واکنشها به اظهارات محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه با نشریه آلمانی «اشپیگل» که در آن گفته بود «دولت ترامپ میتواند گذشتهاش را جبران کند، تحریمها را بردارد و به میز مذاکره بازگردد» ادامه دارد.
گروه سیاسی خبرگزاری فارس- واکنشها در روزهای اخیر پس از مصاحبه محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه با نشریه آلمانی «اشپیگل» که در آن گفته بود «دولت ترامپ میتواند گذشتهاش را جبران کند، تحریمها را بردارد و به میز مذاکره بازگردد» ادامه دارد.
طبق این گزارش بسیاری از فعالان سیاسی و کارشناسان حوزه بین الملل از جمله نمایندگان مجلس شورای اسلامی معتقدند این ادبیات وزیر امور خارجه پس از ترور ناجوانمردانه سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی موجبات توهین به ملت ایران است.
در همین رابطه برخی نیز اعتقاد دارند استقلال و اقتدار ما در سطح منطقه و جهان ثمره خون صدها هزار شهید است و در چنین شرایطی که آمریکا اقدام به ترور شهید حاج قاسم سلیمانی کده، باید تاوان سختی هم برای آن بدهد نه اینکه وزیر خارجه ایران تمایل به مذاکره کند.
*وزیر خارجهِ کدام ایران؟!
در این باره حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان طی یادداشتی با عنوان «وزیر خارجهِ کدام ایران؟!» نوشت: ترامپ با صراحت اعلام کرده است که شخصاً دستور ترور سردار سلیمانی را صادر کرده است. آقای ظریف از مذاکره با قاتل سردار سلیمانی شهید چه هدفی را دنبال میکنند؟! و آیا اظهارات ایشان نادیده گرفتن خون پاک سردار سلیمانی و یاران شهیدش نیست؟!
همچنین شریعتمداری در یادداشت خود خاطر نشان کرد: آمریکا با همه توان در پی آن است که از ایران اسلامی صدایی متفاوت و مغایر با صدای انقلاب بشنود و متاسفانه آقای ظریف بیآنکه بدانند، با اظهارات خویش در مصاحبه با اشپیگل این فرصت را در اختیار دشمن قرار دادهاند!
*طرح مذاکره مجدد با آمریکا ذلّت برای شخص ظریف است
احد آزادیخواه نماینده مردم ملایر در مجلس نیز به خبرنگار فارس گفت: اصرار و پایبندی دولت به مذاکره با غربیها به حد افراط رسیده است.متاسفانه آقای محمدجواد ظریف در حالی بحث مذاکره مجدد با آمریکا را مطرح میکند که خود توسط ایالات متحده تحریم شده و ایالات متحده بارها او را تحقیر کرده است که البته این موضوعات بعد از هزاران بار روی خوش نشان دادن او به آنها بوده است. وقتی عاقبت برجام تحریم وزیر خارجه کشورمان و از دست رفتن زمان و سرمایههای جمهوری اسلامی و عقب ماندن از قطار توسعه و پیشرفت بوده چه معنایی دارد که دولتمردان بحث مذاکره مجدد را مطرح کنند؟
*مذاکره مجدد با آمریکا خلاف ضوابط راهبردی تعیین شده رهبر انقلاب است
سیدقاسم جاسمی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی دیگر نمایندهای بود که در این درباره اظهارات اخیر محمدجواد ظریف تاکید کرد: ارها در کمیسیون امنیت ملی به وزیر خارجه تذکر دادهایم که به جای تمرکز انرژی و وقت زیاد برای مذاکره درباره برجام و شکست آن و فرجام عبث آن، انرژی خود را صرف 16-17 کشور همسایه میکردید نتایج بیشتری به دست میآمد.مذاکره مجدد با آمریکا خلاف ضوابط راهبردی تعیین شده رهبر انقلاب است.
عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس تصریح کرد: طبق آموزههای دینی به ما متذکر شدهاند نباید مومن از یک سوراخ چند بار گزیده شود لذا نمیدانم چرا دولت و دولتمردان بحث مذاکره با آمریکا را پیش کشیدهاند در حالی که ایالات متحده به هیچ وجه قابل اعتماد نیست.
*پیام ملت ایران در تشییع پیکر شهدای مقاومت ایستادگی بود نه مذاکره مجدد
حسن کامران نماینده مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی در این باره خاطر نشان کرد: اگر آقای ظریف این حرف را زده است باید توبه کند.هر مسئولی که از مردم فاصله بگیرد قطعا با عدم مقبولیت مواجه خواهد شد.دولت بهتر است اگر بنای رفراندوم و نظرسنجی دارد موضوع مذاکره مجدد با آمریکا را به رفراندوم بگذارد تا نتایج آن را متوجه شود؛ همین حرفها و اظهارات باعث شده است که مردم نسبت به لاریجانی و روحانی نگاه بدی داشته باشند که در مراجعه به رفراندوم نظرات مردم را نسبت به این دو فرد متوجه شد.
