نام و نام خانوادگی: علیرضا نوری
محل زندگی: اصفهان/تیران و کروند
تاریخ تولد:۵ مرداد ۱۳۶۶
محل شهادت: سوریه-شیخ هلال
تاریخ شهادت:۲۹ اسفند ۱۳۹۳
گلزار: گلستان شهدای نجفآباد
شهید ستوان دوم پاسدار علیرضا نوری یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر ۸ نجف اشرف در جنگ با تروریستهای تکفیری در نخستین روز از سال ۱۳۹۴ در کشور سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد و پیکر مطهرش بعد از انتقال به نجفآباد در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
درباره شهید مدافع حرم؛ علیرضا نوری
علیرضا در پنجمین روز مرداد سال 1366 در روستای خیرآباد (شهرستان تیران و کرون) به دنیا آمد. در یک خانواده روستایی و با ایمان قد کشید. تفریحاتش در دوران نوجوانی رفتن بر سر قبور شهدا و خواندن زیارت عاشورا بود. تحصیلاتش را تا مقطع دبیرستان در روستای خیرآباد به پایان رساند و سال 1381 ساکن نجفآباد شدند.
در تمام این سالها علیرضا عضو فعال بسیج بود و فعالیت میکرد. سال 1385 سربازیاش را در سپاه (پادگان مالک اشتر ارومیه) گذراند و بعد از گذراندن دوره نظامی در پادگان به استخدام سپاه درآمد و لباس مقدس سپاه را به تن کرد و در لشگر زرهی 8 نجف اشرف نجفآباد مشغول به فعالیت شد.
ستوان دوم پاسدار علیرضا نوری یکی از نیروهای گردان پیاده لشکر8 نجف اشرف در جنگ با تروریستهای تکفیری 29 اسفند 1393 در کشور سوریه (شیخ هلال) در سن 28 سالگی بر اثر اصابت ترکش به سر به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش بعد از انتقال به نجفآباد در گلزار شهدای این شهر به خاک سپرده شد.
خدا را شکر که با شهادت از دنیا رفت
همسر شهید علیرضا نوری در مورد اخلاق و منش این شهید گفت: شهید نوری خوش اخلاق و خوش رو بود و همیشه خنده به لب داشت، بعد از شهادتش هم کسانی که از او یاد میکنند از خنده رو بودنش میگفتند. او بخشنده بود و معمولا از کسی ناراحت نمیشد. همیشه با رفتار خوبش دیگران را متوجه اشتباهشان میکرد، از غیبت و دروغ بیزار بود و صداقت را در زندگی سرلوحه خود قرار داده بود.
آزاده عشوری افزود: علیرضا طوری رفتار میکرد که مطمئن بودم شهید میشود، حتی زمانی که وسایلش را جمع میکرد و گفت میخواهم به سوریه بروم، من گریه میکردم و میگفتم تو اگر بروی شهید میشوی.
وی ادامه داد: او خیلی خوشحال بود، چون پنج یا شش بار درخواست رفتن داده بود ولی قبول نکرده بودند. این دفعه که موافقت کرده بودند خیلی خوشحال بود و میگفت من شهید نخواهم شد، میروم و دوباره برمیگردم. الان هم میگویم اگر تقدیرش شهادت بوده، خدا را شکر که با شهادت از دنیا رفت.
روحیه و انگیزه بالای شهید نوری
همسر شهید نوری بیان کرد: یکی از سرداران زمان جنگ که با شهید نوری همرزم بود میگفت با وجود جوانی و علاقهای که به خانوادهاش داشت و با تمام دلتنگیها خیلی با روحیه و با انگیزه بود.
وی با اشاره به نحوه شهادت شهید نوری گفت: 20 روز سوریه بود و 29 اسفند 93 ساعت 8:45 صبح جمعه شهید میشود. زمان دقیقش را هم به خاطر این میدانم که لحظه شهادت ساعتش روی مچ دستش بوده و موج انفجار سبب میشود باتری ساعت بخوابد.
عشوری افزود: من میدانستم شهید میشود ولی بیشتر نگران اسیر شدنش بودم، خودش هم دوست نداشت اسیر و مجروح شود. من شش روز از ایشان خبر نداشتم و در این شش روز خیلی بیتابی کردم. قرار بود لحظه تحویل سال به من زنگ بزند و هیچ خبری از او نبود. میدانستم آدمی نیست بخواهد من را بیخبر بگذارد، بعد از شش روز به من گفتند مجروح شده و من منتظرم شنیدن خبرهای بعد بودم که داییام خبر شهادتش را به من داد.
