نام و نام خانوادگی: سید علی اکبر حسینی
نام پدر: سید محمود
تاریخ ولادت: 1342/1/1
تاریخ شهادت: 1365/12/22
منطقه عملیاتی: شلمچه
محل دفن: گلزار شهدای راوند
به یاد طلبه بسیجی شهید «سید علیاکبر حسینی راوندی»
جذبه معشوق در دشت شلمچه (حدیث دشت عشق)
سید علی اکبر، طلبه فاضل مدرسه علمیه آیتالله یثربی کاشان، پس از اخذ مدرک دیپلم بر سفره با کرامت مکتب جعفری نشست و ریزهخوار معارف اهل بیت(ع) شد. در طول تحصیل حوزوی خود، چندین بار به جبهههای نور علیه ظلمت عزیمت کرد. یک بار در گردان ادوات لشکر 14 امام حسین(ع) خدمت نمود، در عملیات کربلای 5 آرپیجی زن شد و قلب دشمن را نشانه رفت. علاوه بر همه اینها وجودش مایه آرامش و روحیه معنوی بود تا سرانجام در تاریخ 1365/12/22 جذبه معشوق، از شلمچه او را به سوی خود کشانید و پایان زندگی 23 سالهاش شهادت بود و سعادت!پیکر غرقه به خون این طلبه مجاهد پس از تشییع بر روی دستان عاشقان کوی شهادت، در گلزار شهدای راوند کاشان به خاک سپرده شد.
وصیّت نامۀ شهید سیّد علی اکبر حسینی راوندی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
((وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیرًا)) (سوره نساء، آیه 75)
ترجمه: «و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمىجنگید؟ همانان که مىگویند: «پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستمپیشهاند بیرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما.»
با درود و سلام بر محضر مقدّس خاتم الانبیاءو علیّ بن ابی طالب (ع) و ائمۀ اطهار، سیّما ولیّ الله الاعظم، امام زمان (روحی له الفدا) و رهبر کبیر انقلاب و همۀ کسانی که در راه خدا به خاک و خون غلطیدند.
من بر حسب وظیفه چند وصیّت دارم، ان شاءالله این وصیّت مورد رضای خدا وامّت شهید پرور قرار گیرد.
خدایا! من چگونه شکر و سپاس تو را بگویم با این همه نعمتهایی که برای ما دادی!.
خدایا! جملۀ گویندگان توانایی مدح و ثنایش را ندارند و شمارشگران عاجزند از شمارش نعمت ها و بخششهای تو، خدایا! شکر می کنم که تو اجازه دادی با تو صحبت کنم، شکر تو را که ما را به راه خودت هدایت کردی.
خدایا! یک عمر به من سلامت دادی، من یک عمر گناه کردم، معصیت کردم، نافرمانی تو را کردم. تو فرمودی این کار را نکنید، من انجام دادم. خدایا! آمدم به جهادی که تو فرمان دادی، تو امر کردی مسلمین را به جهاد در راه خودت، من هم قبول کردم.
خدایا! تو مرا ببخش به بزرگواری خودت.
ای مردم! ای ملّت شهید پرور! ای ملّتی که با فدایی کردن فرزندان خود اسلام را سرافراز کردید! دل پیغمبر را شاد کنید، مبادا سختی ها در شما راه پیدا کند شما را به اسلام مبادا خدای نکرده بد کند.
فرزندان شما مظلومانه در جبهه به خاک و خون می غلطند، مبادا به علّت کمبود، شما از حسین فاطمه دست بردارید! مبادا رهبرکبیرانقلاب را تنها بگذارید و به فریاد مظلومانۀ او لبّیک نگویید.
حالا امام عزیز بر همۀ ما تکلیف کرده که باید به جبهه بروید،کسانی که می توانند بجنگند، امام فرموده است واجب کفائی است و الان بر همۀ کسانی که می توانند بیایند به جبهه، واجب است بیایند چون احتیاج است و فرماندهان فریاد دارند که بیایند و نکند مال و زن و بچّه شما را باز دارد.
این دنیا لهو و لعب است و زود گذر، مولای متّقیان چه سخنان ارزنده ای دارند در نهج البلاغه نسبت به مذمّت دنیا و مبادا مذمّتهای حضرت علی(ع) شامل حال شما هم بشود، نفرینهای آنها شامل حال شما شود. جنگ باعث پیروزی اسلام و سربلندی مسلمین است، باعث پیروزی حق بر باطل است، باعث امتحان کسانی است که فقط شعارهای تو خالی می دهند و کسانی که مؤمن راستین هستند.
