زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

شهید علی اکبر رحمانیان: امام عزیز را رهبر خویش قرار داده و گوش به فرمان آن بزرگوار باشید

حاج علی اکبر در عملیاتهای والفجر مقدماتی یک، دو، چهار و عملیات خیبر فرماندهی طرح و عملیات لشکر المهدی(عج) را برعهده داشت. درعملیاتهای رمضان و محرم به ترتیب به عنوان فرمانده گردان و مسئول محور عملیات حضور داشت و علاوه بر این مدتی نیز به عنوان معاون تیپ تکاور رعد متشکل از گردانهای تیپ المهدی و تیپ 55 هوابرد اصفهان انجام وظیفه کرد.
سردار شهید رحمانیان در مدت زمان حضور در جبهه به دفعات آماج تیر و ترکش دشمن قرار گرفت و با تحمل جراحات بسیار راهی بیمارستان شد و آن گونه که آرزو کرده بود در تاریخ 27بهمن 1364 با بدنی پاره پاره به دیدار دوست شتافت.

جمع شهدا 16 :: گنجینه تصاویر شهدا
چرا سردار پابرهنه!؟
در عزاداریهای امام حسین و در سخترین عملیاتها با پای برهنه شرکت میکرد میگفت: مگرشما قصد کربلا ندارید، کربلا را باید با پای برهنه رفت! ایام فاطمیه بود که ترکش سر و سینهاش را برد. از کف پاهای تاول زدهاش شناساییاش کردند.


در تمام مجالس و مراسمهای عزاداری با پای برهنه شرکت میکرد. حتی در تظاهراتهای انقلاب پا برهنه بود. در شب و روز پیروزی انقلاب تمام مدت پا برهنه در خیابانها میدوید و کارمی کرد. بعد هم وقتی وارد سپاه و بسیج شد پا برهنه بود حتی در سختترین عملیاتها هم حاضر نبود کفش به پا کند.


شب عملیات والفجر8 یعنی همان شبی که سردار پا برهنه جنگ" شهید حاج علی اکبر رحمانیان" آسمانی شد، مسئول هماهنگی اجرای عملیات بود. با پای برهنه کارهایش را پیش میبرد. همین پای تاول زدهاش در شناسایی جسدش خیلی کمک کرد.


ایام فاطمیه بود و عزای فاطمه(س) که ترکش توپ، نیم تنه بالای علی اکبر را برد. فقط دو پا از ایشان باقی مانده بود، جنازه قابل شناسایی نبود.


بعدازپایان عملیات والفجر8 نتوانستند او راشناسایی کنند.تلفنی با مادرش تماس گرفته بودند تا یک نشانهای برای شناسایی علی اکبر بگیرند،گفته بود:روی کمرش یه خال هست، همون نشونیش باشه. بچهها پشت تلفن گریه شون گرفته بود که جنازه از کمر به بالا ندارد!به کف پاهای جنازه که نگاه کردند او را شناختند،خود حاج علی اکبر بود،توی والفجر 8 از اول پاهایش رو برهنه کرده بود.


نخلستانهای اروند پراز خار وسنگ بود،همون موقع بهش گفته بودند چرا پاهات رو برهنه کردی؟
گفت: اینجا کربلاست و کربلا منطقهای است که حتما باید با پاهای برهنه روی آن راه بروی، ما زائر حسین علیه السلام هستیم و برای زیارت امام حسین علیه السلام باید پا برهنه بود آن موقع حرفهایش را درست نفهمیده بودند، اما بعد از شهادتش یک لقب برایش انتخاب کرده بودند: سردار پا برهنه.


وصیتم، وصیت شهدای عزیز است
در متن سردار شهید حاج علی اکبر رحمانیان آمده است:


من براى اعتلاى کلمه  الله و براى‌ برقرارى جمهورى اسلامى درسرتاسر جهان و تحقق بخشیدن به کلام پیامبرانه امام عزیز در این راه گام نهادم و این را کاملا به شما گفته ام دنیا مى گذرد که خداوند در قرآنش فرموده است
کأنهم یوم یرونها لم یلبثوا إلا عشیة أو ضحاها
 حیات واقعى عند الرب و رزق واقعى درپیشگاه خالق است ، شما سعادت مرا مى خواستید. پدر و مادر عزیزم مطمئن باشید تضمین گردیده است

 خواهران و برادران امام عزیز را رهبر خویش قرار داده و گوش به فرمان آن بزرگوار باشید و از تمام قومان وخویشان خصوصا دایى ها -خاله ها -عموها - برایم حلال بودى بطلبید

و اما تو اى همسر عزیزم که دراین مدت طولانى وفادارى خودت را برایم ثابت کردى حلالم کن و مرا ببخش فرزندانم را خوب تربیت کنید همسر و پدر و مادرم و پدر و مادرش مرا حلال نمایند
خداوند شما را با اهل بیت رسول (ص) و ما را نیز محشور فرماید


خداوند تبارک و تعالى مرا از گناهان ببخشاید وصیتى ندارم وصیتم وصیت شهداى عزیز است . دوستان عزیزم مرا حلال نمایید امروز که این را مى نویسم تنها فکرم این است که فردا در درگاه بارى تعالى مورد دو پرسش بزرگ واقع شوم زیارت کعبه و دیگر ى گفتن  و عمل نکردن خدایا با لطف و کرم توبه سویت مى آیم  هرچند سراپا گناهکارم .
والسلام 20/12/64

شهید علی اکبر
در کلام شهید آوینی
ساعتی چند به غروب آفتاب، ما بار دیگر حاج علیاکبر رحمانیان را ملاقات کردیم، آنجا که بچههای جهاد مازندران جمع شده بودند تا جوانب مختلف طرح را یک بار دیگر بررسی کنند.
باطن مصفای حاج علیاکبر در چهره مردانهاش تجلی داشت و ما را اگر چشم باطن بخشیده بودند، تقدیر شهادت را در عمق چشمانش، در شکوفههای خنده و در وسعت ناصیهاش میخواندیم. همه یک یک او را در آغوش گرفتند و نشان خاک را بر پیشانیاش بوسیدند و او را به امان خدا سپردند، اما هیچ یک از ما آن تقدیر نزدیک را در نیافت.
صبح روز عملیات، در سنگرهای تازه تسخیرشده دشمن، بار دیگر حاج علیاکبر رحمانیان را ملاقات کردیم. آنها قصد داشتند که از همین محور راس البیشه، حاشیه اروند را تا خور به تصرف در بیاورند. امروز که بار دیگر به این صحنهها مینگرم، گفتههای مادرش را به خاطر میآورم که آرام و مطمئن میگفت: کاش که من بیشتر [از یک] پسر داشتم که در راه خدا، صدقه سر علیاکبر امام حسین، میدادم. روزی که برای رفتن به سپاه خداحافظی کرد، گفتم اول صدقه سر علیاکبر امام حسین تو را دادم، دوم هرچه خدا قابِلمان دانست... خدا این قربانی را قبول کند. هدیه ناقابلی که دادم امانت خودش بود، ولی الحمد که آن را صحیح و سالم تحویل خدا دادم.
شهید حجت رحمانیان، برادر سردار حاج علی اکبر نیز در یک رزمایش بسیج در سال 61 به فیض عظیم شهادت نائل شد.

