مـادرانـمان و لـرزش دســت های پـدرانمان باشد حــواسمان بـه تَـر شـدن هـای گـاه و بـیگاهِ چـشم هایِ کـم ســو و دلتـنگیِ شان بـاشد ! حـواسمان باشـد که آنها خیلــی زود پیر میشوند ! حــواسمان باشـد خیــلی زودتر از آنچه فــکرش را میکنیم از کنــارمان می روند ... حواسمان باشد که آنها تمامِ عمر حواسشان به ما بوده به آرام قد...
خوش ندارم که این شادمانی را با لباس های سیاه و غمگین ببینم، غم اگر هست برای بی بی جان حضرت زینب (س) باید باشد، اشک و آه و ناله اگر هست برای اربابمان ابا عبدالله الحسین (ع) باید باشد و اگر دلتان گرفته روضه ایشان را بخوانید که منم دلم برای روضه ارباب و خانم جان تنگ است. اما چه خوشحالی بالاتر از اینکه فدایی راه این...
شهادت وی همزمان شد با ضریح گذاری جدید برای حرم امام حسین(ع) و زمانی که این ضریح نصب شد، سنگ کاری داخل حرم امام حسین(ع) تغییر کرد و آن سنگ های مرمر سبز به سنگ های مرمر سفید رنگ تغییر کرد که از آن سنگ حرم، سنگ مزار شهید نیز به صورت شش ضلعی مشابه حرم امام حسین(ع) برش خورد و با آب طلا نیز نوشته شد و همزمان با آغاز سال نو،...
در دانشگاه امیرکبیر دو دانشجو به واسطه شهید خلیلی به یکدیگر رسیده اند. آنها برایمان تعریف کردند که هر کدام قراری سر مزار شهید گذاشته اند و از رسول برای امر ازدواج کمک خواسته اند. دختر خانم میگوید سر مزار شهید گفتم من به مدافعین حرم اعتقاد دارم و همسری، چون آنها میخواهم. چند وقت بعد پسری که به عنوان خواستگار وارد...
شهید کلاس اول راهنمایی بود که برای اولین بار به اردوهای راهیان نور رفتیم و تمام مناطق را برایش تشریح کردم و در منطقه فکه که یک محل تخریب داشتیم، میدان مین، میدان رزم و حسینیه آن محل را به شهید نشان دادم و بعد قبرهایی را به وی نشان دادم و گفتم این ها برای شهداست و شب ها در این قبرها به راز و نیاز می پرداختند، همزمان با...
روزی که جنازه اش را آوردند خانه و به داخل اتاقش بردند دوستان دورش را گرفته بودند و می گفتند دیگر رسول نیست به ما بگوید غیبت نکن تهمت نزن ! گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم جانباز فتنه 88 محمدحسن خلیلی :شهیدی که عده زیادی با توسل به او به راه حق برگشتند وصیتنامه شهید مدافع حرم رسول خلیلی
شهید محمدحسن خلیلی معروف به «رسول»، هنوز بیست و هفت سالش تمام نشده بود که در روز ۲۷ آبان سال ۹۲ خبر شهادتش را از جبهه سوریه آوردند. وی متولد ۱۳٦۵ بود. چند روز پس از عاشورا، خانواده شهید رسول خلیلی خبر شهادت پسرشان را که به صورت داوطلبانه به عنوان مدافع حرم حضرت زینب(س) به سوریه رفته بود را شنیدند. خبری که پدر و مادر...
پدر شهید می گوید:شب قبل از اعزام گفتم : بابا جان دارید میرید جلوی توپ و تانک و آتش !!!گفت : ما مصداق حضرت ابراهیم هستیم .هرچه از سختی ها گفتم ،از آسانی ها گفت و گفت که ما هر کداممان یک ارتش هستیم . قالت لهم رسلهم إن نحن الّا بشر مثلکم و لکن الله یمن علی من یشاء من عباده و ما کان لنا أن نأتیکم بسلطان الّا بإذن الله و...
مجتبی یداللهی منفرد با نام مستعار شهریار به تاریخ 31/01/1370 در شهرستان شهریار و در خانواده ای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود . پدر با روزی حلال و آشنایی با مکتب سرخ عاشورا و مادر که شیر او را با روضه های اهل بیت(علیهم السلام) و نور قرآن عجین کرده بود ،با تربیت اسلامی بزرگ کرد و برای آموزش قرآن به مسجد امام حسن(علیه...