در جنگ انسانهای خالص مشخّص میشود، مبادا روز قیامت حسرت بخوریم و انگشت ندامت به دندان بگیریم که دیگر آن روز دیر است. جوانها مبادا در خطّ شیطان قرار بگیرند، من یک گله ای دارم، خدا رحمت کند شهید حسین شمس زاده که او هم گله می کرد و آن این است که چرا بیدار نمی شوید! چرا آسیاب شیطان شده اند ؟! روز پنج شنبه به صورت مفتضح بیرون می آیید کنار قبر شهیدان، خجالت نمی کشید، دردتان نمی آید اینطور عزیزان ما غریبانه به خاک و خون غلطیدند، بدنهایشان میسوزد و مفقود میشوند، شما چگونه روز قیامت جواب خواهید داد ؟! یک مقدار به خود بیایید. من هر وقت می آمدم زیارت با یک دنیا ناراحتی می رفتم، یک مقدار از فرزندان و طفلان شهدا درس بگیرید، این فرزندان هر وقت به یاد پدران خود گریه میکنند مسئولیّت شما بیشتر میشود.
ای خواهر عزیز! تو هم مسئولیّت سنگینی به عهده داری، تو باید با حجاب خود شهیدان را خوشحال کنید که حجاب تو مثل آن است که تو ماشۀ اسلحه را چکاندهای بر قلب یک دشمن. طوری از خانه بیرون بیائید که زهرا(س) خوشحال باشد، فرشتگان بر شما درود بفرستند نه لعنت.
ما شهیدان اگر خدا قبول کند شکایت خواهرانی که پا روی خون شهیدان میگذارند به خدای بزرگ و فاطمۀ زهرا حتماً خواهیم کرد. خدا نگهدار همۀ شما عزیزانی که پاسداری از قرآن کردید باشد.
پدر و مادر عزیزم! من از دور دست شما را می بوسم، انشاءالله اوّل خدا و بعد شماها از سرمن بگذرید و انشاءالله خدا اجر شما را بدهد.
همسر عزیزم! باز من از سرزمین خون و شهادت سلام گرمم را میرسانم و دستت را میبوسم و درود خدا و رسولش بر تو! من شرمنده هستم از زحماتی که کشیدهاید برای من و از آمدن به جبهه و از یاری کردن الله جلوگیری نکردی. من دوست داشتم در کنار تو زندگی کنم ولی باید فرمان امام را از دل و جان قبول میکردم، انشاءالله خداوند اجر بر شما دهد و صبر زیادی به شما و پدرو مادرعزیزم بدهد. همسر عزیزم و پدر و مادرم! فرزند عزیزم را به شما میسپارم و انشاءالله از او خوب مواضبت کنید سرباز دلیری برای اسلام باشد.
برادر و خواهرم! باید شما راه مرا ادامه دهید. برادرم باید اسلحۀ مرا بردارد و خواهرم به وسیلۀ حجاب خود.
خداحافظ شما!
از همۀ فامیل معذرت میخواهم اگر تندی شده است و از همۀ مردم میخواهم مرا به به بزرگواری خودشان ببخشند.
مرتضی جان!
من خیلی دوست داشتم تو را ببینم و من خیلی تو را دوست دارم انشاءالله تو راه مرا ادامه دهی.
ای مردم! من هم مثل شما دوست داشتم در کنار فرزند عزیزم باشم ولی اسلام است، امام حسین(ع) در کنار فرزندانش شهید شد و در کنار بدن مطهّرش فرزندانش را کتک زدند و امام عزیز حجّت را بر همه تمام کرد.
خداحافظ همۀ شما باد!
خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
والسّلام علیکم و رحمه الله و برکاته
19/11/1365
از شهید مدافع حرم شهید مدافع حرم٬ دختری 2ساله بنام ریحانه بجا مانده که هرروز مادر او صفحهای از حماسه حسینی در گوش این فرزند شهید زمزمه میکند.
فاطمه دربندی متولد 1373 همسر شهید محمد زهرهوند است که در حال حاضر مشغول فراگیری تحصیلات حوزوی است و به گفته او زمانی که محمد به شهادت رسید «ریحانه» دردانه پدر تنها یک سال و هشت ماه داشت.
وی میگوید: تنهایی و تب وتاب دلتنگی و بیقراری برای محمد برایم دردناک است اما افتخار می کنم که همسر شهیدی هستم که یک ملت به وجودش افتخار می کنند.