 

منبع: روزنامه جمهوری اسلامی

شهید شیرودی ؛ مالک اشتر جبهه ها - نامدارترین خلبان جهان

صاحب نظران جنگ های هوایی شهید شیرودی را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند . وی هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد.

 شهید علی اکبر شیرودی در دیماه 1334 در روستای بالاشیرود تنکابن در استان مازندران چشم به جهان گشود . پدر این شهید بزرگوار در مورد خوابی که پیش از بدنیا آمدن علی اکبر دیده می گوید :" پیش از تولد علی اکبر در خواب دیدم که بر فراز بام خانه، ستاره درخشانی است که چشمها را خیره می کند به طوری که اهالی از اطراف برای تماشای آن می آمدند. علی اکبر که متولد شد، درشت تر از نوزادان دیگر بود و اعجاب اقوام و همسایگان را بر انگیخت".

هنگامی که شهید شیرودی طفلی بیش نبود پدرش تحت تأثیر خوابی که دیده بود در تعلیم قرآن به فرزند همت گمارد. در دوران دبستان نیز نه تنها از نظر جسمی جثه ای درشت داشت بلکه از نظر هوش و استعداد از بسیاری از همسالان خود گوی سبقت را ربوده بود. بعد از اتمام دوره ابتدایی و کسب رتبه شاگرد اولی، به دلیل نبود دبیرستان در روستای بالاشیرود در دبیرستان شیرود در شش کیلومتری محل سکونتش ادامه تحصیل داد. وی که از مشکلات مالی خانواده مطلع بود از طریق کارگری و کشاورزی به پدرش کمک می کرد.

در دوران جوانی همچنان از لحاظ ایمان، اخلاق و تحصیل سرآمد جوانان آن منطقه بود. معلم تعلیمات دینی وی در خصوص ویژگی های اخلاقی علی اکبر می گوید : "اخلاق اسلامی و رفتار جوانمردانه  او نشانه هایی از خصوصیات جوانی میرزا کوچک خان را مجسم می کرد."

شهید علی اکبر قربان شیرودی در سال آخر دبیرستان جهت یافتن کار به تهران آمد و در کنار کار به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1350 با افکار و مبارزات امام خمینی (ره) آشنا شد و شروع به مطالعه معارف و کتابهای ادیان مختلف همچنین کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشته های شهید مطهری کرد.

 

شهید شیرودی، در سال1351 وارد دوره مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوا نیروز اصفهان منتقل شد. با اتمام دوره خلبان هلیکوپتر کبری به این موضوع پی برد که نفوذ آمریکایی ها در ارتش و فرهنگ کشور بیش از آن است که تصور می شد. وی پس از پایان دوره خلبانی به عنوان خلبان به استخدام ارتش در آمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. در این ایام با شهید احمد کشوری، از خلبانان مؤمن که از همشهریانش نیز بود آشنا شد.

این شهید بزرگوار در دوران مبارزات انقلاب اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) را در کرمانشاه پخش می کرد و در آستانه پیروزی انقلاب همراه با حجت الاسلام آل طاهر مسئولیت حفاظت از کرمانشاه به خصوص رادیو و تلویزیون و ادارات مهم دولتی را بر عهده گرفت. در غائله کردستان داوطلبانه به این منطقه شتافت و در مقابل گروه های ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همین دوره و در سن 24 سالگی به دلیل فداکاری های کم نظیر و تحرکات فوق العاده اش به عنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد.

شهید شیرودی در حماسه پاوه نیز نقش تعیین کننده ای در آزادسازی شهر ایفا کرد به طوری هاشمی رفسنجانی به نشانه سپاسگزاری از وی گفت : "شیرودی حق بزرگی در این کشور دارد." شهید چمران در خصوص رشادت های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می گوید: "هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد".همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.

شهید شیرودی پس از سه سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور به اصرار روحانیون و همرزبان پاسدارش در 20 شهریور 1359 به مدت یک ماه به مرخصی رفت، اما بیش از 10 روز در تنکابن نماند، چراکه با شنیدن حمله عراق به جنوب ایران به منطقه بازگشت. در آن چند روز نیز با اینکه منافقان و ضد انقلاب در تعقیب او بودند، وی بدون محافظ و تنها با یک قبضه کلت کمری که از حجت الاسلام حاج احمد خمینی هدیه گرفته بود در تنکابن تردد می کرد و اغلب اوقات با لباس کار به میان روستاییان می رفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک می کرد.

با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به  دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت : "ما می مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم". در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی های  بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9  مهر 1359 چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید".

شهید شیرودی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی ماه 1359 وقتی خیانت های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام شهید علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورایعالی دفاع از جمله آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی در 6 دی ماه سال 1359 منتفی شد.

وی در مصاحبه ای که در مجله پیام انقلاب منتشر شد، علت زنده مانده اش را پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ مشیت و عنایت الهی عنوان می کند.

او به دلیل لیاقت و شجاعت ظرف هفت ماه از درجه ستوانیاری به درجه سروانی ارتقاء یافت. شهیدعلی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهید احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی".

آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل می کند. 

خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت. درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."

جنازه شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می شود. از شهید شیرودی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر 4ساله و یک ساله بودند به یادگار مانده است.

پس از شهادت سروان خلبان علی اکبر شیرودی در تاریخ 8 اردیبهشت 1360،  شخصیت های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی نموده اند از جمله حضرت آیت الله خامنه ای از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدار کرده است، یاد می کند و او را مکتبی، مومن و جنگنده در راه خدا توصیف می کنند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مورد وی می گوید: " من در قیافه شیرودی مالک اشتر را دیدم." همچنین شهید دکتر مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت او را « ستاره درخشان جنگ های کردستان» نامیده است. صاحب نظران جنگ های هوایی او را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند؛ چنان که شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش در باره وی می گوید: "ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکن ها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام (ره) دادم، امام در مورد وی فرمود:" او آمرزیده است".
 

منبع : خبرگزاری مهر

 زندگی نامه شهید علی اکبر شیرودی

ده خاطره از شهید علی اکبر شیرودی بهمراه دانلود «نیمه پنهان ماه» به روایت شهناز شاطر آبادی

ده خاطره از شهید علی اکبر شیرودی بهمراه دانلود «نیمه پنهان ماه» به روایت شهناز شاطر آبادی

1)شهید چمران در خصوص رشادت های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می گوید: "هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد".همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.

2)با شروع جنگ تحمیلی در ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۵۹ به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت : "ما می مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم". در طول ۱۲ ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی های بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در ۹ مهر ۱۳۵۹ چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید".


