اسفند که میشود، غمی به وسعت آسمان بر روی شانههایش سنگینی میکند،
حال و هوایش به همان روزهایی میرود که از عبدالحسین خبری آوردند، خبری که
بوی شهادت میداد، همیشه آرزوی شهادت داشت و دلش میخواست مدال مفقودالاثری
را به گردن بیاویزد که آن هم نصیبش شد.
بالاخره او آمد با پیکری که سر
در بدن نداشت، هنوز بعد از این همه سال به دوری او عادت نکرده است؛ اسفند
که بیست و چهارمین روز خود را تمام میکند و به بیست و پنجمین روز میرسد،
تمام خاطرات آن روز جلوی چشمانش رژه میرود و باز هم بیتاب و بیقرار
میشود، بیقرار او که سالهاست پر کشیده است.
سردار
شهید عبدالحسین برونسی، یکی از
فرماندهان ایران در جنگ ایران و عراق بود؛ وی، سوم شهریور ۱۳۲۱در روستای
گلبوی کدکن از توابع تربتحیدریه متولد شد و در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در عملیات
بدر به شهادت رسید. اما دست تقدیر اینگونه بود که پیکر پاکش در ۲۵ اسفند
شناسایی و بالاخره پس از ۲۷ سال مفقودی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت سال ۹۰،
همزمان با سالروز شهادت حضرت زهرا(س) بر دوش مردم مشهد تشییع و به خاک
سپرده شد. به همین مناسبت گفتوگویی را با معصومه سبکخیز، همسر شهید
برونسی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
استشمام بوی شهادت در آخرین دیدار
معصومه سبکخیز، در گفتوگو با خبرنگار ایکنا،
در خصوص آخرین دیدار با شهید برونسی، اظهار کرد: در آخرین دیدارمان، بوی
شهادت میداد، میگفت: من اسیر نمیشوم، یا به شهادت میرسم و یا جانباز به
خانه برمیگردم.
وی با اشاره به اینکه شهید در بازیهایی که با
بچهها در خانه انجام میداد به آنها ندای شهادتش را میداد، ادامه داد:
وقتی با بچهها بازی میکرد به آنها میگفت من دعا میکنم و شما هم آمین
بگویید، آن وقت دعای شهادتش را از خداوند میخواست. بچهها هم که
نمیدانستند این دعای پدر چه معنایی دارد، به حرفش گوش میکردند و آمین
میگفتند.
سبکخیز
اظهار کرد: همیشه از خداوند طلب شهادت میکرد و دوست داشت همجوار خاک شود؛
میگفت اگر دوباره متولد شوم، دوست دارم همیشه در راه خدا به شهادت برسم،
بالاخره آرزویش برآورده شد و علاوه بر شهادت، پیکرش نیز سالها مفقودالاثر
شد.
چیزی که در راه خدا دادهایم، دیگر پس گرفتن ندارد
همسر
شهید با بیان اینکه عبدالحسین همیشه از امام رضا(ع) میخواست محل تدفین
پیکرش همانند مادرش حضرت زهرا(س) بینام و نشان باشد، ابراز کرد: زمانی که
بعد از ۲۷ سال پیکرش را شناسایی کردند، من نمیتوانستم بپذیرم این پیکری که
آمده، پیکر شهید برونسی است زیرا یک بار به من گفته بود پیکرش باز
نمیگردد از طرفی دوست نداشتم برای شناسایی بروم چون معتقد بودم چیزی که در
راه خدا دادهایم، دیگر پس گرفتن ندارد. ما یکبار در سال ۶۴ شهید را تشییع
کرده بودم، بار دیگر آن هم بعد از ۲۷ سال واقعا برایمان سخت بود که
بپذیریم این پیکر، پیکر شهید است.
وی با اشاره به اینکه
همیشه هر اتفاقی که برای شهید میافتاد از قبل خوابش را میدیدم، اظهار
کرد: یادم هست یک بار که ایشان در عملیاتی مجروح شده بودند، شب قبل خواب
زخمی شدنشان را دیده بودم که شهید عصایی بر دست دارند، بعد از عملیات، خواب
را برایشان تعریف کردم؛ بعد از آن اتفاق هر گاه در عملیات برایشان
حادثهای رخ میداد، از همرزمان خود میخواستند به من اطلاع بدهند.
ناراحتیام با حرفهای رهبر معظم انقلاب از بین رفت
سبکخیز
در ادامه گفتههای خود، بیان کرد: وقتی خبر آوردند که پیکر شهید پیدا شده،
خیلی بیتاب بودم، نمیتوانستم تصمیمی در خصوص تشییع پیکر شهید برونسی آن
هم پس از ۲۷ سال بگیرم. در همان روزها دستاندرکاران کنگره شهید برونسی
قرار بود دیداری با رهبر معظم انقلاب داشته باشند. قرار شد که ما نیز پیش
رهبری برویم، همه از من میخواستند در خصوص این نگرانیها به آقا چیزی
نگویم.
وی ادامه داد: در انتهای
دیدار نوبت به گفتوگوی خصوصی با رهبری رسید، من با کمی فاصله ایستاده بودم
که ایشان جویای احوال من شدند، بچهها مرا صدا کردند؛ به محضر رهبری که
رسیدم ایشان خودشان گفتند: «شنیدهایم پیکر شهید برگشته»، پاسخ دادم «بله
برگشته» ولی من هنوز به نتیجهای نرسیدهام، شما بگوید چه کار کنم؟.