شهید زهرهوند افتخار ساکنان محل بوددر محله داوران اراک خانهای است که این همان خانه سبزی است که محمد در دامان مادر راه و رسم عاشقی را آموخت و با پا گذاردن به دوران جوانی به خیل دوستان شهید خود پیوست.
اهالی محل او را جوانی پاک می دانستند و به خوبی از او یاد می کنند و امروز که محمد دیگر در کوچه های این شهر قدم برنمیدارد، آوازه مهربانی هایش در شهر می پیچد.
شهادت آروزی قلبی و دیرینه اش بود و به گفته بسیاری از نزدیکانش بیشتر اوقات و مراسم های ویژه را در کنار قبور مطهر شهداء میگذارند.
صبحها زودتر از سایرین به مسجد محل میرفت و در آنجا با حالتی خاشعانه و خاضعانه مشغول به خواندن نماز شب می شد و در اکثر اوقات سعی میکرد که باوضو باشد.
اینها سخنان آغازین همسر شهید زهرهوند است که در توصیف شهیدمدافع حرم بیان میکند.
حجاب برای محمد مهم ترین معیار ازدواج بود
تسنیم: مهمترین نکته مورد تاکید در زندگی از دیدگاه همسرتان چه بود؟
زمانی که محمد برای خواستگاری به منزل ما آمد مهمترین موضوعی که روی آن تاکید ویژه ای داشت رعایت حجاب و عفاف فاطمی بود و به من گفتند که اصلی ترین معیار ازدواج برایشان زندگی در کنار زنی است که به حجاب پایبند بوده و الویت نخست آن باشد.
عروسی مان شب عید غدیر بود
تسنیم: از آشنایی و نحوه ازدواج تان با محمد بگویید؟
من به واسطه یکی از دوستانی که پدرشان پاسدار بودند به محمد و خانواده او معرفی شدم که در مدت برگزاری چندین جلسه آشنایی و صحبت با او به نتیجه قطعی برای ازدواج رسیدیم.
نخستین جلسه خواستگاری در رمضان سال 90 برگزار شد و خانواده ها برای آشنایی هرچه بیشتر با هم به گفتوگو نشستند که در نتیجه شهریور همان سال به عقد او در آمدم و پس از گذراندن دوماه از عقد در 23 آبان ماه با برگزاری مراسمی ساده و همراه با مولودی خوانی راهی خانه او زندگی مشترک شدم.
پس از ازدواجمان نیز گاهی اوقات در قالب شوخی و خنده اگر متوجه موردی در بحث حجاب میشد آنرا به من یادآوری می کرد و این امربه معروف کردن اوبرایم لذت بخش بود.
توکل برخدا در همه زندگی از ویژگی های بارز محمد بود
تسنیم: لطفا از ویژگیهای اصلی شهید زهرهوند بگویید؟
نزدیک به 4سال با محمد زیر یک سقف زندگی کردم و اخلاق و رفتار حسنه او برایم بزرگ ترین تکیه گاه زندگی بود.
خاطرات شیرینی را درکنارش تجربه کردم و بهترین لحظه ها در زندگی ام با محمد و بودن در کنار او خلاصه می شود.
من در مدت 4سال زندگی با او در سخت ترین شرایط زندگی روحیه اش را نمیباخت و همیشه توکل خود را بر اراده پروردگار می بست و و توکل را به معنای حقیقی در زندگی مان جاری کرده بود.
زمان پدرشدن بهترین لحظه در زندگی محمد بود
تسنیم: از دخترتان بگویید و رابطه عاطفی شهید زهره وند بعنوان پدر چگونه بود؟
مدت دوسال از زندگی شیرین من و عاشقانه من و محمد گذشته بود که خداوند به ما هدیه کوچکی به نام ریحانه را بخشید.
زمانی که محمد فهمید پدر شده برق خوشحالی در چشمانش موج می زد و خدارا به سبب عطا کردن فرزندی سالم شکر گذار بود که بعد از مشخص شدن جنسیت فرزندمان از خوشحالی دیگر نمیدانست چه کند و هر لحظه حمد وثنای خدا را بهخاطر ریحانه می گفت.
با همفکری هم تصمیم گرفتیم که نام نیک ریحانه از القاب حضرت زهرا(س) را بر آن بگذاریم.
تنها سفارش همسرم برای بزرگ کردن ریحانه ام این بود که او را با حجاب تربیت کنم و این موضوع را بسیار به من سفارش می کرد و در وصیت نامهاش هم به این مطلب اشاره داشت.
