شهید غلام رضا خاکسار در سال 1343 در یکی از محلات جنوب تهران(خانی آباد) به دنیا آمد و تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند و چون وضع مالی خانواده اش خوب نبود، برای کمک به امر معاش خانواده به کار مشغول شد و بعد از آن همیشه در بستر بیماری بود، هنوز سنش قانونی نشده بود که انقلاب اسلامی رخ داد و غلام رضا با شرکت در راهپیمایی ها به عنوان فردی متعهد و مسلمانی مبارز حضور فعال خود را در صحنه های تظاهرات حفظ کرد و از همان موقع عشق به جمهوری اسلامی و وامام امت در وجود او نمایان شد و به مرور این علاقه زیاد و زیادتر می شد تا اینکه در سال 61 به همراه یکی از نزدیکان به پادگان دوکوهه رفت و زمانی که آن فضا و محیط عارفانه و عاشقانه و بی ریای جبهه را دید بعد از یک هفته تصمیم گرفت که به تهران باز گردد و به عضویت بسیج بیست میلیونی درآید و در آموزش نظامی و تاکتیکی و کلاس های ایدیولوژی شرکت نماید. او حتی شب ها در خیابان ها مساجد نگهبانی می داد.خودسازی رابه طور جدی و کامل آغاز نمود و تصمیم گرفت که هر شب جمعه به هیئت محل(مکتب المهدی) برود و از ان جا که علاقه ی شدیدی به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) داش، خود را خدمت گزار و خادم مولایمان ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) می دانست..
در سال 61 به همراه یکی از نزدیکان به پادگان دوکوهه رفت و زمانی که آن فضا و محیط عارفانه و عاشقانه و بی ریای جبهه را دید بعد از یک هفته تصمیم گرفت که به تهران باز گردد و به عضویت بسیج بیست میلیونی درآید و در آموزش نظامی و تاکتیکی و کلاس های ایدیولوژی شرکت نماید. او حتی شب ها در خیابان ها مساجد نگهبانی می داد.خودسازی رابه طور جدی و کامل آغاز نمود و تصمیم گرفت که هر شب جمعه به هیئت محل(مکتب المهدی) برود و از ان جا که علاقه ی شدیدی به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) داشت، خود را خدمت گزار و خادم مولایمان ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) می دانست. شهید غلام رضا با اینکه فقط سواد ابتدای داشت، اما از هوش و عقل و شعور و معرفت خدادادی برخوردار بود و حتی این اواخر از هر نظر به تکامل رسیده بود خط زیبای او زبان زد دیگران بود. از دیگر خوصیات مهم غلام رضا محبت به دیگران و بی ریایی، فداکاری، دلسوزی، درستکاری و خلوص نیت را می توان نام برد. بیشتر اوقات بیکاری خود را در خانه به نوشتن نوحه های اهل بیت و شهدا و گوش دادن به نوارهای مذهبی و مطالعه ی کتاب های اسلامی و ورزشی می گذراند.
او طی دوران جنگ تحمیلی بارها به جبهه اعزام شد و طی این سالها بارها زخمی و شیمیایی شد. آخرین روزی که برای خداحافظی نزد من آمده بود چهره ای نورانی و دوست داشتنی داشت ولی نمی دانستم که این چهره ی نورانی نشان دهنده ی پیوستن او به لقاءالله است. او در عملیات کربلای 8 در کنار دریاچه ی ماهی (شلمچه) به فیض شهادت نایل آمد. به گفته ی همرزمانش، غلام رضا شیری بود که در میان آتش و خون به پیش می رفت با این که خود آرپی جی زن بود در جلوی دیگران حرکت می کرد و گویا تعداد زیادی از بعثیان کافر را به هلاکت می رساند و وقتی که مهمات خودش به پایان می رسد از مهمات دوستانش استفاده می کند و برای خاموش کردن کمین دشمن پیش قدم می شود و با پرتاب هر نارنجک، آیه ی مبارکه ی(وجعلنا) را می خواند و نارنجک ها را به سوی دشمن می اندازد و در آخر زمانی که نارنجک هایش به پایان می رسد، نارنجکی از سوی دشمن جلوی پایش می افتدو او با ایثارگری و شجاعت خود نارنجک را در آغوش می گیرد که مبادا دوستان دیگرش آسیبی ببینند. و در همین لحظه است که به معبود خود و به چیزی که عشق می ورزید رسید. عروج خونین و پرواز پر شکوهت از عالم ملک به ملکوت اعلا و نظارت به وجه الله بر پویندگان راهت مبارک باد.
