یکی از عملیاتهای مشترک ابوحامد و فاتح (رضا بخشی) جانشینش، ماجرای تلقرین بود. تلقرین منطقهای در سوریه است که موقعیت استراتژیکیای به خاطر فاصله ۱۵ کیلومتری به مناطق اشغالی فلسطین دارد. وقتی تلقرین توسط رزمندگان فاطمیون آزاد شد، دشمن آشفته شد و تحمل این شکست برایش خیلی سنگین بود تا جایی که برای به دست آوردنش دست به عملیاتهای مختلفی زد و حدود ۱۷ شهید از رزمندگان فاطمیون برای حفظ این موقعیت منحصربهفرد جبهه مقاومت، جان خود را فدا کردند و اجازه ندادند دوباره این منطقه به چنگ تروریستها بیفتد. ابوحامد و فاتح در حال و هوای ایام فاطمیه سال ۹۳، در تلقرین؛ ۱۵ کیلومتری حائل مرز اسرائیل با شلیک خمپاره به شهادت رسیدند. گفتنی است تلقرین یکی از سختترین میدانهای جنگ سوریه بود که به دست لشکر فاطمیون پاکسازی شد.
برای ابوحامد مرزها، مفهومی روی کاغذ بود. یازدهمین فرزند خانواده توسلی
پنج ساله بود که انقلاب شد. انگار فعالیتهای انقلابی در خانواده توسلی یک
بدعت بود تا جایی که برادر بزرگترش به جرم علاقه به امام خمینی (ره)
زندهبهگور شد و همان سالها به سبب عشق به حضرت امام مجبور شد به همراه
خانواده به ایران مهاجرت کند و در مشهد مقدس سکنی گزیدند. بعد از، از دست
دادن پدر در ۶ سالگی و مادر، در ۱۱ سالگی به پیشنهاد برادر درس طلبگی را
آغاز و چهار سال درس دین را در قم و اصفهان خواند. با شروع حمله بعثیها به
ایران، افغانستانیهای ساکن ایران در قالب گردان ابوذر در کردستان از خاک
ایران دفاع کردند و علیرضای ۱۴ ساله به صورت مخفیانه وارد اتوبوس افغانها
شد و به کردستان رفت و در آنجا به کار آشپزخانه، نظافت و واکسزدن کفش
رزمندهها پرداخت. بعد از اولین اخراج از جبهه کردستان به خاطر سن کم
توانست در اواخر جنگ تحمیلی دوباره به میدان رزم باز گردد. همزمان با خروج
شوروی از افغانستان علیرضا توسلی به افغانستان بازگشت و با عضویت در حزب
شیعیان افغانستانی با نام وحدت، به رهبری شهید مزاری جنگ چریکی را آموزش
دید و با قدرت گرفتن طالبان در افغانستان دوشادوش دیگر همرزمانش به نبرد
پرداخت و زخمی در پیشانی و ترکشی در زانو و سینه نزدیک قلب یادگاری طالبان
در وجودش شد. همزمان با جنگ طالبان، دوره تخصصی ادوات سنگین را آموزش دید و
توانست فرمانده شود و این مهارت ویژه باعث مقاومت در شهر طالقان افغانستان
شد. وی در سال ۱۳۷۹ و در ۲۷ سالگی ازدواج کرد و بعد از سقوط طالبان دوباره
به ایران باز گشت. عوارض مجروحیت سبب شد مدتی خانهنشین شود اما بعد از به
دنیا آمدن فرزند دومش آموزشگاه رایانهای را در گلشهر مشهد با مدیریت خودش
تاسیس کرد. یک سال بعد از به دنیا آمدن طوبا دختر دومش، با شروع جنگ در
سوریه با سخنرانیهای هر هفته خود در دعای ندبه، سعی در تشویق دوستانش در
جهاد کرد و با تشکیل گروهی ۲۱ نفره، بدون اطلاع خانوادههایشان، بهار ۱۳۹۲
برای دفاع از حرمآلالله عازم سوریه شدند. پس از ۶ ماه سختی در سوریه و
هدیه کردن چهار شهید افغانستانی، سازمان مجاهدین افغانستانی مدافع حرم
(فاطمیون) تشکیل شد. با افزایش مجاهدین افغانستانی ۹ گروه مجزا با نام
«خیبر» شکل گرفت. اولین ماموریت گروهان فاطمیون حفاظت از فرودگاه سوریه با
فرماندهی ابوحامد بود. عملیاتهای پاکسازی اطراف حرم حضرت زینب (س)، تل
اذان، دوخانیه، تلقرین و… با نام فاطمیون و به فرماندهی ابوحامد در لشکر
فاطمیون اتفاق افتاد.
حیات فرهنگی، اجتماعی شهید
ابوحامد با فعالیتهای تبلیغی در دعای ندبه مشهد از یک گروه ۲۱ نفره لشکری، با نام فاطمیون مدافع حرم ساخت. همسرش نقل میکند: «بارها میگفتند این جبهه مقاومت تمام شدنی نیست. این از علائم آخرالزمان است و نهایتاً منتهی خواهد شد به آزادی قدس و ظهور امام زمان (عج). میگفتند این روحیه مقاومت بین ملتها در حال زنده شدن و فراگیر شدن است و اتفاقاً میگفتند که ما افغانها حتماً باید در این ماجرا حضور داشته باشیم.» ابوحامد همچنین در آموزشگاه رایانهای خود فعالیتهای فرهنگی و آموزشی در حوزه کامپیوتر و زبان را به انجام رسانید.
ر
سوره مبارکه انفال خداوند به ماجرای جنگ بدر و اینکه چگونه ۳۱۳ نفر لشکری
با بیش از هزار جنگجوی مسلح را در هم کوبیدند اشاره و 6 راهکار برای پیروزی
مسلمانان ارائه میکند.
خداوند در سوره مبارکه انفال به شرح ماجرای جنگ بدر پرداخته و اینکه چگونه لشکر مسلمانان با ۳۱۳ نفر لشکر تا دندان مسلح کفار که بیش از هزار جنگجو داشت را شکست دادند. خداوند این آیات را عبرتی برای بندگان بیان کرده که نشان میدهد یاری خدا تنها مربوط به صدر اسلام نیست و امروز هم سپاه اسلام اگر با اخلاص، استقامت و توکل به خدا وارد جنگ با کفار شوند پیروزی حتماً از آنشان خواهد بود، همانطور که در جنگهای ۳۳ روزه، ۲۲ روزه و ۱۱ روزه ارتش تا دندان مسلح اسرائیل کاری از پیش نبرد و امروز هم ارتش آمریکا کاری از پیش نخواهد برد.
در آیه ۲۶ سوره مبارکه انفال آمده است؛
«وَاذْکُرُواْ إِذْ أَنتُمْ قَلِیلٌ مُّسْتَضْعَفُونَ فِى الْأَرْضِ تَخَافُونَ أَن یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فََاوَیکُمْ وَأَیَّدَکُم بِنَصْرِهِ وَرَزَقَکُم مِّنَ الطَّیِّبَتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»( انفال ۲۲۶)
و به یاد آورید زمانى را که شما کم بودید و در زمین (مکّه) مستضعف بودید، مىترسیدید دشمنان شما را بربایند، پس (خداوند در مدینه) پناهتان داد و با یارى خویش، شما را نیرومند کرد و از پاکیزهها به شما روزى داد، باشد که شما شکرگزارى کنید. (۲۶ انفال)
خداوند در این آیات ابتدا به دوران فقر و مشکلات مسلمانان اشاره کرده و این دوران را به یاد آنها میآورد تا شکرگذار قدرت و توان امروزشان باشند. زیرا مسلمانان تا پیش از هجرت به مدینه همواره مورد اذیت، آزار و شکنجه مشرکان بودند و شدت مشکلات آنها به حدی بود که عدهای از آنها ناچار به مهاجرت به دیگر سرزمینها از جمله حبشه یمن و... شدند.