دغدغه محمد سوریه و دفاع از حریم پاک اهل بیت(ع) بود
تسنیم: درباره رفتن شهید زهره وند برای دفاع از حرم زینبی بگویید؟
نزدیک به چندماهی بود که محمد در صحبت هایش حرف از سوریه را بیان می کرد و میگفت هرزمان که شرایط اعزام مهیا شود بیشک و بیدرنگ راهی خواهم شد.
درحالی که با بغض میان صدا و اشک حلقه زده درچشمانش به خاطرات محمد می اندیشید وحرف های او در ذهنش تداعی می کرد که در این حال گفت: زمانی که میخواست برود به من گفت "فاطمه! شهادت آرزوی قلبی ام است اما من برای دفاع می روم".
بالاخره آرزوی دیرینه محمد محقق شد و با اعلام خبر اعزام ها در یک دوره 5 روزه به تهران اعزام و مورد آموزشهای مختلف و ویژه قرار گرفت و دوباره به اراک بازگشت.
محمد بارها میگفت که تمام دغدغه او سوریه و کودکان آنجا است و مدام بچههای سوریه را با دخترمان ریحانه مقایسه می کرد به گونه ای احساس دین بهوضوح از حرکات و رفتار او پیدا بود.
28 شهرویور ماه روزی بود که محمد تمامی حرف های خود در قالب وصیت نامه نوشت و در میان مفاتیح گذاشت و از من خواست تا زمانی که مطمئن نشدن به شهادت رسیده آن را باز نکنم.
(بغض در میان حنجره های فاطمه اسیر شده بود و مدام سوار بر قالیچه خاطراتخود و محمد بود و در میان همان حال نگاهی به ریحانه که در گوشه اتاق مشغول عروسک بازی بود می انداخت و چشمان درشت و مشکی تک دردانه اش برایش از محمد غزلی بلند می خواند.)
16 مهر آخرین دیدار عاشقانه من و محمد بود
زمان گذشت و بالاخره آرزوهای محمد کم کم به تعبیر خود نزدیک شد و 16مهر 94 آخرین صحنه دیدار من و محمد و طنین نجواهای عاشقانه اش در گوش تک دردانه خانهمان بود.
در آن تاریخ محمد به همراه تعدادی دیگر از همسفران خود عازم سوریه شد و برای همیشه من و ریحانه را به پروردگار و اهل بیت(ع) سپرد.
دوماه از رفتن محمد گذشته بود و بیخبری بزرگترین کابوسی بود که در این مدت من را آزار می داد چون هیچ خبری از او و حال و روزش نداشتم و همچون یعقوب به انتظار یوسف سفر کردهام بودم.
فکر شهیدشدن محمد تمام دهنم را درگیر خود کرده بود که پس از گذشت این مدت کمکم برای این خبر آماده میشدم و بالاخره وصیت نامه را با اطلاع خانواده او بازکردیم و با خواندن متن آن دریافتم مردی که تا دیروز خورشید خانهام بود امروز با نوشیدن شربت شهادت به دیدار لقاء الله شتافته و شربت شهادت را نوشیده است.
محمد تمام زندگیاش را وقف خدا کرده بود و همیشه در صحبتها و اعمال و رفتارش این دنیا را همانند مسافرخانهای میدانست که هرچه زودتر باید آنرا ترک میکرد.
محمد عاشق زندگی و دخترمان بود اما باور دارم که خداوند عشقی را نشانش داد که او راهی این راه پرزحمت و پرمشقت شد راهی که انتهای آن شهادت بود.
در مدت 4سال زندگی با او فهمیدم که محمد با سن کمتر از 30سالگی که داشت پیوند و ارتباطی محکم و همیشگی با پروردگار برقرار کرده و از تمام امتحانات الهی به سربلندی بیرون آمد.
احترام به خانواده محور اصلی شخصیتی همسرم بود
تسنیم: مهمترین ویژگی شهید زهرهوند در خانواده چه بود؟
همسرم توجه و احترام به خانواده را در ردیف اولویتهای مهم خود قرار داده و نگاه ویژه ای داشت و پدر و مادر و حفظ جایگاه آنان از اهمیت خاصی برخوردار بود.
روابط اجتماعی بالا، دلسوزی، اخلاق حسنه، شوخ طبعی و با محبت رفتار کردن از ویژگیهای اصلی و مهم محمد بود و موسیقی آرامبخش نماز شب خواندنش آرامش ویژهای به خانهمان میداد.
