منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
ارزش هاى اخلاقى و ضد ارزش ها(اخلاقى ، تربیتى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْعَجْزُ آفَةٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَ الزُّهْدُ ثَرْوَةٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَى .
و درود خدا بر او ، فرمود : ناتوانى ، آفت و شکیبایى ، شجاعت و زُهد ، ثروت و پرهیزکارى ، سپرِ نگه دارنده است : و چه همنشین خوبى است راضى بودن و خرسندى .
شناخت ضد ارزش ها(اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ وَ الْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِى بَلْدَتِهِ .
و درود خدا بر او ، فرمود : بْخل ننگ و ترس نقصان است . و تهیدستى مرد زیرک را در برهان کُند مى سازد و انسان تهیدست در شهر خویش نیز بیگانه است.
تفسیر:
شرح و تفسیر
چهار نقطه ضعف
امام(علیه السلام) در این حکمت والا به
چهار نقطه ضعف اخلاقى و اجتماعى انسان اشاره مى کند و آثار سوء هر یک را
بر مى شمرد تا همگان از آنها فاصله بگیرند.
نخست مى فرماید: «بخل ننگ است»; (الْبُخْلُ عَارٌ).
بخل
آن است که انسان حاضر نباشد چیزى از مواهب خداداد را در اختیار دیگران
بگذارد، هرچند امکانات او بسیار بیش از نیازهاى او باشد و نقطه مقابل آن
سخاوت و کرم است که گاه سبب مى شود انسان حتى وسائل مورد نیاز خود را به
دیگران ببخشد و خود به کمترین مواهب حیات قناعت کند.
عار بودن بخل و
افتخار بودن کرم و سخاوت بر کسى پوشیده نیست، زیرا اولاً بخل سبب نفرت مردم
از بخیل مى شود و افراد نزدیک و دور از او فاصله مى گیرند و ثانیا بخل سبب
سنگدلى و قساوت است، زیرا بخیل ناله مستمندان را مى شنود و چهره رقت بار
آنها را مى بیند و در عین حال به آنها کمکى نمى کند و این مایه قساوت است.
ثالثا بخل سبب مى شود که بسیارى از منابع اقتصادى از گردش تجارى سالم خارج
شود و به صورت کنز و اندوخته در آید در حالى که گروه هایى در جامعه ممکن
است به آن نیاز داشته باشند. رابعاً افراد بخیل گاه به زن و فرزند خود نیز
تنگ و سخت مى گیرند به اندازه اى که مرگ او را آرزو مى کنند و این عار و
ننگ دیگرى است. خامسا افراد بخیل به سبب دلبستگى فوق العاده غیر منطقى به
مال و ثروتشان از نظر تفکر اجتماعى بسیار ضعیف و ناتوانند و این هم ننگ و
عار دیگرى است، لذا امام(علیه السلام) در عهدنامه معروف مالک اشتر به او
توصیه مى کند که هرگز بخیل را در مشورت خود دخالت ندهد که او را به ترک حق
دعوت مى کند و از تهى دستى و فقر مى ترساند; (لاَ تُدْخِلَنَّ فِی
مَشُورَتِکَ بَخِیلاً یَعْدِلُ بِکَ عَنِ الْفَضْلِ وَیَعِدُکَ الْفَقْر).
داستان
هایى که از بخیلان و سخاوتمندان در تاریخ مانده دلیل روشنى بر گفتار
امام(علیه السلام) است، هرچند گاهى این داستان ها مبالغه آمیز است; از جمله
درباره «محمد بن یحیى» که بر خلاف باقى برامکه فوق العاده بخیل بود نوشته
اند که پدرش به یکى از خواص او گفت: تو چگونه از دوستان نزدیک «محمد بن
یحیى» هستى در حالى که لباست پاره شده؟ گفت: سوزنى که پارگى لباس را با آن
بدوزم ندارم و اگر «محمد بن یحیى» خانه اى داشته باشد به وسعت فاصله میان
بغداد و نوبه(۱) مملو از سوزن سپس جبرئیل و میکائیل نزد او آیند و یعقوب
نبى را به عنوان ضامن حاضر کنند و از او بخواهند سوزنى به عنوان عاریت دهد
تا پیراهن پاره شده یوسف را بدوزند او هرگز چنین کارى نخواهد کرد.(۲)
امام(علیه
السلام) در یکى دیگر از این کلمات قصار (حکمت ۳۷۸) سخن بسیار جامعى درباره
بخل فرمود آنجا که مى فرماید: «الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِئِ الْعُیُوبِ
وَهُوَ زِمَامٌ یُقَادُ بِهِ إِلَى کُلِّ سُوء; بخل تمام عیوب را در بر
دارد و انسان را به سوى هر بدى و زشتى مى کشاند».