3) در مهر ماه سال 59 یکی دو فروند میگ عراقی که بر فراز پایگاه هوانیروز کرمانشاه به قصد حمله ظاهر شده بودند مورد هدف پدافند هوانیروز قرار گرفته و لاشه آن درست روی ساختمان محل زندگی شهید شیرودی سقوط کرده و ساختمان را ویران می کند .در آن زمان شیرودی ، عازم به ماموریتی بود .به او گفتند سری به منزلت بزن ببین چه بلایی سرش آمده .ولی در کمال تعجب وی با خنده و خونسردی کامل گفت :ترجیح می دهم به منطقه بروم ؛و رفت و کلید منزلش را فرستاد تا دوستانش بروند واگر اثاثیه ای مانده است به جای دیگر ببرند .بچه های انجمن اسلامی رفتند و داوطلبانه اثاثیه منزل او را به خانه دیگری منتقل کردند و شیرودی پس از انجام چند پرواز بر گشت و به منزل جدیدش سر زد .
 

4) در یکی ار عملیات هایی هم که در کردستان داشتیم ،حین نبرد با دمکراتها ،علی اکبر پس از اتمام مهماتش می بیند که یک اتومبیل حامل دمکراتها در حال فرار است ؛فورا پایین می آید و اتومبیل را با« اسکیتهای» هلی کوپتر از زمین بلند کرده و به همراه سر نشینان با خود به پادگان می آورد ،بسیار سریع و برق آسا این کار را انجام می دهد .

5) در زمانی که طی یکی از عملیات ،ضد انقلاب پی در پی آماج حملات دشمن شکن شهید شیرودی قرار می گیرد و نجات خود را تنها در گرو خاموشی آتشباریهای هلی کوپتر علی اکبر می بیند ،برای شخص او پیغامی می فرستند ،بدین مضمون که ما دو راه در مقابل خلبان شیرودی قرار می دهیم ،یا به ما بپیوندد و در خدمت ما بجنگد که در این صورت ماهیانه صد هزار تومان – در سال 59 – به عنوان حقوق در یافت می نماید و یا به شهر خود بازگشته و تنها از حضور در جبهه ها خود داری کند که در آن صورت مبلغ سی هزار توما ن از ما در یافت می دارد .راه سومی هم هست .در صورت نپذیرفتن این دو راه خلبان شیرودی باید یقین داشته باشد که سر بریده اش را برای خانواده اش ارسال خواهیم کرد . در همان زمان که شیرودی مشغول پیکار با ضد انقلاب و متجاوزین بعثی بود ،جبهه ای دیگر نیز از سوی لیبرالها و عوامل دولت موقت و سپس بنی صدر در مقابل او تشکیل شد. قلب مهربان او که به عشق اسلام ،امام و امت می تپید ،همواره از کار شکنی ها و اخلال آن روباه صفتان به درد می آمد و روح بلندش آزرده می گشت ،اما طبق قول خودش اگر چه می تواند آنان را رسوا و افشا نماید ،اما به خاطر فرمان و اراده حضرت امام سکوت اختیار می کند .

آلبوم تصاویر شهید شیرودی

آلبوم تصاویر شهید شیرودی ، شهید شیرودی به روایت تصویر ، عکس های شهید شیرودی ، آلبوم تصاویر شهید خلبان شیرودی ، خلبان شیرودی

به نقل از محمد علی صمدی

6)وقتی خبر شهادت شهید شیرودی را به حضرت امام رساندم ایشان شدیدا منقلب شد و متاثر گشت و پس از آنکه اشک از چشمانش سرازیر شد فرمود :«شیرودی آمرزیده است.»

به نقل ازشهید فلاحی

7)سروان شیرودی یک خلبان هوانیروز بود و انسانی همیشه آماده شهادت . به یکی از برادران از دوستان قدیمی اش و از روحانیون متعهد کرمانشاه است گفته بود ،فلانی بیا یک خداحافظی از روی خاطر جمعی با تو بکنم ،زیرا می دانم که باید شهید بشوم .این برادرمان گفته بود که خدا کند حفظ بشوی و خدمت کنی .گفته بود نه ،شهید کشوری را در خواب دیدم که به من گفت :شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام ،باید بیایی توی این عمارت بشینی ،لذا می دانم که رفتنی هستم .به یکی از برادران هم گفته بود که دعا کن تا شهید شوم ،از بعضی تاز جریانات سیاسی دلم گرفته است .درگیریهای سیاسی این جوان مومن را بسیار آشفته و ناراحت کرده بود .

مقام معظم رهبری

8)فرازهایی از خاطرات شهید شیرودی:

12 نفر آدم با 3 هلیکوپتر در پادگان ابوذر ،سه تا لشگر را لت و پار کردیم .یک ستون سوخته در مسیر گیلان غرب است ،یک ستون سوخته در مسیر قصر شیرین و سر پل ذهاب است ،یک ستون سوخته توی دشت ذهاب است ،باید یادم باشد وقتی رفتم از آنجا عکسی بردارم .این کارها یی بود که ما درست در عرض 48 ساعت انجام دادیم .این کارهایی بود که ما با سه هلیکوپتر و فقط یک دانه آتشبار این کار را کردیم. سه تا هلیکوپتر در مقابل 120 الی 150 تا تانک عراقی فقط در جبهه سر پل ذهاب . ما اینجا را در همان 48 ساعت اول گرفتیم .شما فکر می کنید این قدرت من است ؟نه ،این قدرت خداست ،که آنجا حکمفرما یی می کند .این قدرت حق است ،اینجاست که خداوند می فرماید اگر تو حرکت کنی برکت از من است .ما حرکت کردیم و این همه برکت به دست آوردیم .12 نفر حرکت کردیم و باور کنید 12 هزار نفر را عقب راندیم ،درست یک ماه هیچ کس پیش ما نیامد ،یک ماه تنها در آنجا بودیم و من فرمانده تیپ بودم ،فرمانده تیپ ما در رفته بود چون یک زره ایمان در این مرد نبود ،که خوشبختانه الان در زندان است .خلاصه ما ماندیم و این سه لشگر را عقب زدیم و این خاک را گرفتیم و حفظ کردیم تا عزیزان پاسدار آمدند به یاری ما .تا بسیج آمد به یاری ما .

من علی اکبر شیرودی فرزند دهقان زاده شهسواری هستم . من روستا زاده افتخار می کنم که در خدمت شما هستم و این قدر هم که از من تعریف می کنید ،می ترسیم خودم را گم کنم و فکر کنم واقعا لیاقتش را ندارم .من خواهش می کنم من را بزرگ نکنید ،من لیاقت این همه بزرگی را ندارم ،من یک سرباز ساده اسلام هستم که هنوز نتوانسته ام خودم را در حد کمال قرار دهم ،یک سرباز ساده باشیم تا روزی که به شهادت برسیم و در آن روز خداوند بزرگترین درجه افتخار را به ما عنایت می فرماید .تا آن روز ما سرباز ساده ای هستیم و بهتر است که ما را بزرگ نفرمایید تا خودمان را گم نکنیم .

من نوکر آن کسی هستم که طرفدار امام باشد ،من نوکر کسی هستم که مطیع و مقلد امام است و در غیر این صورت سرور آن کس هستم.

