نام و نام خانوادگی: محمدرضا زمانی مقدم
نام پدر: غلامرضا
شماره شناسنامه: 13 حوزه 5 کاشان
تاریخ و محل تولد: 15/1/1340 در روستای آزران
میزان تحصیلات: دوم راهنمایی
شغل: پاسدار
وضعیت تاهل: متاهل و دارای یک پسر
تاریخ و محل دفن: 29/11/1362 پاسگاه زید
منطقه عملیاتی: طلائیه، عملیات خیبر
شهید محمدرضا زمانی مقدم در روستای آزران از توابع کاشان به دنیا آمد سپس به همراه خانواده خود به راوند مهاجرت کردند، او در امور کشاورزی و کارهای روزمره کمک حال پدر و مادر خود بود، نیز علاقه زیادی به مطالعه کتاب داشت.
محمدرضا در موضعگیری در برابر ضد انقلابیون برخورد قاطعانهای داشت و پس از یک سال از شروع جنگ تحمیلی به خدمت سربازی اعزام شد و حدود یک سال در منطقه سرپل ذهاب به خدمت مشغول بود، بعد از پایان خدمت در سال 1362 به عضویت سپاه درآمد و پس از گذراندن آموزش در اولین اعزام خود از طرف سپاه مفقود شد.
شهید محمدرضا زمانی مقدم دارای اخلاقی بسیار نیکو، خوش خلق و خوش برخورد بود و فردی مذهبی بود در نمازجماعت و نمازجمعه شرکت میکرد، در مراسمهای دعای کمیل و مراسمهای مسجد و فعالیتهای فرهنگی شرکت میکرد. با والدین خود بسیار خوش رفتار بود. دوستانش از اخلاق او بسیار تعریف میکنند. وضعیت اقتصادی خانواده در حد متوسط بود؛ پدر خانواده راننده مینیبوس بود و مادر و خواهران مشغول قالیبافی بودند.
اوقات فراغت خود را بیشتر به مطالعه میپرداخت، وقتی میخواست به جبهه برود سنش کم بود و شناسنامه خود را زیاد کرد و وقتی پدرش او را نصیحت میکرد که تو سنی نداری میگفت: من نمیتوانم اینجا بمانم. وقتی از جبهه میآمد به دوستانش سرمیزد. همیشه توصیه میکرد تا در مقابل شایعات ضد انقلاب مراقبت کنند و دو سال از عمر خود را در منطقه کردستان مشغول مبارزه با گروهکهای تروریستی بود
او پیرو خط امام و روحانیت و حامی دستاوردهای انقلاب اسلامی بود؛ و همیشه به دیگران توصیه میکرد تا آخرین قطره خون از امام و دستاوردهای انقلاب حمایت کنند و توطئههای آمریکا چه از بعد اقتصادی و چه سیاسی را با مبارزه در راه اسلام خنثی کنند. آخرین توصیه ایشان این بود که امام را تنها نگذارید به نمازجمعه و جماعت بروید و در دعاهای کمیل و توسل شرکت کنید، مساجد را خالی نگذارید. بار آخری که میخواست به جبهه برود از همه حلالیت طلبید و در خانه همسایهها را زد و از آنها خواست تا او را حلال کنند و میگفت دعا کنید من شهید شوم. و به دیدن تمام فامیل رفت و از آنها خداحافظی کرد. آثار باقیمانده از وی 20 جلد کتاب از جمله قرآن و دفترچه خاطرات و نقاشی و سرود میباشد.
نحوه مفقود شدن شهید زمانی مقدم به این صورت که دوستش تعریف کرد میگفت: وقتی محمدرضا تیر به پایش خورد ما پایش را پانسمان کردیم و هر چه اصرار کردیم که او را به پشت جبهه ببریم قبول نکرد و میخندید و میگفت: بروید من هیچ طوریم نیست، بروید آنهایی که بیشتر از من به کمک احتیاج دارند را بیاورید و صبح آمبولانس میاید و ... سپس عراقیها حمله کردند و ما نتوانستیم محمدرضا را بیاوریم و معلوم نشد چه شده است! محل مفقود شدن ایشان هورالعظیم بود.
عملیاتهایی که محمدرضا در آن شرکت داشت؛
عملیات والفجر 4 در تاریخ 30/7/62 در منطقه مریوان
عملیات خیبر در تاریخ 29/11/62 در منطقه طلائیه در گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر امام حسین(ع) که وظیفه تبلیغات گردان را به عهده داشت و جزو نیروی پیاده بود.