عجز کنم و برای وی خیلی مهم بود که کسی از این موضوع خبر نداشته باشد.

تسنیم: خاطره‌ای از رشادت شهید علیخانی در عملیات مرصاد نقل محافل است. چنانچه امکان دارد آن را بازگو بفرمایید؟

 خاطره‌ای در مورد رشادت حسین آقا در عملیات مرصاد وجود دارد که بنده سالها پیش از حاج باقر آقایی آن را شنیدم که حاج باقر نقل می‌کنند در عملیات مرصاد حسین آقا با وجود سن و سال کمتر از سایر رزمندگان با موشک‌انداز آر‌پی‌جی بر دوش به سمت یگان تانکهای زرهی دشمن در حال دویدن بود. در آن مقطع تانکهای منافقان به تنگه‌ای رسیده بودند که در صورت عبور از آن وضعیت برای رزمندگان اسلام بد می‌شد که حسین آقا در فاصله بسیار کمی از تانک نخست با شلیک آر‌پی‌جی آن تانک را منفجر می‌کند و به‌دلیل قرارگیری این تانک در معبر اصلی و بقیه تانکها امکان عبور از آن خط را نمی‌یابند و وضعیت به نفع رزمندگان اسلام می‌شود.

گفتگو با همسر عارف گمنام شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی / شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت که در راهپیمایی شرکت کنید

گفتگو با همسر عارف گمنام شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی / شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت که در راهپیمایی شرکت کنید

محمدحسین علیخانی متولد ۱/۱/ ۵۰ کرمانشاه بود. از همان بچگی اهل مطالعه و درس و کتاب بود. وقتی ۱۵ سالش بود به عنوان بسیجی به جبهه رفت و از آنجا که خیلی شجاع و زیرک بود در قسمت اطلاعات عملیات و شناسایی مشغول شد. در سال ۶۷ در عملیات مرصاد آرپی‌جی‌زن بود. آنقدر آرپی‌جی زد که از گوش‌هایش خون می‌آمد. بعد از پایان جنگ تحمیلی هم وارد سپاه شد. او از فرماندهان ایرانی لشکر زینبیون پاکستانی‌های مدافع حرم بود و در ۱۵ شهریور سال ۹۵ به شهادت رسید. با زینب کرمی‌راد، همسر این شهید همکلام شدیم که در ادامه می‌خوانید.

آشنایی و ازدواج شما چگونه رقم خورد؟

ما سنتی آشنا شدیم و ازدواج کردیم. من دانشجو بودم که مادر و خواهر محمدحسین از امور دانشجویی دانشکده شماره تماس مرا گرفته بودند. اول خانواده‌ها با هم آشنا شدند و بعد من و همسرم با هم آشنا شدیم. سال ۷۸ هم ازدواج کردیم. سه فرزند، یک پسر و دو دختر دارم. پسرم علی‌اکبر متولد ۸۰، فاطمه متولد بهمن ۸۳ و دخترکوچکم هم متولد فروردین ۹۴ است.

نتیجه تصویری برای شهید مدافع حرم شهید محمدحسین علیخانی

با سه فرزند برای شما سخت نبود که رضایت دهید همسرتان به عنوان مدافع حرم آن هم داوطلبانه به سوریه برود؟
ما از روز اول نقطه اشتراکی که داشتیم روی مسائل اعتقادی و ولایی بود. یکسری تفاوت‌ها بین خانواده‌ها و افراد طبیعی است، ولی آن چیزی که برای ما در درجه اول مهم بود بحث اعتقادات و ولایت‌پذیری بود. ما در این مورد مشکلی با هم نداشتیم، لذا برای رفتن به سوریه هیچ مخالفتی نکردم اگرچه دوری همسرم برای ما خیلی سخت بود. محمدحسین آرزوی شهادت داشت و از من می‌خواست تا دعا کنم به مرگ طبیعی از دنیا نرود.

کردند.
زمانی که بحث اعزام نیرو به سوریه برای نبرد با تکفیری های داعش مطرح شد انتظار داشتم که همسرم نیز تقاضای رفتن کند و به همین دلیل وقتی موضوع رفتنش را با من در میان گذاشت زیاد جا نخوردم.در واقع من از همان ابتدا موافق رفتنش بودم اما در عین حال بسیار هم نگران سلامتی شهید علیخانی بودم ولی وقتی ایشان به من این اطمینان خاطر را داد که مراقب خودش خواهد بود دلم آرام گرفت.همسرم جزو نیروهای حفاظت اطلاعات بود اما در عملیات‌ ها نیز به ‌صورت ناشناس حضور می یافت و به مردم سوریه کمک می‌کرد.در زمانی که خبر شهادت او را به من دادند آن لحظه کمرم شکست چرا که وی هم همسر و هم بزرگترین دوست و پشتیبان زندگیم بود.اما اگر به گذشته برگردیم بدون شک بازهم موافق رفتن شهید علیخانی به جبهه علیه داعش می شدم چرا که هیچ چیزی جز شهادت زیبنده ایشان نبود.