...ما در اوایل جنگ کردستان تعدادمان کم بود ،به کمک اینها احتیاج داشتیم و آقایان لیبرال می گفتند ما درون مرزی نمی جنگیم . ما سربازیم و ارتشی و برون مرزی می جنگیم .ما برای ملت می جنگیم و اگر روزی یک کشوری خواست کشور ما را بگیرد آن وقت ما می جنگیم ،طرف فکر می کرد کردستان آن موقع جزو کشور ایران است .گفتیم خوب شما در کردستان نجنگید ،ما با بچه های سپاه در کردستان می جنگیم .شما نیایید .زمانی که جنگ مرزی شروع شد آقایانی که می گفتند ما ملی گرا هستیم در جنگ شرکت نکردند .من چند روزی اینجا بودم و بعد برگشتم و رفتم به کردستان .گفتند آی بیا به دادمان برس که عراق دارد می آید ،گفتم خوب شما که گفتید ما در منطقه مرزی می جنگیم ،بفرمایید بروید .من تو منطقه مرزی نمی جنگم ،آقایان ملی گرا ها برن تو مرز بجنگن ،من مذهبی هستم ،من داخل مرز می جنگم ،اما برای من ،تنکابن ،اصفهان ،کرمانشاه ،کردستان یا سر مرز ،برای من فرقی ندارد ،هر جا ،هر کس ،حتی درون خانه من کسی بخواهد علیه اسلام حرف بزند ،خفه اش می کنم ،هر کس در هر جایی که باشد و علیه اسلام قیام کند ،من هم او را خواهم کشت ،برای من شهر ،مکان و خانه مطرح نیست .اسلام مطرح است .

...در حال حاضر اگر تعریف نباشد فکر می کنم بالاترین ساعت پرواز جنگ در دنیا را داشته ام ( دو هفته پیش از شهادت ) تا به حال 360 بار از خطر گلوله های دشمن جان سالم به در برده ام .تیر خورده ام که البته همه آنها قابل تعمیر بوده و هم اکنون قابل استفاده اند .در حال حاضر فکر می کنم بیش از بیست هزار ماموریت انجام داده باشم و آنچه که مسلم است قدرت خداست که من تا به حال زنده ام و امیدوارم که تا روزی که اسلام به پیروزی می رسد زنده بمانم .
وقتی که پرواز می کنم حالتی دارد که یک نفر عاشق ،به طرف معشوق خود می رود . هر آن فکر می کنم که به معشوق خودم نزدیکتر می شوم و وقتی در حال برگشتن هستم هر چند که پروازم موفقیت آمیز بوده باشد ،باز مقداری غمگین هستم ،چون احساس می کنم هنوز آن طور که باید خالص نشده ام تا مورد قبول خدا قرار بگیرم.

...از شما مردم می خواهم که مواظب باشید ،مواظب شایعات باشید ،سپاه را بشناسید ،،ارتش را بشناسید و ببینید سپاهی که از قلب این ملت بر خاسته و ارتشی که این همه «حر» تحویل جامعه قهرمان پرور ایران داده تا به حال چه حماسه هایی آفریده اند ...ارتشی که پشتیبانش ملت باشد حتما پیروز است ،مخصوصا وقتی که این ارتش مکتبی باشد و ما امیدواریم که تمامی پرسنل ارتش ما روزی مکتبی باشند و ما امیدواریم که تمامی پرسنل ارتش ما روزی مکتبی بشوند و آن روز ،روزی است که آمریکا باید بر خودش بلرزد ،چون یک ارتش مکتبی می تواند دنیا را به زانو در آورد .

... دوباره به همه ملتهای مسلمان جهان اعلام می کنم که من و همرزمانم سرباز اسلام هستیم و برای اسلام می جنگیم و نه برای هیچ چیز دیگر .ما برای احیای اسلام می جنگیم و من به نوبه خودم اگر برای اسلام نبود حتی اسلحه به دست نمی گرفتم .من بر می گردم به منطقه تا سنگر خالی نباشد .من برمی گردم تا آنجایی که نفس دارم بکوشم این مزدوران عراقی را از کشور عزیزمان بیرون کنیم و در عراق ساقطشان کنیم .ما به امید سقوط دادن رژیم عراق و همچنین رژیم های ظالم کشور های دیگر می جنگیم ،مکتب ما پیروز است ،مکتب ما قوی است .این مکتب است که سربازان را به جبهه می فرستد و این طور رشادت به خرج می دهند و این چنین از خودشان فقط مقداری خاکستر به جا می گذارند و اسم عزیز شان در ایران و در تاریخ کلیه جنگ ها ی جهان علیه ظلم زنده خواهد بود ... از قول من به امام بگویید :« امروز در جنگ ،مکتب است که می جنگد نه تخصص . »

9)آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل می کند.
خلبانیار احمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت. در آخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."

10)شهیدعلی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهید احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی".

«نیمه پنهان ماه» به روایت شهناز شاطر آبادی 

دانلود فیلم با کیفیت بالا
بخش اول بخش دوم بخش سوم بخش چهارم
19,532 کیلوبایت 19,532 کیلوبایت 19,532 کیلوبایت 19,532 کیلوبایت
بخش پنجم بخش ششم
19,532 کیلوبایت 8,771 کیلوبایت
ابتدا تمامی قسمت ها را دانلود کرده و سپس نسبت به باز کردن آن اقدام نمایید.
در صورتی که نرم افزار  ( WinRar ) بر روی رایانه ی خود نصب ندارید
می توانید از اینجا دریافت نمایید.

زندگی نامه شهید علی اکبر شیرودی

شهید شیرودی ؛ مالک اشتر جبهه ها - نامدارترین خلبان جهان

زندگی نامه شهید علی اکبر شیرودی

هنگامی که شهید شیرودی طفلی بیش نبود پدرش تحت تأثیر خوابی که دیده بود در تعلیم قرآن به فرزند همت گمارد. در دوران دبستان نیز نه تنها از نظر جسمی جثه ای درشت داشت بلکه از نظر هوش و استعداد از بسیاری از همسالان خود گوی سبقت را ربوده بود. بعد از اتمام دوره ابتدایی و کسب رتبه شاگرد اولی، به دلیل نبود دبیرستان در روستای بالاشیرود در دبیرستان شیرود در شش کیلومتری محل سکونتش ادامه تحصیل داد. وی که از مشکلات مالی خانواده مطلع بود از طریق کارگری و کشاورزی به پدرش کمک می کرد.در دوران جوانی همچنان از لحاظ ایمان، اخلاق و تحصیل سرآمد جوانان آن منطقه بود. معلم تعلیمات دینی وی در خصوص ویژگی های اخلاقی علی اکبر می گوید : "اخلاق اسلامی و رفتار جوانمردانه  او نشانه هایی از خصوصیات جوانی میرزا کوچک خان را مجسم می کرد."شهید علی اکبر قربان شیرودی در سال آخر دبیرستان جهت یافتن کار به تهران آمد و در کنار کار به ادامه تحصیل پرداخت. در سال 1350 با افکار و مبارزات امام خمینی (ره) آشنا شد و شروع به مطالعه معارف و کتابهای ادیان مختلف همچنین کتب فلسفی و سیاسی از جمله نوشته های شهید مطهری کرد.