اما پس از هجرت مسلمانان به مدینه به اذن خداوند ورق کاملاً برگشت و مشرکان در ترس از کشته و اسیرشدن و به غلامى و کنیزى گرفتار شدن توسط مسلمانان بودند. حتی آنها اموال خود را با میل و رقبت تقدیم مسلمانان مىکردند. حال خداوند دوران سخت و محنت را یاد آنان آورد تا شکرگذار نعمتها و اقتدار باشند.
در جنگ بدر، بعضى از مسلمانان نامهاى به ابوسفیان نوشتند و از نقشه پیامبر صلى الله علیه وآله به او خبر دادند، ابوسفیان هم از مشرکان مکّه درخواست کمک کرد که هزار نفر براى جنگ بدر به راه افتادند.
جنگ بدر درواقع اولین جنگ بزرگ مسلمانان با کفار بود که در سال دوم هجری رخ داد. در این جنگ تعداد مسلمانان کمتر از یک سوم کفار بود و سلاح و تجهیزات آنها هم بسیار کمتر بود و همین دلایل سبب ترس بسیاری از مسلمانان شده بود تا جایی که شکست را حتمی میدانستند اما به اذن خدا مسلمانان شکست سختی به دشمت تحمیل کردند.
پس از این جنگ خداوند در آیه ۹ سوره انفال فرمود: «إذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّى مُمِدُّکُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلَئِکَةِ مُرْدِفِینَ» (به یاد آورید) زمانى که (در جنگ بدر) از پروردگارتان فریادرسى مىطلبیدید، پس او دعا و خواسته شما را اجابت کرد (و فرمود:) من یارىدهنده شما با فرستادن هزار فرشته پیاپى هستم.
ماجرای جنگ بدر چه بود و چرا این جنگ رخ داد؟
در سال دوم هجری «کرز بن جابر» که یکی از کفار مکه بود با گروهی از قریش تا نزدیکی شهر مدینه آمدند و تعدادی از دامها و محصولات کشاورزی را به غارت بردند و به مزارع آنها آسیب زدند. پیامبر (ص) بلافاصله امام علی (ع) را به تعقیب آنها فرستاد. اما در نزدیکی چاههای بدر گروه کفار از تیررس مسلمانان خارج شدند و دیگر آنها را نیافتند و به مدینه بازگشتند.
پیش از این هم کفار مکه اموال مسلمانانی که مهاجرت کرده بودند را غارت کردند و همه تلاششان را برای فشار به مسلمانان در مدینه میآوردند و اجازه داد و ستد و فعالیت اقتصادی به آنان نمیدادند و در واقع مسلمانان در محاصره اقتصادی قرار گرفتند.
پیامبر برای شکستن این محاصره گروهی را به فرماندهی حمزه (ص) به منطقهای بین مدینه و دریای سرخ که محل عبور کاروانها بود فرستاد تا از تردد کاروانهای مشرکان جلوگیری کنند. کاروانی از مکه از آنجا عبور می کرد که با دیدن حمزه سرتسلیم فرود آوردند و به او پیشنهاد صلح دادند. حمزه هم با آنها وارد جنگ نشد و صلح آنها را پذیرفت. اما این پایان غائله نبود و کفار کماکان به محاصره و فشارهای اقتصادی خود ادامه دادند.
مدتی پس از این ماجرا به پیامبر خبر رسید که کاروانی عظیم از مکه راهی شده که ابوسفیان مسئول آن است و این کاروان هزار شتر بار به همراه دارد و تنها ۴۰ نفر محافظ آن هستند. پیامبر دستور توقیف این کاروان را صادر کرد و سپاه مسلمانان با ۳۱۳ جنگجو راهی شد. اما ابوسفیان با شنیدن این تصمیم پیامبر (ص) قاصدی به مکه فرستاد و سپاهی با حدود هزار جنگجو راهی منطقه شدند که تجهیزات و ادوات فراوانی هم برای جنگ با خود داشتند.
البته ابوسفیان برای اینکه کاروانش به دست مسلمانان نیفتد از بیراهه فرار کرد و خود را به مکه رساند. در اینجا برخی از کفار گفتند دیگر نیازی به جنگ نیست اما ابوجهل که فرماندهی لشکر کفار را هم برعهده داشت اصرار به جنگ کرد و نهایتاً لشکر کفار به پشت تپههای بدر آمدند. آن شب پیامبر (ص) و یارانش هم قسم شدند که تا آخرین قطره خون با کفار بجنگند و از شهادت حراسی نداشته باشند. همین اتفاق ترس عجیبی به دل دشمن انداخت.
فردای آن روز در شیپور جنگ دمیده شد و دو گروه ابتدا به رسم اعراب جنگ تن به تن را آغاز کردند به این صورت که پیامبر (ص) حمزه (ع)، علی (ع) و عبیده را به جنگ تن به تن فرستاد و در این جنگ حمزه (ع) و علی (ع) حریفان خود را هلاک کردند اما عبیده ضربهای زد و ضربهای هم دریافت کرد و به شهادت رسید. و در این میان امام علی ضربهای به جنگجوی سپاه کفر زد و او را هم هلاک کرد. به این ترتیب هر سه جنگجوی کفار هلاک شدند و سپاه اسلام گام نخست را پیروزی پشت سر گذاشت. در ادامه سه جنگجوی دیگر به سمت امام علی (ع) تاختند که امام هر سه را هلاک کرد. همین اتفاق سبب ترس و ضعف شدید سپاه کفر شد و آنها شکست سختی از مسلمانان خوردند و لشکر اسلام تنها حدود ۲۰ شهید داد.
در آیه ۱۰ سوره مبارکه انفال درباره این پیروزی مسلمانان آمده است؛ «وَمَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى وَلِتَطْمَئِنَّ بِهِ قُلُوبُکُمْ وَمَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِندِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ» و خداوند، آن (پیروزى و نزول فرشتگان) را جز براى بشارت و اینکه دلهایتان با آنان آرامش یابد قرار نداد و نصرت و پیروزى، جز از سوى خدا نیست، (به قدرت خود و امداد فرشته هم تکیه نکنید.) همانا خداوند، شکستناپذیر حکیم است.
۶ دستور محکم خداوند برای نبرد و پیروزی بر کفار در جنگ بدر
خداوند پیش از جنگ با کفار ۶ دستور مهم به مسلمانان داد که این دستورها در آیات ۴۵، ۴۶ و ۴۷ سوره مبارکه انفال آمده است و به این شرح است.
ثابت قدم باشید.
خدا را فراوان یاد کنید تا پیروز شوید.
از فرمان خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
باهم نزاع و کشمکش نکنید تا سست نشوید و شوکتتان بر باد نرود.
استقامت کنید چرا که خداوند با استقامتکنندگان است.
مانند کفار نباشید که از روی غرور و هواپرستی و خودنمایی بجنگید مانند ابوجهل
آش ماش بیرون باش موشک بخور آروم باش! منتظر اینم باش
حجتالاسلام حمیدرضا مهدویارفع از اساتید حوزه و دانشگاه، سالیانی است که با سفر به شهرهای مختلف کشور پویش بزرگی را با عنوان «نهضت جهانی نهجالبلاغهخوانی» با هدف ترویج نگاه حضرت امیرالمومنین(ع) آغاز کرده است. بخشی از سخنان وی در یکی از همین سخنرانیها در فضای شبکههای اجتماعی بازتاب وسیعی پیدا کرد. کلیپ کوتاهی که در آن حجتالاسلام مهدوی ارفع بدون اشاره به جریانهای داعیهدار عدالتخواهی در کشور، عملکرد مدعیان عدالت در دوران حیات امیرالمومنین و نحوه برخورد با ایشان را بررسی کردهاند. سخنانی که عدهای آن را پسندیدند و تأیید کردند اما عدهای از فعالان عدالتخواهی در کشور به نقد و مقالبه با آن پرداختند.