شهید علیخانی از نظر اعتقادی و اخلاقی چه ویژگی‌هایی داشتند؟
علاقه ویژه به فلسفه و عرفان دینی داشت و در تهذیب نفس فوق‌العاده همت داشت. در تمام مسائل جلب رضایت الهی برایش مهم بود، این نبود که اهل حرف و شعار باشد. شاید باورتان نشود ما زمانی که می‌خواستیم جهیزیه تهیه کنیم، سال ۷۸ و ۷۹ گفت که کالا باید کالای ایرانی باشد، آن موقع اصلاً بحث مسائل اقتصادی و تحریم نبود، ولی بصیرت و معرفت فوق‌العاده‌ای داشت.

کم می‌خوابید و خیلی اهل مطالعه بود، بنیه اعتقادی فوق العاده‌ای داشت و از طریق معرفت دینی، معرفت سیاسی هم پیدا کرده بود. تقوا باعث می‌شود معرفت سیاسی در وجود فرد شکل بگیرد، وقتی به من گفت: می‌خواهد سوریه برود من احساس کردم که او این رفتن را نوعی تکلیف برای خود می‌داند، بنابراین گفتم نباید مانع او شوم و مخالفتی نکردم، اما گفتم فکر این نباش که شهید شوی، مواظب خودت باش .

او گفت: اگر من به این فکر کنم که بروم و جنگ کنم و شهید شوم این خود خودکشی است من می‌خواهم اگر می‌توانم کاری برای اسلام انجام بدهم، من برای دفاع از دین اسلام می‌روم، البته اگر در این راه شهید شوم خدا را شکر می‌کنم و همیشه می‌گفت: من دوست دارم جزو یاران و سربازان امام‌زمان (عج) شوم و در کنار ایشان شمشیر بزنم، یعنی دیدی که داشت خیلی وسیع بود، فوق‌العاده علاقه‌مند به خانواده و فرزندان بود، آن‌ها را با اسم کوچک صدا نمی‌زد به پسرم می‌گفت: داداش بابا و به دخترم می‌گفت: خواهر بابا و هر کدام از ما را با یک اسم خاص صدا می‌کرد. واقعاً فرزندان و زندگی را دوست داشت و اینکه می‌گویند که شهدا از زن و بچه دل می‌کنند، باید گفت: شهدا اول به اوج علاقه می‌رسند و وقتی با تمام وجود عاشق می‌شوند با خداوند معامله می‌کنند.

چند بار به سوریه رفتند؟
اولین اعزامش به سوریه در اسفند سال ۹۴ مصادف با ایام شهادت حضرت زهرا (س) بود که دقیقاً ۶۷ روز طول کشید. دفعه دوم که اعزام شد مصادف با نیمه شعبان سالروز ولادت صاحب‌الزمان حضرت مهدی (عج) بود. دفعه سوم مصادف با ایام تولد امام رضا (ع) بود. آن روز وقتی داشت می‌رفت از من پرسید چه روز‌هایی اعزام شدم؟ وقتی من روز‌های اعزام را گفتم گفت: فکر کنم خدا برای من برنامه‌ای دارد. گفتم ان‌شاءالله هر چه هست خیر باشد و اگر خدا بخواهد شما می‌روی و به سلامت برمی‌گردی و رفت و بعد از ۱۹ روز به شهادت رسید.

فرزندانتان چطور با نبود پدر کنار آمدند؟ منظورم وقتی است که به سوریه می‌رفتند.
بچه‌ها از نبود پدرشان خیلی اذیت می‌شدند، چون ارتباط فوق‌العاده قوی میان آنان وجود داشت ولی، چون مأموریت بود به نبود پدر عادت کردند؛ البته ارتباط تلفنی همیشه وجود داشت حتی از طریق تلفن برای بچه‌ها مخصوصاً دختر کوچکم شعر می‌خواند، بی‌قراری می‌کردند، اما با این موضوع کنار آمده بودند و وقتی پدرشان از مأموریت می‌آمد کلی انرژی می‌گرفتند و زمانی که پدرشان را از دست دادند واقعاً مثل یک گل پژمرده شدند و بی‌حال بودند و خیلی زمان برد تا به خودشان بیایند.