در حدیث دیگرى از امام
على بن موسى الرضا(علیه السلام) مى خوانیم: «الْبُخْلُ یُمَزِّقُ
الْعِرْض; بخل آبروى انسان را بر باد مى دهد».(۳)
به همین دلیل در کلام
بعضى از بزرگان آمده است: «أبْخَلُ النّاسِ بِمالِهِ أجْوَدُهُمْ
بِعِرْضِهِ; بخیل ترین مردم در مورد مال خود سخاوتمندترین آنها در مورد
آبروى خویش است».(۴)
آنگاه امام به رذیله دوم اخلاقى اشاره کرده مى فرماید: «ترس مایه نقصان مى شود»; (وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ).
افراد
ترسو هرگز نمى توانند از قابلیت ها، شایستگى ها و استعدادهاى خود استفاده
کنند و نتیجه آن عقب ماندگى در زندگى است. به علاوه هنگامى که دین و جان و
ناموس و کشور آنها به خطر بیفتد از جهاد ابا دارند و به جاى این که در صف
مجاهدان باشند در صف قاعدان و بیماران و از کار افتادگان و کودکان قرار مى
گیرند. هرگز هیچ آدم ترسویى به مقامى نرسیده; نه کشف مهمى کرده نه پیروزى
چشمگیرى به دست آورده و نه به قله هاى کمال رسیده است.
از این رو در
حدیثى از امام باقر(علیه السلام) مى خوانیم: «لاَ یُؤْمَنُ رَجُلٌ فِیهِ
الشُّحُّ وَالْحَسَدُ وَالْجُبْنُ وَلاَ یَکُونُ الْمُؤْمِنُ جَبَاناً
وَلاَ حَرِیصاً وَلاَ شَحِیحاً; هیچ یک از کسانى که داراى بخل و حسد و جبن
باشند به حقیقت ایمان نمى رسند و مؤمن ترسو و بخیل و حریص نخواهد بود».(۵)
حتى امیر مؤمنان على(علیه السلام) به مالک اشتر توصیه مى کند «که هرگز
افراد ترسو را به حوزه مشاوران خود راه مده»; (وَلاَ تُدْخِلَنَّ فِی
مَشوَرَتِکَ بَخِیلاً...وَ لاَ جَبَاناً) و همان گونه که امام(علیه السلام)
در نامه مالک اشتر اشاره فرموده سرچشمه جبن و ترس سوء ظن به ذات پاک
پروردگار است، زیرا مى دانیم خداوند به افراد با ایمان وعده داده که من شما
را تنها نمى گذارم به جنگ مشکلات بروید و از من یارى بطلبید.
آن گاه
امام در سومین جمله اشاره به آثار فقر در زندگى انسان ها مى کند و مى
فرماید: «فقر شخص زیرک را از بیان دلیلش گنگ مى سازد»; (وَ الْفَقْرُ
یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ).
اشاره به این که از یک سو افراد
فقیر در خود احساس حقارت مى کنند و هر اندازه فَطِن و باهوش باشند بر اثر
این احساس حقارت از گفتن حرف حساب خود و دفاع از حقوق خویشتن باز مى مانند و
از سوى دیگر چون مى دانند بسیارى از مردم براى سخنان آنها بهایى قائل نمى
شوند چون غالباً دنیاپرستند و براى افراد ثروتمند شخصیت قائلند همین احساس
سبب مى شود که فقیران نتوانند حرف حق خود را بیان کنند.
درباره آثار سوء
فقر و تنگدستى روایات زیادى از معصومین(علیهم السلام) وارد شده که حتى فقر
را در سرحد کفر معرفى کرده اند و این به سبب آن است که پیروان خود را براى
مبارزه با فقر تشجیع کنند. در دنیاى امروز نیز در مقیاسه اى عظیم این
حقیقت به چشم مى خورد که دولت هاى ثروتمند و زورگو با شجاعت سخنان باطل خود
را همه جا مطرح مى کنند در حالى که دولت هاى فقیر از رساندن حرف حساب خود
به گوش جهانیان عاجزند.
البته این اصل استثنائاتى نیز دارد; افراد فقیرى
را مى شناسیم که همچون ابوذر شجاعانه به مبارزه با طاغوت هاى زمان
برخاستند و حجت خود را بر آنها تمام کردند هرچند این قیام ها گاه به قیمت
جان آنها تمام شد; ولى این افتخار را در تاریخ براى خود ثبت کردند که در صف
اول از صفوف مبارزان راه حق بودند.
اگر در بعضى از روایات مدحى از فقر
شده و پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آن را فخر خویش شمرده یا اشاره به
فقر الى الله است که قرآن مجید بیان کرده: (یا أَیُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ
الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ)(۶) و یا
اشاره به ساده زیستى و قناعت است که در ظاهر شباهت با فقر دارد.