جهت دانلود روی این خط کلیک کنید
<بخشهایی از سخنرانی حجتالاسلام مهدوی ارفع درباره عدالتخوهان در زمان حضرت امیر
در گفتوگویی مفصل با او که در حاشیه یک مراسم نهجالبلاغهخوانی در حسینیهای در خیابان ایران در شهر تهران برگزار شد، موضوعات و مباحثی از جمله تقدم و تاخر عدالت بر ولایت، حدود و ثغور مطالبهگری، تفاوت عدالتخواهی با افشاگری و ... در بیان و رفتار امیرالمومنین(ع) را بررسی کردیم. این گفتگو پیش از شهادت سردار قاسم سلیمانی انجام شد که به دلیل شرایط و فضای ملتهب آن روزها با تاخیر منتشر شده است.
حفظ نظام از مصادیق عدالت که هیچ از مولفههای عبادی هم برتر است
عدالت در مفاهیم اسلامی به ویژه روایات امیرالمومنین(ع) دارای چه جایگاهی و معنایی است؟
امیرالمومنین(ع) در تعریف عدل و عدالت میفرمایند: قرار دادن هرچیزی در جایگاه و موضع شایسته خود که در این صورت خود به خود ظلم، اینگونه معنا میشود که حق را از صاحب حق بگیریم و به غیرحق چیزی را به دیگران دهیم. امیرالمومنین(ع) هدف و تلاش خود را در دوران حکومت، گسترش حق قرار دادند. در روایتی داریم که ابن عباس میگوید وارد خیمه جنگی ایشان شدم و دیدم کفشهای پاره خود را وصله میزنند، به ایشان گفتم کفش را دور بیندازید! اینقدر وصله به آن کفش زده شده است که دیگر جای وصله ندارد. ایشان از من پرسید: فلانی این کفش چقدر ارزش دارد؟ گفتم ارزشی ندارد و کسی او را نمیخرد و ایشان فرمودند: به خدا قسم حکومت بر شما از این کفش پاره برای من ارزشش کمتر است، مگر آنکه به واسطه قدرتی که در اختیار دارم، بتوانم حق مظلوم را از ظالم بگیرم و عدالت را برقرار کنم.
اگر حکومتی تشکیل شود و دغدغه عدالتگستری نداشته باشد، آن حکومت باطل است اما مسئله در عمل است که بسیار پیچیده میشود. زمانی که گفته شود، «عدالت در اجتماع، کشور و جامعهای گسترده نمیشود، مگر آنکه حکومت در اختیار صاحبان حق باشد» بنابراین حکومت را مقدمهای لازم برای برقراری عدالت دانستهایم. اما اگر حکومت با همین هدف و شعارها اشاره شده شکل گرفت اما در مواردی تعارض میان مصداقی از عدالت و حفظ نظام ایجاد شد، تعیین اولویت، بسیار سخت است!
آیا ما باید بر یک مصداق از عدالت پافشاری کنیم؟ ولو اینکه پایههای نظام که میتواند آرام آرام گسترش یابد و تمامی جهان را مملو از عدالت کند، سست شود؟ یا اینکه یک مصداق عدالت را برای همیشه رها کنیم و اصل این درخت را که ثمره آن ایجاد جهانی عدالت است، از ریشه نکنیم و حفظ کنیم؟ این تشخیص کار سادهای نیست! زیرا عدالت به قدری مفهوم فطری درشت، اساسی، حسی و جذابی است که در مقابل آن حکومت و مصالح آن تحقیر میشود.
تفکیکی که برای انسانهای ضعیف جامعه مقدور نیست
انسانهای متوسط به پایین، زمانی که دو چیز بزرگ در برابر آنها قرار میگیرد، نمیتوانند تفکیک کنند و یکی را کوچک میکنند. به طور مثال برخی از عوام برای اینکه امیرالمومنین(ع) را بزرگ کنند، پیامبر(ص) را کوچک میکنند، در حالی که این دو یکی هستند. مهمترین مسئله در اسلام درباره عدالت، آن زمانی است که تزاحم میان اجرای مصداقی از عدالت با حفظ نظام ایجاد میشود، در این چنین مواردی، مکتب میگوید مصداقی از عدالت که جای خود را دارد، اگر خود عبادت که امر خداست و بالاترین مولفه آن نماز است هم مطرح باشد، باز هم حفظ نظام واجبتر است. بیان دلیلش هم به لحاظ منطقی سخت است اما من به درخت و میوه تشبیه میکنم، ممکن است، درختی یک سال به دلیل هر شرایطی میوه ندهد، به این دلیل باید درخت را از ریشه کند؟ عدالت ثمره طبیعی درخت حکومت دینی و اسلامی است، حال اگر در جایی مصالح یا موانع، مانع شد تا این پیشبرد محقق شود، نباید درخت را از ریشه کند بلکه باید به حفظ نظام پرداخت.
درخواستهای امیرالمومنین(ع) از مردم در ابتدای حکومت
باتوجه به اینکه حفظ نظام واجبتر است، نوع برخورد با فسادها و اشتباهاتی که در حکومت رخ میدهد، باید چگونه باشد؟
اگر الگو را حکومت علوی قرار دهیم که الحمدلله این ادعا را در حکومت داریم، دارای اصولی است که بیانگر نحوه مواجه امیرالمومنین(ع) با رانت، فساد و ... مخصوصاً در درون حکومت است که متاسفانه این اصول توسط افرادی که موظف به تببین و برخی که موظف به عمل به آن هستند، نادیده گرفته میشود که امیدواریم این غفلت ناخاسته باشد.
زمانی که نزد من میآیید، بدون ترس سخن بگویید
اولین اصل آن است که خود حاکم و دستگاه حکومت باید مطالبهگر مبارزه با فساد باشد. امیرالمومنین(ع) که معصوم است و مردم با اصرار خود با ایشان بیعت کردند، به محض اینکه حاکم میشود، چند نکته را به مردم اعلام میکند که شاید هضم آن، امروز برای هیچکس ساده نباشد و آنها چارچوب حکومت ایشان است. در حکومت، اولین نقد کننده خود ایشان است و اولین مطالبهگر عدالت و مبارزهگر با فساد هم خود ایشان است. ایشان زمانی که به حکومت میرسد، به مردم میفرماید: اولاً دوست دارم زمانی که پیش من میآیید و حرف میزنید مانند زمان حاکمان گذشته نباشد که با ترس صحبت میکردید و لکنت زبان نداشته باشید و حق را بگویید.
۳۰ نامهای امیرالمومنین در نقد عملکرد مسئولین نوشتند
دوماً دلم نمیخواهد از من تملق گویید. بدترین حالت برای کارگزاران آن است که مردم تصور کنند، آنان دوست دارند تملق آنان گفته شود. سوماً ایشان میفرمایند: حتی دوست ندارم کارهای خوبی که برای شما انجام دادم را بیان کنید. بعد ایشان سردمدار مطالبه از مسئولین میشود بهطوری که ۷۹ نامه در نهجالبلاغه داریم که بیش از ۳۰ مورد، آنها نقد مستقیم عملکرد مسئولین است، یعنی همان افرادی که خود منصوب کرده اما رفتار آنها را نقد میکند یعنی اولین رویکرد ایشان، مطالبهگری برای مبارزه با فساد توسط خود حکومت است . نباید اینگونه در ذهن مردم جا بیفتد که حکومت انتظار دارد در برابر هر ظلم و خرابی، ما سکوت کنیم؛ بلکه خود مسئولین باید پیش قدم شوند، بهویژه در نظام مقدس ما که برخی از جایگاهها منصب اجرایی نیست که افراد نگران باشند که مگر میشود خودمان کار انجام دهیم و خود نیز نقد کنیم، جایگاه رهبر انقلاب، علما و ... این چنین است.
