روی بیت المال خیلی حساس بود یک مرتبه مجبورشده بود ماشین سپاه را به خانه بیاورد. دیر وقت از ماموریت برگشت، مدام میرفت بیرون و به ماشین سر میزد و برمیگشت که مبادا اتفاقی بیفتد. همیشه لباس های کارش را که می آورد خانه جیب هایش پر ماژیک وایتبرد و.. بود که دخترم خیلی دوست داشت آنها را بردارد. ولی همیشه با نظم و ترتیب خاصی آنها را یک جای مخصوص می گذاشت که کسی دست نزند.
دوست داشت هر کاری که انجام میدهد، فقط برای رضای خدا باشد، وقتی کسی می گفت: فلان کار ثواب دارد، انجام بده، در جوابش با متانت همیشگیاش می گفت: خوب است که کارها را نه فقط به خاطر ثواب اش،به خاطر خدا و برای رضای خدا انجام دهیم.
فاطمه جان و حنانه عزیز، طوری رفتار کنید که شایسته یک دختر پاک اسلامی است و هرگز چادر را از سر خود نگیرید و با پوشش کامل اسلامی در کوچه و خیابان حاضر شوید تا چشم ناپاک نامحرمان دنبال شما نباشد. همیشه و در تمام حالات به فکر امام زمان(عج) باشید و مدافع خوبی برای ولایت. به هیچ وجه نماز خود را ترک نکنید چون من و امثال من برای به پا داشتن نماز است که جهاد کردیم. گوش به فرمان ولی فقیه باشید. درس خود را بخوبی بخوانید تا شخصی مهم در مملکت شوید که بتوانید پدر و مادر خود را سرافراز و سربلند کنید و ملت و مردم به شما احترام بگذارند. هرگز مادر خود را تنها نگذارید و به او که برای بزرگ و تربیت کردن شما خیلی خیلی زیاد زحمت و رنجها کشیده است.
بعد از شهادت سردار خواب دیدم. محفل بزرگی است همه هستند. برادرم می گوید: خواهر همه دارند می روند سردار سلیمانی را ببیند. ناگهان در اتاقی باز شد و ما وارد شدیم، همسر شهید سالخورده هم همراهم بود. حاجی نشسته بود در اتاق، تا دیدمشان گریه کردم. گویی در خواب یادم بود شهید شدند. سردار در عالم رویا گفت:گریه نکن ببین عکس من و دخترانت همه جا هست؟ من هستم. این جمله را کامل در ذهن دارم و فراموش نمی کنم که گفتند: من هستم!