خط مشی شهداء حرکت در مسیر ولایت فقیه است
تسنیم: دیدگاه شهید زهره وند در بحث ولایت فقیه و اطاعت از فرامین رهبری چه بود؟
زمانی که در خانه و یا حتی در میهمانیها بودیم اگر صحبتهای مقام معظم رهبری از تلویزیون پخش میشد محمد با تمام هوش و حواس مشغول گوش کردن به صحبت های ایشان می شدند و در برگه نکاتی را یادداشت میکرد.ولایت فقیه الویت های اصلی زندگی شهید زهره وند بود و امور خود را بر مبنای منویات مقام معظم رهبری و فرامین ایشان تنظیم میکرد.اعزام همسرم به سوریه نیز بر اساس آنچه که رهبری فرمودند بود و در وصیت نامه اش هم به دیگران و از جمله خود من سفارش کرده که همیشه پیرو مقام معظم رهبری و خط ولایت فقیه باشیم.
واژه مرد برازنده محمد من بود
چهارسال زمان کمی بود که من در کنار محمد زندگی کنم و برای این موضوع همیشه حسرت می خورم که چرا این زمان بیشتر نبود چراکه واژه مرد بی شک برازنده شخصیت و منش محمد من بود.
او سعی میکرد در بیشتر ابعاد زندگی با الگوپدیری از اهل بیت و حضرت علی(ع) حرکت کرده و پیرو واقعی راه آنان باشد .
محمد به آسمانها پرگشود و امروز تنها دلتنگیهای او مونس شبهای تنهایی من و ریحانه است و ثانیه به ثانیه با خاطرات شیرینی که با او داشتم برایم تداعی میشود و از اینکه او را دیگر در کنارم نمیبینم دلتنگتر می شوم و دست کشیدن بر مزار سرد او تسکینی برای تمام این دردها است.
(همسر شهید مدافع حرم میخواهد با درهم آمیختن کلمات و وازه ها عشق خود را به محمد برایمان به تصویر کشد درحالی که ریحانه در گوشه اتاق سرگرم بازی و دنیای کودکانه اش شده و هنوز آن قدر بزرگ نیست که نبود پدر را در میان اشک های غلطان مادر درک کند.)
مدال قهرمانی و افتخار برگردن مادران و همسران شهدا نقش بسته است
تسنیم: حرفتان به مادران شهدا و همسران آنان چیست؟
حرفم به خانواده شهداء و همسران آنان این است که آنها با تکیه بر حس افتخاری که از شهید خود در جامعه دارند میتوانند تکیه کنند تا درد دوری و فراق برایشان آسودهتر بگذرد.
مادران شهداء افتخار کنند فرزندی که تربیت کرده اند اکنون با شهادت خود افتخار و چشم و چراغ میهن و جامعه خود شده است.
زن بودن و مردن بودن در دین اسلام فرقی ندارد اگر مردان در راه خداوند به جهاد میروند زنان جامعه نیز باید با رعایت حجاب و عفاف رسالت خود را به انجام رسانده و دین خود را به ائمه ادا کنند.
محمد در دعاهای خود همواره از خداوند شهادت را طلب میکرد و به گونهای نحوه شهادت خود را بیان میکرد که خوشبختانه پروردگار دعای همسرم را قبول و محمد را به آروزی دیرینهاش به همان نحوی که خواسته بود رساند.
محمد همانند بسیاری از جوانان هم نسل خود سرشار از عشق و علاقه بود اما تعهد او به اهل بیت و اسلام آن را رهسپار سوریه و دفاع از حرم الهی کرد.
ریحانه تنها یادگار محمد امروز کمتر از دوسال سن دارد و سال 95 درحالی برای او تحویل شد که پدر هفت سین سفره امسال را نچید و هفت سین را در کنار 5 تن در کنار حوض کوثر پهن کرد.
متن وصیت نامه وی را از نظر می گذرانید:
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم
نمیدانم چه بگویم و چه بنویسم، فقط می توانم بگویم حلالم کن و مرا ببخش و از همه دوستان و آشنایان حلالیت مرا بخواه.
چند
خواسته از تو دارم، اول: مثل همیشه حجابت را خوب حفظ کن و این حجاب و
معرفت را به دخترم ریحانه جان یاد بده و از تو میخواهم در همیشه در سختی
ومشکلات به خدا توکل کنی و با ذکر نام خدا آرامش بگیری و بدانی وجود وحضور
ما همه وسیله است و بود و نبود ما خیلی مهم نیست، اگر توکل کردی و خدا را
در همه حال احساس کردی میبینی که پشتیبان و یار محکمی داری و هیچ وقت
تنهایی و ترس بر تو غلبه نخواهد کرد.