۳ دلیل ایجاد اغتشاش در جامعه در بیان امیرالمومنین(ع)
دومین نکته آن است که برای مبارزه با فساد باید از خواص شروع کرد. امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه میفرمایند: سه عامل اغتشاش در حکومت وجود دارد که هر سه مورد آن به مسئولین و خواص جامعه برمیگردد. اول سبک و سطح زندگی مسئولان است که امام علی(ع) در خطبه ۲۰۹ میفرماید، زمانی که مسئولین از حد ضعفای جامعه بالاتر زندگی کنند، مردم طغیان خواهند کرد، زیرا اختلاف طبقاتی میان مردم با مردم قابل تحمل است اما میان مردم و مسئولین غیرقابل تحمل است. دومین عامل، آن است که الگوی مالیات با الگوی غیرمومنانه و غیر رحمانی محاسبه شود، بهطورمثال در یک سال، تولیدکننده به هر دلیلی ضرر میکند و یا کشاورز به دلیل خشکسالی خسارت میبیند و محصول ندارد که حضرت امیر(ع) در نامه ۵۳ به مالک اشتر میفرماید: باید پیشدستی کنی و در این مواقع اینقدر مالیات را پایین آوری که زندگیاش با پارسال تفاوتی نکند و میفرماید: اگر چنین کردی، خسارت دولت نیست، بلکه سرمایهگذاری است و دو فایده دارد، اول اینکه به مردم اطمینان میدهی زیرا مردم احسان دولت را دیدند و اغتشاش نمیکنند و دوم اینکه این مردم به تو اعتماد میکنند و اگر مشکلی رخ دهد، حمایت خواهند کرد.
سومین مورد از علل اغتشاش و شورش در دیدگاه امیرالمومنین ورود اطرافیان و خویشاوندان مسئولین به حوزه حکومت و کار اقتصادی است.در بخشی از نامه ۵۳ ایشان میفرماید: بدانید که نزدیکان مسئولان خودخواه و چپاولگر هستند و در معاملات انصاف ندارد، ریشه ستمگری آنان را خشک کن و به هیچ از یک اطرافیانت زمینی واگذار نکن.
بنابراین اصلاح باید از ریشه که در حکومت است، انجام شود یعنی رانت باید از بین برود، شفافسازی صورت گیرد و سازوکار قانونی طوری بنا نهاده شود تا بستگان مسئولین در دوران مسئولیت، حق دخالت و حضور در حکومت را نداشته باشند. گاه گفته میشود برخی از این نزدیکان لیاقت دارند و از حق خود محروم میشوند، عیبی ندارد! صد نفر ضرر کنند اما ۸۰ میلیون نفر شبهه و اشکال برایشان ایجاد نمیشود.
مردم باید ناظر بر عملکرد مدیران انتخابی خود باشند
امیرالمومنین(ع) انتظار دارند مردم در نظارت همگانی بر عملکرد حکومت، نقش موثر داشته باشند و میفرمایند: کارگزاران اصلاح نمیشوند، مگر آنکه رعیت(عموم مردم) اصلاح شوند. اصلاح رعیت به چه معناست؟ یعنی امروز که مردم رأی میدهند صحیح انتخاب کنند، مقام معظم رهبری در سال ۹۴ خطاب به مردم میفرمایند، نتیجه رأی شما به خودتان برمیگردد، بنابراین مردم در انتخاب باید مسائل اساسی و اولویتدار را مشاهده کنند و به امور عادی نپردازند و ثانیاً در طول مسئولیت و مدیریت آن فرد نیز لحظه به لحظه روند مدیریت بر بیتالمال، سیاستگذاریها و اعمال کلان اون او را نظارت کنند و بدون تعارف و مسامحه مطالبهگری داشته باشند تا نهضت پاسخگویی در کشور ایجاد شود.
امیرالمومنین(ع) هیچگاه در خطبههای عمومی مدیران را توبیخ نمیکرد!
امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر میفرمایند: مراقب باش تا خدم و حشم حجاب میان تو و مردم نشوند و اجازه نده تا گزارشهای مدیران تو را فریب دهد و باید فضا را بشکافی و خود از جامعه، گزارش بگیری، یعنی مسئول باید به دل مردم برود و گزارش بگیرد و حتی ایشان میفرماید: برای تمامی مدیران باید چند بازرس مخصوص داشته باشی و به قول امروزیها به گزارشهای کاغذی و آمارهای کیلویی! اکتفا نکنی. ایشان زمانی که یک فرماندارش با پول خود خانهای خرید، او را بلافاصله احضار کرد، اطلاع دقیق و سریع ایشان ناشی از چه بود؟ ایشان افرادی را ناظر بر او داشت! حضرت به او فرمود: باخبر شدم خانهای خریدی و ۸۰ دینار پرداخت کردی، دو شاهد گرفتهای و سند زدهای و... شروع به توبیخ کردن میکنند که همه اینها در نامه ۳ نهجالبلاغه آمده است. برخوردی بالاتر از ایشان داریم که استاندار خوزستان که فرد خوبی هم بوده است با سرمایهداران غذا خورده بود. ایشان بلافاصله نامه نوشتند که شنیدم بر سر سفره سرمایهداری رفتهای که فقرا دعوت نبودند. البته باید بدانیم نظارت و مطالبهگری ذکر شده از سوی ایشان به معنای شکستن ابهت مدیران نیست و یا به معنای توهین و تخریب نیست. امیرالمومنین(ع) در ۲۴۱ خطبه در نهجالبلاغه آمده یا خطبههای نماز جمعه، هیچگاه نام هیچ مدیری را نبرده است و تمامی توبیخها را در نامههای مهر شده به آنان ابلاغ میکردند و اگر کار از کار میگذشت، عزل میکردند.
هیچکس حق ندارد، وحدت در جامعه را به تفرقه تبدیل کند
بعد از انتشار کلیپی از سخنرانی شما در فضای مجازی که در آن به صورت غیرمستقیم به مقایسه دوران کنونی با دوران حضرت علی(ع) پرداختید، برخی از گروههای عدالتخواه از این قیاس و اینکه شما از ضرورت حمایت از نظام حتی در برابر برخی از روشهای عدالتخواهی دم زدید، گلایه کردند و اعلام داشتند آن دوران، زمان امام معصوم(ع) بوده است و نباید قیاس کرد، پاسخ شما به این نقد چیست؟
برای آنکه نقد انجام شود، باید مبنای افراد مشخص شود، مبنای من براساس نکاتی از نهجالبلاغه بود که هرچه به اصل و حاکمیت نظام ضربه بزند، حتی اگر امیرالمومنین(ع) هم باشی باید در برابر آن سکوت کنی. امیرالمومنین(ع) صریحاً فرمودهاند بعد از اتفاق سقیفه، با خودم فکر کردم قیام کنم و جامعه را به هم بریزم و شرایط را به آنچه پیامبر(ص) فرمود، تغییر دهم و یا سکوت کنم در حالی که خیلی تلخ خواهد بود. بعد از اندیشه درست، به این نتیجه رسیدم که سکوت بهتر است. در جای دیگری میفرمایند تصور نکنید که سکوت من از روی ترس بود، سکوت من برای آن بود که از مواردی خبر داشتم که اگر آنان را به شما بگویم مانند تمام جامعه به لرزه خواهد افتاد.
ایشان میفرماید: تصور میکنید در این ۲۵ سال سرشار از صبر حال خوبی داشتم؟! « فَصَبَرتُ، وفِی العَینِ قَذىً، وفِی الحَلقِ شَجاً؛ در حالى که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم، صبر کردم» زیرا این صبر به نفع اسلام بود. اختلاف ما با این دوستان عدالتخواه، اختلاف مبنایی است؛ زیرا ما معتقدیم که اصل اول در نگاه حکیم در جامعه، وحدت است و مطلقاً هیچکس حق ندارد، وحدت در جامعه را به تفرقه تبدیل کند. دشمن به این دلیل که به دنبال تفرقه است، از تمامی ابزارهای خود برای این امر استفاده میکند و ممکن است من به عنوان یک عدالتخواه اگر حواسم را جمعنکنم، در زمین دشمن بازی کنم و به اسم عدالتطلبی، تفرقه ایجاد کنم.