نماینده مردم اصفهان در مجلس تاکید کرد: متاسفانه دولت به توان داخلی اعتقاد ندارد و مرتب نگاهش به خارج از کشور است. متاسفانه ما با برخی مدیران و مسئولینی در کشور مواجه هستیم که در اظهاراتشان واژههای مقام معظم رهبری و انقلاب اسلامی را بیان میکنند ولی در عمل به آن پایبند نبوده و ضد آن و آرمانهای امام خمینی و شهدا و ملت رفتار میکنند.
*طرح مذاکره با آمریکا فروش عزت و شرف ایران به اجنبیهاست
علی اکبر کریمی نماینده مردم اراک در مجلس شورای اسلامی نیز از جمله افرادی بود که نسبت به مصاحبه ظریف با نشریه آلمانی «اشپیگل» موضع گرفت. علیاکبر کریمی با اشاره به اظهارات اخیر محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه درباره مذاکره مجدد با آمریکا گفت: در شرایطی که همه ملت ایران به این باور رسیدهاند که آمریکا یک رژیم جنایتکار و تروریسم است و در طول 41 سال پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی همواره کینه ورزی و دشمنیاش را در قبال ملت ایران به اثبات رساندهاند مذاکره مجدد با این رژیم و اعتماد به وعدههای آن عاقلانه نیست.
وی همچنین بیان داشت: افرادی که بحث مذاکره مجدد با آمریکا را به عنوان مواضعشان اعلام میکنند باید پاسخگوی ملت بزرگ ایران باشند.
* چرا دولت از موضع ذلت به دنبال گدایی مذاکره با آمریکا است
حجتالاسلام مجتبی ذوالنوری که ریاست کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس را برعهده دارد نیز در این باره تاکید کرد: منشأ تمام گرفتاریهای ملت ما آمریکاییها هستند. تحریمها را برخلاف همه تعهداتشان در برجام تشدید کردند. وقتی این چنین است چرا دولت باید از موضع ذلت به گدایی مذاکره با آمریکا بپردازد.
رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس اظهار داشت: دولت خلاف عزت و شأن و اقتدار و عزت ملت حرکت میکند. موضع نظام و رهبری معظم در مورد مذاکره مشخص است و در رفتار آمریکاییها نیز به وضوح معلوم است که برخلاف منافع ملی ما رفتار و اقدام میکند.
وی خاطرنشان کرد: این حرکت دولت حرکت بسیار بدی است که به دنبال مذاکره با آمریکاست و امیدواریم که سر عقل بیاید و دست از این حرکت بردارد. این حرکت ناپسند است و مورد قبول ملت ما نیست و نخواهد بود. به نظر من وزیر امور خارجه مجری سیاستهای آقای رئیسجمهور است، لذا این اقدام وی در راستای اجرای سیاستهای دولت و آقای رئیسجمهور بوده است.
*آمادگی ظریف برای مذاکره با آمریکا را پس از ترور سردار سلیمانی هیچ وطنپرستی نمیپسندد
حجتالاسلام حسن نوروزی نماینده مردم رباط کریم در مجلس شورای اسلامی گفت: وقتی آمریکا یکی از بهترین رزمندگان ما را به شهادت میرساند و به کوچکترین میثاقهای بینالمللی توجهی ندارد، ما بخواهیم با آن مذاکره کنیم چیزی جزء مرعوب شدن نیست.
وی افزود: اگر بخواهیم با مسامحه با موضوع برخورد کنیم باید بگوییم که آقای ظریف در برابر آمریکاییها یا مرعوب شده و یا مرتکب بیتدبیری شده است و این اعلام نظر از سوی وی مبنی بر آمادگی مذاکره با آمریکا از سر سادگی و نشناختن فضای موجود است.
عضو فراکسیون روحانیت مجلس اظهار داشت: آقای ظریف نمیدانند که از دست دادن شهیدانی همچون سردار سلیمانی یعنی چه؟ سردار سلیمانی و دیگر شهدای ما سرمایههای ملی ما هستند و با هیچ منطقی سازگار نیست که با دشمنی که سرمایههای ما را به شهادت رسانده بخواهیم مذاکره کنیم. اگر آقای ظریف روزهایی را در جبهه گذرانده بود و اگر جانباز و یا اسیر شده بود این رفتارها از وی سر نمیزد.