 

شهید شیرودی، در سال1351 وارد دوره مقدماتی خلبانی شد و پس از مدتی برای گذراندن دوره کامل به پادگان هوا نیروز اصفهان منتقل شد. با اتمام دوره خلبان هلیکوپتر کبری به این موضوع پی برد که نفوذ آمریکایی ها در ارتش و فرهنگ کشور بیش از آن است که تصور می شد. وی پس از پایان دوره خلبانی به عنوان خلبان به استخدام ارتش در آمد و به پادگان هوانیروز کرمانشاه منتقل شد. در این ایام با شهید احمد کشوری، از خلبانان مؤمن که از همشهریانش نیز بود آشنا شد.

 

این شهید بزرگوار در دوران مبارزات انقلاب اعلامیه های حضرت امام خمینی(ره) را در کرمانشاه پخش می کرد و در آستانه پیروزی انقلاب همراه با حجت الاسلام آل طاهر مسئولیت حفاظت از کرمانشاه به خصوص رادیو و تلویزیون و ادارات مهم دولتی را بر عهده گرفت. در غائله کردستان داوطلبانه به این منطقه شتافت و در مقابل گروه های ضد انقلاب به مبارزه پرداخت. در همین دوره و در سن 24 سالگی به دلیل فداکاری های کم نظیر و تحرکات فوق العاده اش به عنوان فرمانده خلبانان هوانیروز انتخاب شد.

 

شهید شیرودی در حماسه پاوه نیز نقش تعیین کننده ای در آزادسازی شهر ایفا کرد به طوری هاشمی رفسنجانی به نشانه سپاسگزاری از وی گفت : "شیرودی حق بزرگی در این کشور دارد." شهید چمران در خصوص رشادت های شهید شیرودی در غائله کردستان و پاوه می گوید: "هنگام هجوم به دشمن با هلیکوپتر به صورت مایل شیرجه می رفت و دشمن را زیر رگبار گلوله می گرفت و مثل جت جنگنده فانتوم مانور می داد. او با آن وحشتی که در دل دشمن ایجاد می کرد، بزرگترین ضربات را به آنها می زد".همرزمان این شهید بزرگوار در خصوص شخصیت والای خلبان شیرودی می گویند: روزی در تعقیب ضد انقلاب وقتی خواست راکتی شلیک کند متوجه حضور بچه ای در آن حوالی شد، برگشت و ابتدا با بال هلیکوپتر بچه را ترساند و از آنجا راند و بعد برگشت و حمله کرد.

 

شهید شیرودی پس از سه سال مبارزه با ضد انقلاب در غرب کشور به اصرار روحانیون و همرزبان پاسدارش در 20 شهریور 1359 به مدت یک ماه به مرخصی رفت، اما بیش از 10 روز در تنکابن نماند، چراکه با شنیدن حمله عراق به جنوب ایران به منطقه بازگشت. در آن چند روز نیز با اینکه منافقان و ضد انقلاب در تعقیب او بودند، وی بدون محافظ و تنها با یک قبضه کلت کمری که از حجت الاسلام حاج احمد خمینی هدیه گرفته بود در تنکابن تردد می کرد و اغلب اوقات با لباس کار به میان روستاییان می رفت و در کشتزارها به سالخوردگان کمک می کرد.

 

 

با شروع جنگ تحمیلی در 31 شهریور ماه سال 1359 به منطقه کرمانشاه رفت. وی هنگامی که شنید بنی صدر دستور داده پادگان تخلیه و انبار مهمات منهدم شود از دستور سرپیچی کرد و به  دو خلبانی که با او همفکر بودند گفت : "ما می مانیم و با همین دو هلیکوپتری که در اختیار داریم مهمات دشمن را می کوبیم و مسئولیت تمرد را می پذیریم". در طول 12 ساعت پرواز بی نهایت حساس و خطرناک، این شهید به عنوان تنها موشک انداز پیشاپیش دو خلبان دیگر به قلب دشمن یورش برد. شجاعت و ابتکار عمل این شهید نه تنها در سراسر کشور، بلکه در تمام خبرگزاری های مهم جهان منعکس شد. بنی صدر برای حفظ ظاهر دو هفته بعد به او ارتقاء درجه داد، اما خلبان شیرودی درجه تشویقی را نپذیرفت و تنها خواسته اش این بود که کارشکنی های  بنی صدر و بی تفاوتی برخی از فرماندهان را به عرض امام (ره) برساند. در همان ایام به دستور فرماندهی هوانیروز چند درجه تشویقی گرفت و از ستوانیار سوم خلبان به درجه سروانی ارتقاء یافت، اما طی نامه ای به فرمانده هوانیروز کرمانشاه در 9  مهر 1359 چنین نوشت:" اینجانب خلبان پایگاه هوانیروز کرمانشاه می باشم و تا کنون برای احیای اسلام و حفظ مملکت اسلامی در کلیه جنگ ها شرکت نموده اند، منظوری جز پیروزی اسلام نداشته ام و به دستور رهبر عزیزم به جنگ رفته ام. لذا تقاضا دارم درجه تشویقی که به اینجانب داده اند، پس گرفته و مرا به درجه ستوانیار سومی که بوده ام، برگردانید".

 

 

شهید شیرودی در عملیاتهای پروازی خود تلفات سنگینی را به نیروها و تجهیزات دشمن در نقاط استراتژیکی غرب کشور وارد کرد. در 13 دی ماه 1359 وقتی خیانت های آشکار بنی صدر را دید به افشاگری پرداخت و از شنوندگان سخنانش خواست با ایمان و اسلحه و چنگ و دندان از میهن اسلامی دفاع کنند. در همین ایام شهید علی اکبر شیرودی را به خاطر باز پس گیری ارتفاعات بازی دراز بازداشت تنبیهی کردند و در واکنش به این مساله روحانیون متعهد و اعضای سپاه کرمانشاه مراتب ناراحتی خود را در اسرع وقت به اطلاع اعضای شورایعالی دفاع از جمله آیت الله خامنه ای و حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی رساندند و حکم بازداشت وی در 6 دی ماه سال 1359 منتفی شد.

 

وی در مصاحبه ای که در مجله پیام انقلاب منتشر شد، علت زنده مانده اش را پس از چند هزار مأموریت هوایی و انجام بالاترین پروازهای جنگی در دنیا و نجات یافتن از 360 خطر مرگ مشیت و عنایت الهی عنوان می کند.

 

 

او به دلیل لیاقت و شجاعت ظرف هفت ماه از درجه ستوانیاری به درجه سروانی ارتقاء یافت. شهیدعلی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهید احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی".

 

آخرین عملیات پروازی خلبان شیرودی در بازی دراز صورت گرفت. عراق لشکری زرهی با 250 تانک و با پشتیبانی توپخانه و خمپاره انداز و چند فروند جنگنده روسی و فرانسوی، برای بازپس گیری ارتفاعات «بازی دراز» به سوی سر پل ذهاب گسیل می کند. 