امیرالمومنین(ع) میفرماید: ای مردم، خداوند نه قبل از شما و نه بعد از شما، به هیچ ملتی موهبتی عطا نمیکند، مگر به شرط برخورداری از وحدت و ایشان به ابن عباس در خطبه ۲۴۰ میفرمایند: به خدا قسم به قدری از عثمان حمایت کردم که ترسیدم گناهکار شوم و یا به ابوموسی اشعری نامه مینویسد که احدی به اندازه من، حریص به وحدت نیست.
فریبکاری ابوسفیان برای عدالتخواهی بعد از سقیفه
در خطبه ۵ نهجالبلاغه آمده است، زمانی که سقیفه شکل گرفت، ابوسفیان تلاش میکند، از این واقعه سوءاستفاده کند و یک حزباللهی آن زمان، به نام ابن عباس را که اتفاقاً یار و پسرعموی حضرت امیر(ع) است، با خود همراه کرده است و به در خانه ایشان آمدهاند و اظهار کردهاند که ما همگی شاهد بودیم که پیامبر(ص) چند روز پیش تو را معرفی کرد، انصار و مهاجرین در حال چپاول حکومت هستند، چرا ساکت ماندهای؟! تو جلو بیفت تا ما لشکر را آماده کنیم. تصور کنید! ابوسفیان و این حرفها؟! حضرت در خانه را میبندد و میفرمایند: بیچاره آن کسی که بخواهد میوه نارس را بچیند. یعنی ایشان به دلیل حفظ وحدت، حاضر نمیشود تا دستمایه تفرقه مردم شود. این مبنای مکتب ماست و اگر کسی به دنبال عدالتخواهی است، باید این مبنای روشن و صریح را بپذیرد.
نکته دوم آن است که یک خبط و خطای عمیق فکری و فرهنگی در جامعه یا کل اسلام در تفسیر تقدس به حق جایگاه اهل بیت(ع) رخ داده است؛ و آن اینکه مانع مقایسه آن بزرگواران با شرایط کنونی میشویم، بدون اینکه متوجه باشیم، اثر الگوگیری را از آنان گرفتهایم. معتقدیم نباید هیچکس را با امیرالمومنین(ع) مقایسه کرد. البته این بیان را از امیرالمومنین(ع) در نهجالبلاغه داریم که: « لا یُقاسُ بِآلِ مُحَمَّد (ص) مِنْ هذِهِ الاُمَّهٍ اَحَد ؛ احدی از این امت را با خاندان پیامبر(ص) مقایسه نکنید» اما این به معنای الگو نگرفتن نیست. در قرآن کریم پیرامون پیامبر(ص) آمده است که ایشان اسوه حسنه است. یعنی باید از ایشان الگو بگیریم. ما نگفتیم که رهبری و مسئولان نظام معصوم هستند و یا از ملکوت خبر میدهند. بلکه میگوییم در جایگاهی هستند که روزی امیرالمومنین(ع) نیز در آن جایگاه بوده است و آن جایگاه اداره و مدیریت حکومت اسلامی است. اگر این باشد باید نیمی از نهجالبلاغه را حذف کرد. زیرا ایشان از یارانی که خود منصوب کردهاند، انتظار دارند همچون خودشان حکومت کنند. ایشان کمیل که از یاران خاص و ویژهشان بودند، توبیخ میکنند زیرا او را در جایی فرماندار کرده بود؛ اما به شهر دیگری برای مقابله با درگیری میرود و شهر محل حکومت خودش، تصرف میشود و حضرت او را توبیخ میکند که چرا در جای دیگری دخالت کردی و فرصتی به دشمن برای تصرف شهر دادی!
همیشه تصمیمات رهبر جامعه ناظر به یک اتفاق صرف در جامعه نیست
از طرف دیگر زمانی که موضوعی را تشبیه میکنیم، به این معنا نیست که در تمامی ویژگیها شبیه هم هستند، زیرا در تشبیه یک وجه شبه کافی است. بنا داشتم این دو موضوع تاریخی را شباهت دهم که همواره تصمیمات مدیر جامعه در مقابل یک اتفاق، ساده نیست. بلکه اینقدر لایههای مختلف و متفاوت اتفاقات و فتنهها برای رهبر انقلاب ترسیم میشود که اگر مانند یک شطرنجباز ماهر نباشد و چندین مرحله بعد یک اتفاق را پیشبینی نکند، نمیتواند در برابر آن اقدام کند. آن وقت هم که او میفهمد و اقدامی میکند ما که متوجه نیستیم اعتراض میکنیم که فرضاً چرا علی(ع) به شورای شش نفره رفت، پس آن شورا را تائید کرد! یا چرا شرط به ظاهر ساده عبدالرحمن را نپذیرفت تا حدود ۱۰ سال زودتر حاکم شود و جلوی انحراف پیش آمده در جامعه نبوی را بگیرد؟ چرا بعدش اعتراض نکرد؟ چرا در زمان شورش علیه عثمان، سکوت نکرد و دفاع کرد؟ این چرا ها برای این است که برخی تصور میکنند دعوا و بازی ساده است، در حالیکه رهبر باید تمام دسیسهها و حرکات احتمالی دشمن را بخواند، تا حرکتی کند و مانع از رسیدن آنان به اهداف شومشان شود. ولو اینکه هزینهاش رسماً کاهش محبوبیت و اقبال مردم به رهبر جامعه باشد.
فتنه گرانی بنزین خطرناکتر از تمام فتنههای ۴۰ ساله انقلاب بود
عدهای از سر خیرخواهی و حزباللهیگری گفتند رهبر انقلاب در ماجرای بنزین نباید ورود میکرد. چراکه مردم گرانی و ناکارآمدی ناشی از اقدام دولت را به پای رهبری خواهند نوشت. اما سوال این است: امیرالمومنین(ع) مگر برای محبوبیت کار میکرد؟ امام (ره) فرمود برای من مهم نیست در راه ادای تکلیف، حتی بعدها از من در تاریخ خوب نوشته شود یا بد، من به تکلیف عمل خواهم کرد. البته که اصلا محبوبیت امام(ره) و مقام معظم رهبری کم نشده است. حرف ما این است که به جای نگاه مقطعی و نقطهای به موضوع، اجازه دهید شبهه برطرف شود، آن زمان خواهید دید عجب خطری برطرف شده است.معتقدم اتفاقی که به واسطه گرانی بنزین در حال رخ دادن بود، فتنهای بالاتر از تمام فتنههای ۴۰ ساله قبل بود. تصور کنید اگر رهبر انقلاب مانند امثال من کم دقت، موضعگیری میکردند، اولین قشری که احساس تکلیف میکرد تا در خیابان بیاید، حزبالهیها بودند و کشور درگیر جنگ داخلی میشد. یکبار در دوره موسوم به اصلاحات، رهبر انقلاب در دیدار اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با ایشان، در خصوص آقای مهاجرانی فرمودند: آقای وزیر ارشاد که امروز هم نیامده است و من از او ناراضی هستم. مردم انقلابی به محض شنیدن این سخن گلایهآمیز رهبر انقلاب ریختند در برابر وزارت ارشاد تا او را پایین بکشند. چرا که معتقد بودند به دلیل انتقاد نائب امام زمان(عج) از وی، دیگر صلاحیت تصدی مقام وزارت در جهوری اسلامی را ندارد.
حالا ممکن است برخی بگویند اساس اینگونه تطبیق غلط است، در صورتی که مهمترین وظیفه ما تطبیق شرایط حاکم با دوران حکومت امیرالمومنین(ع) است، دلیل نقلی و درون گفتمانی ما هم این جمله رهبری است که سالها پیش فرمودند، شرایط کنونی ما مشابه دوران حکومت امیرالمومنین(ع) است. بنابراین باید آن دوران را بررسی و با تجربه آن اقدام کرد. توجه کنید که ما در دوران امیرالمومنین(ع) شاهد حکومت جبهه حق بودیم و در دوران دیگر ائمه(ع) حکومت در اختیار آنان نبود.