وی در پایان گفت: استقلال و اقتدار ما در سطح منطقه و جهان ثمره خون صدها هزار شهید است؛ آقای ظریف باید دقت زیادی داشته باشد که دل خانوادههای شهدا، جانبازان و رزمندگان را نلرزاند. این گونه رفتارها (اعلام آمادگی برای مذاکره با آمریکا)، علاوه بر اینکه نشاندهنده مرعوب شدن در برابر آمریکاست مورد پسند هیچ میهنپرستی هم نیست.
*ظریف چگونه از تجربه برجام و اتفاقات اخیر درس نگرفتهاست؟
سید محمد معین میرابراهیمی معاون سیاسی بسیج دانشجویی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی در گفتوگو با خبرگزاری فارس بیان داشت: این سخنان در حالی که تنها ۲۳ روز از شهادت سردار بینالمللی مقاومت میگذرد، بیاحترامی به صاحبعزای این شهید بزرگوار، یعنی ملت ایران و همه ملتهای منطقه که برای ریخته شدن خون این شهید به خروش آمدند، میباشد.
وی ادامه داد: آقای ظریف دیروز و در مصاحبه با اشپیگل آلمان مدعی شده: «دولت ترامپ میتواند به میز مذاکره برگردد، ما همچنان بر سر این میز نشستهایم... صبر ما زیاد است!» این در حالیست که اولاً رهبر معظم انقلاب در خطبههای نماز جمعه ۲۷ دی ماه امسال به صراحت اعلام کردند: «ما از مذاکره هم ابائی نداریم؛ البتّه نه با آمریکا، با دیگران؛ امّا نه از موضع ضعف، از موضع قوّت، از موضع قدرت» و بیان این اظهارات، حتی اگر عنوان شود که صرفاً دارای مصرف خارجیست، صحیح نیست و چهبسا برای رسانههای خارجی بیانگر تشتت میان مسئولین نظام در این قضیه مهم باشد.
شهید غلام رضا خاکسار در سال 1343 در یکی از محلات جنوب تهران(خانی آباد) به دنیا آمد و تا کلاس ششم ابتدایی درس خواند و چون وضع مالی خانواده اش خوب نبود، برای کمک به امر معاش خانواده به کار مشغول شد و بعد از آن همیشه در بستر بیماری بود، هنوز سنش قانونی نشده بود که انقلاب اسلامی رخ داد و غلام رضا با شرکت در راهپیمایی ها به عنوان فردی متعهد و مسلمانی مبارز حضور فعال خود را در صحنه های تظاهرات حفظ کرد و از همان موقع عشق به جمهوری اسلامی و وامام امت در وجود او نمایان شد و به مرور این علاقه زیاد و زیادتر می شد تا اینکه در سال 61 به همراه یکی از نزدیکان به پادگان دوکوهه رفت و زمانی که آن فضا و محیط عارفانه و عاشقانه و بی ریای جبهه را دید بعد از یک هفته تصمیم گرفت که به تهران باز گردد و به عضویت بسیج بیست میلیونی درآید و در آموزش نظامی و تاکتیکی و کلاس های ایدیولوژی شرکت نماید. او حتی شب ها در خیابان ها مساجد نگهبانی می داد.خودسازی رابه طور جدی و کامل آغاز نمود و تصمیم گرفت که هر شب جمعه به هیئت محل(مکتب المهدی) برود و از ان جا که علاقه ی شدیدی به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) داش، خود را خدمت گزار و خادم مولایمان ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) می دانست..
در سال 61 به همراه یکی از نزدیکان به پادگان دوکوهه رفت و زمانی که آن فضا و محیط عارفانه و عاشقانه و بی ریای جبهه را دید بعد از یک هفته تصمیم گرفت که به تهران باز گردد و به عضویت بسیج بیست میلیونی درآید و در آموزش نظامی و تاکتیکی و کلاس های ایدیولوژی شرکت نماید. او حتی شب ها در خیابان ها مساجد نگهبانی می داد.خودسازی رابه طور جدی و کامل آغاز نمود و تصمیم گرفت که هر شب جمعه به هیئت محل(مکتب المهدی) برود و از ان جا که علاقه ی شدیدی به مکتب اهل بیت(علیهم السلام) داشت، خود را خدمت گزار و خادم مولایمان ابا عبدالله الحسین(علیه السلام) می دانست. شهید غلام رضا با اینکه فقط سواد ابتدای داشت، اما از هوش و عقل و شعور و معرفت خدادادی برخوردار بود و حتی این اواخر از هر نظر به تکامل رسیده بود خط زیبای او زبان زد دیگران بود. از دیگر خوصیات مهم غلام رضا محبت به دیگران و بی ریایی، فداکاری، دلسوزی، درستکاری و خلوص نیت را می توان نام برد. بیشتر اوقات بیکاری خود را در خانه به نوشتن نوحه های اهل بیت و شهدا و گوش دادن به نوارهای مذهبی و مطالعه ی کتاب های اسلامی و ورزشی می گذراند.