 

خلبان یاراحمد آرش که به همراه شهید شیرودی در این عملیات پروازی شرکت داشت، درمورد چگونگی شهادت این خلبان دلاور چنین می گوید: " بارها او را در صحنه جنگ دیده بودم که خود را با هلیکوپتر به قلب دشمن زده و حتی هنگام پرواز مسلسل به دست می گرفت. درآخرین نبرد هم جانانه جنگید و بعد از آنکه چهارمین تانک دشمن را زدیم، ناگهان گلوله یکی از تانک های عراقی به هلیکوپتر اصابت کرد و در همان حال شیرودی که مجروح شده بود با مسلسل به همان تانک شلیلک کرده و آن را منهدم نمود و خود نیز به شهادت رسید."

 

 

جنازه شهید شیرودی پس از تشیع باشکوه در روستای شیرود تنکابن به خاک سپرده می شود. از شهید شیرودی دو فرزند به نام عادله و ابوذر که در هنگام شهادت پدر 4ساله و یک ساله بودند به یادگار مانده است.

پس از شهادت سروان خلبان علی اکبر شیرودی در تاریخ 8 اردیبهشت 1360،  شخصیت های مملکتی نسبت به شخصیت والا و سلوک اخلاقی وی اظهارات مختلفی نموده اند از جمله حضرت آیت الله خامنه ای از وی به عنوان اولین نظامی که در نماز به او اقتدار کرده است، یاد می کند و او را مکتبی، مومن و جنگنده در راه خدا توصیف می کنند. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در مورد وی می گوید: " من در قیافه شیرودی مالک اشتر را دیدم." همچنین شهید دکتر مصطفی چمران، وزیر دفاع وقت او را « ستاره درخشان جنگ های کردستان» نامیده است. صاحب نظران جنگ های هوایی او را « نامدارترین خلبان جهان» نامیده اند؛ چنان که شهید تیمسار فلاحی، رئیس ستاد مشترک ارتش در باره وی می گوید: "ناجی غرب و فاتح گردنه ها و ارتفاعات آریا، بازی دراز، میمک، دشت ذهاب و پادگان ابوذر بود. او غیر ممکن ها را ممکن ساخت. کسی بود که وقتی خبر شهادتش را به امام (ره) دادم، امام در مورد وی فرمود:" او آمرزیده است".

منبع:سایت شهید آوینی .خبرگزاری مهر

ده خاطره از شهید علی اکبر شیرودی بهمراه دانلود «نیمه پنهان ماه» به روایت شهناز شاطر آبادی