حفظ امنیت و جلوگیری از تضعیف حد و حدود مطالبهگری است
خودتان در ابتدای گفتگو گفتید که امام علی(ع) هم بر ضرورت مطالبهگری مردم از مسئولان حکومت تأکید داشتند، نحوه مطالبهگری مردم باید به چه صورت باشد؟ روند مطالبهگری مردم دارای حد و مرز و خطوط قرمز است؟
گاهی تلقی برخی این است که مطالبهگری حق مردم است و زمانی که آن را انجام نمیدهند از حق خود گذشتهاند، در حالی که مطالبهگری تکلیف مردم است و نمیتوانند از تکلیف خود گذشت کنند. در خصوص انتخابات نیز همین است. گاهی برخی میگویند رأی دادن حق من است، اما من نمیخواهم اینبار رأی دهم، در حالی که رأی دادن تکلیف است. زیرا اگر فرد رأی ندهد، با عدم تاثیر خود ممکن است زمینه را برای حضور افراد ناصالح فراهم کند. بنابراین این فرد در انحراف احتمالی پیش آمده در جامعه مقصر است. اما از سوی دیگر همین مردم برای ادای تکلیف مهم خود یعنی مطالبهگری باید برای رعایت یک اولویت و ضرورت بالاتر از دو چیز مراقبت کنند. اول مراقبت از امنیت و آرامش کشور داشته باشند و دوم، سرسوزنی موجب تضعیف نظام نباشد، این موارد حد و حدود منطقی و خط قرمز عقلانی مطالبهگری است.
در کشور ما قانونهای خوب بسیاری وجود دارد که برای بهبود وضع جامعه میتوان تحقق همین قوانین را مطالبه کرد. حالا زمانی که مردم قانون را مطالعه نکردهاند و از وجود آن هم بیاطلاع هستند، چه چیزی را میخواهند مطالبه کنند؟! تفاوت ما با برخی از کشورها که در این زمینه پیشرفتهایی داشتهاند در همین است که آنها از بچگی کودک را با حق و حقوق خود آشنا میکنند اما ما از این کار خودداری میکنیم. شرط اول مطالبهگری اطلاع از حقوق است. زیرا ممکن است ما موضوعی را مطالبه کنیم که اصلا حق ما نباشد.
مردم ما گاهی دلیل عدم مطالبهگری خود را گوش ندادن مسئولین میدانند در حالی که اصلاً حرف را بیان نکردهاند. بهطور مثال درباره رسانه ملی در خانه، خانواده، مسجد و هیأت و... اعتراض میکنند اما یکبار با شماره روابط عمومی رسانه ملی تماس نمیگیرند تا اعتراض خود را به گوش مسئولان اصلی آن برنامه و آن شبکه تلوزیونی برسانند! تصور کنید یکباره ۵ هزار نفر تماس بگیرند و اعلام کنند فلان برنامه با عفت عمومی مغایرت دارد، قطعاً بخش افکارسنجی رسانه ملی، ترتیب اثر خواهد داد و حداقل در تصمیمات آتی آنان برای تولید یا عدم تولید، برنامههای مشابه اثر خواهد داشت. از آن طرف میبینیم در جبهه مقابل افراد با انگیزهای هستند که وقتی رسانه ملی یا مراجع فرهنگی دیگر به سمت ولنگاری بروند و برنامهای با ذائقه آنها متناسب باشد، سریعاً موجی به راه میاندازند تا حمایت کنند.
نوع دیگر این اقدام، برنامههای مدنی است، مگر ما در برابر اقدامات رژیم صهیونیستی در غزه یا ظلمهای عربستان به شیعیان تظاهرات نمیکنیم؟ مگر در این راهپیماییها و ظهور و بروزهای اجتماعی مردم، جایی را آتش میزنیم؟ مکانی را تخریب میکنیم؟ در رفتارمان از حدود اعتدال خارج میشویم؟ خب چرا در مقابل ظلمها و فسادهای داخلی نیز همین کار را نکنیم؟ میتوان با اخذ مجوز، راهپیمایی کرد تا صدای ملت به مسئول خطاکار برسد.
مجموع همه این اقدامات در دین ما به نام امر به معروف و نهی از منکر شناخته میشود که متاسفانه ما به آن توجهی نداریم اما غربیها امروزه به آن رسیدند. دیدم در رسانههای خودشان میگویند اگر در ایستگاه مترو ما حتی یک زن را بکشند، مردم حداکثر فیلم میگیرند اما مسلمانان نسبت به ظلمهای روا داشته به مسلمانان کشورهای دیگر و حتی در نقطهای دیگر از جهان مثل میانمار، فلسطین و ... حساس هستند. دلیل آن را هم خودشان در آموزه امر به معروف و نهی از منکر دیده بودند. حالا به دنبال ایجاد این روحیه رفتهاند و اسم آن را هم مسئولیت اجتماعی گذاشتهاند.
باید به تصمیمات رهبر اعتماد داشت
در صحبتهایتان به اصول و مبانی عدالتخواهی مثل ضرورت وحدت، حفظ امنیت و ... اشاره داشتید. اگر بخواهید جمعبندی برای مبانی و روش صحیح عدالتخواهی از منظر نهجالبلاغه ارائه کنید شامل چه محورهای دیگری خواهد بود؟
امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر مینویسد اگر مردم خطایی کردند، سختگیری نکن زیرا خطای آنها طبیعی است. از طرفی ایشان در جای دیگر میفرمایند: در جاهایی که امور مشتبه (پرابهام) میشوند، به رهبر خود اعتماد کنید. در زمان ایشان برخی تردید داشتند که علی(ع) سیاستهای درستی اجرا میکند یا خیر و مدام انتقاد میکردند. ایشان در سخنرانی با دل پرخون، از شهدا یاد میکنند و میفرمایند این عمار؟!... کجا هستند این برادران که به رهبر خود اعتماد داشتند. در آن کلیپ هم ذکر کردم که قاعده اینگونه نیست که خود را معیار بگذاریم و رهبری را با آن مقایسه کنیم و هرجا موضع رهبری درباره یک فرد خاطی با خواسته ما تطابق داشت، بگوییم احسنت! ایشان حال فلانی و بهمانی را گرفت و هرجا تعارضی بود، بگوییم ایشان اشتباه کرد! نسبت ما به عنوان مومنین و انقلابیون با ولی جامعه نسبت اطاعت است و نسبت تطبیق نیست. هرجایی رهبری موضعی اتخاذ میکند باید بدانیم ایشان پشت پرده را باخبر هستند و باید اطاعت کنیم. در جمع بچههای حزباللهی شنیدهام که این توجیهات مطرح میشود که ما سربازیم و ایشان رهبر است؛ بنابراین ما نباید کار رهبر را انجام دهیم و یا میگوییم ایشان دستش بسته است و کارهایی را نمیتواند و ما باید انجام دهیم! درصورتیکه خود ایشان به صراحت میگویند این حرف اشتباهی است که میگویند رهبری دستش بسته است. بعد همین دوستان باز میگویند رهبر در حال تقیه است! راهحل اعتماد به خط رهبری است.
حکم رهبری لازمالاجراست
خب در جواب به شما میگویند اگر حتی یک حزباللهی و معتقد به انقلاب اسلامی نتواند بر ولیفقیه نظارت کند که آیا براساس عدالت رفتار میکند یا خیر، این حکومت چه تفاوتی با دوران سلطنت و پادشاهی دارد؟
توجه کنید ما اصل نظارت بر رهبری را نفی نمیکنیم. درباره صلاحیت افراد برای نظارت صحبت میکنیم. در قانون اساسی سازوکار نظارت بر رهبری مطرح شده است؛ لذا هر کسی با هر روشی نمیتواند بر رهبری نظارت کند، این هم یک قاعده طبیعی و عقلانی است زیرا از طرفی هرج و مرج میشود و از طرفی حرمت این جایگاه که قرار است در حوادث و پیچیدگیهای زمانه از آن برای زدن حرف آخر استفاده شود، از بین میرود. بنابراین در قانون داریم که خبرگان باید انتخاب شوند تا بر رهبری نظارت کنند. برخی مطرح میکنند چرا مطالب مطرح شده در جلسات خبرگان اطلاع رسانی نمیشود، خوب این اعتمادی است که ما به آنان کردهایم، لذا با حفظ شأن در حال انجام این امر هستند.