یک بار به محسن گفتم: «ان شاء الله در رکاب امام زمان (عج) شهید بشوی.» در جوابم گفت: «شهادت در راه خدا و برای دفاع از حرم عمه حضرت هم خالی از لطف نیست.» محسن همچون دیگر شهدای مدافع حرم مصداق واقعی «والسابقون السابقون» بود. مبنای زندگی ما بر ایمان بنا نهاده شده بود و اگر من مخالفت میکردم مثل این بود که «بابی انت و امی»...
این روزها خوب می شود با حرف های شهید آوینی زندگی کرد. انگار حرکت کاروان اباعبدالله(ع) و زینب کبری(س) هرگز متوقف نشده است. می شود هنوز آهنگ کاروان سال ۶۱ هجری، که در کربلا پیچید را شنید. می توان دید مردانی از دیار دل که خود را به این کاروان می سپارند. چه زیبا گفته بود مرتضی که عَلَمِ خمینی(ره) بر زمین نمی ماند، مگر ما...
تو سوریه که بودیم چند باری دیدمش، خیلی روحیه خوب و پرنشاطی داشت، یبار دیدم که تو حرم حضرت رقیه به زائرا چایی می ریزه رفتم کنارش، هم صحبت شدیم، گفت فلانی من تا شهید نشم برنمیگردم. گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم حامد جوانی : حامد سراسیمه آمد خانه و با ذوق و شوق گفت که یک خبر خوب برای شما دارم....
من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امامخامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع کنم؛ لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین در سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم. گفتگو با...
زندگی حامد جوانی اما افسانه نیست، قصه نیست؛ عین حقیقت است. همه آنهایی که حامد را میشناسند، شهادت میدهند به قهرمان بودنش، به قهرمان رفتنش... بگذار ماجرای رفتنش را اینطور برایت بگویم: «یک روزِ گرم اردیبهشتی، 1400 کیلومتر آن طرفتر از خاک کشورمان ، یک جوان رعنای ایرانی بود و دهها نیروی تکفیری، یک جوان رعنای ایرانی بود...
زندگی ما روال عادی خودش را داشت، در این وسط خداوند ریحانه را به ما هدیه داد و روز و روزگار میگذراندیم؛ حرامیها به حرم عقیله بنی هاشم میخواستند نزدیک شوند و خواب را از چشمان پویا در این طرف مرزهای ایران ربود برای همیشه. من خیلی وارد سیاست نمیشدم اما میگفتم که این جنگ، جنگ ما نیست. مگر ما هشت سال جنگیدیم، کسی به ما...
وقتی به خواستگاریام آمد، ایمان و نجابت همسرش بسیار اهمیت داشت. پویا پاسدار بود و نظامی بودنش کمی پدر و مادرم را دچار نگرانی کرده بود. پویا از اول من را با شرایط سخت زندگی نظامی آشنا کرد و گفت: شرایط و مسائلی که از شغلم برایت گفتم، به آنها فکر کن میتوانی با سختیهای شغل یک نظامی زندگی کنید، و دوست دارم خوب فکر کنید....
بهنام محمدی این شهید نوجوان ۱۳ ساله که در «اوج بصیرت و دشمن شناسی» در روزهای اول جنگ و در حالیکه خیلی ها با «استراتژی زمین بدهیم و زمان بگیریم» هر روز اجازه می دادند دشمن در خاک وطن پیشروی کند، تنها راه را «ایستادن پای حرف امام خود» و «مقاومت بر سر آرمانهای انقلاب» و «مقابله با دشمن» می دید و بر سر این راه خونش هم بر...
هنگامی که جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد میزد: من از مادرم جدا نمیشوم هر چه خواستند او را آرام کنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا کنند، ممکن است جانش به خطر بیفتد. سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از...
انس با نهج البلاغه : شهید مدافع حرم پویا ایزدی علاقه زیادی به نهج البلاغه داشت. زیاد هم آن را میخواند. به هرکس که میخواست هدیهای بدهد نهجالبلاغه در اولویت اولش بود. هدیهی اولین سالگرد ازدواجشان هم نهجالبلاغهای بود که به همسرش داد. همیشه توصیه میکرد: «سعی کنید مرتب این کتاب را بخوانید و با آن انس بگیرید که یکی...