ماجرای آشنایی شما و شهید از کجا شروع شد و چگونه اتفاق افتاد؟
من همیشه میگویم ازدواجمان از دو توسل شروع شد. ماجرای این توسل کردن برای خودمان خیلی جالب بود. شهید نوری همیشه میگفت من، شما را از حضرت زهرا(س) گرفتم. تعریف میکرد یک روز که به مشهد رفته بود در حرم امام رضا(ع) نذر میکند 40 زیارت عاشورا به حضرت زهرا(س) هدیه بدهد تا خدا یک همسر خوب نصیبش بکند. ایشان 40 شب پشت سر هم این زیارت عاشورا را میخواند و دقیقاً در آخرین شبی که زیارت عاشورا را میخواند فردایش شوهرخالهاش مرا به ایشان معرفی میکند. آن زمان خودم در کنگره شهدا کار میکردم و یک هفتهای میشد که به شهدا متوسل شده بودم و میخواستم یکی مثل خودشان نصیبم کنند. نتیجه توسلهایمان این شد که در اسفند سال 1388 شهید نوری به خواستگاری من آمد و با هم آشنا شدیم و بعد از آشناییهای اولیه کاملاً سنتی مراسم خواستگاری برگزار شد. 11 خرداد سال 1386 عقد و مهر همان سال عروسی کردیم.
چون داییهایم شغلشان نظامی بود، سختیهای کارشان را دیده بودم و برایم تعریف شده بود. بیشتر دلتنگیاش هنگام مأموریت رفتنها بود. البته هر دویمان میگفتیم این دوریها در زندگی نیاز است چون وقتی زن و مرد پس از این دور ماندنها به هم میرسند، قدر هم را بیشتر میدانند ولی گلایهای نمیکردم. در اولین مأموریت ایشان به اهواز خیلی برایم سخت گذشت ولی بعداً کنار آمدم و برایم راحتتر شد.
من فکر میکردم اگر جلویش را بگیرم و نگذارم برود ممکن است اینجا برایش اتفاقی بیفتد و من مدیونش بشوم. در سوریه هم به همه گفته بود میخواهم این بار که آمدهام، بتوانم دوباره برگردم و در کنار خانوادهام باشم. من میگویم شهادت علیرضا اتفاقی نبوده و از دوران نوجوانی روی شهادتش کار کرده بود. ایشان یک بار اعزام شد و در همان اولین اعزام هم شهید میشود.
20 روز سوریه بود و 29 اسفند 93 ساعت 45/8 صبح جمعه شهید میشود. زمان دقیقش را هم به خاطر این میدانم که لحظه شهادت ساعتش روی مچ دستش بوده و موج انفجار باعث میشود باتری ساعت بخوابد. حلقه ازدواج و ساعتش را بعد از شش ماه در روز تولدم برایم آوردند. یک بار سر مزار خواستم هدیه تولد برایم بفرستد که روز تولدم یکی از همرزمانش این وسایل را برایم آورد. کتاب ارتباط با خدا با دفترچهای که عربی جملاتی رویش نوشته بود و عکس من داخلش بود هم جزو وسایل بود. وضو گرفتم و با کتاب ارتباط با خدا زیارت عاشورا خواندم و به ایشان هدیه کردم و جالب است که فردایش دیدم ساعتش کار میکند. اما شهادتشان اینگونه بود که نماز صبح را که میخوانند در حالت خواب و بیدار داعش غافلگیرانه به پایگاهشان حمله میکند و دور تا دور را محاصره میکند. سربازان سوری هم در پایگاه و در خواب عمیق بودند و تا آمدند به خودشان بجنبند شهید شده بودند. در اتاقشان آرپیجی پرتاب میکنند و راکتش به سر علیرضا برخورد میکند و باعث شهادتش میشود.
شما چه واکنشی به خبر شهادتشان نشان دادید؟من میدانستم شهید میشود ولی بیشتر نگران اسیر شدنش بودم. خودش هم دوست نداشت اسیر و مجروح شود. من شش روز از ایشان خبر نداشتم و در این شش روز خیلی بیتابی کردم. قرار بود لحظه تحویل سال به من زنگ بزند و هیچ خبری از او نبود. میدانستم آدمی نیست بخواهد من را بیخبر بگذارد. بعد از شش روز به من گفتند مجروح شده و من منتظرم شنیدن خبرهای بعد بودم که داییام خبر شهادتش را به من داد. آدم آن لحظه زیرپایش خالی میشود و خیلی برایم سخت بود.
شهید علیرضا نوری، قائممقام لشکر ۲۷ محمد رسولالله
زندگی نامه فرمانده شهید دفاع مقدس شهید علیرضا نوری
عاشقانه های همسر شهید مدافع حرم شهید علیرضا نوری | تاریخ شهادت: ۲۹ اسفند ۱۳۹۳ + فیلم