نکته دوم ناشی از اشکال در ولایت پذیری است. یک حاکم و رهبر در هر شرایطی ممکن است سه گونه نظر دهد، یک مدل مانند عموم مردم بهطور مثال آنجایی که مانند من و شما در انتخاب شرکت میکند، او هم مثل تک تک مردم تنها یک رأی دارد. بهطوری که ممکن است در انتخابات افرادی پیروز شده باشند که نظر ایشان نبوده باشد. لذا ایشان بنا به رأی و نظر مردم حکم را امضا میکنند و تا آخر هم از او حمایت میکنند. یک زمان ممکن است ایشان به عنوان کارشناس در موضوعی تنها نظر میدهند اما خودشان هم به نظر کارشناسان و برآیند خِرد جمعی توجه میکنند و حتی آن را بر نظر خود مقدم میدارند. اما یک زمان هم ایشان حکم میکنند. حکم ولی فقیه تکلیفش برای متدینین، مومنان و اهالی انقلاب تکلیفش مشخص است. زمان، زمان چون و چرا و تردید ایجاد کردن نیست. در زمان صدور حکم قرار نیست فکر کنیم غلط است یا درست است؛ این نوع برخورد شبههافکنانه از مبنا غلط است.
آیا حکم رهبری غیرمعصوم لازمالاجراست؟
ممکن است برخی بگویند خداوند در خصوص پیامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) که معصوم بودند فرمودند باید بدون چون و چرا حکم را پذیرفت، رهبر انقلاب که معصوم نیست؟ پاسخ این است در دوران غیبت، مگر مرجع تقلید نداریم، مگر از او تقلید نمیکنیم آیا او معصوم است و اگر او نباشد بنا داریم از نانوایی محل تقلید کنیم. یا زمانی که شب با خیال راحت زیر سقف خانه با خانواده میخوابیم به دلیل معصوم بودن بنای آن است؟ یا مریض میشویم با چه اعتمادی دکتر میرویم مگر او معصوم است؟ مبنا عقلایی است و امام زمان(عج) فرمودند زمانی که ما نیستیم، از مراجع، تقلید کنیم. برخی میگویند شاید آنها اشتباه کنند، حضرت در ادامه میفرماید: آنها حجت من بر شما هستند و من نیز حجت خدا برای آنها هستند، یعنی نظارت میکنم.
ما نسبت به حکم رهبری، باید حجیت داشته باشیم و اطاعت کنیم و این تقلید کورکورانه نیست و عقلانی است و نیاز به معصومیت هم ندارد. توصیه میکنم افراد خطبه ۱۹۲ نهج البلاغه را مطالعه کنند که حضرت در آن میفرماید: اگر فردی شبهه علمی ندارد اما نمیتواند حرف ولایت را بپذیرد، استکبار دارد.
چرا امیرالمومنین(ع) هم نتوانستند عدالت را بهطور کامل محقق کنند
برخی تصویرشان از دوران حکومت علوی، تنها برخوردهای ایشان با مفسدین بوده است و این رفتارها را به دوران کنونی تطبیق میدهند و فرضاً به جریان حمایت رهبری از رئیس جمهور، نقد میکنند، تصویری واضح از حکومت علوی برای ما ارائه دهید تا بتوانیم رفتارهای این چنین را تطبیق دهیم.
توصیه من به مخاطبان این است که نهجالبلاغه را بدون پیشفرض بخوانند. امیرالمومنین(ع) نگاهشان به ماجرای مصلحت بسیار پیچیده و عمیق است. به طور مثال ایشان اگرچه در اولین سخنرانی خود که در خطبه ۱۶ آمده است محوریترین شعار خود را عدالت مینامند اما در تحقق آن، واقع بین است، این بیانگر این نیست که ایشان محافظهکار شده و یا رویکردش تغییر کرده است بلکه ایشان عدالتطلب است اما میداند هر ارزشی تا نبود بستر لازم محقق شدنی نیست.
اساساً به جای اینکه به این بپردازیم، امیرالمومنین(ع) تکلیف خود را انجام داده است یا خیر باید به این توجه کنیم، ما تکلیف خود را درست انجام دادهایم، حضرت(ع) میفرمایند تمام خاستههایی که داشتم، بالاتر از تصور شما بود و من حتی بنا داشتم فراتر از آن را هم محقق کنم، تنها یک گیر داشت، اینکه شما یار من نشدید، اگر یار شده بودید، همه امور درست شده بود. ما چه میزان یار رهبری در امور که انتظار داریم، شدهایم. ایشان در این باره میفرمایند: درست است که من باید دستور دهم اما زمانی که انجام نمیدهند چه فایدهای دارد؟
امیرالمومنین(ع) انتظار دارد، گفتمان در جامعه ترویج شود تا مردم خیر جامعه را همانگونه تشخیص دهند که ایشان انتظار دارد و شر جامعه را همانگونه تشخیص دهند که ایشان تشخیص میدهد که در این صورت وحدت گفتمانی ایجاد میشود. این مشکل امروز جامعه ماست که افرادی تلاش دارند تا گفتمان جامعه را درست در نقطه مقابل جمهوری اسلامی قرار دهند.
امیرالمومنین(ع) یاران معاویه را چرا برتر از یاران خود میدانست؟
امیرالمومنین(ع) در دومین سال حکومت، روزی یاران خود را جمع میکند و به آنان میفرماید که در خطبه ۲۷ آمده است: یاران معاویه به شما شرف دارند، کاش او راضی میشد جا هر ۱۰ تای شما، یکی از یارانش را به من میداد زیرا یاران معاویه میدانند او فاسد است اما مجانی برای او کار میکنند اما من به شما جیره میدهم اما شما کار نمیکنید. دوم، یاران معاویه به شدت به او وفادار هستند اما شما نسبت به من وفادار نیستید. سوم اینکه یاران او شب و روز شهر و روستا را آباد میکنند تا مردم بگویند ببینید، او چه خوب است اما شما در سایه حکومت من، در حال دزدی هستید. چهارم اینکه یاران معاویه امانتدار نسبت به او هستند اما من میترسم کاسه چوبی آبی به شما بدهم زیرا ممکن است بند آن را بدزدید. یعنی ما باید جبهه خاکستری را با کار فرهنگی جذب کنیم تا بدانند اینکه میگوییم با نظام سلطه بجنگیم به خیر جامعه است و امنیت را تأمین میکند. حضرت میفرمایند: اول حکومت به شما گفتم، قبل از اینکه شامیها به شما حمله کنند، بروید در شام با آنان مبارزه کنید، نرفتید، حال آمدند در عراق، شهر را غارت کردند، ناموس شما را به اسارت بردند و فرماندار من را کشتهاند. آن یاران این را نمیفهمیدند؟ نه، همانطور که امروز هم میگویند به ما چه غزه و یا به ما چه لبنان.
امروز دو قطبی که رهبری میفرمایند وجود دارد، میان ایشان با چه افرادی است؟ جایی که ایشان میفرمایند چالش با نظام سلطه هزینه دارد اما سازش با آنها، هزینه بیشتری دارد و رئیس جمهور میگوید ۴۱ سال است که تکلیف ما روشن نیست و عدهای به دنبال تقابل با غرب هستند و باید رفراندوم برگزار کنیم تا تکلیف روشن شود، این دوقطبی است اما چرا اتفاقی در جامعه نیفتاد زیرا مردم بستر پذیرش این حرف را در جامعه داشتند و دلیل آن، همان نبود گفتمان است که رهبری فرمودند اگر گفتمان ایجاد شود هیچ دولتی نمیتواند کشور را از روی ریل اصلی خارج کند.