ریحانه جان
دختر شیرین عسل بابا
با تمام وجود دوستت دارم و همیشه به یادت هستم و از تو نور چشمم می خواهم
همیشه حرفهای مادرت را خوب گوش کنی و مثل مادرت با حجاب و با معرفت و فهم و
کمالات باشی ودر تمام مراحل زندگی گوش به فرمان مادرت باشی و مبادا مادرت
از تو ناراضی باشد.
پدر و مادر عزیزم
از اینکه این همه برای بنده
زحمت کشیدید و خون دل ما را خوردید تشکر و قدردانی می کنم و از اینکه مرا
در راه مستقیم هدایت کردید ممنونم.
از شما همسر و دختر عزیزم ریحانه و
پدر و مادر مهربانم می خواهم همیشه پشتیبان اسلام و ولایت فقیه باشید و هیچ
وقت نگذارید کسی به رهبر عزیزتر از جانم حرفی بزند و همیشه مدافع انقلاب و
خون شهدا باشید.
از شما می خواهم اگر روزی بنده حقیر سراپا تقصیر لیاقت
شهادت را در راه اسلام، قرآن و ولایت را پیدا کردم، گریه نکنید و بدانید
عمر دست خداست و چه لیاقتی بهتر از اینکه عمر بنده با شهادت که بالاترین
مرگ و رسیدن به خداست به پایان برسد.
دعاکردم که از جسمم نماند
تا کسی نماز میتی بر تن نخواند
والسّلام
محمد زهره وند ۲۸ شهریور ۹۴
آخرین سوغاتی شهید مدافع حرم برای دخترش ریحانه!
میدونم خیلی دوستش داری!
میدونم اگه یه لحظه دیر کنه، دلت بیتاب میشه!
میدونم فکر حتی یه لحظه ندیدنش، دیوونهات میکنه!
اما....
خانم خونهی عزیزم!
قرارمون چی بود؟
قرار بود عاشق باشیم، نه وابسته!
قرار بود نردبان صعود هم باشیم، نه نردبان سقوط!
قرارشد که باهم آسمانی بشویم، یادت هست؟
بلندشو اشکاتو پاک کن عزیزم!
بلند شو!
انقدر دل دل نکن، بلند شو قرآنو بیار و از زیر قرآن ردش کن!
خانم خونه باید مردش رو بهشتی کنه!
از همین جا به گنبد تو سلام به نگهبان مرقد تو سلام
گر غباری رسد به قبر شما زیر و رو می کنیم دنیا را
شهید برونسی می گفت: اولین دفعه که می خواستم به جبهه بروم برای خداحافظی به خانه آمدم و دیدم که خانمم حالت غش به او دست داده و خیلی وضع ناجوری داشت. می گفت: بالای سرش ایستادم تا بالاخره به هوش آمد. مادر زنمان هم بود. مانده بودیم که چه طوری با این وضعیت روحی و جسمی که دارد جریان رفتن جبهه را به او بگویم. از طرفی مجبور بودم. چون وقت داشت تند تند می گذشت و باید خودم سریع به کارهایم می رساندم. بالاخره جریان را به خانمم گفتم: تا خانمم جریان را شنید هم خودش و هم مادر خانم من گفت: ما را با وضعیت به کی می سپاری؟ در این موقعیت و شرایط اگر ما الان بیفتیم چه کسی ما را به دکتر می برد. گفتم که: به خدامی سپارم و حضرت زهرا هم نگهدارتان هست. قبل از اینکه از خانه برود همان حالت مجدد به خانم ایشان دست می دهد و خلاصه مجبور است که این خانم و خانواده را به همین وضعیت با چند بچه رها کند و خودش را به کاروان برساند. می گفت: بعد از مدتی که در جبهه بودم با خانواده ام تماس گرفتم و دیدم که خانواده خیلی خوشحال است. تعجب کردم پرسیدم جریان چیست؟ خانمم جریان را اینگونه تعریف می کردند، می گفتند: بعد از این که تو رفتی در همان حالی که من بی هوش بودم، یک کبوتر سفیدی وارد خانه شد و چند دور کنار خانه زد و کنار من نشست.من حرکت کردم و به هوش آمدم، دیدم که این کبوتر است و نهایتاً پرواز کرد و رفت روی دیوار حیاط روبروی همان در اتاق نشست. بعد از مدتی دور حیاط چرخی زد و نهایتاً داخل اتاق آمد و دوری زد و پرواز کرد و رفت و گفت: از آن لحظه به بعد تا همین الانی که چند سال می گذرد و من در جبهه ها هستم خوشبختانه این مریضی سراغ خانمم نیامده است.