شهید شیرودی ؛ مالک اشتر جبهه ها - نامدارترین خلبان جهان

شهید علیرضا عاصمی پیش از شهادت چه اختراعاتی را به ثبت رساند؟

شهیدعلیرضا عاصمی، در سال ۱۳۴۱ در کاشمر به دنیا آمد، دوران کودکی را با مظلومیت و پاکی خاص آن دوران پشت سر گذاشت و وارد دبستان شد. در دوران ابتدایی با جدیت به فراگیری قرآن مشغول و روح پاکش را با تلاوت کلام خدا، لطافتی نو بخشید.
عاصمی از سرداران رشید انقلاب در دفاع مقدس بود که در دوران حضورش در مناطق جنگی، فرماندهی تخریب قرارگاه‌های خاتم‌الانبیا، کربلا و نجف را بر عهده داشت. این سردار سرافراز اسلام در روز ۱۳ دی‌ماه ۱۳۶۵ درحالی‌که عضو شورای فرماندهی و مسئول گردان تخریب ویژه پاسداران بود در زمان خنثی‌سازی بمب در منطقه کرمانشاه و در سن ۲۴ سالگی به درجه رفیع شهادت نائل شد پیکر این فرمانده دلاور پس از تشییع بر دستان مردم شهیدپرور کاشمر در کنار آرامگاه شهید مدرس و در جوار مزار برادر شهیدش آرام گرفت.
برخورداری از نبوغ فکری از خصوصیات منحصر به فرد شهید عاصمی/ علمدار تخریب
علیرضا عاصمی، دوران راهنمایی را نیز با موفقیت سپری کرد، در حالی‌که در تمام این سال‌ها، مراقب خانواده به خصوص پدرش بود، در دوران تحصیل، با وجود سن کم، حرکات و اعمالی بیش از حد انتظار داشت در راه‌اندازی ارودهای دانش آموزی و اکیپ‌های کوهنوردی بسیار فعال بود و در بحث‌ها و صحبت‌ها، منطق قوی او همیشه جلب توجه می‌کرد.
 وی به برگزاری جلسات فرهنگی، اسلامی برای دانش آموزان علاقه بسیاری داشت، اولین کتابخانه‌ی مدرسه‌شان را با همت جمعی از دوستان تأسیس کرد که اثر مطلوبی در ارتقاء کیفیت فرهنگی دانش آموزان گذاشت، سال ۵۷ علی کلاس اول دبیرستان بود که وارد مبارزات علیه رژیم شاه شد.
وی، لحظه‌ای آسایش نداشت و در اشکال گوناگون مبارزه، از پخش و توزیع اعلامیه‌های حضرت امام و روحانیت مبارز گرفته تا شعارنویسی و شرکت در تظاهرات، تحریک مردم به اعتصاب و … فعال بود. 
در این راستا اولین راهپیمایی دانش آموزان کاشمر علیه رژیم خون‌خوار پهلوی در مهرماه ۵۷ توسط علی و همراهانش سازمان‌دهی و رهبری شد، علی اسلحه‌ مزدوران رژیم را به غنیمت گرفت و به فراگیری فنون نظامی پرداخت او در سازمان‌دهی و آموزش مردم کاشمر، نقش عمده‌ای داشت و از پایه‌گذاران کمیته‌های مردمی این شهر بود.
در ابتدای تشکیل جهاد سازندگی در کاشمر در این نهاد نیز فعال شد و هرگاه که لازم می‌شد، با بسیج مردم به یاری روستاییان مستضعف می‌شتافت و در جمع‌آوری محصول، آنان را یاری می‌کرد.
علی در تمام این اوقات، همیشه با هوشیاری خاصی، مراقب نفوذ افراد فرصت‌طلب و انقلابیون بعد از انقلاب، در نهادها بود و پیوسته با افشاگری خویش، مردم را به دفاع از آرمان‌های انقلاب اسلامی و طرد فرصت‌طلبان دعوت می‌کرد.
محمد عاصمی، پدر شهید عاصمی در گفت‌وگو با ایکنا اظهار کرد: «قبل از انقلاب، علی و دوستانش با موتورسیکلت برای پخش کردن اعلامیه‌های امام(ره) در شهر تردد می‌کردند و به دلیل اینکه همیشه لباس مبدل می‌پوشید مأموران نمی‌توانستند او را شناسایی کنند. گر چه یکی دو مرتبه کارهای او لو رفت و از طرف شهربانی مرا احضار کردند اما ما اعتنایی نکردیم».
علیرضا علمدار تخریب
وی ادامه داد: این روند ادامه داشت تا اینکه جنگ آغاز شد، با شروع رسمی جنگ تحمیلی، سپاه کاشمر اعلام کرد که آماده اعزام نیرو به جبهه‌ها هست. حس دفاع از حریم انقلاب اسلامی در وجود علی شعله‌ور شده بود اما مسئولان اعزام افراد بالای ۱۸ سال را می‌پذیرفتند.
پدر شهید عاصمی تصریح کرد: سن علی کم بود و اصرار فایده‌ای نداشت، بنابراین به‌صورت قاچاقی و با سماجت خاصی به‌سوی جبهه رفت، در ماه‌های نخست جنگ که شهید عاصمی در سوسنگرد بود توانست با ادوات جنگی مختلف آشنا شود.
برخورداری از نبوغ فکری از خصوصیات منحصر به فرد شهید عاصمی/ علمدار تخریب
علیرضا عاصمی که بیش از ۷۲ ماه در اکثر عملیات‌ها با مسئولیت‌های مختلف از خط‌شکن تا فرمانده ایفای نقش کرده است، دارای تخصص در گروه تخریب بود و با چاپ کتاب‌هایی در زمینه جنگ و خنثی کردن مین و انفجار و ... در زمینه آموزش هم‌رزمانش گام‌هایی به یادماندنی برداشت.
مین و مواد منفجره آشنای هر روز علیرضا
اما نخستین برخورد او با مین و علاقه‌ای که به تخریب پیدا کرد از زبان خودش که در جعبه خاطراتش یافت شده، شنیدنی است، «داخل سنگر بودم که یکی آمد و گفت: علی! در ۲۰۰ متری ما جعبه‌های سفیدی است که درب سبز رنگی دارد، عکس تاج روی آن و مقداری خاک هم روی آن‌ها ریخته‌اند؛ اگر نزدیک آن‌ها بشویم منفجر می‌شود».
از سنگر بیرون آمدیم، مقداری جلو رفتیم، ولی از ترس نزدیک نشدیم. رفتیم به ارتشی‌ها گفتیم، گفتند اسم این‌ها مین‌های‌ ۱۹ ضدتانک است، شما هم نزدیک آن‌ها نشوید.
گفتیم اگر این‌طوری است، بدهید ببریم جلوی عراقی‌ها بگذاریم، چرا جلوی سنگرهای خودمان گذاشته‌اید؟ من مسئول بچه‌ها بودم. دوباره با ارتشی‌ها صحبت کردم. جناب سروان به من گفت: بچه بسیجی! این‌ها دو سال دوره آموزشی نیاز دارد. آمدم به بچه‌ها گفتم. یکی از آنها اعتراض کرد که چرا خودشان جلوی عراقی‌ها نمی‌برند؟
آن قدر آن روز به سنگر ارتش رفتیم و برگشتیم که قرار شد مین‌ها را از جلوی خودمان بردارند، فردا صبح ساعت ۱۰ دو تا تویوتا از اهواز آمد از خط ما رد شد و تا بچه‌ها خواستند جلوی‌شان را بگیرند؛ یک‌دفعه صدای انفجار آمد، چون بچه‌های سپاه روی مین رفته بودند. دست و پای قطع شده و پیکرهای متلاشی آنان مرا تحریک کرد تا به دنبال آموزش مین بروم.
شهید عاصمی چه اختراعاتی را به ثبت رساند؟
علی حیدری، معاون سردار شهید علیرضا عاصمی گفت: برخورداری از نبوغ فکری از خصوصیات منحصر به فرد شهید عاصمی بود.
حیدری با بیان اینکه آنچه امروز در کشورمان از جمله موشک، تانک و... ساخته می‌شود در ابتدا توسط چنین شهدایی ساخته شده است، اظهار کرد: سردار شهید عاصمی بیش از ۱۳ طرح، اختراع و ابتکار نظامی از جمله «موشک ذوالفقار»، «آتشبار آر.پی.جی»، «سیم خارداربر هیدرولیکی» و موارد دیگر را در طول جنگ تحمیلی به ثبت رساند.
حیدری یادآور شد، شهید علیرضا عاصمی در بیشتر رشته‌های نظامی سرآمد بود و بعدها در کسوت فرماندهی تخریب چندین تیپ و لشگر و قرارگاه از جمله قرارگاه خاتم‌الانبیا(ص)، کربلا، نجف اشرف، لشکر ‪ امام علی(ع) و تیپ ۴۳ ویژه پاسداران آثار فراوانی از خود بر جای گذاشت.
آخرین یادگاری‌های بنیان‌گذار تخریب جنگ
خانم ابو در حال تکمیل عکس ها /// شهادت در لحظه صفر عاشقی
گروه تخریب اردوگاه شهدای تخریب به فرماندهی شهید علیرضا عاصمی که حدوداً ۳۰ نفر بودند محور اصلی این عملیات‌ها بود. حدود ۳ ماه گروه آنجا مستقر بود و با هدایت علی انواع آموزش‌ها و تمرین‌ها را برای آمادگی انجام می‌دادند.
کل گروه در تنگه‌ای به نام کنشت که نهایتاً علی آنجا شهید شد مستقر بود و مقر پشتیبانی هم در باختران و مجموعه‌ای از آپارتمان‌هایی نزدیک طاق‌بستان و در اصل مقر ستاد تیپ ۶۶ بود.
براساس این گزارش، خواستند یک واحد کامل به علی برای استقرار خانواده در آنجا بدهند که شهید عاصمی گفت یک واحد نیاز نیست و یک اتاق از یک واحد کافی است. اصرار او عاقبت همه را مجاب کرد؛ شهید عاصمی در یک اتاق از یک واحد مستقر شد. بقیه واحد در اختیار همین تدارکات تیپ بود؛ کف اتاق پتوی مشکی انداخته بودند. با چند پتو و متکا و تعدادی ظروف این همه زندگی شهید عاصمی بود.
در مقر بچه‌های تخریب یک تلویزیون ۱۴ اینچ درب و داغان سیاه سفید بود؛ بچه‌های قرارگاه قرار گذاشتند تلویزیون رو برای اینکه به‌اصطلاح حوصله همسر علی آقا و رسول سر نرود ببریم واحدی که علی اتاق داشت؛ بردیم اما علی ناراحت شد و برگرداند. گفت لازم نیست. برادران رزمنده واجب‌ترند.
شهادت سردار بزرگ تخریب در دفاع مقدس
خانم ابو در حال تکمیل عکس ها /// شهادت در لحظه صفر عاشقی
دی‌ماه ۶۵ وقتی عراق با موشک‌های جدید خود کرمانشاه را هدف قرار داده بود. برای خنثی کردن یک موشک عمل نکرده داخل گودال رفت، همه نیروها را از محل اصابت موشک دور کرد گویی می‌دانست لحظه دیدار فرا رسیده است.
شهید عاصمی سرانجام در ۱۳ دی‌ماه ۱۳۶۵ در سن ۲۴ سالگی و در حالی‌که عضو شورای فرماندهی و مسئول گردان تخریب تیپ ویژه پاسداران بود به همراه هم‌رزمانش در حال خنثی‌سازی بمب‌های فرو ریخته شده توسط هواپیماهای متجاوز عراقی در باختران به شهادت رسید.
پرویز اسماعیلی، هم‌رزم شهید عاصمی، احوال فرمانده تخریب در آستانه و زمان شهادت را این‌گونه روایت می‌کند؛ «علی، برای آمادگی عملیات کربلای ۵ همه بچه‌ها را به جنوب فرستاده بود. جز خودش و ۳ نفر دیگر که در کرمانشاه نگاه داشت تا مأموریتی را تمام کنند.
عراق در بمباران شهرها، از بمب جدیدی استفاده می‌کرد که ناتو به صدام داده بود. بمبی حدوداً ۸۰۰ کیلویی با مکانیزم انفجاری متفاوت و قدرت تخریب بالا این بمب‌ها به منازل مردم می‌خورد و گاهأ عمل نمی‌کرد اما هفته پیش، یکی از همرزمان، اکبر وعظ، برای خنثی کردن یکی از همین‌ها رفته بود که شهید شد.
گواهی اعلام شهادت سردار عاصمی به قلم رئیس ستاد تیپ ویژه پاسداران
به دنبال شهادت سردار شهید علیرضا عاصمی، فرمانده تخریب قرارگاه‌های خاتم‌الانبیاء، نجف و کربلا در سال ۱۳۶۵، پرویز فتاح، رئیس وقت ستاد تیپ ۵۵ ویژه پاسداران با صدور نامه‌ای شهادت این سردار نام‌آور سپاه اسلام را به معراج شهدای باختران اعلام کرد.