امروز دعوا سر چیست؟ دعوا سر پست و مقام است، درحالی که مقام معظم رهبری میفرماید: بر سر چشمه مشکل را حل کنید تا او که اشتباه رأی میدهد اصلاح شود. امروز دروغ بزرگی به نام ناکارآمدی نظام اسلامی مطرح میشود که نمیتواند بانکها را مدیریت کند و یا کشور را حفظ کند، این اشتباه است قطعاً میتوانیم. اما بررسی کنید بعد از ۴۱ سال چنددرصد یتیمخانهها را حزبالهی ها تشکیل دادهاند، بعد از مدتها به فکر خدمات اجتماعی آن هم با فرمان رهبری افتادیم در حالی که امیرالمومنین(ع) میفرماید اگر نیمی از وقتی که برای شعار دادن گذاشتید، در شهر و روستا کار میکردید، میدیدید، مردم چگونه پای این حکومت خواهند بود، کاری که مشابه آن در سرپل ذهاب رخ داد و این عدالتخواهی واقعی است.
در انقلاب دو چیز جا افتاده است که ما باور نمیکنیم. اول اینکه برابر گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان پرقدرتی شکل گرفته است که در پی آن باید علی از اهداف خود دست بکشد یا مردم از او دست بکشند که کشیدند و مشکل دوم آن است که امر رهبری در برخی جاها درست فهمیده نمیشود و در برخی موارد نیز درست عمل نمیشود.
رآن
کریم درباره پذیرش خواستههای متعدد دشمن با امید هدایت شدن آنها خطاب به
پیامبر(ص) میفرماید: آنها هرگز از تو راضی نمیشوند زیرا خواسته اصلی آنها
این است که کاملاً تسلیم و پیرو آنها شوی و اگر چنین کنی یاری خدا را از
دست میدهی.
خبرگزاری فارس- گروه قرآن و فعالیتهای دینی: موضوع مذاکره با دشمن برای کاهش مشکلات کشور یکی از موضوعاتی است که طی سالهای اخیر بحث اول رسانهها بوده و باوجود بینتیجه بودن مذاکرات قبل و خلف وعدههای متعدد آمریکا و متحدانش اما باز هم برخی خواص تنها راه نجات کشور را مذاکره با دشمن میدانند.
حال سؤال است که آیا با مذاکره میتوانیم مشکلاتمان را حل کنیم؟ آیا دشمن با مذاکره و رسیدن به مقاصدش کوتاه میآید؟ آیا خواستههای دشمنان خصوصاً آمریکا از ما به خواستههایی چون تعلیق فعالیتهای هستهای و موشکی ختم میشود؟ یا با تحقق این خواستهها باز هم موارد جدیدی مطرح میکنند؟
برای رسیدن به پاسخ این سؤالات به سراغ قرآن کریم رفتیم تا ببینیم نظر خداوند درباره نتایج مذاکره با دشمن چیست؟
خداوند در آیه ۱۲۰ سوره مبارکه بقره خطاب به پیامبر (ص) میفرماید: هرگز یهود و نصاری از تو راضی نمیشوند زیرا خواسته اصلی آنها این است که کاملاً تسلیم شوی و پیرو آنها شوی و اگر چنین کنی دیگر هیچ یار و یاوری نخواهی داشت.
به این آیه توجه کنید
«وَلَنْ تَرْضَى عَنْکَ الْیَهُودَ وَلاَ النَّصَرى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُدَى وَلَئِنْ اتَّبَعْتَ أَهْوَآءَهُمْ بَعْدَ الَّذِی جَآءَکَ مِنَ الْعِلْمِ مَالَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیّ وَلاَ نَصِیرٍ»
ترجمه آیتالله مکارم شیرازی:
«هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد، (تا به طور کامل، تسلیم خواستههای آنها شوی و) از آیین (تحریف یافته) آنان پیروی کنی. بگو: هدایت ، تنها هدایت الهی است! و اگر از هوی و هوسهای آنان پیروی کنی، بعد از آنکه آگاه شدی، هیچ سرپرست و یاوری از سوی خدا برای تو نخواهد بود.»
ماجرای این آیه به دوران تغییر قبله مسلمانان بازمیگردد هنگامی قبله مسلمانان از مسجدالاقصی به مسجدالحرام تغییر کرد بسیاری از یهودیان از این اتفاق ناراحت شدند و در واقع ناراحتی آنها از مسلمانان بیشتر شد. در این میان برخی از مسلمانان که منافعشان به خطر افتاده بود و میخواستند با یهودیان ارتباطشان حفظ شود فشارهایی بر پیامبر (ص) آوردند که قبله را به مسجدالاقصی بازگرداند.
این درخواست درحالی از سوی یهود و نصاری مطرح شد که برخی از آنها به پیامبر (ص) گفته بودند که اگر با ما توافق و صلح کنی به دین اسلام میآییم و از آنجائى که پیامبر علاقه شدیدى به ایمان آوردن آنها داشت با آنان مدارا میکرد تا اینکه خداوند این آیه را نازل کرد تا مسلمانان را از اهداف اصلی یهود و نصاری باخبر کند.
طبق این آیه خواسته آنها تغییر قبله نبود و در واقع اگر این امر هم رخ میداد باز هم آنها راضی نمیشدند و خواسته دیگری مطرح میکردند و به قدری ادامه میدادند تا مسلمانان تسلیم کامل آنها شوند.
پیش از این موضوع در ۲ آیه قبل یعنی در آیه ۱۱۸ سوره بقره خداوند به یکی دیگر از خواستههای کفار مبنی بر اینکه «چرا خدا خودش مستقیم با ما سخن نمیگوید؟» و خواسته آنها مبنی بر سخن گفتن مستقیم با خدا مطرح شده بود و اینجا هم ناراحتی آنها از تغییر قبله. در واقع آیه ۱۲۰ سوره بقره جمعبندی خداوند از خواستههای دشمنان است و در این آیه خدا آب پاکی را روی دست پیامبر (ص) میریزد که آنها هیچگاه از تو راضی نمیشوند مگر آنکه تسلیم کامل آنها شوی.
در تفسیر نور درباره این آیه آمده است:
این آیه در عین اینکه خطاب به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله است، خطاب به همه مسلمانان در طول تاریخ نیز هست که هرگز یهود و نصارى از شما راضى نخواهند شد، مگر آنکه تسلیم بىچون و چراى آنان شوید و از اصول و ارزشهاى الهى کناره بگیرید. ولی مسلمانها باید با قاطعیّت دست رد به سینه نامحرم بزنید و بدانید تنها راه سعادت، راه وحى است نه پیروى از تمایلات این و آن.
مذاکره با آمریکا هم اتفاقی مانند صدر اسلام را برای ما رقم زده. حاصل یک دوره مذاکرات فشرده و سخت، منجر به توافقنامهای به اسم برجام شد که سران ۶ کشور بزرگ دنیا پای آن را امضا کردند اما به محض اینکه جمهوری اسلامی به همه تعهداتش عمل کرد زیر این عهدشان زدند و طرفهای غربی خصوصاً آمریکا به هیچ کدام از تعهداتش عمل نکرد.
حال نکته عجیبتر رفتار برخی خواص داخلی است که با دیدن این همه بدعهدی باز هم دل به مذاکره خوش کردهاند و آنرا تنها راه نجات کشور میدانند.
بانگاهی به آیه ۱۲۰ سوره مبارکه بقره به عنوان یک تکلیف الهی درمییابیم که مذاکره با دشمن هیچ فایدهای برای ما نخواهد داشت این بار هم قطعاً دشمن از ما راضی نمیشود زیرا آنچه مسلم است خواسته دشمن نه تکنولوژی هستهای است و نه فنآوریهای موشکی، بلکه خواسته دشمنان خصوصاً آمریکا و رژیم صهیونیستی نابودی کامل نظام جمهوری اسلامی اسلامی است و عمل نکردن به این تکلیف مهم الهی همان طور که در آیه هم آمده از دست دادن یاری و نصرت الهی و در نتیجه نابودی کامل است.
تنها نکتهای که باقی میماند درباره کسانی است که محاسبات محدود ذهنشان را بر تکلیف الهی برتر میدانند. این افراد یا نادانند و یا خائن.