او طی دوران جنگ تحمیلی بارها به جبهه اعزام شد و طی این سالها بارها زخمی و شیمیایی شد. آخرین روزی که برای خداحافظی نزد من آمده بود چهره ای نورانی و دوست داشتنی داشت ولی نمی دانستم که این چهره ی نورانی نشان دهنده ی پیوستن او به لقاءالله است. او در عملیات کربلای 8 در کنار دریاچه ی ماهی (شلمچه) به فیض شهادت نایل آمد. به گفته ی همرزمانش، غلام رضا شیری بود که در میان آتش و خون به پیش می رفت با این که خود آرپی جی زن بود در جلوی دیگران حرکت می کرد و گویا تعداد زیادی از بعثیان کافر را به هلاکت می رساند و وقتی که مهمات خودش به پایان می رسد از مهمات دوستانش استفاده می کند و برای خاموش کردن کمین دشمن پیش قدم می شود و با پرتاب هر نارنجک، آیه ی مبارکه ی(وجعلنا) را می خواند و نارنجک ها را به سوی دشمن می اندازد و در آخر زمانی که نارنجک هایش به پایان می رسد، نارنجکی از سوی دشمن جلوی پایش می افتدو او با ایثارگری و شجاعت خود نارنجک را در آغوش می گیرد که مبادا دوستان دیگرش آسیبی ببینند. و در همین لحظه است که به معبود خود و به چیزی که عشق می ورزید رسید. عروج خونین و پرواز پر شکوهت از عالم ملک به ملکوت اعلا و نظارت به وجه الله بر پویندگان راهت مبارک باد.
شهید غلام رضا با اینکه فقط سواد ابتدای داشت، اما از هوش و عقل و شعور و معرفت خدادادی برخوردار بود و حتی این اواخر از هر نظر به تکامل رسیده بود خط زیبای او زبان زد دیگران بود.
از دیگر خوصیات مهم غلام رضا محبت به دیگران و بی ریایی، فداکاری، دلسوزی، درستکاری و خلوص نیت را می توان نام برد. بیشتر اوقات بیکاری خود را در خانه به نوشتن نوحه های اهل بیت و شهدا و گوش دادن به نوارهای مذهبی و مطالعه ی کتاب های اسلامی و ورزشی می گذراند.
او طی دوران جنگ تحمیلی بارها به جبهه اعزام شد و طی این سالها بارها زخمی و شیمیایی شد. آخرین روزی که برای خداحافظی نزد من آمده بود چهره ای نورانی و دوست داشتنی داشت ولی نمی دانستم که این چهره ی نورانی نشان دهنده ی پیوستن او به لقاءالله است. او در عملیات کربلای 8 در کنار دریاچه ی ماهی (شلمچه) به فیض شهادت نایل آمد. به گفته ی همرزمانش، غلام رضا شیری بود که در میان آتش و خون به پیش می رفت با این که خود آرپی جی زن بود در جلوی دیگران حرکت می کرد و گویا تعداد زیادی از بعثیان کافر را به هلاکت می رساند و وقتی که مهمات خودش به پایان می رسد از مهمات دوستانش استفاده می کند و برای خاموش کردن کمین دشمن پیش قدم می شود و با پرتاب هر نارنجک، آیه ی مبارکه ی(وجعلنا) را می خواند و نارنجک ها را به سوی دشمن می اندازد و در آخر زمانی که نارنجک هایش به پایان می رسد، نارنجکی از سوی دشمن جلوی پایش می افتدو او با ایثارگری و شجاعت خود نارنجک را در آغوش می گیرد که مبادا دوستان دیگرش آسیبی ببینند. و در همین لحظه است که به معبود خود و به چیزی که عشق می ورزید رسید. عروج خونین و پرواز پر شکوهت از عالم ملک به ملکوت اعلا و نظارت به وجه الله بر پویندگان راهت مبارک باد..
فلیقاتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة ومن یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیما»؛ مؤمنان باید در راه خدا با آنان که زندگی مادی دنیا را به آخرت برگزیدند جهاد کنند و هرکس در جهاد به راه خدا کشته شد یا فاتح گردید پس او را در بهشت ابدی اجری عظیم دهیم.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام امت و امت شهید پرور و با عرض سلام به خانواده ی عزیزم، این بنده ی حقیر و محتاج و ضعیف درگاه حق تعالی در نظر داشتم به پدر و مادر و نزدیکان و آشنایان چیزی به عنوان وصیت ننویسم چرا که خودم را جزء صالحان امام زمان (عج) و پذیرفته شدگان درگاه حضرت حق تعالی نمی بینم و وقتی به گذشته ام می نگرم سراسر معصیت و گناه می بینم و مگر نه این که شهدا از نیکان هستند و شرط به فیض شهادت نایل آمدن اخلاص و عمل نیک است که من نه عمل نیک دارم نه اخلاص، اما وقتی نگاهی به رحمت واسعه ی الهی انداختم خودم را برای شهادت آماده کرده ام و مقصود و هدفم از رفتن به جبهه یاری کردن اسلام و دفاع از ناموس و شرفم است و باید از آن دفاع کنیم ، وسیله ام شهادت است که خلعت الله اکبر پوشیده است و در این راه گام زده ام و اگر خونم ریخته شد آن را در راه مریدان امام هدیه کرده ام.
پدر و مادر ای شماهایی که قدرتان را ندانستم و در لحظه ی آخر احساس می کنم که نیاز شدید به رضایت شما نسبت به خودم دارم. از شما حلالیت می طلبم و اگر حلالیت شما نصیبم شود بر این حلالیت مباهات می کنم و از شما می خواهم اگر از خود چیزی در این دنیای فانی گذاشته ام در مسیر اسلام خرج کنید. شما را به خاطر خدا و رسول خدا ترک کردم و عازم جبهه ی حق علیه باطل هستم بدانید که قلبم با شماست و همواره با شما خواهد بود و غم و اندوه به خود راه ندهید؛ زیرا آن که به من جان و حیات داده اینک جانم را خریده و من هم با کمال میل جانم را هدیه می کنم و باز می گردم به سوی او؛ « انالله و اناالیه الراجعون».
مادرم ، مادری که تنها آرزوی فرزند برای شما خوشبختی است. اگر من شهید شدم خوشبختی شما هم فرا می رسد و هیچ وقت از کارهای من برای دیگران تعریف نکن و اگر جنازه ام بدستتان نرسید سعی کن مثل دیگر مادران شهیدان صبر داشته باشی. مادر قبر حضرت فاطمه الزهرا (ع) گم نیست پس باید استقامت کرد و اگر خواستی گریه کنی در خلوت گریه کن آن هم برای اباعبدالله الحسین (ع).
اشک های مادر شهیدان است که سیلی از آن روان می شود و کاخ ستمگران و جباران را از ریشه می کند و در گورستان تاریخ دفن می کند و در آخر از خانواده ی محترم و گرامی ام می خواهم که راه امام را دنبال کنند که راه خداست شهادت مقطعی از حرکت تکاملی است که انسان به وجود مطلق می پیوندد و از طغیان و زبونی در می آید تا بتواند به ملاقات حق برود، مطمئناً باید یکی را انتخاب کنید یا حسین (ع) و شهادت و یا یزید کفر را.
مکتب اسلام مکتبی است که انسان می سازد و کارخانه ی انسان سازی دارد و به او راه می دهد و ایمان می بخشد تا هیچگاه سر تسلیم در برابر ظلم و ستم فرود نیاورد ، اکنون با قلبی مالامال از عشق به الله به سوی جبهه برای دفاع از اسلام می روم تا به ندای « هل من ناصر ینصرنی » امام امت خمینی بت شکن لبیک گویم و بگویم که ای امام این جان ناقابل چیزی نیست که در راه خدا تکه تکه شود. ای کاش هزار جان داشتم و در راه خدا هدیه می کردم ، من راهم را آگاهانه و خالصانه انتخاب کردم که اگر شهید شدم با صدای رسا به گوش منافقان و کفار برسانید که ما با آگاهی و شناخت کافی بدون هیچ چشم داشتی در این راه قدم نهادیم. دوست دارم شهید شوم نمی خواهم که مرگ سراغم بیاید می خواهم خودم سراغ مرگ بروم ، چه مرگی بهتر از این که انسان در راه خدا کشته شود.
ای پدر و مادر عزیز اگرچه فرزند خوبی برایتان نبودم اما امیدوارم مرا ببخشید و بدانید که دوست ندارم وقتی که شهید شدم گریه کنید چون از گریه های شما منافقین وخدانشناس ها خوشحال می شوند ، دوست دارم فکر کنید که شب عروسی من است و روی دامادی مرا می بینید وخوشحال هستید.
