زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید محمد اسلامی نسب شهیدی که پیکر مطهرش سه ماه بعد از شهادت سالم سالم پیدا شد و معطر بود

به من گفت فلانی یک زمان انقلاب پیروز شد و بعضی از مردم می گفتند ای کاش در راه انقلاب و در راه دفاع از اسلام ما یک کشیده خورده بودیم 

بگذار جنگ تمام شود خیلی ها غبطه می خورند و می گویند کاش در زمان جنگ قدمی برداشته بودیم 

و نویسنده اضافه می کند خیلی ها غبطه خوردند که چرا در فتنه اقدامی نکردند چرا در سوریه و عراق حاضر نبودند چرا پشت رهبر را پر نکردند چرا مانند برخی بچه بسیجی ها در کرونا ورود نکردند و .................

شهید زهرایی محمد اسلامی نسب

زیارت امام رضا به سبک شهید ابراهیم باقری زاده

ابراهیم فرمانده گردان امام رضا شده بود شب عملیات کربلای 5 بغض غریبی گلویش را گرفت 

گفت رضا جان قربان غریبیت  آقا دلم برای زیارت ضریحت یک ذره شده 

فردای عملیات خبر شهادت ابراهیم مثل بمب همه جا پیچید 

هیچ کس از جنازه اش خبر نداشت بعد از چند روز خبر دادند جنازه اش اشتباهی رفته مشهد و چند بار دور ضریح امام رضا طواف داده شده

خواهر شهید مجید قربانخانی : خالکوبی هم جلوی شهادت داداش مجید را نگرفت

مجید قربانخانی ، مجید سوزوکی نیست : با اینکه از مجید اخراجی ها خوشش می آمد
داستان مجید را بسیاری با «مجید سوزوکی» اخراجی‌ها مقایسه کرده‌اند. پسر شروشور و لات مسلکی که پایش را به جبهه می‌گذارد و به‌یک‌باره متحول می‌شود؛ اما خواهر مجید می‌گوید مجید قربان‌خانی، مجید سوزوکی نیست: «بااینکه خودش از مجید اخراجی‌ها خوشش می‌آمد؛ اما نمی‌شود مجید ما را به مجید اخراجی‌ها نسبت داد. برای اینکه مجید سوزوکی به خاطر علاقه به یک دختر به جبهه رفت؛ اما مجید به عشق بی‌بی زینب همه‌چیز را به‌یک‌باره رها کرد و رفت. از کار و ماشین تا محله‌ای که روی حرف مجید حرف نمی‌زد. مجید سوزوکی اخراجی‌ها مقبولیت نداشت؛ اما مجید ما خیلی محبوب بود. ماشین مجید همیشه بدون هیچ قفل و دزدگیری دم در پارک بود. هیچ‌کس جرات این را نداشت که به ماشین او دست بزند. همه می‌دانستند ماشین مجید است. برای مجید همه احترام قائل بودند؛ اما او با همه این‌ها همه‌چیز را رها کرد و رفت.»


شهید مجید قربانخانی : این خالکوبی یا فردا پاک می شود یا خاک می شود

مجید به خاطر خالکوبی هایش طوری در سوریه وضو می گرفته که معلوم نباشد. اما شب آخر بی خیال می شود و راحت وضو می گیرد. وقتی جوراب یکی از رزمندها را می شست. یکی از بچه ها که تازه مجید را در سوریه شناخته بود به او می گوید:مجیدجان تو این همه خوبی حیف نیست خالکوبی داری؟ مجید هم جواب می دهد: این خالکوبی یا فردا پاک می شود، یا خاک می شود. مجید حتی لحظه شهادتش بااینکه چند تیر به شکمش خورده باز شوخی می‌کرده و فحش می داده است. حتی به یکی از هم‌رزم‌هایش گفته بیا یک تیر بزن خلاصم کن. وقتی بقیه می گفتند مجید داری شهید می شوی فحش نده. می گفت من همینطوری هستم. آنجا هم بروم همین شکلی حرف می زنم.  یکی از دوستانش می‌گوید  هرکسی تیر می‌خورد بعد از یک مدت بی‌هوش می‌شود. مجید سه ساعت تمام بیدار بود و یک‌بند شوخی می‌کرد و حرف می‌زد تا اینکه شهید شد.»