حضرت در
چهارمین و آخرین جمله که در واقع تکمیل کننده جمله سوم است مى افزاید: «آن
کس که فقیر و تنگدست است حتى در شهر خود غریب است»; (وَالْمُقِلُّ غَرِیبٌ
فِی بَلْدَتِهِ).
زیرا غریب کسى است که دوست و آشنایى ندارد و احساس
تنهایى مى کند و مى دانیم دنیاپرستان از افراد فقیر و تنگدست فاصله مى
گیرند و آنها را در شهر خود غریب مى گذارند و به عکس ثروتمندان حتى در بلاد
دوردست از وطنشان غریب نیستند همان گونه که شاعر مى گوید:
منعم به کوه و دشت و بیابان غریب نیست *** هر جا که رفت خیمه زد و بارگاه ساخت
دیگرى مى گوید:
آن را که بر مراد جهان نیست دسترس *** در زاد و بوم خویش غریب است و ناشناس
بعضى
میان فقیر و مُقِلّ این فرق را گذاشتند که فقیر به کسى مى گویند که در عین
فقر، فقر خویش را نیز اظهار مى کند و مقل کسى است که فقیر است و خویشتن
دار.
ممکن است این تفاوت را از حدیثى که از معصومین(علیهم السلام) نقل
شده است گرفته باشند، زیرا در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) یا امام
باقر(علیه السلام) مى خوانیم که در پاسخ این سؤال که کدام صدقه افضل است
فرمود: «جُهْدُ الْمُقِلِّ; صدقه کسى که کم درآمد باشد (و در عین تنگدستى
انفاق کند)» سپس به این آیه تمسک فرمود: «(وَیُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ
وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ); دیگران را بر خود مقدم مى دارند هرچند در
تنگدستى باشند».(۷)
ریشه «مُقِلّ» که از ماده «قِلّت» گرفته شده، نشان مى دهد که با فقیر متفاوت است.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
شناخت ضد ارزش ها (اخلاقى)
وَ قَالَ [علیه السلام] أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ .
و درود خدا بر او، فرمود : آن که جان را با طمع ورزى بپوشاند خود را پُست کرده ، و آن که راز سختى هاى خود را آشکار سازد خود را خوار کرده ، و آن که زبان را بر خود حاکم کند خود را بى ارزش کرده است.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
آن کس که قناعت پیشه کند عزیز خواهد بود
کسى که سفره دل خویش را (نزد این و آن بدون هیچ فایده) باز کند (و مشکلات خود را فاش سازد) رضایت به ذلت خود داده است
طرح مشکلات نزد کسانى که هیچ گونه توانایى بر حل آن ندارند اثرى جز ذلت و سرافکندگى انسان نخواهد داشت
کسى که زبانش را بر خود امیر سازد شخصیت او تحقیر مى شود (سخنانى که از فکر و عقل و تقوا سرچشمه نمى گیرد در بسیارى از موارد خطرهایى ایجاد مى کند که انسان قادر بر جبران آن نیست)
اى انسان زبان خود را حفظ کن ـ مراقب باش تو را نگزد که اژدهایى است
کسى که زیاد سخن گوید اشتباهات زیادى خواهد کرد و این خطاى بسیار باعت تحقیر و بى ارزش شدن او در نظرها مى شود
روش برخورد با فتنه ها(اخلاقى ، سیاسى)
قَال َ[علیه السلام] کُنْ فِى الْفِتْنَةِ کَابْنِ اللَّبُونِ لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ
درود خدا بر او ، فرمود: در فتنه ها چونان شتر دو ساله باش، نه پشتى دارد که سوارى دهد و نه پستانى تا او را بدوشند.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی
سالها یک رسانهی غربی پیدا نمیشد که بگوید «امام_خمینی»!
همه می گفتند «آیتالله_خمینی»
سال 59 از یکی از اساتید یهودی_آلمان پرسیده بودند «استاد! چرا رسانههای شما نمیگویند امام خمینی؟». خندهای کرد و گفت «آخر ما بعضی چیزها را متوجه شدیم!». کیفاش را باز کرد و یک کتاب درآورد. ترجمهی آلمانی کتاب «ولایت فقیه» امام بود. گفت «آقای خمینی یک تئوری جهانی دارد. وقتی ما بگوییم "امام"، ایشان بین کشورهای دنیا شاخص میشود. چون کلمهی "امام" قابل ترجمه نیست. ولی وقتی بگوییم "رهبر"، این کلمه در فرهنگ غرب بار منفی دارد. دیگر ما ایشان را کنار استالین و موسیلینی و هیتلر قرار میدهیم. کلمهی "رهبر" به نفع ما و کلمهی "امام" به نفع آقای خمینی است. از طرف دیگر اگر ایشان یک جایگاه دینی دارد، ما به ایشان میگوییم "آیتالله"، اما "امام" یک بار معنوی دارد! از طرفی ایشان آن طور میشود امام امت اسلامی که مسلمانهای دنیا را دور خودش جمع بکند!».