و تو ای برادر بزرگم که هیچ وقت حرف تو را گوش نکردم و به حرفهایت توجه نمی کردم امیدوارم که مرا ببخشی و تو ای برادر عزیزم جوانانی مثل شما رشید و دلیر باید پاسدار حرمت خون این شهدا باشید وهمواره کارهایتان فقط برای رضای خدا باشد، چون چیزی در این دنیای فانی باقی نمی ماند ، از تمام فامیل های دور و نزدیک بخواهید که اگر از من بدی دیده اند مرا ببخشند وسلام مرا به تک تک آنها برسانید و برای روح شهدای اسلام از حسینی تا خمینی ، فاتحه بخوانید.
بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدی شد. دوست دارم تا وقتی که جنگ است امام و رزمندگان را دعا کنید. انشاء الله.
در عملیات کربلای 5 ، زمانی که در اوج آتش توپخانه دشمن، رساندن غذا به رزمندگان با مشکل مواجه شده بود، حسین خرازی پیگیر جدی این کار شد، که در همان حال خمپاره ای در نزدیکی اش منفجر شد و روح عاشورایی او به ملکوت اعلی پرواز کرد و این سردار بزرگ در روز هشتم اسفند ماه 1365 در جوار قرب الهی ماوا گزید. حسین خرازی فرمانده لشگر 14 امام حسین علیه السلام بود. آنچه می بینید 50 قاب از زندگی این سردار است.
تصویر مردی استوار با یک دست که قرآن میخواند، فرماندهای دلیر که با یک دست میکروفن را گرفته و برای نیروهایش سخنرانی میکند از ماندگارترین صحنههای دفاع مقدس است. شهید حسین خرازی، فرمانده لشکر 14 امامحسین(ع) همانند یک بسیجی شجاع جنگید و با اخلاص تمام نیروهایش را هدایت کرد. شهید خرازی اسفند ماه و در جریان عملیات خیبر جانباز شد و یک دستش را از دست داد و در هشتم اسفند 1365 در جریان عملیات کربلای5 به شهادت رسید. به مناسبت سالروز شهادت این سردار بزرگ، با اسدالله احمدی که در دو عملیات بزرگ دفاع مقدس راوی شهید خرازی بودند، گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید.
آشنایی شما با شهید خرازی به دفاع مقدس برمیگردد یا قبل از شروع جنگ ایشان را میشناختید؟
من با شهید خرازی زمان جبهه و جنگ آشنا شدم. از زمان عملیات فتحالمبین من
راوی ایشان شدم، از همانجا اسمشان را شنیدم و خودشان را دیدم. در دو
عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس توفیق داشتم تا در کنارشان باشم. بعد از
این دو عملیات هم شهید خرازی را میدیدم ولی در این دو عملیات به طور خاص
در کنارشان بودم.
فرماندهان شهید دفاع مقدس بهترین الگو برای
معرفی به مردم و مدیران هستند. شهید خرازی در سادهزیستی و مسئولیتپذیری
چطور آدمی بودند و چگونه رفتار میکردند؟
بیشتر شهدا با وجود تفاوتها، ویژگیهای نزدیک به هم زیادی داشتند. در
مقطعی که بنده کنار شهید خرازی بودم، ایشان را یک انسان کمتوقع و پرکار
دیدم. یکی از ویژگیهایی که بیشتر فرماندهان از جمله ایشان داشتند، بیشتر
عمل کردن و کمتر حرف زدن بود. برخلاف چیزی که امروز شاهد هستیم و بیشتر
مسئولان حرفهای خوب زیاد میزنند و کمتر عمل میکنند، فرماندهان بزرگ دفاع
مقدس بیشتر به چیزی که اعتقاد داشتند عمل میکردند. آن زمان اصلاً بحث
مالی مطرح نبود. سختی تجسم دوره هشت سال دفاع مقدس در همین است که چطور
انسانهایی در یک شرایط خاص با کمترین امکانات جنگی و دست خالی
جنگیدند.شاید ترسیم چنین شرایطی برای انسانهای امروزی سخت باشد. جالب است
بدانید یکی از مواردی که فرماندهان، رزمندگان را تهدید میکردند مربوط به
شرکت ندادن آنها در عملیاتها بود. این نکته بسیار زیبایی است. معمولاً در
ارتشهای دنیا هر کسی سعی میکند خودش را از میدان خطر دور کند ولی ما
موارد متعددی را داشتیم که رزمندگان و فرماندهان از اینکه در عملیات شرکت
نکنند ناراحت میشدند و اگر یک روز فرماندهای میخواست زیرمجموعهاش را
تهدید کند، آنها را از شرکت در عملیاتها منع میکرد. شهید خرازی را من یک
انسان ساده، بدون تکلف و مخلص دیدم. متأسفانه امروز برخی نتوانستهاند بین
توکل و تلاش ارتباط درستی برقرار کنند ولی شهید خرازی و مجموعهشان کاملاً
توانسته بودند این ارتباط را به وجود بیاورند و حفظ کنند. آنها همه تلاش
خودشان را انجام میدادند و در عین حال توکل هم میکردند. یعنی طوری نبود
که یک جا سستی و تنبلی کنند و بعد به قضا و قدر بسپارند. ما امروز شیپور را
از دهان گشادش میزنیم و به خاطر همین جواب نمیگیریم. شهید مطهری
میفرمایند گوش و زبان بس است و چیزی که امروز زیاد داریم حرف زدن و شنیدن
است و متأسفانه عمل نیست. در عملیات فتحالمبین وقتی دوستان به مشکل
برخوردند قرار بود روز قبل عملیات به شناسایی بروند که با اعتقاد زیادی
دعای «وجعلنا» را میخواندند و میرفتند و موفق هم بودند.