یکی از بستگانش خانه نداشت و مدتی با خانواده سرگردان بود. با زحمت وامی جور کرده بود تا خانه تهیه کند، امام باید سندی در گرو بانک می گذاشت. پویا فهمید سند خانه اش را داد. اطرافیان منعش کردند، اما پویا هدفش خانه دار شدن آنها بود. می گفت: « می دانم شاید مجبور بشم حتی اقسام وام را هم خودم دهم اما نمی توانم بی تفاوت باشم....
برادر بزرگوار شهید می گوید: وقتی نزدیک ماه مبارک رمضان میشدیم داداش حامد میومدند مسجد و در تمیز کردن و نظافت مسجد با بچه ها سهیم میشدند پنجره های مسجد رو با روزنامه پاک میکردند، لوسترها رو تمیز میکردد، کل مسجد رو با دوستاشون جارو میکردند، استکان ها رو میشستند و... گفتگو با خانواده شهید مدافع حرم حامد جوانی : حامد...
کتاب در مورد شهدا و دفاع مقدس زیاد مطالعه میکرد، تقریباً هر چه کتاب داشت را خوانده بود. کتاب هم زیاد میخرید. موقع خواب آن طرف اتاق مینشست مطالعه میکرد، میخواست هم کنار خانواده باشد هم باعث آزار دیگران نشود. تصمیم داشت سیره شهدا را بنویسد به همین جهت در کارگاه های آموزشی شرکت می کرد. عجیب با شهداء مأنوس بود. در...
وی ارادت بسیاری به حضرت آیت الله خامنه ای داشت و همیشه مطیع فرمان ولایت بود این علاقه به حدی بود که وی محل خدمت خود را برای مدتی شهر ایرانشهر انتخاب کرد چرا که رهبر معظم انقلاب برای مدتی در زمان رژیم منحوس پهلوی آن جا تبعید بود ، او داوطلبانه به سوریه رفت و طی عملیات نیروهای مقاومت در منطقه حومه حلب توسط نیروهای گروه...
از همان کودکی ، به بچه ها یاد داده بودیم که به شدت از گناه دوری کنند . مثلا اگر قرار بود به مجلس عروسی برویم و مجبور بودیم در آن عروسی برویم به خاطر صله رحم ، موقع شام می رفتیم که تمام شده باشد . در رادیو وتلویزیون هم اگر احساس می کردیم که موسیقی ای پخش می شود که شرعا گوش دادنش صحیح نیست ، صدا را قطع می کردیم و اینها...
شما به شاطری یک مدال نمی توانید بدهید ، بگوییم مرحبا شاطری این تپه را گرفت . بزرگتر از گرفتن یک جبهه یا یک منطقه بود . با حقیقت عمل و اخلاق خودش دل ها را تصرف کرد . لذا بزرگی اش وقتی نمایان شد که رفت . آن وقت شما باید می رفتید جنوب لبنان و می دید مسیحی ها برای هیچ شهیدی در کلیساها و محله های خودشان چنین مجلسی نمی...
شاید بعضی ها این تصور را دارند که زندگی با کسی که دایما در معرض شهادت است و خودش هم تمنای شهادت را دارد خیلی سخت است . اما برعکس زندگی محمد حسین خیلی پرشور بود . با اینکه در هر سفرش احتمال داشت برنگردد اما برای زندگی اش برنامه داشت . حتی کار های کارشناسی اش را داشت انجام می داد . خیلی به خانواده اش اهمیت می داد ....
وقتی کسی مبلغی قرض میخواست، حتی اگر خودش آن مبلغ را در اختیار نداشت، از شخص دیگری قرض میگرفت و به او میداد (تا آن فرد مجبور به تقاضا کردن از افراد دیگری نباشد...) بسیار دستگیر فقرا بود و همیشه به شخص فقیری که ابتدای کوچه بود، کمک میکرد، به خاطر دارم که شبی به بیرون از منزل رفت و بازگشت او طولانی شد... وقتی علت را...
بسیار پرکار و تلاشگر بود . تا دیر وقت کار می کرد و گاهی چندین روز به خانه نمی آمد . حتی با اصرار های او در محل کارش تصویب شد که جمعه ها هم سر کار بیایند . یک بار درحضور حاج قاسم سلیمانی شروع کرد به صحبت کردن برای بچه های گروه ، گفته بود : من اینطوری فهمیده ام که خداوند شهادت را به کسانی می دهد که پر کار هستند و شهدای...