آقای تونی می گوید: شهید برونسی روز قبل از عملیات بدر روحیه عجیبی داشت. مدام اشک می ریخت، علت را که پرسیدم آقای برونسی گفت: دارم از بچه ها خداحافظی می کنم چرا که خوابی دیده ام. سپس افزود: به صورت امانت برای شما نقل می کنم و آن اینکه: در خواب بی بی فاطمه زهرا (سلام الله علیه) را دیدم که فرمود: فلانی! فردا مهمان ما هستی، محل شهادت را هم نشان داد. همین چهار راهی که در منطقه عملیاتی بدر (پد)فرود هلی کوپتر است و به طرف نفت خانه و جاده آسفالت بصره _ الاماره می رود و من در همین چهار راه باید نماز بخوانم تا وقتی که به سوی خدا پرواز کنم و بالاخره نیز این خواب در همان جا و همان وقتیکه گفته بود، به زیبایی تعبیر شد. و خود سردار شهید، شهادتین را خواند و بدینگونه عاشقی، فرهیخته ، ضتا خدا پر کشید.
ش
از حادثه درناک سال ۶۱ هجری که زینب (س) شجاعانه از ولایت دفاع کرد، پیش
از آن کسی ایشان را مشاهده نکرده بود. به واقع میتوان این چنین بیان داشت
که سلوک اجتماعی و مؤمنانه حضرت (س) ریشه در پرورش فاطمی دارد.
به گزارش خبرنگار قرآن و فعالیتهای دینی خبرگزاری فارس، در سال روز میلاد با برکت دخت امیرالمؤمنین (ع) حضرت زینب کبری (س) بهانه و فرصتی پیدا شد تا به برخی از ابعاد و شاخصهای اخلاقی و رفتاری این بانوی مکرمه اشارهای داشته باشیم. به راستی که هرگوشه از سرگذشت زندگی این بانوی صبور و شجاع اسوه و الگوی یک مسلمان انقلابی است، ولی از آنجا که پرداختن به هر یک از این محاسن اخلاقی نیاز به مجال کافی و مناسب دارد، در این یاداشت سعی داریم تنها به یکی از ابعاد و شاخصهای ارزشمند سبک زندگی زینبی اشاره داشته باشیم. شاخص و ویژگی طلایی حیا و عفت.
جایگاه حیا و عفت
«عفت» در لغت به خودداری از آنچه که حلال نیست، اطلاق شده است و «عفاف» به معنی خودداری از محرمات و .. است. (۱) در منابع روایی نکات شگفتانگیزی درباره این فضیلت اخلاقی بیان شده است، ولی در توصیف این ویژگی باید به این مطلب اشاره کنیم که ملکه عفت همانند سد محکمی در برابر هر گونه خواهش و امیال نفسانی به برکت وجود این شاخص رفتاری است که انسان از وارد شدن در مناطق ممنوعه خودداری میکند.