شما خودتان از نسل همین رزمندگان هستید و به نظرتان این منش و روش از کجا میآمد؟
در آن مقطع تاریخی عملکردها بود که افراد را نشان میداد. اگر فردی در بروز
استعدادها و شجاعت قوی عمل میکرد وقتی در یک جمع قرار میگرفت بدون هیچ
منیتی با احساس مسئولیت بالا سعی میکرد به مجموعه خدمت کند. فرماندهان هم
وقتی میدیدند این شخص چنین توانمندیهایی دارد با آغوش باز او را
میپذیرفتند. رابطه بین فرمانده و نیروهایش از بالا به پایین نبود بلکه بر
اساس محبت و باور قلبی بود. ما در مجموعه نیروهای مردمی و سپاه این روحیه
را به خوبی میدیدیم. تبعیت، عشق و علاقه فرمانده و نیروها را شاهد بودیم.
خودم با چشمانم رابطه شهید خرازی و کادرهای تیپ را میدیدم. قدرت یگانها عمدتاً به فرماندهشان است و میدیدیم وقتی فرماندهان شهید میشدند شوک بزرگی به نیروها وارد میشد. مثلاً وقتی حاج احمد و شهید همت از یگان خارج شدند یگان با افت شدیدی مواجه شد. این به خاطر رابطه مجموعه با فرماندهی بود. بارها دیده بودم شهید خرازی احساس میکرد برخی همکارانش در تیپ از وظایفشان کوتاهی کردهاند و هنگامی که با توپ و تشر صحبت میکرد، آنها با جان و دل میپذیرفتند. وقتی ایشان دستور میداد همان باور، اعتماد و محبت سبب میشد آنها فرمان را با جان و دل اجرا کنند. وقتی فرمانی از سوی شهید خرازی صادر میشد برای نیروها در حکم فرمان حضرت امام بود و رزمندگان هر کاری میکردند تا آن دستور را به نحو احسن انجام دهند. من بارها و بارها این موضوع را مشاهده کردم. برای مثال وقتی برای نیروهای اطلاعات فرمان شناسایی منطقه میآمد، اصلاً بحث خطرات مطرح نبود و جان اولویت دوم نیروها بود. اولویت اول اجرای مأموریت و وظیفه بود.
یکی از خاطراتم به عملیات بیتالمقدس برمیگردد. یکی از یگانهایی که محاصره خرمشهر را کامل کرد تیپ 14 امام حسین(ع) بود. یکی از فرمانده گردانها اعلام کرد که نیروهایمان به اروند رسیدهاند. معنای این حرف محاصره خرمشهر بود. شهید خرازی گفت: شما خودت رفتی یا بچهها گفتهاند؟ گفت: بچهها گفتهاند. شهید خرازی گفت: خودت برو و ببین نیروها رسیدهاند یا نه.
فکر کنم شهید موحددوست بود و بعد از 40 دقیقه که تماس برقرار شد، گفت: خودم رفتم و با آب اروند وضو گرفتم. رابطهها بر اساس محبت از سطوح پایین بود و تا بالا میآمد. مثلاً همانطور که یک بسیجی فرمانده تیپ گردانش را دوست داشت این فرماندهان هم برای حفظ نیروهایشان احساس مسئولیت زیادی میکردند. یکی از فرمانده لشکرها در عملیات والفجر8 چون غواصها حضور داشتند دستور داد عسل خریدند تا نیروهایی که داخل آب میروند رطوبت آب به سلامتیشان آسیب نزند. در یکی از عملیاتها وقتی یکی از یگانهای تیپ شهید خرازی تعدادی شهید و مجروح داد اخمهایشان درهم رفت و ناراحتی از چهرهشان میبارید. اینها همه از خلوص افراد میآمد.
شهید خرازی در صحبتهایشان بیشتر روی چه موضوعاتی تأکید داشتند و نبوغ نظامی و فرماندهیشان در عین رفاقت با نیروها به چه شکل بود؟
قاطعیت و صلابت در عین لبخندهای همیشگی و فرماندهی بر قلبها را داشتند.