وقتی از سوریه می‌آمدند درباره اوضاع و اتفاق‌های آنجا صحبت می‌کردند؟
هیچ وقت از سختی‌هایش برای من صحبت نمی‌کرد، وقتی می‌پرسیدم اوضاع آنجا چگونه است یا حالت خوب است؟ می‌گفت: اینجا خیلی خوب است اگر گرممان شود سرما می‌رسانند و اگر سردمان شود گرما می‌رسانند! می‌گفت: خیلی هوای ما را دارند و من همیشه فکر می‌کردم شاید جایشان خوب باشد و مشکلی نداشته باشند تا اینکه یک بار که از سوریه برگشت من گفتم در این ایام خیلی به ما سخت گذشت، همیشه ترس و اضطراب داشتیم، پرسید علی اکبر (پسرمان) هم ترسیده بود؟ گفتم بله او از همه ما بیشتر می‌ترسید.

علی اکبر را صدا کرد و شروع کرد به صحبت کردن با او که ما در سوریه برخی اوقات جا‌هایی بودیم که روز و شب اصلاً نخوابیدیم، اصلاً جا برای خوابیدن نداشتیم، غذا هم به ما نمی‌رسید یا در مکانی بودیم که وقتی بالا بودیم فکر می‌کردیم داعشی‌ها پایین هستند و وقتی پایین بودیم فکر می‌کردیم که داعش بالای سر ماست، یعنی اطراف ما پر از داعشی‌ها بود، ما با این سختی داریم مبارزه می‌کنیم و تو باید مرد باشی، داشت درس مردانگی به پسرم می‌داد و من آنجا فهمیدم که اوضاع آنجا چگونه است و چقدر به آن‌ها سخت می‌گذرد.

یک سال ماه رمضان را کامل در سوریه بود، زنگ می‌زد و می‌گفت: به تغذیه بچه‌ها توجه کنم تا بتوانند روزه بگیرند و من سؤال کردم که اوضاع شما چطور است؟ از پاسخش متوجه می‌شدم که مواد غذایی به اندازه کافی ندارند و با سختی روزه می‌گیرند.

خیلی به مسائل سیاسی توجه داشت، شب قبل از روز قدس از سوریه تماس گرفت و گفت: امشب افطاری برای بچه‌ها غذای خوبی درست کنم و سحری مناسبی هم به آن‌ها بدهم تا فردا صبح برای راهپیمایی آماده باشند و بتوانند در راهپیمایی شرکت کنند.

من هم آن شب غذای مفصلی تدارک دیدم تا سحری با بچه‌ها بخوریم، اما برعکس شب‌های دیگر سحر خواب ماندیم و بعد از اذان صبح بیدار شدیم. به بچه‌ها گفتم این دفعه ایرادی ندارد اگر به خاطر پدرتان می‌خواهید به راهپیمایی بیایید و اذیت می‌شوید، من خودم می‌روم، ولی آن‌ها قبول نکردند و گفتند اگر پدرمان زنگ بزند و از ما بپرسد که به راهپیمایی رفته‌اید یا نه و ما بگوییم نرفته‌ایم شرمنده می‌شویم. با وجود گرسنگی و تشنگی که داشتند (هوا خیلی گرم بود، مرداد ماه بود) در راهپیمایی شرکت کردند و وقتی شب همسرم زنگ زد و پرسید راهپیمایی رفتید یا نه، ماجرا را برایش گفتم، خیلی خوشحال شد، این مسائل خیلی برایش مهم بود.

جدی می‌گویید؟!

باورتان می‌شود که من الان از شما می‌شنوم که همسرم فرمانده بودند. وقتی از او می‌پرسیدم در سوریه چکار می‌کنید؟ می‌گفت: من یک سرباز هستم، اصلاً ما اطلاع نداشتیم حتی وقتی همرزمانش و نیرو‌های سپاه برای مراسم تشییع و یادبود هم آمده بودند در این مورد چیزی به ما نگفتند. پارچه نوشته‌هایی که به این مناسبت زده بودند روی آن نوشته شده بود «عارف گمنام».

واقعاً همسرم گمنام بودند (اشک‌های همسر شهید علیخانی با گفتن این عبارت جاری می‌شود و من می‌گویم ان شاءالله خدا به شما صبر خواهد داد تا بتوانید این دوری را تحمل کنید.) ایشان یکی از مجاهدان دلیر لشکر زینبیون و فرمانده نیرو‌های پاکستانی جبهه مقاومت بودند، پاکستانی‌ها هم مهاجر بودند و به ایران می‌آمدند و از ایران به سختی به سوریه می‌رفتند، بخش سخت جبهه مقاومت در دست بچه‌های پاکستانی بود حتماً فرماندهی چنین نیرو‌هایی در آن جبهه‌ها کار راحتی نبود، اما همسر شما ارتباط خیلی خوبی با نیروهایش داشت.

متأسفانه ایشان مدت ۹ سال کرمانشاه نبود، در تهران خدمت می‌کرد و از همانجا به سوریه اعزام شد. ما تهران زندگی می‌کردیم و موقتاً به کرمانشاه آمدیم، چون خانواده من کرمانشاه هستند. بعد از شهادت همسرم ما خیلی اذیت شدیم، تهران برای ما قابل تحمل نبود و دوستان همسرم هم اصرار داشتند پیکر همسرم در کرمانشاه دفن شود، به‌خاطر همین بود که ما به کرمانشاه آمدیم.