شهید غلام رضا با اینکه فقط سواد ابتدای داشت، اما از هوش و عقل و شعور و معرفت خدادادی برخوردار بود و حتی این اواخر از هر نظر به تکامل رسیده بود خط زیبای او زبان زد دیگران بود.
از دیگر خوصیات مهم غلام رضا محبت به دیگران و بی ریایی، فداکاری، دلسوزی، درستکاری و خلوص نیت را می توان نام برد. بیشتر اوقات بیکاری خود را در خانه به نوشتن نوحه های اهل بیت و شهدا و گوش دادن به نوارهای مذهبی و مطالعه ی کتاب های اسلامی و ورزشی می گذراند.
او طی دوران جنگ تحمیلی بارها به جبهه اعزام شد و طی این سالها بارها زخمی و شیمیایی شد. آخرین روزی که برای خداحافظی نزد من آمده بود چهره ای نورانی و دوست داشتنی داشت ولی نمی دانستم که این چهره ی نورانی نشان دهنده ی پیوستن او به لقاءالله است. او در عملیات کربلای 8 در کنار دریاچه ی ماهی (شلمچه) به فیض شهادت نایل آمد. به گفته ی همرزمانش، غلام رضا شیری بود که در میان آتش و خون به پیش می رفت با این که خود آرپی جی زن بود در جلوی دیگران حرکت می کرد و گویا تعداد زیادی از بعثیان کافر را به هلاکت می رساند و وقتی که مهمات خودش به پایان می رسد از مهمات دوستانش استفاده می کند و برای خاموش کردن کمین دشمن پیش قدم می شود و با پرتاب هر نارنجک، آیه ی مبارکه ی(وجعلنا) را می خواند و نارنجک ها را به سوی دشمن می اندازد و در آخر زمانی که نارنجک هایش به پایان می رسد، نارنجکی از سوی دشمن جلوی پایش می افتدو او با ایثارگری و شجاعت خود نارنجک را در آغوش می گیرد که مبادا دوستان دیگرش آسیبی ببینند. و در همین لحظه است که به معبود خود و به چیزی که عشق می ورزید رسید. عروج خونین و پرواز پر شکوهت از عالم ملک به ملکوت اعلا و نظارت به وجه الله بر پویندگان راهت مبارک باد..
فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة ومن یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیما»؛ مؤمنان باید در راه خدا با آنان که زندگی مادی دنیا را به آخرت برگزیدند جهاد کنند و هرکس در جهاد به راه خدا کشته شد یا فاتح گردید پس او را در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام امت و امت شهید پرور و با عرض سلام به خانواده ی عزیزم، این بنده ی حقیر و محتاج و ضعیف درگاه حق تعالی در نظر داشتم به پدر و مادر و نزدیکان و آشنایان چیزی به عنوان وصیت ننویسم چرا که خودم را جزء صالحان امام زمان (عج) و پذیرفته شدگان درگاه حضرت حق تعالی نمی بینم و وقتی به گذشته ام می نگرم سراسر معصیت و گناه می بینم و مگر نه این که شهدا از نیکان هستند و شرط به فیض شهادت نایل آمدن اخلاص و عمل نیک است که من نه عمل نیک دارم نه اخلاص، اما وقتی نگاهی به رحمت واسعه ی الهی انداختم خودم را برای شهادت آماده کرده ام و مقصود و هدفم از رفتن به جبهه یاری کردن اسلام و دفاع از ناموس و شرفم است و باید از آن دفاع کنیم ، وسیله ام شهادت است که خلعت الله اکبر پوشیده است و در این راه گام زده ام و اگر خونم ریخته شد آن را در راه مریدان امام هدیه کرده ام.