همسر
شهید افزود: رهبری فرمودند «هر طور خودتان صلاح میدانید، عمل کنید»؛ در
ادامه پرسیدند «مگر آزمایش DNA ندادهاید»، گفتم نمیدانم. قبل از اینکه
رهبر معظم انقلاب را ببینم دلم گرفته بود، اما وقتی با رهبری حرف زدم، دلم
باز شد و توانستم تصمیم بگیرم.
سبکخیز اظهار کرد: فردای همان
روز برای آزمایش رفتیم، چند روزی نیاز به زمان بود تا جواب آزمایش بیاید،
بعد از چند روز تماس گرفتند و اطلاع دادند همان مقدار از پیکر که آمده،
متعلق به شهید برونسی است.
وی با بیان اینکه نمیتوانستم پیکر
شهید برونسی را بعد از ۲۷ سال ببینم، اظهار کرد: بچهها میگفتند پیکرش سر
نداشته است. میخواستند پیکر شهید را در حرم به خاک بسپارند که گفتم نه
زیرا شهید دوست داشت اگر روزی به شهادت رسید و پیکری از وی آمد، در گلزار
شهدا تدفین شود.
همسر شهید برونسی گفت: حال من راضی شده بودم اما
دخترم زهرا میگفت، مامان میخواهید پیکر بابا را تشییع کنید، بگذارید
پیکرش همانطور مفقودالاثر بماند، حالا که همه از جمله من راضی به تشییع شده
بودند، زهرا بیقراری میکرد.
سبکخیز با اشاره به خوابی که
دخترش زهرا برای تشییع پیکر پدر دیده بود، افزود: دخترم زهرا در یکی از
همین شبها، خواب دید که شهید برونسی با همان لباس سپاه به خانه آمده و رو
به روی من نشسته است و میگوید: «پیکرم را تشییع کنید».
اذن شهادت از حضرت زهرا(س)
وی
در ادامه گفتههای خود از اذن شهادت شهید در خواب توسط حضرت زهرا(س) گفت و
اظهار کرد: شهید برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه آمد، شب همه
خوابیده بودیم که متوجه شدم صدای شهید میآید، در خواب با کسی صحبت میکرد و
میگفت، «یا زهرا(س)»، چند بار صدایشان کردم اما اصلاً متوجه نمیشدند، در
حال و هوای خودشان بودند.
همسر شهید ادامه داد: وقتی توانستم
بیدارشان کنم، ناراحت شد، به سمت اتاق دیگری رفت، من نیز پشت سرش رفتم،
دیدم گوشهای نشست، اسم حضرت فاطمه(س) را صدا میزد و از شدت گریه،
شانههایش میلرزد؛ آرامتر که شد، به من گفت: «چرا بیدارم کردی، داشتم اذن
شهادتم را از بی بی فاطمه(س) میگرفتم».روضه حضرت زهرا(س)
وی
با اشاره به ارادت همیشگی شهید به حضرت زهرا(س) و برگزاری روضه حضرت در
ایام فاطمیه در منزل، بیان کرد: از زمان رژیم پهلوی تا امروز، دهه فاطمیه
که میشود روضه حضرت زهرا(س) را برگزار میکنیم؛ شهید برونسی همیشه نگران
بود که نکند بعد از شهادت ایشان، ما روضه را ادامه ندهیم؛ همیشه تأکید
داشتند که دهه فاطمیه حتما روضه بگیریم.
سبکخیز افزود: یادم
میآید، یک بار که شهید عملیات بودند و دهه فاطمیه نزدیک بود، قند و آب
نبات برای روضه نداشتیم، چراکه آن زمان قند و آبنبات کوپنی بود، ما هم که
بچههایمان زیاد بود و قند و آبنباتمان به سرعت تمام میشد، نمیدانستم
چهکاری انجام دهم.
همسر شهید برونسی ادامه داد: دهه فاطمیه
رسید، روز اول دهه، دم در بودم که فردی با دوچرخه آمد و یک کارتن قند به
دستم داد، هر چه از وی پرسیدم که اینها را چه کسی داده، چیزی نگفت و رفت؛
فکر میکردم حتماً شهید از منطقه فرستادند اما وقتی ایشان از منطقه زنگ
زدند و قضیه را به ایشان گفتم، به من پاسخ دادند: «خدا خیر بدهد به هر کسی
که روضه حضرت زهرا(س) را لنگ نگذاشته است»؛ از آن به بعد مدام ذهنم درگیر
بود، مردی که قند را به من داده که بوده است، چون دیگر هیچ جا وی را ندیدم.
هر جا ماندی چادر حضرت زهرا(س) را بگیر
وی
با اشاره به توسل همیشگی شهید برونسی به حضرت زهرا(س)، بیان کرد: زمان
شهادت و تشییع شهید و عید اول ایشان، همه در دهه فاطمیه بود، وی همه جا و
همیشه میگفتند «هر جا ماندی فقط چادر حضرت زهرا(س) را بگیر تا مشکلت حل
شود».
سبکخیز به حال و هوای همیشگی این سالها در اسفند و نزدیک
شدن به نوروز اشاره کرد و افزود: هر ساله نزدیک عید به خصوص اسفند که
میشود بیقرار میشوم، دست خودم نیست، حال و هوایم به آن زمانها بر
میگردد، البته این را هم بگویم شهید فقط عید غدیر، فطر و قربان را عید
میدانستند، برای عید نوروز شیرینی نمیگرفتند و فقط به چای و میوه بسنده
میکردند زیرا در آن سالهای قبل از انقلاب، این عید را عید رژیم شاهنشاهی
میدانستند.