زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

زندگی عاشقانه به سبک شهدا

کپی مطالب و اشاعه فرهنگ شهدا صدقه جاریه است و آزاد با ذکر صلوات

ساده زیستی و اخلاقیات شهید علیرضا نوبخت

Fardayesabz - shohada 18

علیرضا از سفره های رنگارنگ ناراحت میشد

توی پوشیدن لباس هم سعی می کرد ساده و بی تجمل ، اما در عین حال پاکیزه باشه

زمانی که نامزد کرد به اصرار ما لباس نو خرید و شب قرار بود به منزل نامزدش بره

لباسش را پوشید و رفت بیرون

اما دیدیم هنوز نرفته و توی حیاط داره قدم میزنه! 

تعجب کردیم و گفتیم: چرا نمیری؟ 

گفت: خجالت می کشم با این لباسها بیرون برم

دارم راه میرم تا یه ذره لباسهام چروک بشه و از حالت نو بودن در بیاد

بعد مقداری خاک به کفشش پاشید 

من از کارش خنده ام گرفت و گفتم:

چرا این کار و میکنی؟ مگه کسی با لباسهای نو بیرون نمیره؟ 

گفت: چرا ، ولی شاید کسی نداشته باشه  و چشمش به لباسهای من بیفته و برنجه

                                                  خاطره ای از زندگی شهید علیرضا نوبخت

                                                  منبع: کتاب حافظان بیت المال

اخلاقیات و ساده زیستی شهید دکتر عبدالحمید دیالمه : وقتی دیگران ندارند درست نیست ما جنس گرون بخریم

مادرش رفته بود بازار و خیار گرون قیمت خریده بود

وحید گفت: درست نیست وقتی مردم ندارند ما خیار گرون بخوریم

یه خیار برداشت و چهار قسمت کرد

به هر نفر یک تکه داد و گفت: اینطوری بخورید…

… می رفت زندان اوین و به بچه های گروه فرقان آموزش دینی می داد

بعدها خیلی از اون بچه ها رفتند جبهه و شهید شدند…

خاطره ای از زندگی شهید دکتر عبدالحمید « وحید » دیالمه