پدر و مادر ای شماهایی که قدرتان را ندانستم و در لحظه ی آخر احساس می کنم که نیاز شدید به رضایت شما نسبت به خودم دارم. از شما حلالیت می طلبم و اگر حلالیت شما نصیبم شود بر این حلالیت مباهات می کنم و از شما می خواهم اگر از خود چیزی در این دنیای فانی گذاشته ام در مسیر اسلام خرج کنید. شما را به خاطر خدا و رسول خدا ترک کردم و عازم جبهه ی حق علیه باطل هستم بدانید که قلبم با شماست و همواره با شما خواهد بود و غم و اندوه به خود راه ندهید؛ زیرا آن که به من جان و حیات داده اینک جانم را خریده و من هم با کمال میل جانم را هدیه می کنم و باز می گردم به سوی او؛ « انالله و اناالیه الراجعون».
مادرم ، مادری که تنها آرزوی فرزند برای شما خوشبختی است. اگر من شهید شدم خوشبختی شما هم فرا می رسد و هیچ وقت از کارهای من برای دیگران تعریف نکن و اگر جنازه ام بدستتان نرسید سعی کن مثل دیگر مادران شهیدان صبر داشته باشی. مادر قبر حضرت فاطمه الزهرا (ع) گم نیست پس باید استقامت کرد و اگر خواستی گریه کنی در خلوت گریه کن آن هم برای اباعبدالله الحسین (ع).
اشک های مادر شهیدان است که سیلی از آن روان می شود و کاخ ستمگران و جباران را از ریشه می کند و در گورستان تاریخ دفن می کند و در آخر از خانواده ی محترم و گرامی ام می خواهم که راه امام را دنبال کنند که راه خداست شهادت مقطعی از حرکت تکاملی است که انسان به وجود مطلق می پیوندد و از طغیان و زبونی در می آید تا بتواند به ملاقات حق برود، مطمئناً باید یکی را انتخاب کنید یا حسین (ع) و شهادت و یا یزید کفر را.
مکتب اسلام مکتبی است که انسان می سازد و کارخانه ی انسان سازی دارد و به او راه می دهد و ایمان می بخشد تا هیچگاه سر تسلیم در برابر ظلم و ستم فرود نیاورد ، اکنون با قلبی مالامال از عشق به الله به سوی جبهه برای دفاع از اسلام می روم تا به ندای « هل من ناصر ینصرنی » امام امت خمینی بت شکن لبیک گویم و بگویم که ای امام این جان ناقابل چیزی نیست که در راه خدا تکه تکه شود. ای کاش هزار جان داشتم و در راه خدا هدیه می کردم ، من راهم را آگاهانه و خالصانه انتخاب کردم که اگر شهید شدم با صدای رسا به گوش منافقان و کفار برسانید که ما با آگاهی و شناخت کافی بدون هیچ چشم داشتی در این راه قدم نهادیم. دوست دارم شهید شوم نمی خواهم که مرگ سراغم بیاید می خواهم خودم سراغ مرگ بروم ، چه مرگی بهتر از این که انسان در راه خدا کشته شود.
ای پدر و مادر عزیز اگرچه فرزند خوبی برایتان نبودم اما امیدوارم مرا ببخشید و بدانید که دوست ندارم وقتی که شهید شدم گریه کنید چون از گریه های شما منافقین وخدانشناس ها خوشحال می شوند ، دوست دارم فکر کنید که شب عروسی من است و روی دامادی مرا می بینید وخوشحال هستید.
و تو ای برادر بزرگم که هیچ وقت حرف تو را گوش نکردم و به حرفهایت توجه نمی کردم امیدوارم که مرا ببخشی و تو ای برادر عزیزم جوانانی مثل شما رشید و دلیر باید پاسدار حرمت خون این شهدا باشید وهمواره کارهایتان فقط برای رضای خدا باشد، چون چیزی در این دنیای فانی باقی نمی ماند ، از تمام فامیل های دور و نزدیک بخواهید که اگر از من بدی دیده اند مرا ببخشند وسلام مرا به تک تک آنها برسانید و برای روح شهدای اسلام از حسینی تا خمینی ، فاتحه بخوانید.
بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد. دوست دارم تا وقتی که جنگ است امام و رزمندگان را دعا کنید. انشاء الله.