یک رسانهی غربی یا شرقی را پیدا نمیکنید که گفته باشد «امام خمینی». رسانههای غربی حتی نپذیرفتند که یک آگهی بدهند به نام " امام خمینی"! حتی در ازای 60،000 مارک قبول نکردند که یک آگهی چاپ کنند !
شهریور 58 که در مجلس خبرگان قانون اساسی ، شهید_بهشتی کلمهی امامت را در قانون اساسی گذاشت، ریاست آن مجلس با آقای منتظری بود. امام خمینی گفتند شما نمیتوانی مجلس را اداره کنی، برو کنار، آقای بهشتی اداره کند. وقتی شهید_بهشتی آمد اصل پنجم را مطرح کند که ولی فقیه نائب امام زمان و امام امت اسلامی است، کشور ریخت به هم. بازرگان اعلام استعفای دستهجمعی دولت را کرد. امیرانتظام اعلام کرد که مجلس خبرگان قانون اساسی باید منحل شود. سر یک کلمه کشور ریخت به هم!
امامتمحوری، امّتگرایی، عدالتگستری، و دوقطبی مستکبرین-مستضعفین اساس تئوری امام خمینی بود.
امام خمینی از دنیا رفتند.
آقای هاشمی رفسنجانی آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خمینی در دومین خطبهی اولین نمازجمعهی بعد از رحلت امام، راجع به ولایت_فقیه دو جمله گفتند یک : «ما_نمیخواهیم_بعد_از_رحلت_ امام_خمینی_به_جانشین_ایشان_"امام"_بگوییم» ! این همه دعوا داشتیم با شرق و غرب؛ شهید بهشتی قربانی شد برای احیای این کلمه؛ قانون اساسی پنج بار روی امامت ولی فقیه تأکید کرده،
امام این را از سال 48 مطرح کرده، شما میگویی نمیخواهیم ؟
به اسم اعزاز امام خمینی گفتند به جانشیناش نمیگوییم امام!
انگار یکی به شما بگوید من چون خیلی شما را دوست دارم، افکار شما را میخواهم با شما دفن کنم!
جملهی دومشان این بود : «خبرگان_مرجع_تعیین_نکرده_است».
یعنی جانشین امام خمینی نه مرجع است و نه امام.
وقتی ایشان جای «امام» گذاشت «رهبر»،
«امّت» شد «ملّت».
یعنی عملاً سیستم #ملت-رهبر انگلیسیها را پذیرفتیم و سیستم امت-امامت امام خمینی را کنار گذاشتیم ... وقتی «امّت» شد «ملّت»،
عناصر امّت یعنی «خواهران و برادران قرآنی» -که وظایفی مثل امر به معروف و نهی از منکر نسبت به هم دارند-، تبدیل شدند به عناصر ملت یعنی «شهروند» و « هموطن».
اما کلمهی سوم یعنی «عدالت»؛ مقدسترین کلمهای که آقای هاشمی در دوران ریاستجمهوریشان ابداع و تحمیل کردند به نظام اسلامی، کلمهی «توسعه» بود. فرق عدالت و توسعه این بود که «عدالت» را خدا و پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) و حضرت علی (علیه السّلام) تعریف میکنند، اما «توسعه» را صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و صهیونیستهای عالَم.
در عرصهی بینالملل هم دو کلیدواژهی قرآنی «مستکبرین» و «مستضعفین» را ایشان اصلاح کردند و گفتند «مستکبرین» فحش و توهینآمیز است! به جایش بگوییم «قدرتهای جهانی»! خب وقتی گفتی «مستکبرین» باید با آنها «مبارزه» کنی، اما وقتی گفتی «قدرتهای جهانی» باید با آنها «تعامل» کنی.
«مستضعفین» را هم کردند «قشر آسیبپذیر»؛
یعنی آدمهای بیعرضهای که خودشان پذیرای آسیباند!
پنج کلیدواژهی قرآنی امام خمینی که اساس گفتمان نهضت اسلامی بود، توسط ایشان تحریف شد به همان کلیدواژههایی که دشمنان میخواستند.
تا موقعی که کلیدواژههای قرآنی امام خمینی –که رأس آنها امام بودن ولی فقیه است- احیا نشود، هر کاری که بکنیم، وصلهپینه کردن است...
پس هیچ مطلبی مانند این عبارت جگر دشمنان را نمیسوزاند که بگویید «امام خامنهای».