ایشان روی خلوص نیت تأکید داشتند. من فکر میکنم امروزه یکی از معضلاتی که
مسئولان ما با آن دست به گریبانند خدشهدار شدن خلوص و ضعیف شدن تقواست.
فیلمی از شهید خرازی مربوط به عملیات والفجر8 دیدم که با غواصها صحبت
میکند و به خاطر غافلگیری دشمن تأکید دارد اگر زخمی هم شدید سروصدا نکنید.
بعد میگوید اگر هم زخمی شوید درد ندارد و به دست خودش اشاره میکند و
ادامه میدهد زمانی که مجروح شدم درد احساس نمیکردم. بعد بلافاصله توبه
میکند و میگوید ریا شد. شاید در آن لحظه به ذهنش خطور کرده تا خودش را
مثال بزند و سریع از بابت این کارش ناراحت میشود. یا در عملیات فتحالمبین
اتفاقی افتاد و قرار شد عملیات یک شب عقب بیفتد و نیروها پای کار رفته
بودند. ایشان بین راه دستور داد عقب بیایند و در آن لحظه برای آرامش خودش
شروع به خواندن آیتالکرسی کرد. در بین نیروهای نظامی چنین مسائلی مرسوم
نیست و فقط دستورات خشک نظامی وجود دارد.
چرا این مسائل امروز برای ما دست نیافتنی است؟
مشکل امروز ما در جامعه این است که در عمل باور قلبی نداریم. اگر کاری را
برای خدا کردیم حتماً نتیجه میدهد. تحمل رزمندگان در جنگ، تحمل اسرا در
اسارت یا تحمل زندان برای مبارزان مخالف شاه در قبل از انقلاب با توکل به
خدا صورت گرفت. با اراده خالص جلو آمدند و خدا هم توان برای مقاومت را در
وجودشان گذاشت. وگرنه خیلی از منافقین که در عملیات مرصاد دستگیر شدند با
کوچکترین حرکتی بریدند و همه را لو دادند. آقای اصفهانی ترانهای با این
مضمون میخواند: «جماعت یک دنیا فرقه بین دیدن و شنیدن/ برید از اونا
بپرسید که شنیدهها رو دیدن» که خیلی آن را دوست دارم. متأسفانه گاهی در
حوزه دفاع مقدس تحریفهایی صورت میگیرد و باعث میشود جوانان حرف راست را
هم باور نکنند. چند روز پیش عکسی از شهید مهدی باکری در تلگرام دیدم.
چهرهای خاکی و خسته و نشسته و در همان نگاه اول اگر کسی نشناسد نمیفهمد
او فرمانده لشکر است. مسائل جنگ را متأسفانه یکسری از راویان با اغراق و
شکل دیگری بیان کردند و باور اتفاقات را برای مردم کم کردند. در صورتیکه
اصلاً نیازی به تحریف نیست و دفاع مقدس مثل یک گنج پربار است که در هر
لحظهاش دهها نکته نهفته است. در جنگ بچهها عملیات انجام میدادند و اگر
مشکلی پیش میآمد میفهمیدند از کجا ضربه خوردهاند و سریع جبران میکردند.
به خاطر همین روزهای اول جنگ کسانی که کوچکترین اطلاعاتی از مسائل نظامی
نداشتند جزو بهترین طراحان عملیاتها شدند اما در روایتگری به این شکل نبود
و پس از گذشت زمان حرفها هم بال و پر گرفتند و این قسمت بیشترین ضربه را
به شهدا و رزمندگان زد.
در پایان از ارادت شهید حسین خرازی به امام خمینی و شهدا بگویید.
نسبت به امام و شهدا ارادت ویژه و خاصی داشتند. در والفجر4 راوی ایشان کس
دیگری بود و تعریف میکرد تعدادی از بچههای اطلاعات لشکر به منطقه
کوهستانی میروند و گویا حین مأموریت به شهادت میرسند. ایشان از شهادت
نیروهایش خیلی اذیت شد و تا چندین روز خیلی گرفته و ناراحت بود. شهید خرازی
در یکی از سخنرانیهایشان میفرمایند:«همواره سعیمان این باشد که خاطره
شهدا را در ذهنمان زنده نگهداریم و شهدا را به عنوان یک الگو در نظر داشته
باشیم که شهدا راهشان، راه انبیاست و پاسداران واقعی هستند که در این راه
شهید شدند.» خودشان هم با اینکه در جریان عملیات خیبر یک دستش را از دست
میدهد و جانباز میشود ولی این جانبازی کوچکترین خللی بر مسئولیتپذیری و
جنگیدنشان وارد نکرد.