خانم ابو/// شهادت در لحظه صفر عاشقی
مادر شهید علی عاصمی بعد از شهادت پسرش چه گفت؟
 راضیه آیت‌اللهی، مادر علی و عباس عاصمی به خبرنگار ما گفت: «این‌ها امانت‌هایی بودند که خداوند متعال به ما داده بود و تا زمانی که مقدر بود برای ما نگه داشت و پس از آن امانت‌های خود را در فاصله سه سال از ما گرفت. امانت اولی سوخت و امانت دومی بدنش در زیر بمب ۷۵۰ پوندی تکه تکه شد. می‌گفتم اگر جنازه عباس را ندیدم،‌ جنازه علی را خواهم دید و او را به سینه می‌گیرم تا قلبم آرام شود. ولی افسوس که آن قد رسا و اندام زیبا، یک بقچه بیشتر نبود.»
خانم ابو در حال تکمیل عکس ها /// شهادت در لحظه صفر عاشقی
وصیت‌نامه سردار رشید اسلام شهید علیرضا عاصمی
بسم‌الله الرحمن الرحیم
«خدمت پدر و مادر عزیزم سلام عرض می‌کنم، امیدوارم در پناه حضرت ولی‌عصر به خدمت خودتان در راه اسلام و انقلاب ادامه دهید. و در مقابل این سعادتی که نصیب خانواده ما شده است و خدا فرد مورد نظرش را از میان جمع ما انتخاب کرده است شکرگزار باشید و قدر این نعمت الهی را بدانید و مواظب باشید که امتحانات الهی یکی پس از دیگری اجرا می‌شود و این ما هستیم و شما هستید که باید از خدا بخواهیم که لحظه‌ای ما را به خودمان وانگذارد.اگر اختلاف بین مسئولین کاشمر پیش می‌آید. اگر کسی تنها می‌شود و اگر آبرویی ریخته می‌شود این ما هستیم که باید خط اصلی خودمان را فراموش نکنیم فقط رضای خدا بر ایمان مطرح باشد بگذار هر کس ناراحت می‌شود، بشود ولی خدا راضی باشد تحمل مصائب و مشکلات سخت است ولی در راه خدا از عسل هم شیرین‌تر است آری برای کسی‌که در آتش درد و غم می‌سوزد، سوختن حیات اوست البته می‌بخشید از اینکه من این‌ها را گفتم چون خودتان معلم و پرورش دهنده ما بودید و خود بهتر می‌دانید، شاید یکی از علل آمدن من به جبهه همین بود که نخواستم خودم را فدای خودخواهی و خودبینی‌های بعضی کنم و با آمدن به جبهه از لجنزاری که بعضی سودجویان و فرصت‌طلبان در شهر درست کرده بودند و زندگی را خوب خوردن می‌دیدند، بیرون آمدم و در محیطی الهی و خدایی قرار گرفتم که دیگر کسی برای مقام و منصب کار نمی‌کند و معیار برتری همان «اِنَّ اَکرمکم عندالله اَتقی کم» هست و چیزی که در اینجا معنی ندارد و مسئله من و تو است که همه ما هستیم دید واحده، خدا جبهه را نصیب همه کند و همِ کس توفیق آمدن به جبهه را پیدا کنند، البته هر کس بخواهد این توفیق شامل حال او شود اراده می‌خواهد و بس، ولی اگر بخواهیم نیاییم خداوند برای این زبان راه توجیه را هم باز گذاشته است و می‌توانیم برای خودمان کلاه‌شرعی درست کنیم و بِه هزار بهانه در شهر بمانیم. ببخشید زیاد سرتان را درد آوردم. می‌دانم منتظر هستید از اخبار اینجا برایتان بنویسم اول از خودم بگویم وقتی‌که آمدم اینجا، دیدم توطئه کرده‌اند که مرا به تهران ببرند و در آنجا دستم را در پشت میزی بند کنند؛ خودتان می‌دانید که تا جنگ باشد من در جبهه‌ام لذا سریع استعفای خودم را نوشتم و هنوز پرونده سپاهیم تکمیل نشده بود که از سپاه بیرون آمدم و بطور بسیجی «کما فی السابق» به کارم ادامه دادم.
چون دیدم خدمت که خدمت است و بستگی به رنگ لباس که ندارد ولی اگر سپاهی باشم در یک چارچوب واقع خواهم شد و دیگر نمی‌توانم مثل سابق فعال باشم؛ با وجود این اگر دیدم برای کارهایم مانعی نباشد وارد سپاه خواهم شد هم‌اکنون مسئول تخریب قرارگاه کربلا هستم.
ضمناً نامه‌ای از طرف قرارگاه خاتم‌الانبیاء نوشتم و آقای قریشی و خباز و عرفانیان را برای مهندسی رزمی کربلا در خواست کردم و در رابطه با تخریب یا درس دادن و اصول اعتقادات نیز می‌توانند فعالیت داشته باشند و پیش خودمان کار کنند.
این را باید بگویم که جبهه به من و شما احتیاج ندارد این ما هستیم که به جبهه احتیاج داریم.به امید پیروزی حق بر باطل و ظهور امام زمان (عج) و طول عمـــــر رهبر کبیر انقلاب، شیر جماران.
علیرضا عاصمی ۱۳۶۲/۷/۷
محمد جواد افتخاری
منبع :خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)