در منابع روایی «عفت» ریشه و سر منشأ همه خوبیها معرفی شده است.(۲) یکی از زیباترین و شگفتانگیزترین روایاتی که گویای اهمیت «عفت» میشود، روایتی است که منابع روایی از امام علی (ع) نقل کردهاند: «مَا الْمُجَاهِدُ الشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ لَکَادَ الْعَفِیفُ أَنْ یَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَة»؛ مجاهد شهید در راه خداوند، با اجرتر نیست از کسى که بتواند پاکدامنى پیشه سازد. پاکدامن، نزدیک است فرشتهاى از فرشتگان باشد.(۳)
عفت و عفاف زینبی پیش از حادثه عاشورا
اگر قرار باشد در خصوص حیا و عفت زینبی صحبت کنیم می توان این موضوع را در ۳ بخش مجزا، یعنی بخش اول پیش از بحران دردناک عاشورا سال ۶۱ هجری، بخش دوم در روز عاشورا و در حین بحران این مصیبت جانسوز و بخش سوم بعد از عاشورا، مورد بررسی قرار داد و به نکات ارزندهای دست یافت. نکات ماندگاری که میتواند اسوه و الگوی زنان امروزی در تمام ابعاد مختلف زندگی باشد.حکایت زندگی سرتاسر عفاف و حیای این بانوی مکرمه پیش از ازدواج بسیار خواندنی است، چرا که در منابع روایی جناب یحیی مازنی از روات اخبار این چنین نقل کرده است:
مدتها در همسایگی خانه امیرالمؤمنین (ع) بودم، در طول این مدت، نه قامت زینب (س) را دیدم و نه صدای او را شنیدم، هرگاه میخواست جد بزرگوارش را زیارت کند شبانه از خانه خارج میشد و برادرش امام حسن (ع) از طرف راست، امام حسین (ع) از طرف چپ و امیرالمؤمنین (ع) پیشاپیش او حرکت میکردند. مولای متقیان قبل از رسیدن به قبر شریف پیامبر اکرم (ص) چراغ را خاموش میکرد. روزی امام حسن (ع) علت را جویا شد، امام علی (ع) در جواب فرمودند: نمیخواهم چشم بینندهای به خواهرت بیفتد.(۴)
یا اینکه نقل شده است، پیش از حادثه درناک سال ۶۱ هجری که زینب کبری (س) غیرتمندانه و شجاعانه از ولایت دفاع کرد، پیش از آن کسی ایشان را مشاهده نکرده بود. به واقع میتوان این چنین بیان داشت که سلوک اجتماعی و مؤمنانه حضرت زینب (س) ریشه در پرورش فاطمی دارد؛ کما اینکه در منابع روایی از صدیقه کبری (س) نقل شده است: «قالَتْ (س) :خَیْرٌ لِلنِّسَاءِ أَنْ لَا یَرَیْنَ الرِّجَالَ وَ لَا یَرَاهُنَّ الرِّجَال»؛ حضرت فاطمه زهرا (س): بهترین چیز برای حفظ شخصیت زن آن است که مردی را نبیند و نیز مورد مشاهده مردان قرار نگیرد. (۵)
عفاف زینبی در بحران سیاسی و اجتماعی سال ۶۱ هجری
یکی از پیچیدهترین و سختترین وقایع تاریخی و بحران های اجتماعی تاریخ اسلام در سال ۶۱ هجری رخ داد. سالی که زینب کبری (س) این شیر زن تاریخ اسلام با رشادت وغیرتمندی و حیا و عفت برگ زرین دیگری از حیا و عفت خود را به جامعه اسلامی نشان داد، در فضای بحران زده سال ۶۱ هجری حیای زینبی از باری تعالی موجب شده بود، نه تنها در غم از دست دادن عزیزان خود زبان به شکایت و ناشکری باز نکند، بلکه جلوههایی از زیباییهای معنوی و اخلاقی را به نظاره بنشیند، زیبابینی حیای ایشان (۶) موجب شده بود مصداق واقعی این آیه شریفه شود «فَاصْبِرْ صَبْراً جَمیلاً»؛ پس صبر جمیل پیشه کن. (۷)
عفت زینبی بعد از حادثه عاشورا
همچون مادری مهربان و مقتدر از هرگونه جسارتی به آل الله منع و غبار فتنهها را از بین میبرد. بشر بن خریم اسدی و به نقلی از حزام بن ستیر میگویند: «در آن روز حضرت زینب (س) در جمع کوفیان به روشنگری و بصیرت افزایی کوفیان اقدام به خطبهخوانی کرد. زنی با حیا و عفیفه که سخنورتر از او باشد، ندیدم گویا از لسان امیرالمؤمنین (ع) سخن میگوید. در آن ازدحام جمعیت که از هر سو صدایی بلند بود، به جانب مردم اشارتی کرد و فرمود: خاموش باشید، نفس در سینهها حبس شد و جرسها از صدا افتاد...». (۸)
پینوشتها:
۱. ر.ک: فراهیدی، ج۱، ۱۹۲؛ طریحی، ج۵، ۱۰۲.
۲. عیون الحکم و المواعظ(لیثی) ص ۴۵ ، ح ۱۱۱۵، امام على علیه السلام: «العِفَّةُ رَأسُ کُلِّ خَیرٍ»؛عفّت ، سرآمد هر خوبى است.
۳. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص۵۵۹.
۴.ریاحین الشریعه، ج۳، ص۶۰.
۵. بحارالا نوار:ج ۴۳، ص ۵۴، ح ۴۸.
۶.اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: ۱۶۰«ما رَاَیْتُ اِلاّ جَمیلا»
۷. سوره معارج، آیه ۶.
۸. لهوف، ص۱۳۴.