همسرم را بعد از شهادت بیشتر شناختم

از خاطرات همسرتان درجبهه مقاومت یا در دوران دفاع مقدس برایمان بگویید.
همسرم درباره حضورش در هر دو جبهه دفاع مقدس و مقاومت معمولاً چیزی نمی‌گفت و من حتی موضوع زدن تانک بعثی‌ها توسط او در نوجوانی را هم از همرزمانش شنیدم. یکی از آزادگان می‌گفت: موقعی که بعثی‌ها مرا اسیر کردند شروع کردند به زدن من. وقتی سؤال کردم که چرا می‌زنید می‌گفتند یکی از نوجوانان ایرانی با آرپی‌جی تانک ما را منفجر کرده و مانع پیشروی نیرو‌های ما شده است و آن‌ها از عصبانیت مرا می‌زدند. بعد‌ها متوجه شدیم که آن نوجوان حسین علیخانی بود، اما همسرم از کارهایش برای ما هیچ چیز نمی‌گفت.

خصوصیات اخلاقی، رفتاری و ویژگی‌های شخصیتی شهید چگونه بود؟
بعد از شهادتش کسانی آمدند و گفتند که شهید سرپرست ما بوده و یتیم‌داری می‌کرده و من اصلاً از این موضوع اطلاعی نداشتم. همسرم خیلی مظلوم بود، حالا که شهید شد بیشتر او را شناختیم. وقتی در قید حیات بود کسی او را نمی‌شناخت. همسرم پای مباحث آیت‌الله خوشبخت، آقای انصاریان و آقای هاشمی‌نژاد می‌رفت و علاقه زیادی به مباحث اعتقادی و اخلاقی داشت. اهل تماشای تلویزیون نبود. بیشتر اهل مطالعه بود.

در هر زمینه‌ای که از ایشان سؤال می‌کردید، جواب داشت، یک دایره المعارف بود، وقتی مطالعه می‌کرد هدفش حفظ مطالب نبود بلکه برای عمل کردن مطالعه می‌کرد، خیلی اهل تفکر بود. سؤالاتی را برای ما مطرح می‌کرد و هر کدام از ما جوابی می‌دادیم بعد می‌گفت: جوابتان کامل نیست باید بیشتر فکر کنید و ما را وادار به فکر و مطالعه بیشتر می‌کرد. همیشه بچه‌ها را به نمایشگاه کتاب می‌برد. خیلی اهل علم بود، الان در کرمانشاه ایشان را از آگاهان به فلسفه می‌دانند، برخی استادان فلسفه را ایشان به جوانان کرمانشاهی معرفی و اندیشه‌هایشان را تبیین می‌کرد.

طب سنتی را در کرمانشاه همسرم رواج داد و احیا کرد و خیلی‌ها را به طب سنتی ترغیب نمود. خیلی راحت با جوان‌ها ارتباط برقرار می‌کرد و برای آن‌ها وقت می‌گذاشت. وقتی سرمزار ایشان می‌روم بار‌ها خانواده‌هایی را می‌بینم که می‌آیند و می‌گویند شهید علیخانی عامل هدایت پسرشان به راه راست بوده است. رفتارش خیلی متین بود. یک بار ندیدم که به بچه‌ها توهین کند.

**همسرم ذبیح الله شهدای مدافع حرم است
همسر شهید محمدحسین علیخانی در ادامه حکایت جالبی را نیز نقل و از همسرش به عنوان ذبیح الله شهدای مدافع حرم یاد می کند.
وی می گوید: شهید علیخانی در روز عید قربان به دنیا آمد، در روز عید قربان ازدواج کردیم، فرزند دخترمان در این روز متولد شد و سرانجام در آستانه عید قربان نیز به شهادت رسید تا مطئمن شوم که وی جزو برگزیدگان درگاه الهی بوده است.
این همسر شهید در پایان با قدردانی از استقبال بسیار خوب مردم قدرشناس کرمانشاه از پیکر مطهر همسر شهیدش، گفت: اصلا فکر نمی کردم این استقبال باشکوه و فراموش نشدنی از همسرم که در راه حفظ امنیت کشور و جهان اسلام جانش را تقدیم کرد، انجام بشود که جا دارد صمیمانه از همه مردم تشکر کنم.
از شهید علیخانی 2 فرزند دختر و یک فرزند پسر به یادگار مانده است.

گفتگو با یکی از شاگردان شهید محمدحسین علیخانی :شهید علیخانی به تربیت نیروهای فرهنگی با نگاه انقلابی در کرمانشاه اهتمام داشت